بیانات امام خمینی در جمع رؤسا و سرپرست های ادارات آموزش و پرورش تهران و شهرستانها

تاریخ: 1358/06/27

تکرار و تلقین، یک روش موثر قرآنی برای تربیت انسان

بسم الله الرحمن الرحیم
من مطالبی که می خواهم عرض کنم، مطالب تازه ای نیست، شما هم این مطالب را می دانید لکن در گرفتاری ها، هر کس گرفتار است، باید گرفتاری خودش را تکرار کند. ممکن است در این تکرارها گاهی یک وضعی پیش بیاید که به واسطه آن وضع تاثیراتی داشته باشد. شما می دانید که قرآن کتاب معجزه است و در عین حال در قرآن راجع به مسائل، تکرار زیاد است، البته در هر تکراری مسائلی طرح شده است اما برای اینکه برای رشد مردم قرآن آمده است و برای انسان سازی، مسائلی که برای ساختمان انسان است نمی شود یک دفعه بگویند و از آن رد بشوند، باید هی بخوانند، توی گوشش مکرر کنند. تلقین است، تلقین با یک دفعه درست نمی شود، باید اگر بخواهید یک بچه ای را شما تربیت بکنید، باید یک مساله را چندین دفعه با چند زبان، با چند وضع به او بخوانید، مطلب یکی باشد لکن طرز بیانش اینها به طوری که در قلب او نقش ببندد.

به تباهی کشانیدن نسل جوان طبق نقشه های دقیق استعمار

مسائلی که من مکرراً عرض کردم و حالا هم تکرار است این است که گرفتاری ما در طول تاریخ و خصوصاً در این پنجاه و چند سال اخیر این بود که آنی که به میدان ما آمده بود، آگاهانه آمده بود، طرح ریزی شده بود، برنامه داشت، همین طور خود به خود واقع نمی شد و هر جا را شما ملاحظه کنید اگر درست مطالعه بشود، انسان می بیند که یک برنامه خاصی است برای یک مقصد خاص. از اولی که رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن کودتا را کرد (که شاید شماها یادتان نباشد، اکثراً یادتان نیست شاید بین شما کسی باشد یادش باشد، لکن من یادم هست و شاهد قضایا بودم) از اول، به تدریج البته، نه یکدفعه، آنوقتی که آمد ابتدا شروع کرد همان مقدس بازی ها که پسرش در می آورد و سالوسی را آن هم شروع کرد. مثلاً در یک محرمی من یادم است که گفتند که همه تکایای تهران را این رفته دیدن کرده، شرکت کرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبلیغی و همه اینها را داشتند تا کم کم وقتی مستقر شد، پایش محکم شد آنوقت آن صورت دیگرش را نشان داد، تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قدغن کرد. در قم مجلس این طوری بود که آقای صدوقی یک مجلس

صحیفه نور جلد 9 صفحه 154

داشتند قبل از اذان صبح شروع می شد، اوایل اذان تمام بود، آن هم چند نفر و احتمال می دهم که آن را هم آمدند جلویش را گرفتند. تمام چیزهایی که مربوط به دیانت بود شروع کرد آنها را یکی یکی جلویش را گرفت، شروع کرد با شدت با روحانیت عمل کرد به طوری که من در مدرسه فیضیه آنوقت یک درسی می گفتم، یک عده چند نفری بودند، یک روز که رفتم یک نفر بود این شخص گفت که این آقایان همه فرار کردند رفتند به باغات. طلبه های مدرسه هم قبل از آفتاب آنطور که می گفتند فرار می کردند به باغات می رفتند و آخر شب آنوقت ها می آمدند و بنابراین بود که این لباس بکلی خلع بشود و آنها این جبهه را در زمان او محکم جلوگیری کردند. در دانشگاه ها که بعدها هم باز در زمان این بدتر از او شد، اینطور عمل نکردند که یک جور، با شیطنت بیشتر و اخیراً هم در حوزه های ما باز با یک شیطنت دیگر. در دانشگاه ها دنبال این بودند که آنهائی که می خواهند بچه ها را تربیت کنند، اشخاصی باشند که تربیتی که می کنند تربیت نباشد، عقب راندن باشد و از حیث اخلاق هم تربیت اخلاقی نباشد به آن معنائی که ما می گوئیم، تربیت اسلامی توی کار نباشد، بلکه تبلیغاتی باشد که این جوان های ما را تباه کند. (برنامه آنکه از رویهمرفته مسائل که حالا آدم بخواهد بگوید، یک محتاج به یک کتابی است) برنامه این بود که این دو قشری که ممکن بود که برای یک مملکت مفید باشد و ممکن بود که دیگر قشرها هم دنبال این باشند، این دو قشر را نگذارند که به کار خودشان به طوری که شایسته است انجام وظیفه کنند. در طرف روحانیت از باب اینکه اختیار معلم و متعلم به آن وضع دست آنها نبود، اینجا به یک جور دیگر رفتار کردند، به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانه ها و امثال ذلک که شکست بدهند حوزه ها را، و در قشر فرهنگ که اختیارات را دست شان گرفته بودند می خواستند که باز، این فرهنگ را یک فرهنگ دلخواه خودشان بلکه دلخواه آنهائی که می خواهند استفاده از ما بکنند قرار بدهند و این دو تا قوه ای که به منزله قوه مفکره جامعه است از آنها بگیرند و تباه کنند و کسی پیدا نشود که اگر همه چیز ما را بردند، یک صحبتی بکند یا یک چیزی بنویسد.
رویهمرفته اگر ملاحظه کنید، از همه کارهائی که در آن زمان انجام می گرفت در زمان این پدر و پسر (در زمان پسر شاید بیشتر) در یک معنا مشترک بود و آنکه جوان ها را بکشند به غیر آنطوری که باید تربیت بشوند. اینطور نیست که ما همچو ساده تصور بکنیم که بدون نقشه قضیه اینطور بشود که آنقدر مشروب خانه در سرتاسر ایران باز باشد، و اینقدر مراکز فساد در همه جا و خصوصاً تهران که به وضع وحشتناکی مراکز فساد، هر جوری که جوان می پذیرد برای آن فراهم کنند و دامن بزنند. نمی توانیم ما باورمان بیاید که این مجله ها و این مطبوعات، این مجله هائی که هم جوان وقتی چشمش بیفتد به آن و هم وقتی بخواند، جوان است و به تباهی کشیده می شود، این بدون اینکه نقشه ای باشد و اینها من باب اتفاق اینجور شده باشد. مساله اینها نیست. یک طرحی بوده است که جوان های ما را، آنهائی که می خواهند، می توانند تربیت کنند، آنها را یک جوری کنند که نتوانند، ازشان قدرت تربیت را بگیرند، یا اشخاصی را که خودشان می خواهند، در دانشگاه ها و در دبیرستان و آنجا بگذارند به آنطوری که می خواهند تربیت کنند و از آن طرف تمام راه های تعیش را به روی جوان ها باز کنند که هر

صحیفه نور جلد 9 صفحه 155

ساعتی که این بخواهد یک عیش و نوشی بکند برایش فراهم باشد، آسان باشد و دامن هم به آن بزنند و تبلیغات هم بکنند و عرض کنم اعلام هم بکنند و اینها را بکشند به طرف آن. نتیجه چی می شد؟ نتیجه این می شد که این نسل جوانی که باید برای این کشور مفید باشد، این نسل جوان بی تفاوت باشد نسبت به مسائل جدی. یک مغزی که دنبال این رفت که موسیقی گوش کند (موسیقی که الان هم قلم ها هست که خیر، موسیقی یک چیزی مثلاً تربیتی است) یک مغزی که دنبال این رفت که موسیقی گوش کند و عادت به این کرد، این مغز مریض می شود، این نمی تواند فکر این بکند که کشورش به چه حال دارد می گذرد، چه می گذرد در آن، دیگر دنبال این نیست، مثل یک آدم هروئینی می ماند. اینهائی که عادیات هست که انسان به آن عادت می کند منجمله همین هائی که، مثلاً سینماهائی که اینها درست کرده بودند، تأترهائی که اینها درست کرده بودند، اینها تمام یک نقشه ای بوده است که ما را، جوان های ما را نگذارند به مسائل روزشان، به مسائل جدیشان فکر بکنند، توی ذهن شان هم نیاید همچو فکری، همه چیز هم برای آنها فراهم کردند، همه جور هم فراهم کردند. خوب جوان هم وقت جوانی اش است و وقتی عیش و نوش برایش فراهم باشد کشیده می شود به آنجا. اینهمه نقشه ها این بود که از آن طرف نیروهائی که می توانند تربیت کنند جوان ها را، یا از بین ببرند یا لااقل محدودش کنند و یک طورش کنند که روی همان مسائل آنها فکرها به کار بیفتد و از آن طرف باز به این قانع نشدند، جوان ها را از راه های دیگر، باز کردن مراکز فساد و فحشا و همه چیز، اینها را به تباهی بکشند با صورت های مختلف، با وضع های مختلف، با برنامه های مختلف که همه شرکت در این معنا داشتند که ما از آن چیزی که هستیم تهی بشویم، مغزهای ما از آنی که هست تهی بشود، به جای مغز آدم جدی یک مغز لهو و لعبی جایش بنشیند، یا یک مغز غربی جایش بنشیند. آن مقدار از آزادی که برای مملکت ما در این زمان ها بود، این آزادی های تباهی آور بود، آزادند که شرب خمر کنند، آزادند قمار کنند، آزادند لب دریا زن و مرد با هم بریزند به جان هم، آزادند که در این مراکز فساد بروند، اینها آزادند. آنهائی که آزاد نبود، آزاد نیستند که یک قلم بر خلاف آنها و بنا به مصلحت مملکت بنویسند، آزاد نیستند یک کلمه راجع به او بگویند. این (آزاد زنان و آزاد مردان) ، درست می گفت اما آزادی چی بود؟ آن بود که آنها می خواستند که من از آن تعبیر می کنم به آزادی وارداتی، آزادی استعماری. اینها نقشه بوده است، نه این است که همین طوری، مغز خود این پدر و پسر هم آنقدرها کار نمی کرد که بتواند این چیزها را درست کنند اینها یک چیزهائی بوده است که مفکرها، آنهائی که در این امور نقشه دارند، در این امور تحصیل کردند، اینها طرح می کردند و چی می کردند، آنوقت یک کسی هم برای این کتاب می نوشت اسمش را هم می گذاشت مثلاً (تمدن بزرگ) اسم چی و آن لاطائل ها را می نوشت برای اغفال ما و برای اینکه مردم را خیال کند که نه الحمدلله ما دیگر، اگر یکی، دو سال دیگر ایشان باشند، دیگر اینجا می شود ژاپن، دیگر مملکت ما می شود ژاپن که ادعایش هم همین بود که ما به همین زودی، همین زودی ما جزو ابرقدرت ها می شویم. این مغز خود این کار نمی کرد، نقشه ای بود که آنها می دادند و چی می دادند و آنهائی که اطراف بودند و - عرض می کنم که - داشتند در اطراف و آنها هم برای او می نوشتند و

صحیفه نور جلد 9 صفحه 156

برای او می گفتند و ترویج می کردند.

صحیفه نور جلد 9 صفحه 156


بروز یک تحول روحی به دست خداوند تعالی برای نجات ملت ایران

این اجمالی است از این تفسیر پنجاه سال که موفق هم خوب شدند و جوان های ما را هم خوب تباه کردند و اگر چنانچه به این منوال می رفت، باید ما دیگر مایوس باشیم از همه چیز، لکن خداوند خواست که به داد این مملکت برسد. این خواست خدا بود و یک قدرت مافوق الطبیعه، هیچ قدرتی نمی توانست یک همچو کاری را، یک همچو چیزی که در ظرف پنجاه و چند سال اقلاً و به حسب واقع در طول تاریخ، این مملکت را به یک جور دیگر درست کرده بودند، این مرد و زن را یک جور دیگری درستشان کرده بودند و تربیت کرده بودند، همچو تحولی که الان هر جا بروید می بینید که انسان هایش غیر آن انسان هایند که بودند. همین جوان هایی که آنوقت کشیده می شدند طرف شمیران و آن قضایای شمیران، حالا کشیده می شوند طرف جاهائی که جهاد سازندگی است، همین، همین جوان ها، همان زن هائی که آن وقت که هیچ بی تفاوت بودند راجع به کشور خودشان، راجع به همه چیز، همین ها هم وارد شدند در میدان و دیدیم که خوب هم می توانند انجام وظیفه بکنند.
این یک تحول روحی بود که با دست تبارک و تعالی و اراده خدای تبارک و تعالی برای نجات ملت ما آمد و ما متحول شدیم از یک صورتی که آنطور بود، به یک صورت دیگری. از آمریکا یک عده جوان چند روز، چند وقت پیش از این آمده بودند که ما آمدیم برای جهاد سازندگی. این یک تحولی است، جوان در امریکا برای عرض بکنم که بیاید از آنجا راه بیفتد که برود توی دهات اینجا برای جهاد سازندگی. من به آنها گفتم که شما (البته، هم آنها، هم شماها، فرق ندارد البته شما نمی توانید مثل رعیت ها بروید و کار بکنید و شما یک جور دیگر زندگی کردید اما این را بدانید که وقتی این رعیت، این کشاورز دید از آمریکا یک عده محصل، یک عده مهندس، یک عده دکتر آمدند توی صحرا مثلاً کجا مشغول شدند به درو، این قدرت فوق العاده ای به آنها می دهد یعنی آنها امیدوار می شوند به مملکت خودشان، امیدوار می شوند به عرض می کنم که نظام خودشان. آن قدرتی که آنها دارند و فرض کنید در یک روز پنج ساعت، شش ساعت کار می کنند، اینکه شما حالا آمدید و رفتید و آنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت کار می کنند. آنی که یک جریب زمین را درو می کرد حالا دو جریب زمین را درو می کند، ضمیمه کنید به اینکه وقتی چشم این کشاورزها بیفتد که یک عده زن از توی خانه هایشان در آمدند (کسانی که خوب هیچ وقت اهل این کار نبودند که بروند در جهاد سازندگی و بروند با رعیت ها شرکت کنند در چیز) وقتی که ببینند اینها که یک همچو جمعیتی زن ها آمدند برایشان دارند کمک می کنند، این ارزشش پیش آنها خیلی زیاد است، واقع ارزش هم زیاد است ولو کارش کم است، نمی تواند یک زن یک کار مثبت زیادی انجام بدهد لکن ارزش زیاد است. کارهائی که الان می شود، کارهای ارزش داری است. در نظر من بسیار بعضی از این کارها ارزش دار است ولو کم باشد ارزشش زیاد است یعنی کم کم این اسباب این می شود که زیاد بشود این و موج پیدا

صحیفه نور جلد 9 صفحه 158

بکند و سرتاسر کشور را بگیرد.

امدادهای غیبی الهی عاملی جهت پیروزی

شما که به فکر این هستید و بودید به اینکه الان یک فعالیت فرهنگی مثبت انجام بدهید، شما مواجه هستید با یک فرهنگی که فرهنگ خودتان نبوده است. فرهنگ غیر، تحمیل به ما بوده است. وقتی مواجه با این هستید و حالا به فکر این معنا افتادید که ما فرهنگ غیر را کنار بگذاریم و فرهنگ خودمان را شروع بکنیم این خودش یک تحولی است، یک چیزی است که خدا این کار را انجام داده است و من از باب اینکه کارها دارد به یک وضع غیر عادی انجام می گیرد، اگر ما این قدرت را، ملت، ملت ما این قدرت را شکست داد، این یک امر عادی نبود که ما حساب کنیم که یک امر عادی بود - و ما جمع شدیم یک ما مگر می توانستیم؟ این یک امر مهمی که خداوند برای ملت ما انجام داد این بود که همه این سران را منصرف کرد از اینکه با فشار عمل کنند. شما خیال کردید که اگر اینها می خواستند با فشار عمل کنند و طیاره ها را از بالا و عرض می کنم که چیزهای دیگر را از پائین و قوای انتظامی و کذا، ما می توانستیم به این زودی کارمان را انجام بدهیم؟ اگر هم می شد مثل افغانستان می شد که حالا آن بیچاره ها مبتلا هستند. اما کار یک کاری بود که بزرگترها ترسیدند، خدا نصر، گاهی نصر به رعب است. در اسلام اینطور بوده است که گاهی پیغمبر اسلام را نصر می داد خدا به اینکه طرف مقابل می ترسید، شاید توی ذهنشان می آمد که این عرب ها ما را می خورند.این اینطور بود، اینطور به نظرشان وحشتناک می آمد، یک وقت می دیدی که یک گروه زیادی در مقابل چند نفر که اینطور اعتقادها نسبت به آنها پیدا کرده بودند فرار می کردند. این نصر به رعب بود، در ذهنشان القاء می شد به اینکه خوب ملت ما را چه می کند؟ همین جا اینطور بود، این بزرگ هایشان ترسیدند و این ترسیدن یک نصرتی بود که خدا به ما مرحمت فرمود. دنبال این معنا، این ملحق شدن همه دستجاتی که مال آنها بود به ما، این یک امر عادی نبود که یک وقت ما دیدیم که نیروی زمینی و نیروی هوائی و نیروی نمی دانم چی و همه اینها متصل شدند یک وقت به خود مردم و کار را آسان کرد. نتوانستند، آنطوری که به ما گفتند، بختیار وقتی که می خواسته برود امر کرده بوده که بمباران کنند تهران را، به او گوش نکردند و در این آخری که یک بنای کودتا داشتند و بعد به ما اطلاع دادند، آنوقتی که روز، حکومت نظامی را اعلام کردند، ما اطلاعی نداشتیم از چیزی، بعد به ما اطلاع دادند که این برای این بود که مردم در خیابان ها نباشند، قوا در آنجا جاگیر بشود یعنی همه قوای انتظامیه با جهازاتشان بیایند و خیابان ها را بگیرند و شب بنای بر این داشتند که آنکه از روز حکومت نظامی درست کردند شبش کودتا کنند و هر کس را احتمال بدهند که یک حرفی بزند، بکشند. این هم خدا خواست، ما هیچ اطلاع از هیچ جا نداشتیم، این هم خدا خواست که یک همچو صحبت پیش آمد که نه اعتنا نکنید به این و بیائید بیرون و مردم آمدند بیرون، آن خنثی شد. آن نقشه ای که آنها داشتند که خلوت بشود و تانک هایشان را بیاورند مستقر بکنند و مجهز بشوند برای کار، این هم خنثی شد، این هم یک کار غیبی

صحیفه نور جلد 9 صفحه 158

بود، یک کار الهی بود، هیچ کار بشر اینها نبوده، همه یک کارهائی بود که بر خلاف عادت واقع شد.

مسؤولیت سنگین و شریف تعلیم و تربیت، تداوم رسالت انبیا جهت هدایت انسان

و من امیدوارم که با کوشش شماها نسبت به آن وضعی که دارید، یعنی شماها یک شغل بسیار شریفی دارید، یعنی شغل آدم سازی، یعنی شغل انبیا، همه انبیا از اول تا آخر یک کار داشتند و آنکه آدم درست کنند، برای آدم سازی آمده بودند، برای هدایت آمده بودند این شغل را الان شما دارید که شغل انبیاست چنانچه شغلی هم که آقایان دارند همین شغل است همان مقداری که شغل شریف شماست و شغل انبیاست، مسؤولیت تان زیاد است و مسؤولیت انبیاست منتها انبیا مسؤول بودند و با قدرتی که داشتند انجام دادند وظایفشان را و ما هم باید تبعیت کنیم و آنقدری که می توانیم، آقایان در محیط خودشان، شما در محیط خودتان این شغلی که آدم سازی است، آدم سازی کنید، متبدل کنید این جوان هائی که متوجه شدند که هر چه هست از بیرون می آید برای ما، از بیرون می آید اما آنهائی می آید که تباه می کند ما را. آنها هیچ وقت یک مطلبی که برای ما فایده داشته باشد، هیچ وقت این را به ما نمی دهند، آنها هر کاری بکنند یک کاری انجام می دهند که برای ما مفید نباشد یا مضر باشد. این باید در فرهنگ توجه به آن داشته باشید و کوشش بشود که خودتان را پیدا کنید. ما گم کردیم خودمان را، ما تمام مفاخر شرقی را کنار گذاشتیم و هی رفتیم سراغ مفاخر غرب، آن هم نه آنی که آنها دارند، آنی که به ما می دهند. اگر آنی که آنها داشتند بسیار خوب، آنها در جهات طبیعی جلو هستند اما آنی که به ما تحویل می دهند، آن مستشاری که می آید اینجا می خواهد فرض کنید فرهنگ ما را درست کند، این نمی خواهد برای ما فرهنگ درست کند، این می خواهد یک فرهنگ غربی برای ما درست کند که در خدمت غرب باشد. آن مستشاری هم که می آید نظامی را می خواهد درست کند آن هم به - یک نظامی می خواهد درست کند که در خدمت اسلام باشد؟! در خدمت مسلمین؟! در خدمت ملت باشد؟! آن می خواهد یک چیزی درست بکند که اگر همه چیز ما را هم بردند یا موید باشد، یا کار نداشته باشد. هر چه از غرب برای ما می آید، یا از شرق برای ما می آید که سوغات برای ما می آورند آنهائی است که ما را تباه کرده است و می کند.

ما با تربیت و فرهنگ استعماری مخالفیم، نه با علوم و مظاهر تمدن

ما مخالف با ترقیات نیستیم. یکی از تبلیغاتی که بعد از زمان همین محمدرضا از آن اوایل که وقتی دید در قم یک شورشی شد، یک جنبشی شد، این در صحبت هایش کرد که این آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند، اینها می گویند ما الاغ سواری می خواهیم. در یکی از نطق هایش بود که من در دنبال او این صحبت را کردم که تو این حرف را که داری می زنی همین وقتی است که بعضی مراجع ما با طیاره رفتند به مشهد، چطور تو می گویی ما الاغ سواری می خواهیم؟ ترویج می کردند یعنی تبلیغ می کردند برای اینکه این فعالیتی که ممکن است این طایفه داشته باشند فلج کنند و آن فعالیت که ممکن

صحیفه نور جلد 9 صفحه 159

است جوان ها داشته باشند فلج بکنند و آن فعالیتی که ممکن است معلمین و - عرض می کنم که - دانش آموزها داشته باشند فلج کنند. حالا که مادر یک همچو مقطع از زمان واقع شدیم که آنها بحمدالله رفتند، دیگر تمام شد کارشان، جهنم انشاءالله رفتند. حالا که نوبت به شما رسیده است و شما سرپرستی می خواهید بکنید از فرهنگ، باید حالا توجه تان در این باشد که آنی که آنها به ما می خواهند تحویل بدهند تحویل نگیرید، خودتان کار انجام بدهید. نمی گویم من تمدن آنها را تحویل نگیرید، آنی که آنها می خواهند به ما بدهند تمدن نیست. آن، آنی است که تباه می کند ما را، آن همان تمدنی است که دروازه تمدن به ما می داد، آن همان است. چه بود؟ هر جایش بروید خراب است. الان بیچاره دولت چه بکند؟ این سد شکسته، پشت این سد همه چیز خراب است. خوب، نمی توانند انجام بدهند، این باید با کمک همه قشرها انجام بگیرد، یعنی هر کس مشغول هر کاری هست آن کار را خوب انجام بدهد. من نمی گویم شما باید بروید مثلاً یک اداره مالیه را درست بکنید، نه این درست نمی شود، شما باید در فرهنگ که هستید، فرهنگ را خوب انجام بدهید، وظیفه هر شخص، وظیفه خودش را در آن پستی که دارد خوب انجام بدهد و دو چشمی هم مواظب این باشد که کلاه غربی سرش نرود، ما بازی خور هستیم.

کلمه اسلام جامع تمامی ارزش های انسان ساز

یکی از خبرنگارها آمد گفت که (همین چند روز پیش از این) در یک مصاحبه گفت که شما چرا می گوئید که جمهوری اسلامی و حتی دموکراتیکش هم از پهلویش بر می دارید؟ گفتم اولاً اینکه (آنکه به او گفتم) اولاً اینکه این دموکراتیک و دموکراسی تفسیرهای مختلف شده است، ارسطو یک جور تفسیر کرده است، الان هم که ما هستیم، غربی های سابق یک جور تفسیر می کردند، غربی های لاحق یک جور، شوروی یک جور تفسیر می کند. ما وقتی یک قانون می خواهیم بنویسیم، باید صریح باشد و معلوم. یک لفظ مشترکی که هر کس یک جوری به یک طرف می کشدش، ما نمی توانیم استعمالش کنیم و ثانیاً - ما این را دیگر به شما - عرض می کنم که - ما مثل مار گزیده ای که از افسار، از ریسمان سفید و سیاه می ترسد است، ما مار گزیده هستیم، ما از غرب بد دیدیم، تباه کردند ما را اینها، حالا ما باز بیائیم همان لفظی که غربی دلش می خواهد، تحمیل به ما بکند، ما می ترسیم از این. ما خودمان لفظ داریم چه داعی داریم به اینکه برویم و ثالثا به او گفتم این را که ما ناراحت می شویم از اینکه خیال بشود که اسلام ندارد چیزی، تهی است از دموکراتیک به اصطلاح شما، از دموکراسی به اصطلاح شما، بهترش را دارد. ما وقتی اسلام را گفتیم، همه چیز در آن هست، آنی که ما می خواهیم هست در آن، آنی که ملت می خواهد هست در آن. این قید گذاشتن معنایش این است که این اسلام تهی است از این، ما می خواهیم یک چیزی هم پهلویش بگذاریم. و ما ناراحت می شویم از اینکه شما خیال کنید که ما نداریم چیزی و باید حتماً از خارج وارد بکنیم آنی که از خارج وارد می کنند آنهائی است که برای ما مضر است و آنهائی هم، بیچاره هائی هم که مبتلای به این مرض هستند و قلم ها را دست شان می گیرند و هی

صحیفه نور جلد 9 صفحه 160

می نویسند، هی می نویسند، هی می نویسند، اینها هم مریض شده اند از بس که به آنها تزریق شده است. از بچگی رفتند به خارج، آنجا و در آن محیط بزرگ شدند، نه آن محیطی که آنها هستند، یک محیطی که برای ما تهیه شده است. بدبختی این است که ما در خارج هم که می رویم در یک محیطی که آنها تربیت می شوند آنطور نیست برای ما، حتی آن دیپلم هایی که به ما می دهند، غیر از آنی است که به آنها می دهند، آن درسی که به ما می دهند، فرق دارد با آنکه می دهند. درسی که به ما می دهند درس استعماری است، درس ممالک استعماری است، دیپلمش هم دیپلم مملکت استعماری است. برای ما یک جور دیگر وضع هست و برای خودشان یک وضع دیگری. این بیچاره ها در آنجا در یک محیط استعماری یعنی جائی که برای استعمار می خواهند افراد را تربیت کنند رفتند به آنجا و حالا اگر تحصیل هم کرده باشند، این طوری. اگر هم مثل بسیاری شان که تحصیل هم نکردند فقط رفتند رود سن آب شنا بکنند (به ما می گفتند که فرات، به آنها می گفتند رود سن) اینها حالا آمدند اینجا نشستند و توی اطاق هایشان نشستند و خوب یک مقاله ای که باید بنویسند، توی روزنامه هم یک مقاله ای را بنویسند یک اسمی هم پیدا بکنند. هی از این چیزها بر می دارند می نویسند، از همان حرف هائی که یاد گرفتند و دیکته کردند و به آنها دادند، نمی گذارند که این ملت به حال خودش باشد، خودش را پیدا بکند، بفهمد که خودش جزو عالم است، این طرف دنیا و این شرق هم جزو یک ممالک مترقی بوده است و ما به این حال رساندیم آن را و غربی ها ما را به این حال رساندند. کتاب شیخ الرئیس حالا هم شاید در دانشگاه های آنها تدریس می شود، استفاده از آن می شود. ما آن چیزی که داشتیم کنار گذاشتیم، آن چیزی هم که آنها داشتند نتوانستیم پیدا بکنیم. یک لی فروش از کار در آمدیم، یک چیزی که نه شرقی نه غربی و نه اسلامی و نه اروپائی، هیچی، بله شرقی هستیم، به معنای همان شرقی استعماری. غربی هم هستیم، به همان غربی استعماری. از این باید بیرون بیائیم. مادامی که این مرض را ما داریم، این مرض نمی گذارد یک حال صحتی برای ما پیدا بشود، از این مرض باید بیرون بیائیم ما در سهم خودمان، آقایان در سهم خودشان، شما هم در سهم خودتان که کارتان حساس و مسؤولیت زیاد. تربیت، یک تربیت صحیح باید بشود، برنامه ها یک برنامه های صحیح باید بشود و ما با همه علوم و با همه ترقیات موافقیم الا آنهائی که با اسم ترقی آوردند اینجا، به اسم آزادی آوردند اینجا برای تباه کردن ما، ما آنش را مخالف هستیم.
انشاء الله خداوند همه شما را حفظ کند، موفق باشید، حالایی که مملکت مال خودتان است و انشاء الله تا آخر هم مال خودتان است. این جوان ها، جوان هایی، بچه هائی که پیش شما، این جوان هایی که می آیند، اینها فرزندان شما هستند یک تربیت با محبت و همانطوری که فرزند خودتان را می خواهید تربیت بکنید، اینها را هم همانطور انشاء الله تربیت کنید.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته