فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

علم نبىّ

شتر پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) هنگام عزیمت به تبوك گم شد، هیچ كس نمى دانست كجا است. برخى از منافقان از ماجرا استفاده سوء كردند و این زمزمه را سردادند كه او چگونه پیامبرى است و چگونه ادعاى اِخبار از آسمان را دارد كه جاى شتر گم شده خود را نمى داند. پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله) با شنیدن این جمله فرمود: «و انى والله ما أعلم إلاّ ما علّمنى الله و قد دلّنى الله علیها و هى فى هذا الوادى فى شِعْبِ كذا و كذا قد حبستها شجرة بِزِمانها فانْطلِقوا حتّى تأتونى بها فذهبوا فجاءوا بها؛ من چیزى جز آن كه خدا به من مى آموزد نمى دانم، اكنون خدا مرا راهنمایى كرده كه شتر من در این صحرا در فلان درّه است و زمام آن به درختى پیچیده و از رفتن بازمانده است، بروید آزادش كنید و بیاورید.»(2604)

سنگ ریزه تسبیح مى گوید

زید بن ارقم روایت مى كند كه وقتى حضرت پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) هفت سنگ ریزه بر كف دست خود نهاد آن سنگریزه ها بر كف دست آن حضرت تسبیح گفتند، بر دست امیرالمؤمنین(علیه السلام) نهاد تسبیح كردند، بر دست امام حسن (علیه السلام) تسبیح كردند، بر دست امام حسین(علیه السلام) تسبیح كردند. جماعتى از صحابه حاضر بودند بر دست آنها مى نهاد، هیچ تسبیح نمى شنیدند.
عمر گفت: یا رسول اللَّه! چگونه است كه در دست بعضى تسبیح مى كنند و در دست بعضى تسبیح نمى كنند؟
حضرت فرمود: «آنها بر دست پیغمبرى تسبیح مى كنند یا وصىّ پیغمبرى و عترت پیغمبرى، معجزات جز انبیاء كسى دیگر را نمى باشد، ایشان عترت و اوصیاء منند هم حجج الرحمن، عترت احمد و ائمه حق اند.(2605)

وحشت ابوجهل

مروى است روزى ابوجهل گفت: یا مشعرالقریش، فردا چون محمد مشغول نماز شود باید كار او را بسازم. راوى مى گوید: روز دیگر آمدم در صورتى كه آن حضرت در جائى كه همیشه در آن نماز مى خواند صبح مى كرد. ابوجهل نزد آن حضرت رفته بدون درنگ دیدم در غایت اضطراب و ترس برگشت.
قریش گفتند: چرا به این زودى برگشتى؟
گفت: چون پیامبر(صلى الله علیه و آله) به سجده رفت خواستم كه سنگى بر سرش بزنم، ناگاه شیرى مهیب دیدم كه هرگز بدان صلابت شیرى ندیده و نشنیده بودم، بر من حمله آورد؛ از ترس او گریختم، الحال نزدیك است كه روح از بدنم مفارقت كند.