بیانات امام خمینی در مورد اقدامات خلاف قانون اساسی و خائنانه رژیم رسوای پهلوی
تاریخ: 1357/08/30
اصل اول این است که ملت رژیم پهلوی را نمی خواهد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
راجع به این مطلبی که ما می خواهیم و ملت خواست، که آن اصل اول که ملت می گویند که ما رژیم پهلوی را نمی خواهیم ما شاه را نمی خواهیم، این سلسله پهلوی را نفی می کنند، اینها تشبثاتی کردند و دست و پاهائی هم دارند می کنند. در زمان آن نخست وزیر جلوتری تعبیرش این بود که مردم چون شعار برخلاف قانون اساسی می دادند از این جهت مردم را کشتند. مقصودش این بود که مردم می گفتند که مرگ بر شاه، ما شاه را نمی خواهیم و این خلاف قانون اساسی بود!
خوب، اول یک جهت را باید بگوئیم بعد هم یک بررسی بکنیم و ببینیم خلاف قانون بوده یا نه. یک جهت اینکه خوب حالا اگر یک کسی شعار برخلاف قانون اساسی داد او باید به مسلسل بسته بشود و کشته بشود؟ یا خوب قوانین دارد، یک کسی برخلاف قانون اساسی فرض کنید که مخالفتی کرد، روی قوانین باید چه بشود و ثانیاً ببینیم که، بررسی در این موضوع که ملت برخلاف قانون اساسی شعار می داده یا شاه برخلاف قانون اساسی شاه بوده است ؟ اگر یک شاهی بود که (حالا روی قوانین اساسی مابحث می کنیم) اگر یک شاهی بود، یک سلسله ای بود که به حسب قانون اساسی این سلسله روی کار آمده بود که قانون اساسی این است که ملت باید یک کسی را رأی بدهند تا اینکه شاه بشود، خود همین آقای شاه هم گفتند که در قانون اینطور است که سلطنت یک موهبت الهی است که مردم می دهند به شخص سلطان، خوب باید ببینیم که آیا مردم این را اعطاء کردند به ایشان تا اینکه اگر شعاری برخلاف داده شد، شعار برخلاف قانون اساسی باشد؟ یا مردم اصلاً اطلاعی از این مسائل نداشتند؟
حکومت رضاخان نیز بر اساس سرنیزه و کودتا بود
اول که رضاخان آمد روی کار با کودتا آمد و تهران را گرفت و همه کارهائی که رضاخان کرد، کارهای سرنیزه ای بود اصلاً به ملت کسی اعتناء نداشت چنانچه حالا هم به ملت اینها اعتناء ندارند. از اول که او آمد روی کار، آن را من یادم هست از وقتی که او آمد، شماها شاید هیچ کدام یادتان نباشد،
صحیفه نور جلد 3 صفحه 220
(اکثراً البته) لکن خوب، من شاهد قضایا بودم، من یادم است همه را، ایشان کودتا کرد و آمد تهران و ابتدای امر خیلی اظهار دیانت و اظهار اسلامیت و در ماه محرم، در شبهای ماه محرم گاهی می گفتند پابرهنه این طرف آن طرف می رود برای عزاداری و همه این تکیه هائی که در تهران برپا بود ایشان می رفت این تکیه ها و پیش صاحب تکیه ها اظهار اسلامیت و اظهار ایمان می کرد تا وقتی که پایش یک قدری مستقر شد (ابتدائش اینطور بود) تا وقتی که حکومتش یک حکومت مستقری شد، آنوقت که حکومت، حکومت مستقر شد، دست به نیزه برد و سرنیزه برد و کوبید همه اقشار ملت را، آنوقت هم مثل حالا نبود که، یعنی مثل این یک سال که ملت یک تحولی درش پیدا شده باشد که مطالب را (چرا) بگوید و قیام برخلاف بکند، هیچ ابداً صحبت از اینکه یک مطلبی برخلاف رای رضاخان بگویند هیچ این مسائل نبود، با سرنیزه آمد و با سرنیزه مجلس درست کرد بدون اینکه ملت اصلاً اطلاعی از وکلایش داشته باشد و اطلاعی از مسائل اصلاً داشته باشد. رضاخان هم معلوم نبود که خودش یک همچو کاری کرده باشد، لیست هائی از طرف (به طوری که شاه می گوید) سفارتخانه ها آوردند و می دادند و همین لیست تعیین می کرد که کی وکیل کجا، کی وکیل کجا، اینها را هم مامورها می رفتند و وکیل می کردند یک عده ای از وکلایی که انتصاب ابتدایی از سفارتخانه ها بود (زمان رضاخان سفارت انگلستان مهم بود و زمان ایشان هم سفارت آمریکا حالا مهم است) لیست ها را آنها می دادند، افراد را آنها تعیین می کردند، منصوب از قبل آنها به حسب واقع بود و منصوب از قبل رضاخان و محمدرضاخان در آن زمان در دست دوم و به حسب ظاهر بود، اما مردم چه دخالتی داشتند؟
وکلای مجلس فرمایشی شاه یا انتصاب دولت بودند یا سفارت آمریکا
اصلاً در تمام دوره مشروطیت یک مجلس قانونی ما نداشتیم، یک مجلسی که همان قانون اساسی این مجلس را قبول بکند، حالا دوره اول مشروطیت همان دوره اولش چی بود آن را من نمی دانم اما آنقدری که ما در نظرمان هست، نبوده است یک مجلس قانونی. خوب یکی از چیزهائی که در متمم قانون اساسی است این است که باید پنج نفر از مجتهدین به تعیین مراجع تقلید، پنج نفر مجتهد در مجلس نظارت کند، اگر نباشد قانونی نیست مجلس، و در طول تاریخ مشروطیت شاید همان اول یک همچو چیزی شده است (حالا تمام یا نیمه تمام نمی دانم) لکن در این مدتی که ما خاطر داریم که تقریباً حدود شصت سالش را من یادم است این مسائل نبوده است، نه این پنج نفر اصلاً در مجلس رفتند و نه مردم اطلاع داشتند از اینکه کسی را وکیل بکنند و اگر هم چنانچه در بعضی از جاها مثلاً تهران گاهی وقت ها یک نفر را وکیل می کردند، مردم وکیل می کردند، اما در سایر جاها و تهران هم خوب بیشترش شاید وکلایش هیچ ارتباطی به مردم نداشتند، همه تعیینش از طرف خود دستگاه بود و در این زمان هم که همه ما می دانیم همه شما هم می دانید که هیچ ابداً وکیل ملی ما نداشتیم که یک نفر، یک نفر از اینهائی که الان در مجلس هستند یا بودند اینها از طرف ملت نبودند، هیچ کدامشان از طرف ملت نبودند، اینها همه - را - از طرف دولت بود و نصب دولت بود و حالا یا لیستش را از سفارت
صحیفه نور جلد 3 صفحه 221
آمریکا می آوردند و می دادند که اینها وارد کنند یا به قول شاه، زمان پدرش لیست را آنها می دادند لکن زمان ایشان دیگر خیر، ایشان دیگر همچو چیزها نیست! علی ایحال یک مجلس رسمی ما نداشتیم که اگر قانونی در آن مجلس تمام بشود و به رای اکثریت واقع بشود قانون باشد. پس بنابراین آن مجلسی که در زمان رضاشاه تاسیس شد، مجلس فرمایشی بود که یا لیستش را سفارت انگلستان داده بود یا خود رضاشاه با سرنیزه مردم را، یک عده ای را وکیل کرده بود و مردم هم هیچ ابداً دخالتی در مسأله نداشتند. پس آن مجلسی که او درست کرد یک مجلس غیر قانونی، غیر ملی، برخلاف قانون اساسی بود، آن مجلس برخلاف قانون اساسی آمد رضاشاه را نصب کرد به سلطنت و خلع کرد، یعنی مجلس مؤسسان درست کردند آنهم با سرنیزه نصب کرد او را به سلطنت و سلسله پهلوی را و خلع کرد سلطنت سابق را.
این طرز آمدن سلسله پهلوی روی کار و اصل اساس سلطنت پهلوی.
شعار (مرگ برشاه) ملت موافق قانون اساسی است
بنابراین شعار به اینکه (من سلطان هستم) خلاف قانون است، نه شعار به اینکه تو سلطان نیستی. اینکه آن مرد سابق، مردک سابق می گفت اینکه مردم را کشتم برای اینکه شعار خلاف ملی می دادند، شعار خلاف قانون اساسی می دادند! و مقصودش این معنا بود که شعار خلاف ملی، شعار خلاف قانون اساسی یعنی می گفتند مرگ بر شاه، دیگر مسائل دیگری را آنها ذکر نمی کردند، آنها داد می کردند مرگ بر شاه، ما شاه را نمی خواهیم، ما سلسله پهلوی را نمی خواهیم. این شعار برخلاف ملت، خلاف ملی بود، یعنی این ملت، ملت ایران چون همه شاهدوستند از این جهت کسی بگوید که ما شاه را نمی خواهیم شعار خلاف ملی است! با این که همه ملت گفتند، کدام ملت بوده است که این برخلاف او بوده است؟ خوب ملت، اکثریت ملت بلااشکال الان و سابق در دوماه پیش از این و در بعد از ماه رمضان و روز عید، این مردم، اکثر مردم بودند که می گفتند که ما نمی خواهیم شاه را و مرگ بر شاه، این شعار ملی است، ملی بوده است شعار ملت، نه شعار خلاف ملی بود، و شعارشان مخالف قانون اساسی نبوده است بلکه موافق قانون اساسی بوده برای اینکه قانون اساسی ایشان را به سلطنت نمی شناسد، ایشان سلطان نیستند به حسب قانون اساسی، مردم هم همین معنائی را که - ایشان - قانون اساسی گفته، گفتند. پس شعارهای مردم شعار موافق قانون اساسی بوده است که شاه، نیست شاه، ما نمی خواهیم این شاه را و این شعاری که بگوید من سلطنت دارم و من سلطان هستم، من کذا هستم و این اعمالی که ایشان می کنند به عنوان سلطنت، علاوه بر اینکه اعمالش برخلاف قوانین اساسی است، قانون اساسی است حالا علاوه بر این اصل این نشستنش به سلام به عنوان سلطنت، تاجگذاری به عنوان سلطنت، همه اینها برخلاف قانون اساسی است قانون اساسی ایشان را به سلطنت نشناخته، وقتی نشناخت تمام این و تمام فروعی که متفرع بر اوست برخلاف قانون اساسی است.
صحیفه نور جلد 3 صفحه 221
اگر سرنیزه و حکومت نظامی را بردارید، با انجام یک رفراندم حقیقت آشکار می شود
در این دولت بعد از آن دولت هم این صحبت را هی پیش می آوردند که هر کس قانون اساسی را قبول دارد این اشخاصی که در خارج مملکت هستند و زندگی می کنند، آنهائی که در اروپا هستند، اینهائی که در جاهای دیگر هستند، اینهائی که قانون اساسی را قبول دارند بیایند، هر که قانون اساسی را قبول ندارد نیاید و مقصودشان همین بود، یعنی هر که قبول دارد که این شاه، شاه است بیاید و هر کس قبول ندارد نیاید. این هم روی این ترتیبی که من عرض کردم این هم صحیح نبوده حرف اینها برای اینکه آن کسی که شاه را قبول ندارد او موافق قانون اساسی هست حرفش، نه آن کسی که می گوید شاه باید باشد. این یکی از تشبثاتشان بوده است که از اول (حالا هم باز همین مسائل را می گویند، همین مطلب را می گویند) از اول هم اینها می گفتند که اینکه گفته بشود و ملت بگوید که ما شاه را نمی خواهیم این خلاف قانون اساسی است، خوب حالا ما فرض می کنیم که این قانون اساسی بوده و همه این اشکالات رفع و ایشان موافق با قانون اساسی آمده است و به اریکه سلطنت نشسته است، از چند جهت باز اشکال است. یک جهت اینکه خوب همین مردمی که شما را رای دادند و قانون اساسی شده است برای خاطر رای مردم و ماده قانون اساسی که این یک موهبت الهی است که مردم می دهند به شخص سلطان، همین مردم حالا می گویند (نه) ، اگر می گویید درست نیست این حرف رفراندم کن، رفراندم کن، یعنی سرنیزه را بردارید، حکومت نظامی و دولت نظامی را بردارید و مردم را آزاد بگذارید بعد بگویید که آقا هر کس که این سلطنت را قبول دارد بیاید در شمال شهر، هر کس قبول ندارد برود در جنوب شهر، ببینید شمال شهر بیشتر جمعیت پیدا می شود یا جنوب شهر. اینها امتحان کنند، اگر راست می گویند که می خواهند اینها مطابق قانون اساسی عمل کنند و عمل به قانون اساسی یک اصلی است پیش اینها، ما ادعای این را داریم که الان - ملت قانون اساسی - قبول می کنیم این ماده قانون اساسی را که قانون اساسی گفته است که سلطنت یک موهبتی است الهی که مردم به شخص شاه می دهند (حالا اشکالات دیگری که بعضی شب های دیگر کردم، آنها را ما همه را کنار می گذاریم قبول می کنیم این مطلب را از ایشان) لکن ملت باید این را هبه کنند و بدهند به شخص سلطان، حالا اگر ملت آمدند گفتند که بابا نمی خواهیم این شاه را، همان ملتی که اعطا کرده بودند حالا بگویند (نه) ، به حسب قانون اساسی (نه) صحیح است، آن (آره) درست است یعنی آره تا حالا، از حالا به بعدش دیگر سلطنت نه. بنابراین به حسب قانون اساسی روی فرض ما قبول کردن اینکه از اول سلسله پهلوی صحیح بوده است سلطنتشان، موافق قانون اساسی هم بوده است، همه جهات را قبول کنیم، الان که مردم می گویند (نه) ، الان دیگر ایشان سلطنت ندارند. پس الان ادعای سلطنت، قرار دادن نخست وزیر برای یک مملکت - نمی دانم - هر کاری که انجام می دهد که از شؤون سلطنت است، ایشان حق ندارد قرار بدهد، حق ندارد که نخست وزیر قرار بدهد. پس نخست وزیر هم برخلاف قانون است، برخلاف قانون اساسی است.
صحیفه نور جلد 3 صفحه 222
سلطانی که به سوگند خود وفا نکند خائن و متخلف است
علاوه بر اشکالاتی که در خود اینها هست، علاوه اگر چنانچه ما یک سلطانی را، مردم یک سلطانی را قرار دادند و همه شان رای به او دادند، این سلطان (چنانچه خود ایشان هم این کار را کرده) آمده است و قسم خورده است به اینکه من خیانت نمی کنم و مذهب را حفظ می کنم، خدمت می کنم، وفادارم به مذهب و به ملت خیانت نمی کنم، این چیزی است که قسم خورده است، ایشان به این قسمش وفا کرده است؟! اگر یک سلطان قسم خورد که من خیانت نمی کنم و بعد خیانت کرد، این دیگر سلطان نیست این تخلف کرده پس سلطان نیست.
ایشان خیانت نکرده است به این مملکت؟! ایشان نفت ما را همین طوری نداده است به آمریکا؟! ایشان نظام ما را تحت نظر مستشارهای آمریکائی قرار نداده است؟! ایشان در خدمت آمریکا نیست؟! در خدمت شوروی نیست؟! اگر نیست چرا تاییدش می کنند؟ چطور شد که اینقدر یقه درانی می کند کارتر برای ایشان؟ قوم و خویشش که نیست. فرض هم این است که ایشان خدمتی برای آنها نمی کند، اگر ایشان خدمتگزار نیست، خوب فرق ما بین این و دیگری نیست. چطور شد که الان از هر گوشه ای اینهائی که منافع در ایران دارند و دارند مال مفت این مملکت را مفت می خورند، نفتش را می برند و پایگاه برای خودشان درست می کنند عوض پول نفت، نفت ما را می خورند و می برند و به اسرائیل که دشمن سر سخت مسلمین و اسلام است می دهند، اگر بنا باشد که اینها خدمتگزار به خارجی نباشند و خائن به مملکت نباشند، تسلط ندهند آنها را بر مملکت، چطور شد صدا در آمده حالا؟ چرا، چرا نخست وزیر انگلستان می گوید (ما آنجا منافع داریم، ایشان به ما خدمت کرده است، حالا باید ما عوضش کمک بکنیم به او) پس چرا تکذیب نکرد این حرف را؟
چطور کارتر می گوید که (ما هیجده میلیارد اسلحه دادیم به اینجا و خطر است برای ما، ما چطور هستیم، اینجا برای ما منافع دارد) . شما هیجده میلیارد اسلحه ای که به درد ما نخورد به ایشان تحمیل کردید و ایشان به شما خدمتگزاری کرده است این خیانت نیست به یک مملکتی؟! خوب ایشان خیانت کرده، بعد از اینکه خیانت کرده است بر فرض اینکه مردم هم نگویند نه، اینکه خودش ساقط است.
تمام قراردادها در زمان رضاشاه و محمدرضا برخلاف قانون و باطل است
تمام قراردادهائی که تا حالا بسته شده است در ایران، اگر از صدر مشروطه نگوییم، در زمان این دو تا سلطان که عبارت از رضاشاه و محمدرضا شاه باشد، تمام قراردادها برخلاف قانون است و قراردادها همه باطل است برای اینکه مجلس، مجلس قانونی نیست تا تصویب کند، سلطان، سلطان قانونی نیست تا مثلاً عرضه بدارد به مجلس تا نخست وزیر تعیین کند، تا امر به فتح مجلس بکند. اینها همه - روی قوانین - باید روی قواعد باشد، نه، هیچ کدام روی قواعد نبوده، روی قوانین نبوده. همه این قراردادهائی که کردند، قرارداد اسلحه کردند باطل بوده این قرارداد، بیایند پول ما را بدهند و آهن هایشان راببرند. نفت ما را بردید پولش را بدهید آهن هایشان را ببرید مال خودتان.
صحیفه نور جلد 3 صفحه 223
اصلاحات ارضی شاه یکی از بزرگترین خیانت ها
هر قراردادی که اینها کردند، مراتع سر سبز بسیار غنی ایران را دادند (آنطور که به من نوشته بودند) به یک هیأتی که یکی از آنها ملکه انگلستان است، مراتعی که متخصصین، آنهائی که آمدند دیدند، گفتند بهترین مراتع در دنیاست از حیث دامداری، اینها دادند به او و خود مملکت ایران مانده حالا گوشتش را باید گوشت یخ کرده های، کثافت کاری های آنها را بیاورند و اینجا خودش ندارد. اینها خیانت نیست بر یک مملکتی؟! این اصلاحات ارضی از بزرگترین خیانت ها نیست بر این مملکت که زراعت مملکت را بکلی از بین بردید و دهقان های بیچاره را همچو کردید که هجوم آوردند به شهرستان ها! تهران الان پر است از این بیچاره هایی که، دهقان های بیچاره ای که از اطراف آمدند توی این زاغه ها و توی این چادرها و توی این کثافت کاری ها بیچاره ها دارند زندگی کنند با عائله در زمستان سخت، اینها خیانت به یک ملتی نیست؟! خیانت کردی، وقتی خیانت کردی دیگر سلطان نیستی، سلطان اگر خائن باشد سلطان نیست.
پس این اتخاذ این تخت و تاج را امروز، قرار دادن نخست وزیر را امروز امر به فتح - نمی دانم - مجلس و بستن مجلس، همه اینها چیزهایی برخلاف قانون اساسی است و این فریاد ملت که می گویند که (شاه را نمی خواهیم) موافق قانون اساسی است، این شعار برخلاف قانون اساسی نیست نخیر، شعار بر وفق قانون اساسی است، شعار شما، شمای نخست وزیر که می گویید (اعلیحضرت همایونی) ، این شعار خلاف قانون اساسی است، ایشان اعلیحضرت نیستند، ایشان سلطان مملکت نیستند. این یکی از مسائلی است که اینها هی گفتند و دنبال کردند و اینها. یکی از مسائل هم قضیه این است که (اگر ما نباشیم ثبات منطقه از بین می رود) این هم باید بعد ببینیم چه می شود. اگر ایشان نباشند چه ثباتی از بین می رود و حالا چه ثباتی ما داریم؟! انشاءالله خداوند همه تان را توفیق بدهد، موفق باشید.
باید با مصاحبه و تبلیغات نهضت را معرفی کنید
شما هم خدمت کنید به این نهضتی که ایران هست، هر جور خدمتی می توانید بکنید، در داخل هستید خدمت های داخلی، در خارج هستید خدمت هائی که در خارج امکان دارد مثل تبلیغات، مثل مصاحبه با مطبوعات، نوشتن مقاله در مطبوعات. اینها بد معرفی کردند ایران را و اهالی ایران را و شما موظفید، همه ما موظفیم به اینکه مسائل را برای اینجاها هم روشن کنیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته