1. منظور از «زوجین» کیست؟
در اینکه منظور از این «زوجین» در دو آیه اوّل کیست؟ در میان مفسّران گفت وگو بسیار است :
آیا «نَفسٍ واحِدَةٍ» و همسرش اشاره به آدم (علیه السلام) و حوّا است در حالى که آدم از
پیامبران و «حوّا» زن با ایمان و شایسته اى بود. (145)
آیا ممکن است آنها از مسیر توحید منحرف شده، راه شرک پیموده باشند؟!
و اگر منظور غیر آدم است و همه افراد بشر را شامل گردد با کلمه «واحِدَةٍ» چگونه سازگار است؟
از این گذشته، منظور از شرک چه نوع عمل یا تفکّرى بوده که از آنها سرزده است؟
در پاسخ این سؤالات باید گفت: در تفسیر این آیات دو راه در پیش داریم که شاید تمام سخنان گوناگون مفسّران در تفسیر این آیه ریشه اش به این دو باز گردد: نخست اینکه مراد از «واحِدَةٍ» در آیه، واحد شخصى است همان گونه که در بعض آیات دیگر مانند آیه اوّل سوره نساء نیز به همین معنى آمده است.
اصولاً «نَفسٍ واحِدَةٍ» در قرآن مجید در پنج مورد ذکر شده که یک مورد آن آیه مورد بحث و چهار مورد دیگر سوره نساء آیه 1، سوره انعام آیه 98، سوره لقمان آیه 28، و سوره زمر آیه 6 است که بعضى از آنها ارتباطى به بحث ما ندارد و بعضى مشابه آیه مورد بحث است.
بنابراین آیات مورد بحث منحصراً اشاره به آدم (علیه السلام) و همسر اوست.
در این صورت مسلّمآ منظور از شرک، پرستش غیر خدا و یا اعتقاد به الوهیّت غیر پروردگار نیست، بلکه ممکن است چیزى از قبیل تمایل انسان به فرزندش بوده باشد، تمایلاتى که گاهى او را از خداوند غافل مى سازد.
تفسیر دیگر اینکه مراد از واحد در اینجا «واحد نوعى» است، یعنى خداوند همه شما را از یک نوع آفرید، همان طور که همسرانتان را نیز از جنس شما قرار داد.
در این صورت این دو آیه و آیات بعد اشاره به نوع انسان ها است که به هنگام انتظار تولّد فرزند، دست به دعا برمى دارند و از خدا فرزند صالح مى خواهند و همانند همه اشخاصى که خود را در برابر مشکل یا خطرى مى بینند، با اخلاص کامل به درگاه خدا مى روند و با او عهد مى کنند که پس از برآمدن حاجات و حلّ مشکلشان شکرگزار باشند امّا به هنگامى که فرزند متولّد شد، یا مشکل آنها برطرف گردید، تمام پیمان ها را به دست فراموشى مى سپارند؛ گاه مى گویند: اگر فرزند ما سالم، یا زیباست، به پدر و مادرش رفته، و قانون وراثت است.
گاه مى گویند: نوع تغذیه ما و شرایط دیگر خوب بوده و چنین محصولى
داده است.
و گاه به بت هایى که مورد پرستش آنهاست روى مى آورند و مى گویند: فرزند ما نظر کرده بت است، و امثال این گونه بحث ها.
و به طور کلّى نقش آفرینش پروردگار را نادیده مى گیرند، و علّت اصلى این موهبت را تنها عوامل طبیعى و یا معبودهاى خرافى مى شمرند. (146)
قرائنى در آیات فوق وجود دارد که نشان مى دهد با تفسیر دوم سازگارتر و مفهوم تر است، زیرا اوّلاً تعبیرات آیه حال همسرانى را بازگو مى کند که قبلاً در جامعه اى مى زیسته اند و تولّد فرزندان صالح و ناصالح را با چشم خود دیده بودند، لذا از خداى خود فرزندانى از گروه اوّل تقاضا مى کردند. و اگر آیات مربوط به آدم (علیه السلام) و حوّا باشد، هنوز فرزندى براى آنها به وجود نیامده و هنوز صالح و ناصالح وجود نداشت که آنها از خداى خود فرزند صالح بخواهند.
ثانیآ ضمائرى که در آخر آیه دوم و آیات بعد وجود دارد، همه ضمیر جمع
است و این مى رساند که منظور از ضمیر تثنیه اشاره به دو گروه بوده است نه دو شخص.
ثالثآ آیات بعد نشان مى دهد که منظور از شرک در این آیات شرک به معنى بت پرستى است نه محبّت فرزند و امثال آنها، و این موضوع با حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش سازگار نیست.
با توجّه به این قرائن روشن مى شود آیات فوق در مورد نوع انسان وگروه «زوج» و «زوجه ها» سخن مى گوید. بنابراین منظور این است که همسر انسان از نوع و از جنس اوست آن چنان که در آیه 21 سوره روم مى خوانیم: (وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا) «از نشانه هاى قدرت خدا این است که از جنس خودتان همسرانى براى شما آفریده تا در کنارشان بیاسایید».
2. یک روایت مجعول و معروف
در بعضى از منابع اهل تسنّن و پاره اى از منابع غیر معتبر شیعه در تفسیر آیات فوق حدیثى نقل شده است که به هیچ رو با عقاید اسلامى درباره پیامبران سازگار نیست وآن این است که سمرة بن جندب از پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین نقل مى کند: «لَمّا وَلِدَتْ حَوّاءُ طافَ بِها اِبلیسُ وَ کانَ لا یَعیشُ لَها وَلَدٌ فَقالَ سَمِّیهِ عَبدَالحارِثِ فَعاشَ وَ کانَ ذلِکَ مِن وَحىِالشَّیطانِ وَأمرِهِ: هنگامى که حوّا فرزندى آورد، ابلیس اطراف او را گرفت ـ وقبل از آن هیچ فرزندى از او زنده نمى ماندـ شیطان به حوّا پیشنهاد کرد نام او را عبدالحارث بگذارد (حارث یکى از نام هاى شیطان است بنابراین عبدالحارث یعنى بنده شیطان) حوّا چنین کرد و آن فرزند زنده ماند و این از وحى شیطان و فرمان او بود». (147)
از پاره اى از روایات که به این مضمون وارد شده استفاده مى شود آدم (علیه السلام) نیز به این موضوع رضایت داد.
راوى این روایت خواه سمرة بن جندب که از دروغگویان مشهور است بوده باشد و یا افرادى مانند کعب الاحبار و وهب بن منبّه که از سرشناسان یهود بودند و سپس اسلام آوردند ـ و به عقیده بعضى از دانشمندان اسلامى، خرافات تورات و بنى اسرائیل را این دو تن به محیط اسلام کشاندند ـ هر چه باشد، مضمون روایت، خود بهترین دلیل بر فساد و بطلان آن است زیرا آدم که خلیفة اللّه و پیامبر بزرگ خدا و داراى علم اسماء بود، هر چند با ترک اولى از بهشت به زمین آمد، امّا کسى نبود که راه شرک را انتخاب کند و فرزند خود را «بنده شیطان» نام گذارد. این کار تنها در شأن یک بت پرست جاهل و نادان است (ر.ک: ج 7، ص 67 ـ 75).
همسر انسان از جنس او
(وَاللهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجآ وَجَعَلَ لَکُمْ مِّنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُمْ مِّنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللهِ هُمْ یَکْفُرُونَ)خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد؛ واز همسرانتان براى شما فرزندانونوه هایى به وجود آورد؛ واز نعمت هاى پاکیزه به شما روزى داد؛ آیا به باطل ایمان مى آورند، ونعمت خدا را انکار مى کنند؟! (سوره نحل، آیه 72)