حضور در سفره شراب
منصور دوانیقى (دوّمین طاغوت عباسى) مجلس جشن ختنه سوران شاهانه تشكیل داده بود، امام صادق(علیه السلام) را نیز به آن مجلس دعوت نموده بود، و آن حضرت ناگزیر در آن شركت نمود، هنگامى كه سفره غذا حاضر كردند آنگاه امام دید شراب آوردند، امام بى درنگ برخاست و خشم خود را به آن سفره و حاضران و منصور، ابراز داشت و فرمود: «ملعونٌ مَن جلَسَ على مائدَةٍ یُشرَبُ علیها الخَمرُ؛ كسى كه در كنار سفره اى كه در آن شراب آشامیده مى شود بنشیند، ملعون است.»(1605)
غلام سیاه ولى سفید دل
غلام سیاهى به نام «افلح» نزد على (علیه السلام) آمد و اقرار به دزدى كرد، حضرت سه بار به او فرمود: «أَسارقٌ انتَ یا غلامُ؛ آیا دزدى كرده اى اى غلام؟» او هم سه بار اقرار كرد. در این صورت على (علیه السلام) دستور داد دست راست(1606) او را قطع كردند، غلام دست بریده راستش را به دست چپ گرفت و از حضور على(علیه السلام) بیرون شد.
در این میان یكى از دشمنان شناخته شده على(علیه السلام) كه در رأس خوارج قرار گرفته بود، به خیال خام خودش خواست از این فرصت استفاده كند و غلام را كه على (علیه السلام) دست او را قطع كرده بر ضد على(علیه السلام) تحریك نموده او را به بدگویى از على(علیه السلام) وادارد، او «ابن كوّا» بود، به دنبال غلام به راه افتاد وقتى به او رسید گفت: اى غلام! دست تو را چه كسى قطع كرد؟
غلام كه دلى نورانى داشت در پاسخ ابن كوّا شروع كرد پیرامون فضایل على(علیه السلام) سخن گفتن به قدرى عالى و پرمغز و فصیح سخن گفت كه مغز و استخوان ابن كوّا را آتش زد، قسمتى از سخنان او این است:
«قطع یمینى امام حنفى بدرى احدى مكى مدنى ابطحى هاشمى قرشى قطع یمینى امام التقى و ابن عم شقیق المجتبى، لیث الثَّرى: غیث الورى، حتف العدى و مصباح الدُّجى. قطَع یمینى امام الحق و سید الخلق فاروق الدّین و سیّد العابدین و امام المتّقین و خیر المهتدین و افضل السّابقین و حجّة اللَّه على الخلق اجمعین. قطع یمینى داحى باب خیبر و قاتل مرحب و مَن كفر... قطع یمینى شجاع جرى جواد، سخى بهلول شریف الاصل و الاصول، ابن عم الرّسول و زوج البتول و سیف اللَّه المسلول المردود له الشّمس عند الافول. قَطَع یمینى صاحب القبلتین، الضّارب بالسّیفین، الطاعن بالرُّمحَین؛ وارث المشعرین الَّذى لم یشرك باللَّه طرفة عین؛ اسمح كل ذى كفّین و افصح كل ذى شفتین ابوالسّیدَین الحسن و الحسین.... على بن ابیطالب علیهم الصّلوة و السلام؛ دست راستم را پیشواى خداپرست برید، آن كسى كه یكه تاز نبردهاى بدر و احد بود، آن كسى كه سرور مكه و مدینه و ابطح(1607) است، در دودمان هاشم و قریش مى باشد، امام پرهیزكاران و پسر عموى رسول خدا، برادر پیامبر برگزیده، شیر زمین، باران بیابان، كوبنده دشمنان و چراغ روشنى بخش در میان تاریكى ها، دست راستم را، رهبر حق و سرور خلق، امتیاز دهنده دین از غیر دین، رئیس عبادت كنندگان و پیشواى پرهیزكاران و بهترین هدایت شدگان و افضل سبقت گرفتگان به خدا، حجت خداوند بر تمام مردم، برید. دستم را برید، كَننده در خیبر، كشنده مرحب و كفار، آن كسى كه شجاع و نترس و باكرم است سخاوتمند و عاقل مى باشد از نظر اصالت و ریشه خانوادگى شریف است، پسر عموى رسول خدا و شوهر حضرت زهرا شمشیر برهنه و برنده خداست كه آفتاب پس از غروب براى او برگشت. دست راستم را قطع كرد آن كسى كه صاحب دو قبله است (به دو قبله نماز خواند) با دو شمشیر و دو نیزه مى جنگید و وارث (حقیقت و هدف) عبادت و قربانى در عرفات و منى است، آن كسى كه به اندازه بهم زدن یك چشم، مشرك نشد، آن كسى كه از هر سخاوتمند و جوانمردى، سخاوتمندتر و جوانمردتر است و از هر ناطق فصیحى، ناطق تر است او پدر دو سرور بزرگ، حسن و حسین(علیهماالسلام) است او على(علیه السلام) فرزند ابوطالب است، درود گرم من به او باد.»
افلح با این گفتار در كوچه ها و بازار از مدح على (علیه السلام) مى گفت، این خبر به گوش مبارك على(علیه السلام) رسید، آن حضرت به حسن و حسین(علیهماالسلام) فرمودند: بروید آن غلام را نزد من آورید.
به نقلى به امام حسن(علیه السلام) فرمود: «علیكَ بِعَمِّكَ الاَسوَدِ؛ عموى سیاه پوستت را نزد من بیاور.»(1608)
وقتى كه غلام را به حضور على(علیه السلام) آوردند حضرت به او فرمود: «دستت را قطع كردم، مدح مرا مى گویى؟» غلام عرض كرد: تو دستم را به حكم خدا و رسول بریدى، فرمان خداوند را اجرا ساختى، چگونه تو را ثنا نگویم.
حضرت به او لطف كرد، دست بریده اش را به جاى خود گذاشت و با عبا پوشاند، دو ركعت نماز خواند و دعا كرد، سپس عبا را برداشت، در این هنگام دست غلام را سالم یافتند، سپس على(علیه السلام) به ابن كوّا رو كرد و فرمود: «اى فرزند كوّا! ما را دوستانى هست كه اگر آنان را قطعه قطعه كنیم، جز بر دوستیشان نسبت به ما نمى افزاید، و به عكس ما را دشمنانى باشد كه اگر شهد عسل در گلوى آنان بریزیم جز بر دشمنى و عداوتشان به ما نمى افزاید، آن كس كه ما را دوست دارد حتماً در روز رستاخیز مشمول شفاعت ما خواهد شد.»(1609)
مخوان این سوره را اى استاد!
مرحوم شیخ عباس قمى در كتاب منازل الآخرة چنین مى فرماید: نقل است كه: «فضیل بن عیاض» -كه یكى از رجال طریقت است- شاگردى داشت كه اعلم شاگردان او محسوب مى شده وقتى ناخوش شد، هنگام احتضار «فضیل» به بالین او آمد و نزد سر او نشست و شروع كرد به خواندن (سوره) «یس». آن شاگرد گفت: مخوان این سوره را اى استاد! پس «فضیل» ساكت شد و به او گفت: بگو «لا اله الّا اللَّه».
گفت: نمى گویم آن را به جهت آنكه (العیاذ باللَّه: پناه بر خدا) من بیزارم از آن. پس به این حال مُرد. فضیل از مشاهده این حال، بسى درهم شد و به منزل خود رفت و بیرون نیامد. پس او (=شاگرد) را در خواب دید كه او را به سوى جهنّم مى كشند. فضیل از او پرسید كه: تو اعلم شاگردان من بودى چه شد كه خداوند معرفت را از تو گرفت و به عاقبت بد مُردى؟ گفت: براى سه چیز كه در من بود: اول «نمّامى و سخن چنین»، دوم «حسد بردن»، سوم «آنكه من علّتى (=بیماریى) داشتم و به طبیبى عرضه كرده بودم، او به من گفته بود كه در هر سال یك قَدَح (=كاسه و پیاله) شراب بخور كه اگر نخورى این علّت (=مرض) در تو باقى خواهد ماند، پس من بر حسب قول آن طبیب شراب مى خوردم. به این سه چیز كه در من بود عاقبت من بد شد و به آن حال مُردم. (1610)