بیانات امام خمینی در جمع عشایر استان آذربایجان شرقی و کارکنان اداره دارائی کرمان.
تاریخ: 1358/06/28
محمدرضا و آمریکا مانع بودند از اینکه نیروهای انسانی ما رشد بکنند
بسم الله الرحمن الرحیم
من از همه آقایان و خواهرها تشکر می کنم که از راه های دور آمده اند زحمت کشیده اند و در این اطاق محقر با ما ملاقات کرده اند تا اینکه بعضی مطالب که حالا باید تنبه بدهم و مکرراً در همه جلساتی که شده است عرض کردم حالا هم عرض می کنم. مقصد ما از این نهضت دو چیز بود که یکی از آن اصلی و یکی فرعی، یکی مقدمه و یکی هم مقصد. مقدمه این بود که یک گروه ها، یک اشخاص، اشخاص وابسته، اینها مانع بودند از اینکه این مملکت سروسامان پیدا بکند. که در راس آنها از داخلی ها محمدرضا بود و از خارج هم آمریکا، دیگران هم بودند لکن این دو تا بیشتر، اینها مانع بودند از اینکه نیروهای انسانی ما رشد بکنند، اینها نمی گذاشتند که فرهنگ ما یک فرهنگ صحیح باشد (آنها با نقشه و این هم که بی چون و چرا سرسپردگی داشت با آنها، هر چه آنها می گفتند عمل می کرد) و نگذارند به اینکه این مملکت یک سر و سامانی خودش داشته باشد. مقصد آنها این بود که اینجا را یک بازاری برای آمریکا درست کنند و همه چیزش وابسته به آنجا باشد و این آدم هم از باب اینکه می خواست خودش را حفظ کند و می دید که حفظش به این است که تبعیت کند از آنها، بی چون و چرا تسلیم آنها بود.
رمز پیروزی ما وحدت کلمه قشرهای مختلف و ایمان بود
الحمدلله این مقدمه که عبارت از برداشتن مانع از سر راه ملت بود با زحمت ملت، همراهی همه قشرها این انجام گرفت و در این دو چیز موثر بود، در این پیروزی که نصیب ملت ما شد دو چیز موثر بود، یکی که از همه چیز بالاتر است اینکه مقصد همه مقصد الهی بود، انگیزه اسلام بود. می دیدیم که در شعارهایشان، در فریادهایشان شعارهای اسلامی بود، فریادهای (الله اکبر) . مقصد این بود که آنها را که مخالف اسلام می دانستند بروند کنار و بعد از آن انشاء الله آن مقصد حقیقی که آن مقدمه این است تحقق پیدا بکند. پس یک جهت، جهت این بود که همه تان فریادتان این بود که ما اسلام را می خواهیم و شاهنشاهی و اینها را نمی خواهیم. جهت دیگرش هم که به تبع آن آمده بود وحدت همه قشرها بود یعنی ملت سرتاسر این کشور بپا خاستند و با هم مقاصد خودشان را کنار گذاشتند مطالبی که مال شخص بود
صحیفه نور جلد 9 صفحه 164
کنار گذاشتند و همه به یک مقصد متوجه شدند. پس رمز پیروزی ما وحدت کلمه قشرهای مختلف و ایمان بود، ایمان به خدای تبارک و تعالی. با این رمز شما پیروز شدید و که معجزه آسا بود، نه پیروزی یک پیروزی آسانی، یک پیروزی که بشود حساب کرد، یعنی پیروزیی بود که جز با اراده خدای تبارک و تعالی هیچ امکان تحقق نداشت.
مخالفین ما و شما، دشمن های ملت همه جور ابزار جنگی در دستشان بود، قدرت در دستشان بود، تانک ها دست آنها، توپ ها دست آنها، مسلسل ها دست آنها و نظامی ها هم دست آنها، همه چیز دستشان بود، از آن طرف پشتیبانی همه جانبه هم از آنها می شد. آمریکا، شوروی، انگلستان، همه پشتیبانی می کردند، بلکه دولت های اسلامی، دولت های اسلامی هم پشتیبانی می کردند. تمام ابزار جنگی که آنها داشتند و تمام پشتیبانی های ابر قدرت ها و قدرت های بعدی، اینها همه بودند لکن باید بگویم خدای تبارک و تعالی همه حربه ها را کند کرد یعنی اینها می توانستند که در یک روز با این قوه هائی که دارند سرکوب کنند ملت را، تهران را به خاک و خون بکشند، می توانستند لکن حربه هایشان کند شد یعنی خدا خواست که سران اینها خوف در دلشان افتد. تتمه آنها هم یک دسته شان که ایمان داشتند ملحق شدند به ملت، یک دسته دیگر هم می ترسیدند خداوند گاهی اسلام را با همین نصر، به رعب نصرت می داده اسلام را در صدر اسلام به اینکه دشمن ها را ترساندند. از یک گروه کم، دشمن های دارای همه ساز و برگها می ترسیدند. این ترس اسباب آن می شد که شکست بخورند. اینها اگر نترسیده بودند، اگر خداوند تبارک و تعالی در دل اینها آن ترس را نینداخته بود، ممکن بود که در یک روز همه ما را از بین ببرند، برایشان امکان داشت لکن همچو شد که استعمال اسلحه نتوانستند بکنند، یعنی هیچ بمباران نکردند اینها، تهران را اینها می توانستند بکنند، امر هم گاهی کرده بودند بالائی ها، پائینی ها نشنیدند امرشان را. این یک نصرتی بود که خدا به ما داد که ما که هیچ نداشتیم یعنی نه نظامی بودیم و نه ملت ما نظامی بود، که اینها مشق نظامی نکرده بودند، اینها مدرسه نظام نرفته بودند و هیچ ابزار جنگی هم نداشتیم، هر چه بود دست دشمن بود، هم نظام را آنها داشتند و قدرت نظامی داشتند، تحصیلات نظامی داشتند و اینها و ما نداشتیم و هم همه ابزار دست آنها بود و ما نداشتیم. می توانستند اینها آب و برق را از تهران یا از شهرستان ها ببرند، شما را در تشنگی بگذارند. خداوند منصرفشان کرد، کاری کرد خدا که آن چیزهائی که، حربه هائی که دست آنها بود استعمال نتوانستند بکنند، حالا از خوف بود، انصراف بود، هر چه بود این پیروزی شما مهمش این معنا بود که دشمن را یا به خوف یا به انصراف از کار انداخته بود. و لهذا در آن شبی که اینها بنا بود که، بنا داشتند که کودتا کنند، همان شب های آخری که ما در تهران بودیم و اینها می خواستند کودتا کنند و بعدها ما فهمیدیم، همان وقت که اعلام حکومت نظامی در روز کردند که حکومت نظامی روز هم باید مردم بیرون نیایند بعد ما فهمیدیم که اینها بنای بر این داشتند که حکومت نظامی بکنند در روز و تانک ها و توپ ها همه را بیاورند مستقر کنند در خیابان ها و شب وارد بشوند و همه اشخاصی که احتمال می دادند که با آنها مخالف باشند بکشند. خدا این را هم خنثی کرد به اینکه یک جوری شد که مردم اطاعت
صحیفه نور جلد 9 صفحه 165
نکردند و روز هم بیرون آمدند، همه ریختند بیرون اینها یک چیزهایی بود که با دست غیب انجام گرفت و شما را پیروز کرد.
ما الان در بین راه هستیم یعنی - مانع - را برداشتیم مانع دیگر اینها، این ریشه های گندیده نمی توانند دیگر مانع بشوند. مانع از سر راه برداشته شده است لکن حالا ساختن می خواهد و پاکسازی می خواهد. من می دانم که نه در ادارات طرف شما، نه ادارات طرف آن آقایان، همه جا الان یک مخلوطی از صحیح هست. الان مملکت ما یک مخلوطی هست از اشخاص صحیح و اشخاصی که صحیح و غیر صحیح نیستند لکن خودشان را به صحت زده اند. پیشتر که آن ورق بوده است دنبال او بوده اند، حالا که دیده اند قدرت این طرف است حالا آمده اند به این صورت در آمده اند. این معلوم است که الان یک مملکت مخلوطی الان دست ما هست و انشاء الله این کار درست خواهد شد. این مساله طرحش انشاء الله ریخته می شود که تصفیه عمومی بشوند اما یک قدری، یک قدری باید صبر کرد. یعنی ما الان یک قانونی نداریم که مملکتمان یک قانون رسمی، البته قانون ما اسلام است لکن به حسب رسمیات دنیا خوب، یک چیزی هم باید نوشته شود بر همان اساس اسلام. یک رئیس جمهور نداریم ما الان، یک مجلس شورای ملی نداریم الان. اینها را باید انشاء الله درست بکنیم و آن طرح هم که باید در همه قشرها طوری بشود که اشخاص صالح مشغول کار باشند، اشخاصی هم که ناصالح بوده اند و حالا دیگر صالح شدند و یا فرض کنید توبه کرده اند آنها هم باشند و در هر جا کسانی که کارشکنی می کنند و موذی هستند و ناصالح هستند و توبه هم نمی کنند و قابل این حرف ها نیستند آنها کنار بروند یا اگر مجرم هستند به جرمشان رسیدگی بشود. اینها البته باید بشود لکن یک قدری باید به تدریج بشود. مهم این است که شما این دو تا خاصیتی که شما را تا اینجا آورده حفظش کنید یعنی همانطوری که در وقت انقلاب هیچ یک از شما آنوقت که می آمدید به توی خیابان ها و می رفتید به پشت بام ها و می رفتید جلوی توپ و تانک ها، هیچ کدام به فکر این نبودید که مثلاً فرض کنید اگر اهل اداره هستید حقوقتان کم است، هیچ ابداً این مطرح نبود آن روز، اگر اهل مثلاً زراعت هستید، زراعتتان امسال خشک شده است یا خوب نیست این در آن حال هیچ کس به فکر این مسائل نبود، همه یک فکر داشتند و آن اینکه این دشمن باید برود و به جای او یک مملکت، یک کشور اسلامی صحیح باشد. بعد از هر انقلابی این امور کم کم رو به ضعف می رود لکن باید بعد از انقلاب رو به ضعف برود. ما حالا در حال انقلاب هستیم یعنی ما الان همانطوری که در اول محتاج بودیم به اینکه هم شعار بدهیم و هم راهپیمائی کنیم و هم اعتصاب کنیم و همه کارهایی را که باید بکنیم حالا هم باز باید در مواقعی که لازم است برای اینکه نهضت را ما به پیش ببریم آن مسائل باز هر وقت لازم شد بکنیم.
اگر کشور شما یک کشور اسلامی شد هیچ خوفی به دلتان راه ندهید
نگذاریم این انقلابی که حاصل شده و این نهضتی که حاصل شده و آن چیزی که ما را پیروز کرده، نگذاریم سست بشود. این توجه به مقصد که عبارت از این است که اسلام باید در این مملکت
صحیفه نور جلد 9 صفحه 166
حکمفرما باشد، این باید در ذهن ما تا آخر باشد. تا آخر، همانطوری که تا آخر ما انشاءالله مسلم هستیم، تا آخر هم طرز ما و طرح ما این باشد که باید این مملکت، مملکت اسلامی باشد، این وزارتخانه ها باید اسلامی باشد، این ادارات باید اسلامی باشد، این بازار باید اسلامی باشد، این کشاورزی و نمی دانم کارگری و همه اینها باید اسلامی باشد. و اگر اسلامی باشند از هیچ نباید بترسید. اگر مملکت شما، اگر کشور شما یک کشور اسلامی شد هیچ خوفی به دلتان راه ندهید برای اینکه اسلام غمخوار همه است اسلام غمخوار بشر است، نه همین غمخوار شما. اسلام آمده است روی غمخواریی که به بشر دارد اینکه بشر را از این اعوجاج ها و از این انحراف ها و از این اموری که برای خود بشر تباهی می آورد نجات بدهد، برای نجات ملت ها، همه ملت ها. پیغمبر اسلام غصه می خوردند برای مردم، برای کفار که اینها چرا مسلمان نمی شوند، چرا اینها هدایت نمی شوند. اسلام را از آن نترسید و اگر اسلام تحقق پیدا بکند همه آمال و آرزوی همه شماها در اینجا و در آنجا، نه فقط اینجا، آنجا هم هست، هم اینجا و هم آنجا، همه اینها تحقق پیدا می کند. اسلام همه ترقیات و همه صنعت ها را قبول دارد، با تباهی ها مخالف است، با آن چیزهائی که تباه می کند جوان های ما را، مملکت ما را، با آنها مخالف است اما با همه ترقیات، همه تمدن ها موافق است. اسلام وابستگی شما را و ما خودمان را به دیگران منکر است، می گوید نباید صنعت ما وابسته باشد، نباید زراعت ما وابسته باشد، نباید ادارات ما وابسته باشد، نباید اقتصاد ما وابسته باشد، نباید فرهنگ ما وابسته به غیر باشد، نباید مستشارها بیایند ما را اداره کنند. خودمان، ما خودمان را اداره می کنیم. نباید نظام ما را مستشارهای آمریکائی بیایند درست بکنند. آنها که نمی خواهند درست بکنند، آنها می خواهند خراب بکنند. مستشارهای آمریکا نمی خواهند که ما را تعلیم بدهند می خواهند نگذارند ما تعلیم بگیریم، ما را متوقف کنند، دانشگاه های ما را نمی گذارند که درست طوری که باید، اداره بشود. دانشگاه وابسته است، دانشگاه وابسته شد باید تا آخر همین باشد که هی دستش در از باشد. وابستگی فکری را بیرون بیاوریم، خودمان را از وابستگی فکری بیرون بیاوریم که فکرهایمان این نباشد که ما چیزی خودمان نداریم، هر چه هست آنجاست. این معنا که با تبلیغات به ما تحمیل شده است، تبلیغات دامنه داری که در چند قرن کردند و اخیراً زیاد شده است، به ما تحمیل شده است که خودتان هیچ چیز نیستید و هر چه هست آن شرق و غرب است. به جوان های ما این را تحمیل کردند. این جوان های ما، این جوان های گول خورده ما خودشان را گم کردند. الان خودشان، خودشان نیستند مغز اینها شده یک مغز یا شرقی یا یک مغز غربی، بیش از این نمی توانند ادارک کنند، نمی توانند بفهمند که ما هم خودمان کشوری هستیم، ما هم خودمان باید استقلالی داشته باشیم و ما خودمان هم فرهنگی باید داشته باشیم و فرهنگ ما فرهنگ غنی است، نمی توانند اینها ادارک کنند و این برای این است که اینقدر، از بچه اینقدری که توی جامعه آمده است و در ظرف این پنجاه سال و پنجاه و چند سالی که ما شاهدش بودیم این بچه کوچک تا آن آخر تمام تعلیم و تربیت، تعلیم و تربیت فرهنگ خارجی بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است تعلیم و تربیت این بوده، وابستگی بوده. مغزهای این بچه های ما را از کوچکی وابسته تربیت کرده اند تا رسیده اند به جوان ها که حالا
صحیفه نور جلد 9 صفحه 167
می بینید که همین جوان ها نمی توانند تفکر کنند که ما خودمان آدمیم، می گویند حتماً باید یا وابسته به مثلاً فلان مملکت باشیم یا وابسته به فلان مملکت.
شما روشنفکرها رشد ندارید که نمی توانید اسلام را ادراک کنید
اول چیزی که بر ملت لازم است و بر دانشگاه ها لازم است و بر دانشکده ها لازم است و بر همه ملت لازم است این است که این مغزی که حالا شده است یک مغز اروپائی یا یک مغز شرقی، این مغز را بر می دارند یک مغز انسان خودمانی، انسانی ایرانی اسلامی، همانطور که آنها شستشو کردند مغزهای ما را، مغزهای بچه های ما را و به جای مغز خودشان مغز دیگری را نشاندند، ما هم حالا عکس العمل نشان بدهیم و شستشو کنیم مغز خودمان و بچه های خودمان را و یک مغز اسلامی - انسانی جایش بنشانیم تا از این وابستگی فرهنگی و وابستگی فکری بیرون بیائیم. اگر ما از وابستگی فکری بیرون بیائیم، همه وابستگی ها تمام می شود. اینکه ما وابسته شدیم، در اقتصاد وابسته هستیم، در عرض می کنم که فرهنگ وابسته هستیم، در همه چیز وابسته هستیم مبدا این همین است که در فکر وابسته هستیم. فکرمان نمی تواند بکشد این را که ما خودمان هم فرهنگ داریم، خودمان هم فرهنگمان غنی است، خودمان هم همه چیز داریم، یک مملکت غنی ما داریم، یک مملکتی داریم که برای صد و پنجاه میلیون جمعیت مهیاست که اداره بکند. مع الاسف ماسی و چند میلیون هستیم و زندگیمان تباه و این طوری است برای اینکه آنها کشاندند به اینطور، آنها می خواستند نگذارند که شما استفاده فرهنگی خودتان را بکنید، استفاده اقتصادی خودتان را بکنید. همه چیزمان را به هم زدند تا اینکه دست ما همیشه دراز باشد، یک دستمان طرف آمریکا دراز باشد، یک دستمان طرف شوروی دراز باشد، از این بخواهیم و از آن بخواهیم. همه هستی ما را آنها ببرند و ما نفهمیم، بلکه بسیاری از ما به اینکه دست آنها حالا کوتاه شده ناراحت بشوند، حتی از آنهائی که مدعی روشنفکری هستند. این برای این است که فکر این روشنفکر (همه را نمی گویم، بسیاریشان) فکر این الان دیگر فکر یک انسان شرقی نیست، فکر یک انسان اروپائی است. مغزش این است، قلمش، قلم اروپائی است. این نمی تواند یک کسی که فکرش اروپائی است، فکر بکند که ما خودمان هم یک چیزی هستیم، ما خودمان آدم هستیم. از خود آدمیت خودمان را اینها منکرند، می گویند ما، ما چیزی نیستیم، ما نرسیدیم باز با آنجا. کجا نرسیدید؟ (ما باز قابل این نیستیم که آزادی داشته باشیم) این منطق شاه بود. اخیراً هم کارتر می گفت زود بوده است که به اینها آزادی داده اند. او خیال می کرد اصلاً آزادی - که داده اند تا زود بوده است و آزادی زیاد داده اند. اینهمه مردم فریاد می کردند که آقا به ما آزادی بدهید، آن مردی که می گفت که آزادی زیاد به اینها داده اند که اینطور شده اند، وقت این نبود که به اینها آزادی بدهند. خود اینها می گفتند که باز حالا نشده وقت این، اصلاً ایرانی رشد ندارد که یک کسی را تعیین کند برای وکالت. این منطق است، منطق حالاست که باز ایرانی ها رشد ندارند، خودشان نمی توانند سرنوشت خودشان را تعیین بکنند. چطور ایرانی ها رشد ندارند در صورتی که دشمنان خودشان را، ابر قدرت ها را، همین زن ها و همین
صحیفه نور جلد 9 صفحه 168
مردها ریختند و مثل زباله بیرون کردند از ایران؟ چطور اینها رشد ندارند؟ شما رشد ندارید که رشد اینها را نمی توانید ادراک کنید. شما رشد ندارید که نمی توانید اسلام را ادراک کنید که اسلام بود که زن و مرد را ریخت توی خیابان و مقابل تانک و توپ و آنهمه قدرت و همه را ریخت توی جهنم فرستاد. شماها رشد ندارید که نمی توانید بفهمید این را، نه اینکه ملت ما رشد ندارد. ملت ما خیلی هم رشد دارد، خیلی هم ادارک دارد، خوب هم می فهمد. ملت ما اگر رشد نداشت اینقدر تظاهر می کرد برای یک پیرمرد هفتاد و چند ساله که خدمتگزار او بود؟ این رشد است، این ادراک این است که آن کسی که خدمتگزار است باید به او ارج گذاشت، باید از او تقدیر کرد. آقای طالقانی را که شما از او تقدیر کردید برای اینکه یک عالم عامل، یک عالمی که به درد مردم می رسید، نه یک روشنفکر و نه یک آدم، یک شخص مثلاً دموکرات. مردم دموکرات نمی دانند چی است آنها هم که می دانند، می فهمند که غلط است. این به عنوان اینکه یک عالمی بود که به درد مردم می رسید، رنج کشیده بود برای این مردم، حبس رفته بود برای این مردم، خدمت کرده بود به این مردم، رشد مردم اقتضا می کرد که از این احترام کنند. حالا نویسنده ها هر چه می خواهند بگویند، مردم با آن رشد خودشان ریختند به خیابان ها و به سر و سینه خودشان زدند و گفتند که این عالم و این نایب پیغمبر ما از دنیا رفته است حالا روشنفکر هر چه می خواهد بنشیند بگوید که (این چون مثلاً در فلان جبهه بود و چون در فلان) مردم آن جبهه را اصلاً نمی شناسند تا این در آن جبهه چون بود از این جهت احترام کردند. مردم اینقدر توی سر خودشان زدند، خوب، رئیس آن جبهه ها بمیرند ببینیم که هیچ کس فاتحه می خواند برایشان. این برای اسلام بود. مردم هیاهوشان برای خداست. اینهمه خون دادند مردم برای این بود که مثلاً در ایران فقط چه چیز ارزان بشود؟! چه چیز گران بشود؟! برای خدا مردم این خون را می دهند. مگر عقلشان را شیطان برده است که بیخودی خون خودشان را بدهند. آنها برای خداست. همانطوری که انبیا برای خدا زحمت می کشیدند، ملت ما برای خدا، شهادت می خواهند ملت ما.ملت ما می آیند می گویند دعا کنید که ما شهید بشویم برای اینکه شهادت را فوز می دانند. شهادت را همانطوری که اسلام فرموده است که کسی که شهید می شود در آنجا چه خواهد بود، چه خواهد بود. اینها رشد دارند. خیال نکنند این آقایانی که چهار روز رفتند به نمی دانم خارج و معلوم هم نیست که درس خوانده باشند رشد مال آنهاست. و این ملت ما با آن صراحت ذاتی خودشان، با آن روشنی فکر خودشان، با آنکه وابسته نشده این افکارشان به افکار غیر و غرب، با همان تز، با همان وضع دارند پیش می روند و فکر می کنند و با همان وضع وکیل تعیین می کنند و با همان وضع بعد رئیس جمهور تعیین می کنند و با همان وضع باز وکلای داراالشوری تعیین می کنند. حالا این نویسنده ها هر چه دلشان بخواهند بگویند. دیگر جای اینها نیست توی این مملکت مگر خودشان را اصلاًح کنند. اگر اینها برگردند، پیوند پیدا کنند به همین توده مردم، به همین توده زحمتکش و به همین توده بازاری و فرهنگی و عرض بکنم که جاهای دیگری و دبستانی و بعد دبیرستانی و فرهنگستانی و همه اینها و این چیزها، اگر اتصال به اینها پیدا بکنند، آنها هم مثل سایر برادرها بر حسب مقاماتی که دارند از این فرهنگ استفاده می کنند و
صحیفه نور جلد 9 صفحه 169
از این مملکت استفاده می کنند و برادر با هم هستند. اما اگر هی بگویند ملت ما حالا نمی شود، حالا نرسیده اند به آنجائی که آزاد بشوند، حالا نرسیده اند به آنجائی که مثلاً وکیل تعیین بکنند، اینها محتاج به قیم اند، این همان حرفی است که از خدا می خواهد آمریکا که نویسنده های ما بگویند مملکت ما احتیاج به قیم دارد، قیم شان چه کسی باید باشد؟ مستشارهای آمریکائی؟ نمی فهمند اینها که دارند چه می کنند، توهین می کنند، اهانت می کنند به یک ملت رشیدی که با رشد خودش کارها را به اینجا رسانده و به آخر هم می رساند. اینها باز ادراک نکرده اند که این ملت چی هست و چکاره است. من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی همانطور که به شما توفیق داد که تا اینجا آمدید و موانع رفع شده اند، دیگر احتمال اینکه اعلیحضرت آریا مهر تشریف بیاورند به اینجا، این نیست و احتمال اینکه آمریکا دوباره بیاید و بخواهد به ما حکومت کند این هم دیگر نیست، تمام شد.
من امیدوارم که همین طور که موانع را رفع کردید این پاکسازی ها و این تصفیه ها و این سازندگی ها همه با قدرت خودتان، آقایان عشایر که در مرز هستند و در آنجا هستند با قدرت خودشان و عرض می کنم که جوان های رشید، خودشان از مرزهای خودشان پاسداری کنند. همه، همه ما هم از شما اطاعت می کنیم، من هم مطیع شما هستم اما همه مطیع خدا، همه ما مطیع خدا. خدا از شما می خواهد که مرزهائی که آنجا هست و حالا ژاندارمری خیلی قوی نیست در آنجا یا ارتش خیلی قوی نیست در آنجا، لکن جوان های شما قوی هستند، ای عشایر! شما آن سرحدات را حفظ بکنید نگذارید این اشخاص از خارج بیایند اسلحه بدهند یک وقت خدای نخواسته یک غائله ای آنجا هم پیدا بشود. خودتان حفظ بکنید، کمک کنید به دولت و همین طور شما آقایان هر جا هستید کمک کنید به این نهضت، نهضت را حفظش بکنید تا انشاء الله مطالب به آخر برسد. یک مملکت اسلامی پاکیزه، اسلامی که نه هروئین در آن باشد، نه مشروبات در آن باشد، نه این مراکز فساد باشد، این مراکزی که به تباهی کشید جوان های ما را. یک مملکت صحیح آرام دلپسند با رفاه و دلگرم باشد و من دعاگوی همه تان هستم و خدمتگزار به همه تان.
و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته