نكات
مفهوم حمد، تركیبى از مفهوم مدح و شكر است. انسان در برابر جمال و كمال و زیبایى، زبان به ستایش و در برابر نعمت و خدمت و احسان دیگران، زبان به تشكّر مى گشاید. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش، شایسته ستایش و به خاطر احسان ها و نعمت هایش، لایق شكرگزارى است.
منافق با ستایش نابجا از خود، در صدد تحمیق مردم و توجیه خلافكارى هاى خویش است. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ».
ستایش قرآن از كسانى است كه انفاق سیره همیشگى آنان باشد.
فقیران عفیف، پاكدامن و آبرودار، مورد ستایش خداوند هستند. عفّت و كنترل تمایلات جنسى، مورد ستایش خداوند است. سبقت در حمایت از رهبران دینى، داراى ارزش است. با اینكه حضرت عیسى(علیه السلام) طرفدارانى داشت، ولى خداوند از ایمان حواریّون ستایش نموده، و این به خاطر سبقت و صراحت آنان است.
تلاوت آیات خدا و سجده هاى شبانه، موجب ستایش خداوندى است. هر چه عمل دشوارتر باشد، قابل ستایش بیشترى است. مردم سه دسته اند: 1- گروهى كه كار مى كنند و انتظار پاداش یا تشكّر از مردم ندارند. «لا نُرِیدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً»(839).
2- گروهى كه كار مى كنند تا مردم بدانند و ستایش كنند. «رِئاءَ النَّاسِ» 3- گروهى كه كار نكرده، انتظار ستایش از مردم دارند. «یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا...»(840)
از مواردى كه غیبت جایز است، در مورد كسى است كه ادّعاى مقام یا تخصّص یا مسئولیّتى را مى كند كه صلاحیّت آن را ندارد. «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا»(841) براى اینكه این تمایل نابجا -ستایش بدون عمل- كور شود، در اسلام هر گونه تملّق و چاپلوسى منع شده است. آنچه خطرش بیشتر است، توقّع حمد است، نه توقّع شكر و مدح. زیرا در حمد، نوعى ستایش آمیخته با پرستش نهفته است. «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا». تنها خداوند، شایسته بزرگى و حمد و ستایش است. «فَلِلَّهِ الْحَمْدُ». ستایش بندگان خدا و سلام بر آنان، در كنار ستایش خدا مطرح است.