نكات
امامت به معناى پیشروى، و رهبرى است. امام نیز به معناى پیشوا، پیشرو، مقتدا، قیّم، مصلح، الگو، راه اصلى و راهنماست. كسى یا چیزى كه مورد پیروى واقع مى گردد، انسان باشد یا كتاب یا چیزى دیگر، به حق باشد یا بر باطل امام است. ریشه این واژه «ا- م- م» و به معناى قصد یا قصد با توجّه خاص و این معنا در همه مشتقّات آن محفوظ است. امام نیز كسى است كه همواره مقصود و هدف حركت و تلاش دیگران قرار گیرد، گرچه با اختلاف موارد و قصدكنندگان و جهات و اعتبارات، گوناگون مى شود؛ مانند: امام جمعه و جماعت، امام هدایت و امام ضلالت، بر این اساس دیگر معانى این واژه و مشتقات آن از لوازم معناى ریشه است. در اصطلاح كلامى معانى متعدّدى از این واژه ارائه شده كه شایع ترین معناى آن ریاست عمومى در امور دین و دنیا است و برخى جانشینى پیامبر در حفظ دین و سیاست دنیا را در تعریف اصطلاحى آن آورده اند. برخى كامل ترین تعریف را، ریاست بالاصاله عمومى در امر دین و دنیا در دار تكلیف مى دانند كه عموم مردم را به حفظ مصالح دین و دنیایشان ترغیب و از آنچه به حال آنان زیانبار است منع كنند، بنابراین، امامت به معناى ریاست عمومى فردى خاص بر امور دین و دنیاى مردم در دنیا بالاصاله یا به جانشینى از پیامبر است، زیرا امامت داراى شئونى همچون رهبرى سیاسى و زعامت اجتماعى و مرجعیّت دینى و تبیین و تفسیر وحى و ولایت باطنى و معنوى است كه از این جهت امامْ حجت خدا در زمان، ولىّ الله، انسان كاملِ حامل معنویّت كلى انسانیّت و قطب است و چون امامت داراى شئون والایى است، شیعه آن را همانند نبوت به نصّ و امر الهى و از اصول دین (مذهب) مى داند، در حالى كه در دیدگاه اهل سنّت از فروع دین شمرده شده و از این جهت از افعال مكلفان به شمار مى آید. به گفته بیشتر مفسّران، امامت در قرآن با معناى لغوى آن هماهنگ است و امام كسى است كه به او اقتدا كنند و او را الگو و سرمشق خود قرار دهند؛ خواه عادل و راه یافته باشد و خواه باطل و گمراه. لفظ «امامت» در قرآن بكار نرفته؛ ولى واژه «امام» به صورت مفرد و جمع در 12 مورد استعمال شده است كه برخى از آنها و نیز آیات متعدد دیگر به موضوع امامت ارتباط دارد. آیات مربوط گاهى به پیشوایى بر حق بالاصاله: «و جَعَلنهُم امَّةً یَهدونَ بِامرِنا»(401)، «و جَعَلنا مِنهُم امَّةً یَهدونَ بِامرِنا»(402)، و گاهى به پیشوایى به حق به نحو جانشینى: «... و اولِى الامرِ مِنكُم»(403) و گاهى به پیشوایى باطل: «و جَعَلنهُم امَّةً یَدعونَ الَى النّارِ»(404) و گاهى به مفهوم جامع میان پیشوایى بر حق و باطل: «یَومَ نَدعوا كُلَّ اناسٍ بِاممِهِم»(405) اشاره دارد. افزون بر آیاتى كه واژه امام یا اولى الامر در آن بكار رفته است، آیات فراوانى با امامت و رهبرى پیوند دارد، از جمله برخى آیاتى كه در آن مفهوم هدایت آمده (رعد/7؛ یونس/35)، آیه اى كه مؤمنان را به همراهى با صادقان فرا مى خواند (توبه/67)، آیه ولایت (مائده/55)، آیه اى كه مى گوید اگر به برخى در زمین قدرت داده شود نماز را برپا مى دارند، زكات مى دهند و امر به معروف و نه از منكر مى كنند (حجّ/41) و آیاتى كه در آن از اعطاى مُلك به برخى سخن به میان آمده است (نساء/53-54؛ بقره/247). در روایات فراوانى نیز، مصادیق یا تأویل آیاتى از قرآن، مانند تغابن/8، صفّ/8 و قصص/51 امامان معصوم(علیهم السلام) دانسته شده اند. امامت در قرآن عام است و به امامت حق و پیشوایى باطل تقسیم مى شود. امامت حق نیز بر دو گونه است: امامت بالاصاله كه براى پیامبران جعل مى شود و امامت بالاستخلاف كه در آن از امامت جانشینان انبیا (امامان) سخن به میان مى آید. امامت حق بالاصاله دربرگیرنده امامت كسانى است كه خداى سبحان مستقیماً امامت را براى آنان قرار داده است؛ مانند امامت برخى پیامبران الهى كه با توجه به تفاوت درجات، از مراتب متفاوت امامت برخوردار بوده اند؛ مانند حضرت ابراهیم(علیه السلام) : «انّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ امامًا»(406)، یعقوب و اسحق(علیهماالسلام): «و وهَبنا لَهُ اسحقَ و یَعقوبَ نافِلَةً و كُلًّا جَعَلنا صلِحین؛ و جَعَلنهُم اُمَّةً یَهدونَ بِامرِنا»(407)، یوسف(علیه السلام) : «و لَمّا بَلَغَ اشُدَّهُ أتَینهُ حُكمًا و عِلمًا...»(408)، لوط(علیه السلام) : «و لوطًا أتَینهُ حُكمًا و عِلمًا...»(409)، موسى(علیه السلام) : «و لَمّا بَلَغَ اشُدَّهُ و استَوى أتَینهُ حُكمًا و عِلمًا...»(410)، داود و سلیمان(علیهماالسلام): «... و كُلًّا أتَینا حُكمًا و عِلمًا...»(411) و حضرت محمد(صلى الله علیه و آله): «انَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ و رَسولُهُ...»(412)، «النَّبِىُّ اولى بِالمُؤمِنینَ مِن انفُسِهِم...»(413). سرّ بهره مندى برخى از انبیاى الهى از مقام امامت این است كه امام افزون بر مقتدا و الگو بودن در گفتار و رفتار، عهده دار امور سیاسى و اجتماعى امت است، حدود را اجرا و امیران را عزل و نصب و از امت دفاع و جانیان را تأدیب مى كند، ازاین رو ممكن است كسى پیامبر باشد؛ ولى عهده دار امور سیاسى و اجتماعى امت نباشد. پیامبران چون از جهت عمر و امكانات محدودند براى محقّق ساختن اهداف خود به امر الهى جانشین خود را به مردم معرّفى و مردم را به اطاعت از آنان سفارش مى كنند، بر این اساس اگر پیامبر خلیفه و امام معرفى نكند، رسالتش را به انجام نرسانده است: «یا ایُّهَا الرَّسولُ بَلّغ ما انزِلَ الَیكَ مِن رَبّكَ و ان لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ و اللَّهُ یَعصِمُكَ مِنَ النّاس»(414). از این آیه برمى آید موضوع مهمّى كه تبلیغ آن بر عهده پیامبر گذاشته شده همسنگ نبوّت است، به گونه اى كه اگر ابلاغ نشود رسالت پیامبر ناتمام مى ماند. از سوى دیگر تبلیغ آن امر مهم و حساس ممكن است خطراتى براى پیامبر در پى داشته باشد، ازاین رو خدا به او وعده حفاظت مى دهد و این موضوع مهم، جز ابلاغ خلافت و جانشینى نبوده است. افزون بر آنچه گذشت مسئله خلافت به قدرى اهمیّت دارد كه با تحقّق آن، كافران و دشمنان از تعرّض به دین مأیوس مى شوند و دین با آن كامل و نعمت با آن تمام و اسلام دین مرضىّ خدا خواهد شد: «الیَومَ یسَ الَّذینَ كَفَروا مِن دینِكُم فَلا تَخشَوهُم و اخشَونِ الیَومَ اكمَلتُ لَكُم دینَكُم و اتمَمتُ عَلَیكُم نِعمَتى و رَضیتُ لَكُمُ الاسلامَ دینًا»(415) (اكمال دین). ضرورت و استمرار وجود امام حق: وجود امام در هر عصر و زمان و در هر جامعه اى براى هدایت انسانها به سوى كمال و برقرارى نظم در جامعه ضرورت دارد: «انَّما انتَ مُنذِرٌ و لِكُلّ قَومٍ هاد»(416) روایات تفسیرى این آیه نیز این حقیقت را تأیید مى كند كه امامى زنده تا روز قیامت در میان انسانها حضور دارد؛ همچنین براساس روایاتى درباره سوره قدر، در شب قدر هر سال تا روز قیامت، فرشتگان بر امام آن زمان نازل مى شوند و این سوره دلیل روشنى بر وجود امام در همه زمانهاست. برخى از آیه 119 سوره مباركه توبه كه به مؤمنان فرمان همراهى با صادقان مى دهد: «یا ایُّهَا الَّذینَ أمَنوا اتَّقُوا اللَّهَ و كونوا مَعَ الصدِقین» استفاده كرده اند كه باید در هر عصرى صادقانى باشند كه مردم براى پیمودن راه پرهیزكارى لازم است با آنان باشند. روایات، مقصود از صادقان را، امامان دانسته است. افزون بر آیات از روایات فراوانى نیز استفاده مى شود كه زمین هیچ گاه از حجّت الهى تهى نخواهد بود و هرگاه از حجت الهى، تهى باشد، اهلش را فرو خواهد بُرد، به گونه اى كه حتّى اگر دو نفر بر روى زمین زندگى كنند یكى از آنان حجّت و امام خواهد بود. در برخى از روایات نیز بر ضرورت وجود امام استدلال شده است، چنان كه در مناظره اى تأیید شده از سوى امام صادق(علیه السلام) امام قلب عالم دانسته شده كه وجود وى براى عالم مانند وجود قلب براى انسان ضرورى است. و نیز براساس مناظره اى دیگر كه آن هم از سوى امام صادق(علیه السلام) تأیید شده بهره ورى صحیح و كامل از قرآن، بدون امام معصومى كه به تمام قرآن، عالِم بوده و با توجه به احاطه بر سراسر قرآن بتواند آن را براى امّت تفسیر كند میسور نیست. در كتب كلامى براى اثبات ضرورت وجود امام به براهین عقلى مانند قاعده وجوب لطف هم استناد شده است. افزون بر استدلال عقلى و نقلى بر ضرورت وجود امام در همه اعصار، آیات فراوانى با توجه به روایاتى كه در تفسیر آنها وارد شده به مصادیق امام در زمانهاى گوناگون اشاره دارد كه براساس آنها امام پس از پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) : «یایُّهَا الرَّسولُ بَلّغ ما انزِلَ الَیكَ مِن رَبّكَ»(417)، «الیَومَ اكمَلتُ لَكُم دینَكُم...»(418) و پس از وى فرزندان ایشان هستند:«یایُّهَا الَّذینَ أمَنوا اطیعُوا اللَّهَ و اطیعُوا الرَّسولَ و اولِى الامرِ مِنكُم»(419)، در این آیه عنوان «اولى الامر» بر حسب معناى لغوى عام است؛ ولى مصادیق آن افراد خاصّى هستند كه براساس روایات متواتر عبارتند از: حسن بن على(علیه السلام) ، حسین بن على(علیه السلام) ، على بن الحسین(علیه السلام) ، محمد بن على(علیه السلام) كه در تورات به باقر معروف است، جعفر بن محمد(علیه السلام) ، موسى بن جعفر(علیه السلام) ، على بن موسى(علیه السلام) ، محمد بن على(علیه السلام) ، على بن محمد(علیه السلام) ، حسن بن على(علیه السلام) و حضرت مهدى(علیه السلام) كه تا روز قیامت مؤمنان موظّف اند از آنان به عنوان اولواالامر و اولیاى خدا اطاعت كنند. گفتنى است كه در میان این معصومان حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف كه همنام و هم كنیه پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) است هم اكنون زنده است و روزى كه دنیا پر از ستم و جور شده باشد ظهور مى كند و با ظهورش حق پیروز و دنیا پر از قسط و عدل مى گردد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ أمَنوا مِنكُم و عَمِلوا الصلِحتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِى الارضِ كَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَكّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذِى ارتَضى لَهُم و لَیُبَدّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم امنًا یَعبُدونَنى لا یُشرِكونَ بى شیئًا و مَن كَفَرَ بَعدَ ذلِكَ فَاولئكَ هُمُ الفسِقون؛(420) خدا به كسانى از شما كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمین جانشین قرار دهد، همان گونه كه كسانى را كه پیش از آنان بودند جانشین قرار داد و آن دینى را كه برایشان پسندیده است به سودشان مستقر كند و بیمشان را به ایمنى مبدّل گرداند [تا ]مرا عبادت كنند و چیزى را با من شریك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گراید، آنان اند كه نافرمان اند» و این وعده پیروزى با خروج آن حضرت تحقّق پیدا خواهد كرد.
شوخى امیرمؤمنان(علیه السلام)
روزى حضرت امیر(علیه السلام) به راهى مى رفت و دو نفر كه بلندقد بودند بر چپ و راست حضرت مى رفتند. یكى از ایشان براى شوخى گفت: یا اباالحسن، انت بیننا كالنون فى لنا؛ شما در میان ما مانند حرف «نون» در میان كلمه «لنا» هستید. حضرت فرمودند: لو لم اكن بینكما لكنتما لا؛ اگر من در میان شما نبودم، شما نبودید. چون «نون» را كه از میان كلمه «لنا» بردارى، «لا» باقى مى ماند و لفظ «لا» در عربى به معنى «نیست» است.