فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

ترغیب به ازدواج آسان

از آغاز این سوره تا به اینجا طرق حساب شده مختلفى براى پیشگیرى از آلودگى هاى جنسى مطرح شده است که هر یک از آنها تأثیر بسزایى در پیشگیرى یا مبارزه با این آلودگى ها دارد.
در آیات مورد بحث به یکى دیگر از مهم ترین طرق مبارزه با فحشا که ازدواج ساده و آسان، و بى ریا و بى تکلّف است اشاره شده، زیرا این نکته مسلّم است که براى برچیدن بساط گناه باید از طریق اشباع صحیح و مشروع غرایز وارد شد. به تعبیرى دیگر هیچ گونه مبارزه منفى بدون مبارزه مثبت مؤثّر نخواهد افتاد.
لذا در نخستین آیه مورد بحث مى فرماید: «مردان و زنان بى همسر را همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را» (وَ أَنْکِحُوا الاْیَامَى مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَ إِمَائِکُمْ).
«أیامى» جمع «أیّم» (بر وزن قَیّم) در اصل به معنى زنى است که شوهر ندارد، سپس به مردى که همسر ندارد گفته شده است و به این ترتیب، تمام زنان و مردان مجرّد در مفهوم این آیه داخل هستند خواه «بکر» باشند یا «بیوه».
تعبیر «أنکِحوا» (آنها را همسر دهید) با اینکه ازدواج یک امر اختیارى و بسته به میل طرفین است، مفهومش این است که مقدّمات ازدواج آنها را فراهم سازید، از طریق کمک هاى مالى در صورت نیاز، پیدا کردن همسر مناسب، تشویق به مسأله ازدواج، و بالاخره پادرمیانى براى حلّ مشکلاتى که معمولاً در این موارد بدون وساطت دیگران انجام پذیر نیست.
خلاصه مفهوم آیه به قدرى وسیع است که هر قدمى و سخنى در این راه را شامل مى شود.
بدون شک اصل تعاون اسلامى ایجاب مى کند که مسلمانان در همه زمینه ها به یکدیگر کمک کنند، ولى تصریح به این امر در مورد ازدواج، دلیل بر اهمّیّت ویژه آن است.
اهمّیّت این مسأله تا به آن پایه است که در حدیثى از امیر مؤمنان على (علیه السلام) مى خوانیم: «أفضَلُ الشَّفاعاتِ أن تَشفَعَ بَینَ اثْنَینِ فی نِکاحٍ حَتّى یَجمَعَ اللَّهُ بَینَهُما : بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر براى امر ازدواج میانجیگرى کنى، تا این امر به سامان برسد». (158)
در حدیث دیگرى از امام کاظم موسى بن جعفر (علیه السلام) مى خوانیم: «ثَلاثَةٌ یَستَظِلّونَ بِظِلِّ عَرشِ اللَّهِ یَومَ القِیامَةِ یَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ رَجُلٌ زَوَّجَ أخاهُ المُسلِمَ أو أخدَمَهُ أو کَتَمَ لَهُ سِرّاً: سه طایفه اند که در روز قیامت در سایه عرش خدا قرار دارند، روزى که سایه اى جز سایه او نیست: کسى که وسایل تزویج برادر مسلمانش را فراهم سازد، و کسى که هنگام نیاز به خدمت، خدمت کننده اى براى او فراهم کند و کسى که اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد». (159)
و بالاخره در حدیثى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «هر گامى انسان در این راه بردارد و هر کلمه اى بگوید، ثواب یک سال عبادت در نامه عمل او مى نویسند» (کانَ لَهُ بِکُلِّ خُطوَةٍ خَطاها أو بِکُلِّ کَلِمَةٍ تَکَلَّمَ بِها فی ذلِکَ عَمَلُ سَنَةٍ قِیامُ لَیلِها وَ صِیامُ نَهارِها).(160)
و از آنجا که یک عذر تقریباً عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده، مسأله فقر و نداشتن امکانات مالى است، قرآن به پاسخ آن پرداخته مى فرماید: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشید و در ازدواجشان بکوشید، چرا که «اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نیاز مى سازد» (إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
و خداوند قادر بر چنین کارى هست، چرا که «خداوند واسع و علیم است» (وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ).
قدرتش آن چنان وسیع است که پهنه عالم هستى را فرامى گیرد، و علم او چنان گسترده است که از نیّات همه کس، خصوصاً آنها که به نیّت حفظ عفّت و پاکدامنى اقدام به ازدواج مى کنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار خواهد داد.
در این زمینه تحلیل روشنى داریم و همچنین روایات متعدّدى که در آخر این بحث خواهد آمد.
ولى چون گاه با تمام تلاشى که خود انسان و دیگران مى کنند وسیله ازدواج فراهم نمى گردد و خواه ناخواه انسان مجبور است مدّتى را با محرومیّت بگذراند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند گمان کنند آلودگى جنسى براى آنها مجاز است و ضرورت چنین ایجاب مى کند، بلافاصله دستور پارسایى را ـ هر چند مشکل باشد ـ به آنها داده، مى گوید: «و آنها که وسیله ازدواج ندارند، باید عفّت پیشه کنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى نیاز سازد» (وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
نکند در این مرحله بحرانى و در این دوران آزمایش الهى تن به آلودگى دردهند و خود را معذور بشمرند که هیچ عذرى پذیرفته نیست، بلکه باید قدرت ایمان و شخصیّت و تقوا را در چنین مرحله اى بیازمایند.
و از آنجا که اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به میان آید، عنایت و توجّه خاصّى به آزادى آنها نشان مى دهد، از بحث ازدواج به بحث آزادى بردگان از طریق «مکاتبه» (بستن قرارداد براى کار کردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالک خود و آزاد شدن) پرداخته، مى گوید: «بردگانى که از شما تقاضاى مکاتبه براى آزادى مى کنند، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى کنید با آنها قرارداد ببندید» (وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا).
منظور از جمله «عَلِمتُم فیهِم خَیرًا» این است که رشد و صلاحیّت کافى براى عقد این قرارداد و سپس توانایى براى انجام دادن آن داشته باشند، و بتوانند بعد از پرداختن مال الکتابه (مبلغى را که قرار داد بسته اند) زندگى مستقلّى را شروع کنند.
امّا اگر توانایى بر این امور را نداشته باشند، و این کار در مجموع به ضرر آنها تمام شود و در نتیجه سربار جامعه شوند، باید به وقت دیگرى موکول کنند که این صلاحیّت و توانایى حاصل گردد.
سپس براى اینکه بردگان به هنگام اداى این اقساط به زحمت نیفتند دستور مى دهد: «چیزى از مال خداوند که به شما داده است به آنها بدهید» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِى آتَاکُمْ).
در اینکه منظور از این مال چه مالى است که باید به این بردگان داد، در میان مفسّران گفت وگوست :
جمع کثیرى گفته اند منظور این است که سهمى از زکات ـ همان گونه که در آیه 60 سوره توبه آمده است ـ به آنها پرداخته شود تا بتوانند دین خود را ادا کنند و آزاد شوند.
بعضى دیگر گفته اند: منظور آن است که صاحب برده، قسمتى از اقساط را به او ببخشد، یا اگر دریافت داشته به او بازگرداند، تا توانایى بیشتر بر نجات خود از اسارت وبردگى پیدا کند.
این احتمال نیز وجود دارد که در آغاز کار که بردگان توانایى بر تهیّه مال ندارند چیزى به عنوان کمک خرج یا سرمایه مختصر به آنها بدهند، تا بتوانند به کسب وکارى مشغول شوند، هم خود را اداره کنند و هم اقساط دین خویش را بپردازند.
البتّه سه تفسیر فوق با هم منافاتى ندارد و ممکن است مجموعاً در مفهوم آیه جمع باشد، هدف واقعى این است که مسلمانان، این گروه مستضعف را تحت پوشش کمک هاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى یابند.
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه مى خوانیم: «تَضَعُ عَنهُ مِن نُجومِهِ الَّتی لَم تَکُن تُریدُ أن تَنقُصَهُ مِنها وَ لا تَزیدُ فَوقَ ما فی نَفسِکَ». (161)
اشاره به اینکه بعضى براى اینکه کلاه شرعى درست کنند و بگویند ما طبق آیه فوق به بردگان خود کمک کرده و تخفیف داده ایم، مبلغ مال الکتابة را بیش از آنچه در نظر

داشتند مى نوشتند، تا هنگام تخفیف دادن درست همان مقدارى را که مى خواستند بى کم وکاست دریافت دارند، امام صادق (علیه السلام) از این کار نهى کرده مى فرماید: «باید تخفیف از چیزى باشد که واقعآ در نظر داشته از او بگیرد».
در دنباله آیه به یکى از اعمال بسیار زشت بعضى از دنیاپرستان در مورد بردگان اشاره کرده، مى فرماید: «کنیزان خود را به خاطر تحصیل متاع زودگذر دنیا مجبور به خودفروشى نکنید، اگر آنها مى خواهند پاک بمانند» (وَ لاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا).
بعضى از مفسّران در شأن نزول این جمله گفته اند: عبداللّه بن ابى شش کنیز داشت که آنها را مجبور به کسب درآمد براى خودش از طریق خودفروشى مى کرد. هنگامى که حکم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى عفّت (در این سوره) صادر شد، آنها خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند و از این ماجرا شکایت کردند. آیه فوق نازل شد و از این کار نهى کرد. (162)
این آیه نشان مى دهد که تا چه حد در عصر جاهلیّت، مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند که حتّى بعد از ظهور اسلام نیز بعضاً به کار خود ادامه مى دادند، تا اینکه آیه فوق نازل شد و به این وضع ننگین خاتمه داد.
امّا متأسّفانه در عصر ما که بعضى آن را عصر جاهلیّت قرن بیستم نام نهاده اند، در بعضى از کشورها که دم از تمدّن و حقوق بشر مى زنند این عمل به شدّت ادامه دارد، و حتّى در مملکت ما، در عصر طاغوت، به صورت وحشتناکى وجود داشت که دختران و زنان ناآگاه را فریب مى دادند، و به مراکز فساد مى کشاندند و با طرح هاى شیطانى مخصوص آنها را مجبور به خودفروشى مى کردند و راه فرار را از هر طریق به روى آنها مى بستند، تا از این راه درآمدهاى سرشارى را فراهم سازند که شرح این ماجرا بسیار دردناک و از عهده این سخن خارج است.
گرچه ظاهراً بردگى به صورت سابق وجود ندارد، در دنیاى به اصطلاح متمدّن، جنایاتى مى شود که از دوران بردگى به مراتب وحشتناک تر است. خداوند مردم جهان را از شرّ این انسان هاى متمدّن نما حفظ کند، و خدا را شکر که در محیط ما بعد از انقلاب اسلامى به این اعمال ننگین خاتمه داده شد.
ذکر این نکته نیز لازم است که جمله (اِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًّا) «اگر آنها مى خواهند پاک بمانند...» مفهومش این نیست که اگر خود آن زنان مایل به این کار باشند اجبار آنها مانعى ندارد، بلکه این تعبیر از قبیل «منتفى به انتفاء موضوع» است، زیرا عنوان «اکراه» در صورت عدم تمایل صادق است و گرنه خودفروشى و تشویق به آن، به هر حال گناه بزرگى است.
این تعبیر براى آن است که اگر صاحبان این کنیزان مختصر غیرتى داشته باشند به غیرت آنها برخورد، مفهوم آیه این است که این کنیزان که ظاهراً در سطح پایین ترى قرار دارند مایل به این آلودگى نیستند شما که آن همه ادّعا دارید، چرا تن به چنین پستى در مى دهید؟
در پایان آیه ـ چنانکه روش قرآن است ـ براى اینکه راه بازگشت را به روى گناهکاران نبندد بلکه آنها را تشویق به توبه و اصلاح کند، مى گوید: «وهر کس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از اکراه آنها بخشاینده ومهربان است» (وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
این جمله چنانکه گفتیم، ممکن است اشاره به وضع صاحبان آن کنیزان باشد که از گذشته تاریک و ننگین خود پشیمان وآماده توبه واصلاح خویشتن هستند، و یا اشاره به آن زنانى است که تحت فشار و اجبار، تن به این کار مى دادند.
در آخرین آیات مورد بحث ـ همان گونه که روش قرآن است ـ به صورت یک جمع بندى اشاره به بحث هاى گذشته کرده مى فرماید: «ما بر شما آیاتى فرستادیم که حقایق بسیارى را تبیین مى کند» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ).
و نیز «مثل ها و اخبارى از کسانى که پیش از شما بودند» و سر نوشت آنها درس عبرتى براى امروز شماست (وَ مَثَلاً مِنَالَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ).
و نیز «پند واندرزى براى پرهیزگاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ).
نکته ها :

1. ازدواج یک سنّت الهى

گرچه امروز مسأله ازدواج آن قدر در میان آداب و رسوم غلط و حتّى خرافات پیچیده شده که به صورت یک جادّه صعب العبور یا غیرقابل عبور براى جوانان در
آمده است، ولى قطع نظر از این پیرایه ها، ازدواج یک حکم فطرى و هماهنگ قانون آفرینش است که انسان براى بقاءِ نسل، آرامش جسم و روح و حلّ مشکلات زندگى احتیاج به ازدواج سالم دارد.
اسلام که هماهنگ با آفرینش گام برمى دارد نیز در این زمینه تعبیرات جالب و مؤثّرى دارد، از جمله حدیث معروف پیامبر (صلی الله علیه و آله) است: «تَناکَحوا، وَ تَناسَلوا تَکَثَّروا فَاِنّی اُباهی بِکُمُ الاُمَمَ یَومَ القِیامَةِ وَ لَو بِالسِقطِ: ازدواج کنید تا نسل شما فزونى گیرد که من با فزونى جمعیّت شما حتّى با فرزندان سقط شده، در قیامت به دیگر امّت ها مباهات مى کنم». (163)
و در حدیث دیگر از آن حضرت مى خوانیم: «مَن تَزَوَّجَ فَقَد أحرَزَ نِصفَ دینِهِ فَلیَتَّقِ اللّهَ فِى النِّصفِ الباقی: کسى که همسر اختیار کند، نیمى از دین خود را محفوظ داشته، و باید مراقب نیم دیگر باشد». (164)
چرا که غریزه جنسى نیرومندترین و سرکش ترین غرایز انسان است که به تنهایى با دیگر غرایز برابرى مى کند، و انحراف آن نیمى از دین و ایمان انسان را به خطر خواهد انداخت.
باز در حدیث دیگرى مى فرمایند: «شِرارُکُم عُزّابُکُم؛ بدترین شما مجرّدانند». (165)
به همین دلیل، در آیات مورد بحث و همچنین روایات متعدّدى، مسلمانان تشویق به همکارى در امر ازدواج مجرّدان و هر گونه کمک ممکن به این امر شده اند مخصوصاً اسلام در مورد فرزندان، مسؤولیّت سنگینى بر دوش پدران افکنده و پدرانى را که در این مسأله حیاتى بى توجّه هستند شریک جرم انحراف فرزندانشان شمرده است، چنانکه در حدیثى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «مَن أدرَکَ لَهُ وَلَدٌ وَ عِندَهُ ما یُزَوِّجُهُ فَلَم یُزَوِّجهُ، فَأحدَثَ فَالإثمَ بَینَهُما؛ کسى که فرزندش به حدّ رشد رسد و امکانات تزویج او را داشته باشد واقدام نکند، و در نتیجه فرزند مرتکب گناهى شود، این گناه بر هر دو نوشته مى شود». (166)
و باز به همین دلیل، دستور مؤکّد داده شده است که هزینه هاى ازدواج را اعمّ از
مهر و سایر قسمت ها سبک و آسان بگیرند تا مانعى بر سر راه ازدواج مجرّدان پیدا نشود، از جمله در مورد مهریه سنگین که غالباً سنگ راه ازدواج افراد کم درآمد است.
در حدیثى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «شُؤمُ المَرأةِ غَلاءُ مَهرِها؛ زن بدقدم، زنى است که مهرش سنگین باشد». (167)
و باز در حدیث دیگرى که در ذیل حدیث فوق وارد شده است مى خوانیم: «مِن شُومِها شِدَّةُ مَئُونَتِها؛ یکى از نشانه هاى شوم بودن زن آن است که هزینه زندگى (یا هزینه ازدواجش) سنگین باشد». (168)
و از آنجا که بسیارى از مردان وزنان براى فرار از زیر بار این مسؤولیّت الهى وانسانى، متعذّر به عذرهایى از جمله نداشتن امکانات مالى مى شوند، در آیات فوق صریحاً گفته شده است که فقر نمى تواند مانع راه ازدواج گردد، بلکه چه بسا ازدواج سبب غنا و بى نیازى مى شود.
دلیل آن هم با دقّت روشن مى شود، زیرا انسان تا مجرّد است احساس مسؤولیّت نمى کند، نه ابتکار و نیرو و استعداد خود را به اندازه کافى براى کسب درآمد مشروع بسیج مى کند، و نه هنگامى که درآمدى پیدا کرد در حفظ و بارور ساختن آن مى کوشد، و به همین دلیل مجرّدان غالباً خانه به دوش و تهیدست هستند.
امّا بعد از ازدواج، شخصیّت انسان تبدیل به یک شخصیّت اجتماعى مى شود و خود را شدیداً مسؤول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمین وسایل زندگى فرزندان آینده مى بیند، به همین دلیل تمام هوش، ابتکار و استعداد خود را به کار مى گیرد، در حفظ درآمدهاى خود و صرفه جویى تلاش مى کند و در مدّت کوتاهى مى تواند بر فقر چیره شود.
بى جهت نیست که در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «الرِّزقُ مَعَ النِّساءِ وَالعِیالِ؛ روزى همراه همسر و فرزند است». (169)
و در حدیث دیگرى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: مردى خدمت حضرتش رسید، از تهیدستى و نیازمندى شکایت کرد پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تَزَوَّجَ، فَتَزَوَّجَ فَوُسِّعَ لَهُ؛ ازدواج
کن، او هم ازدواج کرد و گشایش در کار او پیدا شد». (170)
بدون شک امدادهاى الهى و نیروهاى مرموز معنوى نیز به کمک چنین افرادى مى آید که براى اداى وظیفه انسانى و حفظ پاکى خود اقدام به ازدواج مى کنند.
هر فرد باایمان مى تواند به این وعده الهى دلگرم و مؤمن باشد. در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: «مَن تَرَکَ التَّزویجَ مَخافَةَ العَیلَةِ فَقَد أساءَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقولُ إن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ؛ کسى که از ترس فقر ازدواج را ترک کند، گمان بد به خدا برده است، زیرا خداوند متعال مى فرماید: اگر آنها فقیر باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نیاز مى سازد». (171)
البتّه روایات در منابع اسلامى در این زمینه فراوان است که اگر بخواهیم به نقل همه آنها بپردازیم از بحث تفسیرى خارج مى شویم.

2. منظور از جمله «وَالصّالِحینَ مِن عِبادِکُم وَ إمائِکُم» چیست؟

قابل توجّه اینکه در آیات مورد بحث هنگامى که سخن از ازدواج مردان و زنان بى همسر به میان مى آید، به طور کلّى دستور مى دهد براى ازدواج آنان اقدام کنید، امّا هنگامى که نوبت بردگان مى رسد آن را مقیّد به «صالح بودن» مى کند.
جمعى از مفسّران (مانند نویسنده عالیقدر تفسیر المیزان و همچنین تفسیر صافى) آن را به معنى صلاحیت براى ازدواج تفسیر کرده اند، در حالى که اگر چنین باشد این قید در زنان و مردان آزاد نیز لازم است.
بعضى دیگر گفته اند: منظور صالح بودن از نظر اخلاق و اعتقاد است چرا که صالحان از اهمّیّت ویژه اى در این امر برخوردارند، ولى باز جاى این سؤال باقى است که چرا در غیر بردگان این قید نیامده است؟
احتمال مى دهیم منظور چیز دیگرى باشد و آن این است که در شرایط زندگى آن روز بسیارى از بردگان در سطح پایینى از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند به طورى که هیچ مسؤولیتى در زندگى مشترک احساس نمى کردند.
اگر با این حال اقدام به تزویج آنها مى شد، همسر خود را به آسانى رها ساخته و او را
بدبخت مى کردند، لذا دستور داده شده است در مورد آنها که صلاحیت اخلاقى دارند اقدام به ازدواج کنید، و مفهومش این است که در مورد بقیّه نخست کوشش براى صلاحیت اخلاقیشان شود تا آماده زندگى زناشویى شوند، سپس اقدام به ازدواجشان گردد (ر.ک: ج 14، ص 488 ـ 500).