ثروت و قدرت، طعمه شیّادان و مدعیان عرفان
روشهایى كه دینسازان و اختراعكنندگان مذاهب و فِرَق براى جذب افراد و رسیدن به
﴿ صفحه 92 ﴾
مقاصد خویش در پیش مىگیرند كم و بیش مشابه است. آنان در ابتدا سعى مىكنند افرادى از ثروتمندان و سرمایهداران را به دام بیندازند و جذب كنند. طبیعى است كه به راه انداختن چنین دم و دستگاه و تشكیلاتى نیاز به پول و امكانات و تأمین منابع مالى دارد. براى جذب مردم به یك مذهب اختراعى نمىتوان به زور و فشار متوسل شد، بلكه باید از طریق تبلیغ و تطمیع وارد شد و تبلیغ و تطمیع نیز نیازمند برخوردارى از امكانات مالى است. از این رو یكى از اولین كارهاى بنیان گذاران مذاهب اختراعى و ساختگى، جذب متمولین و كسانى است كه از امكانات مالى و ثروت نسبتاً خوب و قابل اعتنایى برخوردارند.
اما براى جذب این ثروتمندان باید از چه راهى وارد شد؟ پاسخ این است: با استفاده از احساسات دینى و گرایشهاى عرفانى كه در فطرت انسان ریشه دارد. همان طور كه پیش از این بیان كردیم، حس خداجویى، خداگرایى و گرایش به مسایل عرفانى، به صورت طبیعى و فطرى در نهاد هر انسانى وجود دارد. كسانى با استفاده (و در واقع سوء استفاده) از این خواست و تمایل فطرى، در جهت مطامع خود بهره بردارى مىكنند. انسانها به طور طبیعى و فطرى به دنبال ارضاى این تمایل هستند و دین سازان نیز با توجه به همین امر، با تأسیس دینهاى جعلى و ساختگى، ارضاى تمایلات عرفانى و گرایشات خداجویى و خداپرستى را در جهت تأمین منافع و مقاصد سوء خود قرار مىدهند. در واقع آنان با ارضاى بدلى این تمایل فطرى، افراد را به سمتى سوق مىدهند كه از طریق آنها به اغراض شخصى خود دست پیدا كنند.
یكى از بهترین راهها و شیوهها براى ارضاى بدلى خواست عرفانى این است كه به مردم بقبولانند كه مىتوان از راههاى بسیار سهل و ساده و تلاش و كوششى اندك به مقامهاى عالى عرفانى دست یافت. طبع بشر راحت طلب است و انسان پیوسته این هوس خام را در سر مىپروراند كه با كمترین زحمت، به بهترین و بیشترین نتیجه برسد. این قضیه در مورد عرفان و نیل به مقامات عرفانى نیز صادق است و كسانى به دنبال راهى
﴿ صفحه 93 ﴾
هستند كه پیمودن آن بسیار آسان باشد و یك شبه همه مسایل را حل كند و آنان را به قلههاى رفیع مقامات عرفانى برساند! افرادى سودجو و فرصتطلب نیز با دست گذاشتن بر روى همین رگ خواب آدمى، به سوء استفاده از افراد مىپردازند. آنان مىگویند ما راهى را به شما نشان مىدهیم كه در كمترین زمان ممكن و با تحمل كمترین دشوارى، شما را به سرمنزل مقصود مىرساند؛ و آن راه این است كه با یك «قطب واصل الى الله» بیعت كنید و دست در دست او بگذارید. آرى، به همین سادگى، تنها با یك دست دادن و دست بوسیدن همه مسایل حل مىشود و تمام درهاى عالم معنا و ملكوت و بهشت به روى شما گشوده مىشود! نیازى نیست سالها ریاضت بكشید و خود را به رعایت واجبات و محرمات و اجراى دقیق ضوابط و احكام شرع ملتزم سازید، تنها كافى است با جناب قطب بیعت كنید و جناب ایشان دستى بر سر شما بكشند! اگر چند روزى هم تأخیر شد نگرانى به خود راه ندهید و مطمئن باشید كه به زودى به مقامات عالى عرفانى نایل خواهید شد!
این رهزنان سعى دارند با القاى چنین توهماتى، به افراد بباورانند كه راهى بسیار كم مؤونه و بىدردسر براى رسیدن به خدا وجود دارد. شما مىتوانید هر چه مىخواهید به زشتكارى و گناه مشغول شوید؛ درمان آن در نهایت تنها یك بیعت با قطب است، و بیعت هم كه مؤونهاى ندارد!
اگر به راستى انسان بتواند از این طریق به عالىترین مقامات عرفانى برسد، دیگر بهتر از این چه مىخواهد؟! ارتكاب هر فسق و فجورى آزاد است و چارهاش تنها یك بیعت است! حداكثر این است كه شبهاى جمعه هم در حلقه ذكرى شركت كنید و سالى یك مرتبه هم به زیارت قطب مشرف شوید؛ پس از آن دیگر كار تمام است و هیچ مشكلى نیست و خیالتان از بابت همه چیز كاملا راحت و آسوده باشد!
اگر كسانى بتوانند چنین مطالبى را در اذهان مردم جا بیندازند، طبیعى است كه پس از آن موفقیت زیادى در نیل به مقاصد سوء خود خواهند داشت. كم نیستند ثروتمندانى كه
﴿ صفحه 94 ﴾
ثروتها و دارایىهاى كلانى را با چپاول و ظلم و غصب حقوق دیگران به چنگ آوردهاند و براى كاهش تنشهاى روحى و خلاصى از عذاب وجدان، دلشان مىخواهد ثروتشان بر سر جاى خود محفوظ باشد و تنها با پیشكش كردن اندكى از آن به پیشگاه قطب، جبران مافات نموده، عارف و واصل به حق گردیده و یك شبه تمام عوالم و مقامات عرفانى را درنوردیده و به مقام «فِی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیك مُقْتَدِر»(51) نایل گردند!
اگر به راستى چنین باشد آنان نهتنها از این ناحیه ضررى نكردهاند، بلكه با بیعت با قطب و تقدیم و پیشكش برخى هدایا، به عالىترین مقامات انسانى هم رسیدهاند و در عالم آخرت نیز همنشین انبیا و اولیا خواهند بود! اینان چون دستشان به دست قطب زمان رسیده است دیگر مشكلى نخواهند داشت!
متأسفانه این شیوه بسیار كارگر بوده و به خصوص در مورد دو طایفه بسیار مؤثر واقع شده است: یكى همین ثروتمندانى كه وصفشان رفت، و دوم، صاحب منصبانى كه عمرى بر مردم ستم روا داشتهاند و به دنبال مستمسكى براى آرامش روح خود مىگردند. این مسأله به ویژه در زمانهاى سابق بسیار دیده مىشد كه خوانین و رؤسایى كه با حمایت یا حكم دولتها و حكومتها بر مردم مسلط مىشدند، ممكن بود در اعماق دلشان سوسویى از یك حس دینى وجود داشته باشد و به كلى منكر خدا و قبر و قیامت نشده باشند. اینان مىخواستند هم خان بودن و ریاستشان محفوظ باشد و هم از عذاب الهى و آتش جهنم نجات یابند، و اگر بشود همنشین اولیاى خدا نیز باشند، دیگر «نور على نور» خواهد بود!
مخترعان مذاهب و فرقهسازان همیشه سعى كردهاند طعمههاى چرب و نرمى را از این طایفه دوم به دام بیندازند. روش این شیادان براى این كار نیز این است كه با تبلیغات و تلقینهاى مكرر، خیال این خوانین و رؤسا را از بابت ظلمها و جنایتهایى كه كردهاند آسوده سازند و آنها را متقاعد كنند كه اگر با قطب دست بیعت بدهند و به جناب او
﴿ صفحه 95 ﴾
ارادت بورزند و ذكرى بگویند و سبیلى بگذارند همه مشكلاتشان حل مىشود و در سلك اولیاء الله در خواهند آمد!
شیادان دینساز هنگامى كه این دو دسته، یعنى صاحبان ثروت و صاحبان قدرت را جذب كردند ابزار خوبى براى به دام انداختن دیگر افراد در دست خواهند داشت. آنان با معرفى افراد فقیر به مریدان ثروتمند خود و حل مشكلات مالى و مادى ایشان، زمینه جذب اینگونه افراد را فراهم مىكنند. همچنین كسانى كه در منطقه سلطه و قدرت و حاكمیت رئیس و خانى زندگى مىكردند، براى آنكه از آزار و اذیت و زورگویىهاى او نسبت به خود بكاهند، به فرقه و مسلكى كه آن رئیس و خان اهل آن بود، مىگرویدند؛ یعنى هم مسلك شدن با خان وسیلهاى براى در امان ماندن از شرّ او محسوب مىشد. بدین ترتیب، جذب ثروتمندان و قدرتمندان در واقع مقدمه و زمینهاى براى به تور انداختن دیگران بود.
ردّ پاى استعمار در عرفانسازى و ترویج صوفىگرى
اى كاش مسأله به همان چه تا بدین جا بیان كردیم ختم مىشد! متأسفانه بالاتر از همه آنچه گفتیم، مفسده عظیمى است كه در پشت همه این مسایل قرار دارد و بسیار خطرناك و پیچیده است. آن مفسده، طرح و نقشه و توطئهاى است كه استعمارگران از به راه انداختن این حركتها دنبال مىكنند. طبق شواهد و قراینى كه وجود دارد، مؤسسان مذاهب و فرقههاى جعلى، یكى از بهترین ابزارها در دست استعمارگران براى نیل به مقاصد شومشان هستند.
اگر تاریخ قرون معاصر جهان و تاریخ سدههاى اخیر ایران را مطالعه كنیم و پیدایش مذاهب و فرقههاى مختلف را مورد بررسى و كاوش قرار دهیم، مىتوانیم دست قدرتهاى استعمارى را در پشت صحنه تأسیس بسیارى از این فرقهها ببینیم. مطالعه اسرار پشت پرده این داستان، به خوبى عمق خطرى را كه از این ناحیه وجود دارد بر ملا
﴿ صفحه 96 ﴾
خواهد ساخت. متأسفانه ورود تفصیلى به این مسأله ما را از بحث اصلى این نوشتار دور خواهد كرد؛ ولى اگر مجالى مىبود، شرح و بسط این ماجرا حقیقتاً بسیار عبرتآموز و روشنگر است. این مطالعه نشان خواهد داد كه اگر نگوییم همه، تقریباً اكثر قریب به اتفاق این فرقههاى جدیدالتأسیس از آبشخور یك «عرفان دروغین» تغذیه شده و سوءاستفاده كردهاند.
به عنوان نمونهاى از این شواهد تاریخى، مىتوانیم به چهرهاى به نام «كینیاز دالگوركى» اشاره كنیم. این شاهزاده روسى كه در زمان قاجاریه در ایران زندگى مىكرد از طرف دولت پادشاهى تزارى مأموریت داشت تا دست به ساختن فرقههاى مذهبى بزند و از این طریق بین مردم اختلاف بیفكند و از قدرت و صولت اسلام و روحانیت در میان مردم بكاهد. او پس از ورود به ایران به ظاهر مسلمان شد و در سلك طلبگى در آمد و به تحصیل علوم دینى پرداخت. وى سالها در حوزههاى علمیه ایران و پس از آن در عراق، در درسهاى بزرگان و علماى متعددى شركت كرد و در علوم دینى به مراتب و درجات بالایى دست یافت. از جمله اساتیدى كه دالگوركى در درس وى شركت مىكرد سید كاظم رشتى بود. در همین درس بود كه او مهره مناسبى را براى اهداف خویش پیدا كرد و با او طرح دوستى ریخت و بسیار گرم گرفت و روابط بسیار نزدیكى برقرار كرد. این فرد یكى از شاگردان سید كاظم رشتى به نام «سید علىمحمد شیرازى» بود كه بعدها به «سید علىمحمد باب»(52) شهرت یافت. دالگوركى او را مهره بسیار مناسبى براى مقاصد
﴿ صفحه 97 ﴾
خود تشخیص داد و بیش از همه خود را به او نزدیك كرد. سید علىمحمد اهل قلیان بود و او از این فرصت استفاده مىكرد و گاهى بر آتش قلیان مقدارى حشیش مىگذاشت و نتیجتاً حالت نشئگى به وى دست مىداد. دالگوركى در عالم نشئگى مطالبى را به سید القا مىكرد. كمكم به سید علىمحمد گفت كه شما نماینده امام زمان(علیه السلام)هستید و من به شما و مقام بسیار والایتان واقفم و ایمان دارم! در اثر این القائات و تحت تأثیر مواد مخدر كمكم خود سید علىمحمد هم این مطلب باورش شد و در همان عوالم نشئگى و حالت نیمه مستى حرف هایى زد و ادعاهایى مطرح كرد و سرانجامِ كارها و داستان او به پایه گذارى فرقه «بابیت» و «بهائیت»(53) منجر شد.
﴿ صفحه 98 ﴾
آرى ریشه و اساس پیدایش دم و دستگاه و تشكیلات «بهائىگرى» به یك شاهزاده جاسوس تزار روس باز مىگردد كه اصلا به قصد فرقه سازى و اختراع مذهب و پاشیدن تخم تفرقه در میان مسلمانان وارد ایران شده بود.
﴿ صفحه 99 ﴾
اكنون نزدیك دو قرن از تأسیس این دین سراپا جعلى و باطل مىگذرد و تاكنون هزاران نفر به دام این آیین ساختگى افتادهاند. امروزه هم بهائیان در كشورهاى مختلف، در اروپا و امریكا و مكانهاى دیگر پراكندهاند و جلسات و مجمعهایى دارند و گاهى تحت عنوان «اسلام نوین» براى گسترش بهائیت و جلب پیروان جدید تلاش مىكنند. علاوه بر فعالیتهاى رسمى و آشكار، تشكیلات بهائیت بسیارى از فعالیتهاى خود را به صورت پنهانى انجام مىدهد كه از چشم ما پنهان است و از آنها اطلاع چندانى نداریم. خود من در یكى از دوردستترین نقاط افریقا، جایى كه هیچ اثرى از اسلام و تبلیغات اسلامى نبود، شاهد فعالیت بهائیت بودهام. آنان در آنجا محفلى ایجاد كرده بودند و با نام «اسلام نوین» مردم را به بهائیت فرا مىخواندند. همه اینها نتیجه فعالیت یك جاسوس روسى است كه با نقشه قبلى به ایران آمد، به تحصیل علوم دینى پرداخت، در درس سید كاظم رشتى، سید علىمحمد شیرازى راه پیدا كرد و با القاى مطالبى به او، آیینى ساختگى و خرافى به نام بابیت و سپس بهائیت را بنیان نهاد.
همین سید علىمحمد باب رفقاى دیگرى نیز داشت كه آنها هم در درس سید كاظم رشتى شركت مىكردند و گرایشهاى صوفىمآبانهاى داشتند. آنها نیز مذاهب دیگرى، نظیر «شیخیه»(54) را تأسیس كردند و در گوشه و كنار كسانى را به خود مشغول داشتند.
﴿ صفحه 100 ﴾
برخى از این فرقهها اكنون به كلى منسوخ شده و از بین رفتهاند و برخى هنوز هم كم و بیش رواج دارند؛ از جمله «شیخیه» هنوز هم در گوشه و كنار، از جمله در استان كرمان پیروان و طرفدارانى دارد.
نظیر همین مسأله، تأسیس فرقه «اسماعیلیه» و «قادیانى»ها(55) و دهها مذهب و فرقه
﴿ صفحه 101 ﴾
جعلى دیگر در هندوستان است كه مؤسسان آنها افرادى فریب خورده و آلت دست استعمار، به خصوص استعمار پیر انگلیس بودهاند. مىدانیم كه قبل از امریكا، سالهاى متمادى، انگلیس اولین و بزرگترین قدرت استعمارى دنیا محسوب مىشد و بسیارى از مصیبتهاى اسلام و مسلمانان در سراسر دنیا به نقشهها و توطئههاى این روباه پیر استعمار مربوط مىشود. البته بعدها امریكایىها در زمینه استعمار و چپاول ملتها و كشورها گوى سبقت را از انگلیسىها ربودند؛ ولى در عمل بسیارى از همان روشها و سیاستهاى استعمارى انگلیسىها را ادامه دادند و به كار گرفتند.
در هر صورت، امروزه محل زندگى بسیارى از رؤساى این فرقهها و مذاهب ساختگى در كشورهاى اروپایى و امریكا است و زندگىهایى بسیار مجلل و مرفه و كاخهاى آن چنانى دارند. پیروان و مریدهاى بیچاره اینها از این طرف دنیا اموالى را جمع مىكنند و با كمال افتخار و با هزار زحمت براى آنان مىفرستند. آنها نیز دستى بر سر این مریدهاى بینوا مىكشند، بر سر آنها منت مىنهند و این اموال ناقابل را از آنان مىپذیرند! البته گاهى هم براى عوام فریبى، برخى از اموال و هدایا را رد مىكنند و
﴿ صفحه 102 ﴾
مىگویند آنها را نمىپذیریم. پیروان فرقه «آقاخانى» (از فرقههاى اسماعیلى هندوستان) هر ساله هم وزن رئیسشان یكى از جواهرات را به پیشگاه او تقدیم مىدارند! گاهى طلا و گاهى جواهرات دیگر؛ حتى در یكى از سالها هموزنش الماس گذاشتند.
در بسیارى از كشورهاى افریقایى، مراكز بهداشتى، مراكز آموزش و پرورش و نظایر آنها در اختیار همین فرقه اسماعیلیه است كه عمدتاً از طرف انگلستان حمایت مىشوند. من خودم برخى از این مراكز را در افریقا از نزدیك دیدهام. بیمارستان مجهزى به نام «آقاخان»(56) رئیس فرقهشان، مىسازند و مىگویند این اهدایى «آقاخان» به ملت فلان كشور افریقایى است. بیماران را به صورت مجانى در آنجا ویزیت و حتى بسترى مىكنند. بیمارى كه به این بیمارستان مراجعه مىكند و چند روز بسترى و پذیرایى مىشود و سلامت خود را باز مىیابد، هنگامى كه از بیمارستان مرخص مىشود خود به خود تابع و پیرو فرقه است.
﴿ صفحه 103 ﴾
این روش و حكایتى كه اجمالى از آن را باز گفتیم، تقریباً روشى بین المللى است و اختصاص به تأسیس یك فرقه و مذهب خاص ندارد. اكثر این فرقهها و مذاهب با همین روشها، و عمدتاً به دست عمال انگلیس و امریكا، تأسیس و سپس گسترش یافتهاند. (این هم كه تعبیر به اكثر مىكنیم از باب احتیاط است؛ چون در مورد برخى از این فرقهها اطلاع دقیق و درستى در دست نداریم؛ ولى آنهایى را كه اطلاع داریم، مذاهبى كه درست شده ـ و غالباً هم در میان مسلمانان بوده است ـ از همین روشها استفاده شده است.)
اما هدف دولتهاى استعمارى و انگلیس و امریكا از این كار چیست؟ همان گونه كه پیش از این اشاره شد، یكى از اهداف مهم و كلى در این مسأله، ایجاد «اختلاف و تفرقه» است. براى استعمارگران، ایجاد اختلاف در بین مسلمانان، هرچند در حد اختلاف دو شهر، دو قبیله و دو طایفه، همیشه یكى از اهداف مهم و اساسى بوده است. براى نمونه، یكى از اختلافاتى كه سابقاً در ایران بدون هیچ مایه و زحمتى درست كرده بودند و تقریباً در همه شهرها و مناطق ایران وجود داشته است، دعواى «حیدرى» و «نعمتى» بوده است.(57) البته من خودم ندیده بودم و سنم آن قدر نیست كه چنین اختلافى را به خاطر
﴿ صفحه 104 ﴾
بیاورم؛ ولى حكایت آن را از پدرم و دیگران كه خود شاهد این اختلاف بودهاند، شنیدهام. استعمارگران به وسیله عمّال خود در مناطق و شهرها مردم را به دو دسته «حیدرى» و «نعمتى» تقسیم كرده بودند. این اختراع آنها به ویژه در روز عاشورا ظهور پیدا مىكرد و ثمر مىداد. دسته نعمتىها یك شعار داشتند و دسته حیدرىها شعارى دیگر. براى اینكه كدام دسته زودتر وارد امامزاده یا تكیه بزرگ شهر بشود دعوا بالا مىگرفت و چوبها را مىكشیدند و به جان هم مىافتادند، چند نفر كشته مىشدند و خونها ریخته مىشد كه دسته حیدرىها جلوتر وارد شود یا دسته نعمتىها! این اختلاف در طول سال هم خود را نشان مىداد و حیدرىها و نعمتىها بر سر هر مسأله اجتماعى رو در روى هم مىایستادند. در این میان حتى یك نفر هم نمىدانست كه اصلا «نعمتى» و «حیدرى» یعنى چه و از كجا آمده و این دعوا بر سر چیست!
شیاطین و استعمارگران همیشه چنین رقابتهایى را با نام و شیوههاى مختلف بین مردم ایجاد كردهاند و آنها را رو در روى یكدیگر قرار دادهاند. هدف این است كه مردم در یك جهت و در یك خط حركت نكنند و هر وقت خواستند حركتى اجتماعى انجام بدهند یكى پیدا شود و بگوید این كار مربوط به حیدرىها است، تا نعمتىها كنار بكشند و همكارى نكنند، یا بگوید مربوط به نعمتىها است، تا حیدرىها همراهى نكنند و ساز مخالف بزنند. دعواهاى مختلف ترك و فارس، عرب و عجم، بروجردى و
﴿ صفحه 105 ﴾
خرمآبادى و امثال آنها همگى یك هدف مشترك را دنبال مىكنند و آن، ایجاد اختلاف و شكستن وحدت یك امت، یك ملت، یك قوم، یك شهر و... است.
در این میان یكى از بهترین اختلافها در جهت مقاصد شوم استعمارگران اختلافات مذهبى است كه نمونه بارز آن، اختلاف شیعه و سنى است. بهره بردارىهایى كه دشمنان از دامن زدن به اختلاف شیعه و سنى كرده و مىكنند از حد و اندازه بیرون است. البته اختصاص به اختلاف شیعه و سنى ندارد و استعمارگران انواع گوناگونى از اختلافات مذهبى را درست كردهاند. براى مثال، یك نمونه از این اختلافها، اختلافى با عنوان «شیخى» و «بالاسرى» است كه در استانهاى كرمان و یزد و استانهاى جنوبى كشورمان بین مردم درست كردهاند. یك دسته از اینها تابع شیخ احمد احسائى و طرفداران حاج كریم خان كرمانى هستند كه به آنها «شیخى» مىگویند و یك دسته تابع روحانى دیگرى كه به آنها «بالاسرى» گفته مىشود. اصل این اختلاف هم از اختلاف دو عالم در این بحث ناشى شده كه آیا نماز خواندن در بالاى سر امام معصوم(علیه السلام) جایز است یا خیر. منظور این است كه در حرم ائمه(علیهم السلام) كه مشرف مىشویم و زیارت مىكنیم، آیا بالاى سر امام(علیه السلام) و در موازات آن هم مىتوان نماز خواند یا حتماً باید پشت سر و عقبتر از محل سر مبارك امام(علیه السلام) بایستیم. عموم فقهاى ما مىفرمایند براى رعایت ادب و احترام، جلوتر از آنجایى كه بدن مطهر و سر مبارك امام معصوم(علیه السلام) قرار گرفته، نباید نماز خواند؛ ولى مساوى و موازى سر امام(علیه السلام) نماز خواندن اشكالى ندارد. در این میان عدهاى پیدا شدهاند كه نماز خواندن را در مكان مساوى و موازى سر امام(علیه السلام) هم جایز ندانستهاند و گفتهاند كه نماز حتماً باید پشت سر امام(علیه السلام) خوانده شود. همین امر منشأ اختلاف و فرقه سازى شده و دو طایفه، یكى شیخى و یكى بالاسرى، را مقابل یكدیگر قرار داده است. البته به بركت تأسیس جمهورى اسلامى ایران، بسیارى از این بساطها و اختلافها برچیده شده و امیدواریم با هر چه هشیارتر و آگاهتر شدن مردم، بقیه این قبیل اختلافات بىاساس و بیهوده نیز از میان برداشته شود.
﴿ صفحه 106 ﴾
بنابراین یكى از اهداف مهم استعمارگران از ایجاد و تقویت فرقهها و مسالك و مذاهب گوناگون، روشن كردن آتش اختلاف و تفرقه و رو در رو قرار دادن مردم است. این در واقع همان سیاست معروف «تفرقه بینداز و حكومت كن» است و شیاطین و قدرتهاى استعمارى در ایجاد این اختلافها به دنبال تأمین هر چه بیشتر منافع خودشان هستند. موضوع اختلاف هم مهم نیست كه چه باشد، مهم این است كه اختلاف و نزاع و درگیرى وجود داشته باشد و همه آبها به یك جوى ریخته نشود.
از این رو در برخورد با این مسأله باید بسیار مراقب باشیم تا ناخودآگاه در دام دشمنان نیفتیم و آب به آسیاب دشمن نریزیم و همان كارى را نكنیم كه او مىخواهد. گاهى خود ما نیز نادانسته و در حالى كه قصد ارشاد و هدایت داریم، خود آتش بیار معركه مىشویم و به اختلافات دامن مىزنیم و سر و صداى جدیدى راه مىاندازیم. اگر ما براى مبارزه با فلان مسلك و فرقه، آتش اختلاف تازهاى را روشن كنیم، این عین خواسته دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمانان است. شیاطین مىخواهند به هر وسیله كه شده، كارى كنند كه مردم به جان هم بیفتند و اینكه چه كسى غالب یا مغلوب مىشود براىچندان اهمیتى ندارد. همان طور كه اشاره كردیم، براى آنها اصل وجود اختلاف، تفرقه و نزاع و درگیرى مهم است. در این نزاع از هر طرف كه كشته شود به سود آنها است.
از این رو وارد شدن در این معركه و طریقه برخورد با این مسأله باید بسیار هوشمندانه و منطقى باشد و باید به شدت از كارهاى نسنجیده و بدون برنامه و خام و عجولانه پرهیز كرد؛ كه در غیر این صورت جز زیان بیشتر براى جامعه اسلامى و نفع افزونتر براى دشمنان ثمرى در پى نخواهد داشت.
انگیزه دومى كه استعمارگران از دین سازى و ترویج مذاهب و فرقههاى جعلى دنبال مىكردند مقابله با ماركسیسم بود. مىدانیم كه تا اوایل دهه نود میلادى و طى تقریباً هفتاد سال، دنیا شاهد رویارویى دو ابرقدرت بزرگ شرق و غرب و اردوگاه ماركسیسم
﴿ صفحه 107 ﴾
و كمونیسم از یك سو و كاپیتالیسم و سرمایهدارى از سوى دیگر بود. دولتهاى غربى و در رأس آنها امریكا كه عمدتاً در اردوگاه كاپیتالیسم قرار مىگرفتند، دشمن شماره یك خود را ماركسیسم مىدیدند و با تمام توان به مقابله با آن برخاسته بودند. ماركسیسم شعار «دین افیون تودهها» را سر مىداد و به شدت با هر نوع دین و مذهب مخالف بود. از این رو ترویج بىدینى و نفى مذهب در نهایت به نفع ماركسیسم و به ضرر امریكا و اردوگاه سرمایهدارى بود و به عكس، روى آوردن جوامع به دین، مانعى محكم در راه نفوذ و گسترش ماركسیسم محسوب مىشد. به همین دلیل دولتهاى غربى و در رأس آنها امریكا وانگلیس، براى حفظ منافع خود و براى آنكه سدّى در برابر نفوذ و گسترش قدرت اتحاد جماهیر شوروى سابق و اردوگاه كمونیسم ایجاد كنند به تبلیغ و ترویج ادیان مختلف دامن مىزدند. براى جلوگیرى از نفوذ كمونیسم كافى بود كه نام دین در میان باشد و نوع دین چندان اهمیتى نداشت. البته سعى بر این بود ـ و مراقب بودند ـ كه دینى باشد كه ضررى براى امریكا نداشته باشد، همان چیزى كه امام خمینى(رحمه الله) از آن به «اسلام امریكایى» تعبیر مىكردند و نمونه بارز آن را مىتوان اسلام سازشكار در برخى كشورهاى عربى دانست.
بر این اساس، تأسیس و اختراع مذاهب و فرقههاى دینى مختلف، در واقع ابزارى براى مقابله با ابرقدرت شوروى و كمونیسم محسوب مىشد و عامل دومى بود كه باعث مىگردید دولتهاى استعمارى غربى به این كار دامن بزنند. البته پس از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى و اضمحلال اردوگاه كمونیسم، این عامل در حال حاضر خود به خود منتفى است؛ ولى نباید نقش بهسزاى آن را طى بیش از هفتاد سال از یاد برد. این در حالى است كه عامل اول (ایجاد اختلاف) بیش از صدها سال است كه وجود داشته و هم چنان نیز وجود دارد.
در این میان هدف سومى نیز براى دین سازى و جعل فرقهها و مذاهب جدید وجود دارد كه پیدایش بیدارى اسلامى در دهههاى اخیر، و به ویژه انقلاب اسلامى ایران، عامل
﴿ صفحه 108 ﴾
آن بوده است. پیدایش انقلاب اسلامى ایران و برخى دیگر از حركتهاى دهههاى اخیر در جهان اسلام، امریكا و دولتهاى غربى را متوجه این نكته ساخت كه اسلام مىتواند تهدیدى بسیار جدى و به مراتب خطرناكتر از كمونیسم براى آنها باشد. از این رو جامعه شناسان و سایر دانشمندان و نظریهپردازانِ خود را بسیج كردند تا راه چارهاى براى این مسأله پیدا كنند.
این ملاحظه را از یاد نبریم كه نفى دین و مبارزه با اصل اسلام، از آنجا كه زمینه را براى پیشرفت و نفوذ كمونیسم مهیا مىكرد، راهكارى نبود كه دولتهاى غربى و امریكا بخواهند و بتوانند آن را انتخاب كنند. از این رو باید راهى را انتخاب مىكردند كه در آن، اسم اسلام محفوظ بماند اما اسلامى باشد كه خطر بیدارى ملتها و ایجاد حركتهایى نظیر انقلاب اسلامى ایران را به همراه نداشته باشد. به این ترتیب، هم مسأله بازدارندگى اسلام در مقابل نفوذ و گسترش كمونیسم حفظ مىشد و هم تهدید بودن آن براى اردوگاه غرب و كاپیتالیسم منتفى مىگشت.
چارهاى كه بدین منظور اندیشیده شد این بود كه حس عرفانى و دینى مردم را به صورت بدلى و به وسیله اسلامى دستكارى شده ارضا كنند، اسلامى كه فرد تمام حواسش به خدا و ارتباط فردىاش با خدا باشد و هیچ رنگ سیاسى و وارد شدن به مسایل اجتماعى نداشته باشند. بهترین راه براى این كار ترویج گرایشهاى صوفیانه بود. گرایشهایى كه به افراد تلقین مىكرد كه شما باید به فكر تكامل معنوى خودتان باشید، ذهنتان را به امور دنیایى مشغول نكنید و كارى به مسایل سیاسى نداشته باشید و اگر هم احیاناً پیشرفت كارتان در گرو سازش با قدرتها و دولتها و صاحبان زر و زور بود این كار را انجام دهید!
در این باره اگر مسایل و جریانات نیم قرن اخیر ایران ـ به ویژه از سال 42 به بعد ـ را بررسى كنیم، مىبینیم كه اكثریت ـ اگر نگوییم همه ـ مشایخ متصوفه روابط خوبى با دربار و درباریان داشتهاند. طى این مدت بسیارى از كسانى كه به مقامات عالى رسیدند،
﴿ صفحه 109 ﴾
از نخست وزیر گرفته تا وزرا و نمایندگان مجلس و سایر مناصب مهم و كلیدى، از طرفداران فرقههاى مختلف متصوفه بودهاند. از سال 42 به بعد، رژیم گذشته به ترویج تصوف و بناكردن خانقاههاى با شكوه و احیاى فرقهها و مذاهب باطل و تشكیلات متعدد فراماسونرى نمود و كمكهاى مالى فراوانى در اختیار آنها قرار داد. نمونههاى متعددى از این قبیل وجود دارد كه در تاریخ ثبت و ضبط و اسناد عینى و خدشهناپذیر آن در دست است. دكتر اقبال یكى از این نمونهها است كه به یكى از فرقههاى معروف متصوفه وابسته بود.(58) از زمان او خانقاههاى مجللى در ایران ساخته شد و تبلیغات گستردهاى براى ترویج مشرب صوفىگرى صورت گرفت. در این دوره، كتابهاى متعددى از صوفیه پیاپى چاپ و منتشر شد. پس از انقلاب، برخى از این قبیل كتابها، با چاپ و كاغذ عالى در خارج از كشور چاپ و به داخل قاچاق و توزیع مىشود. هم اكنون بسیارى از كتابهاى تبلیغى صوفیه چاپ فرانسه، آلمان، امریكا و برخى دیگر كشورهاى اروپایى است. آقایان شیوخ و قطبهایى كه در آن كشورها تشریف دارند و در خانههاى بسیار مجلل و با وضعى بسیار تشریفاتى و مرفه به گذران عمر مشغولند، ترتیب چاپ این كتابها را مىدهند و آنها را براى هدایت و ارشاد مردم مستضعف مىفرستند! این حضرات كه دلشان براى این مردم كباب است و از اینكه مردم ما از حقایق و دقایق عرفانى دور و محرومند بسیار دلنگران و ناراحتند، لطف فرموده و با
﴿ صفحه 110 ﴾
هموار كردن انواع رنجها و سختىها بر خود، این كتابها را با هزاران زحمت نوشته، چاپ كرده و براى ما مىفرستند!
در هر صورت، هدف مهم دشمن از ترویج و اشاعه تصوف در دو سه دهه اخیر ـ یعنى پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران ـ این است كه گرایشهاى دینى و عرفانى مردم را از مسیر صحیح اسلامى منحرف كنند. دلیل اتخاذ این سیاست نیز این بود كه اولا تجربه نشان داده بود كه تلاش براى ریشهكن كردن و كشتن گرایشهاى دینى و عرفانى راه به جایى نمىبرد و ثانیاً، بر فرض امكان آن، چون در نهایت به نفع اردوگاه كمونیسم تمام مىشد، انجام آن به صلاح امریكا و دولتهاى غربى نبود. از این رو بین اسلام تحول آفرین و حركت بخش و نفى كلى اسلام و گرایشهاى عرفانى، راه سومى را مبنى بر ترویج دینها و عرفانهاى انحرافى انتخاب كردند. این مسیر انحرافى مىبایست مسیرى باشد كه حركت اجتماعى و هشیارى و آگاهى سیاسى در آن وجود نداشته باشد. در چنین عرفان و دینى شما اگر طالب خدا هستید، مىتوانید در خانهاى، خانقاهى و محفلى جمع شوید و تا صبح «هو» بكشید تا آنجا كه از نفس بیفتید و مدهوش گردید! اما صبح كه بیدار شدید و از خانه بیرون آمدید (نماز خوانده یا نخوانده كه چندان هم مهم نیست!) كارى نداشته باشید كه در مملكت چه مىگذرد و امریكا چه مىكند و فلان روحانى چه گفته است.
در این دین و عرفان بدلى، جماعت روحانى، افرادى سطحى و قشرى معرفى مىشوند كه بویى از عرفان و مسایل عرفانى كه روح دین است نبردهاند و تنها به مشتى واجب و مستحب و احكامى كه قشر و پوسته دین هستند مشغولند و دل خوش كردهاند. دعواى این جماعت با شاه و حكومت و وارد شدن آنان در مسایل سیاسى نیز مصداق بارز مشغول شدن به دنیا و امور دنیایى و غافل گشتن از خدا و یاد او است! عارف بالله و واصل به حق كسى است كه دست بیعت با قطب و شیخ فرقه داده و روى دل از سیاست و سیاستبازان و جماعت روحانى برتافته و یكسره در كار «یا هو» و حلقه ذكر در آمده است!
﴿ صفحه 111 ﴾
بدین ترتیب یكى دیگر از اركان مهم این عرفان بدلى، علاوه بر جدایى مردم و افراد از سیاست و مسایل اجتماعى، فاصله انداختن بین مردم و روحانیت است؛ چرا كه روحانیت با هدایتها و روشنگرىهاى خود مىتواند براى قدرتهاى استعمارى و منافع آنان بسیار خطرناك باشد. البته امریكا و انگلیس و سایر استعمارگران از قبل هم كم و بیش نسبت به قدرت روحانیت و خطر آنان براى خود و منافعشان واقف شده بودند؛ ولى پیروزى انقلاب اسلامى در ایران به رهبرى روحانیت و امام خمینى(رحمه الله) این مسأله را بیش از پیش براى آنان آشكار ساخت و از این رو آنان تلاش خود را براى مقابله با این خطر و جدایى مردم از روحانیت چند برابر كردند.
در هر صورت در پیمودن مسیر عرفان باید بسیار محتاط و هشیار بود، چرا كه دامهاى بسیارى در این راه گسترده شده و خطر انحراف به شدت رهرو و سالك را تهدید مىكند. امروزه استعمارگران «تصوف» را در واقع به انگیزه مبارزه با اسلام علَم كردهاند و به نام اسلام و عرفان درصدد بركندن ریشه اسلام و عرفان حقیقىاند. متأسفانه باید اعتراف كنیم كه عدهاى افراد سادهلوح نیز فریب این دغلبازان را خورده و در دام این عرفانها و اسلامهاى جعلى و انحرافى گرفتار شدهاند.
﴿ صفحه 112 ﴾
﴿ صفحه 113 ﴾