بیانات امام خمینی در جمع رؤسای دانشگاه ها، اعضای دفتر هماهنگی حوزه و دانشگاه، معاونان، مدیران کل و مسؤولان ستادی - اجرائی وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و آموزش عالی

تاریخ: 1361/06/28

بیانات امام خمینی در جمع رؤسای دانشگاه ها، اعضای دفتر هماهنگی حوزه و دانشگاه، معاونان، مدیران کل و مسؤولان ستادی - اجرائی وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و آموزش عالی

بسم الله الرحمن الرحیم
ما امروز مواجهیم با چهره های علمای محترم و اساتید دانشگاه و حوزه علمیه، به طور کلی در تمام سطح هائی که مشغول آموزش هستند، چه در دانشگاه که آن هم آموزش است و چه در سطح های پائین تر و چه در این نهضت سوادآموزی که امید است توفیق زیاد پیدا بکنند و بیسوادی را ریشه کن کنند، دو رکن بزرگ، آموزش و پرورش است. همه جا، حالا - من - اسمش یک جائی آموزش باشد، یک جائی دانشگاه، آن فرق نمی کند. دو رکن اصلی، آموزش و پرورش است و اسلام در هر دو رکن سفارش اکید فرموده است و پرورش سفارشش بیشتر شده است و اهمیتش هم بیشتر است. پرورش به معنای اینکه در هر جائی که علما مشغول تدریس هستند، علمای دانشگاه و علمای حوزه های علمی قدیمی و استادها در هر جا هستند با این دو رکن مواجهند، رکن آموزندگی و تربیت علمی و رکن پرورش و تربیت اخلاقی و تهذیب نفس. ما اگر فرض کنیم که یک ملتی آموزش و پرورش در آن نفوذ کرد و همه ملت آموزش یافتند به اندازه ای که احتیاجات ملت است و پرورش یافتند و تهذیب نفس کردند و تربیت اخلاقی شدند، ملتی که یک همچو توفیقی را پیدا بکند یک ملت نمونه ای خواهد بود. و ما حالا هر دو جهتش را عرض می کنیم و چیزهائی که مترتب بر هر دو جهت است آقایان می دانند، لکن تذکر، باز خوب است. مسأله آموزش و مساله تعلیم و تربیت علمی، یک مطلبی است که در قرآن کریم، در احادیث اولیای خدا از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و السلام) تا سایر ائمه هدی، همه جا ذکر از این قضیه بوده است و تجلیل از مقام علما به معنای وسیع و وادار کردن به اینکه باید علم را بیاموزند، اگر چه در چین باشد و این مثل است، یعنی اگر چنانچه علم را هم از یک کشورهائی که دور افتاده اند و از اسلام هم اطلاعی ندارند، لکن از علم شان استفاده باید کرد. و از مهد تا لحد، از وقت تولد تا آخر، که باز این یک تاکیدی است بر اینکه تعلیم و تعلم انحصار به یک سن خاصی ندارد و هیچ کس هم مستغنی از آن نخواهد بود. علم یک حقیقت غیرمتناهی است و انسان اگر در تمام عمر هم تحصیل علم را بکند، باز به آخر نرسانده است و لهذا سزاوار است که انسان در تمام مراحل عمر مشغول تحصیل علم باشد. یعنی همه محتاجیم به اینکه از یکدیگر چیز یاد بگیریم. همه محتاج به تعلیم و تربیت علمی هستیم. هیچ وقت نیست که انسان از این مستغنی بشود و کسی که بخواهد خودش را بسازد در جهت علم، نباید در

صحیفه نور جلد 17 صفحه 19

یک حدی که رسید بگوید این بس است. کسی که این معنا را توهم کند که این مقدار بس است، این ادراک نکرده است ماهیت علم را. علم یک معنائی است، یک حقیقتی است در هر رشته ای، که آخر ندارد، غیرمتناهی است. از این جهت ما باید در تمام مدت عمرمان علم را تحصیل کنیم، مطالعات را داشته باشیم و دیگران را تربیت کنیم، تربیت علمی کنیم و سطح معلومات مردم را بالا ببریم. و در یک کشوری که در این جهت کامیاب نبوده است، حالا که ما و شما و آقایان متصدی این امر هستیم، باید هم نهضت سوادآموزی توسعه داشته باشد و همه شرکت کنند، کسانی که سواد ندارند شرکت کنند، تا آنها را ببرند به حدی که برای خودشان بتوانند مسائلی را بفهمند و هم از کودکستان تا دبیرستان، تا بالاتر و دانشگاه، باید تحصیلات را تحکیم کنند و همچو نباشد که دنبال این باشند که یک سندی دست بدهند، یا یک سندی بگیرند، یک مدرکی داشته باشند. خود علم را تعقیب کنند و حتی اساتید دانشگاه هم محتاج به تعلیم و تعلم هستند و همین طور در حوزه های علمی قدیمی، آنها هم در یک حدی قانع نباید باشند و تا آخر عمر مشغول باشند، مشغول به تحصیل، مشغول به تعلیم. آنهائی که مدرس هستند و تعلیم می دهند، توجه دارند که خودشان استفاده کنند از تدریس شان و از تعلم شان و از شاگردهاشان، بسیاری از امور را، چون آنجاها یک بحث آزادی است و هر کس حق دارد که اشکال بکند و حرف استاد را قبول نکند و حرف استاد را رد بکند. اساتید می دانند که در این رد و بدل و در این اعطا و اخذ، اخذ زیاد است و انسان در همان جا تربیت علمی می شود. قضیه علم معلوم است و همه می دانید که یک موهبت شریف است که همه آروزی او را دارند و - هیچ انسان هم - در فطرت انسان این است که هیچ وقت بس ندارد. فطرت اینطوری است. شما اگر فرض بکنید که تمام علوم مادی و معنوی را بدانید و بشنوید، یک وقتی که در یک جائی هست که یک علم دیگر هم هست، فطرت شما آن را هم می خواهد. غیرمتناهی است فطرت در همه امور. اهمیت علم، یک امری است که همه می دانند و واضح است.

هر چه به سر بشر می آید از علم بدون تهذیب است

لکن ما حساب این را بکنیم که قضیه پرورش و قضیه آموزش چه جور است یعنی آموزش اخلاقی و معنوی و قضیه تهذیب نفس، آن وضعش چطور است. ما اگر فرض کنیم که دانشگاه ما یا فیضیه ما، علوم را به طور وافر می دانند و تدریس هم کنند لکن فرض بکنیم که پرورش روحی و تهذیب نفس و اخلاق در آن نباشد، آیا از این تربیت علمی فقط، منهای تربیت های روحی و پرورش معنوی، چه حاصل می شود برای کشورشان؟ و چه حاصل می شود برای اسلام عزیز؟ و چه حاصل می شود برای مردم، ملت؟ علم حاصل شد، اما اگر تربیت معنوی نباشد پهلوی علم و پرورش روحی نباشد، چه بسا که (و بسیار هم شده است که) همین علم، مایه فساد شده است و همین عالمی که تهذیب نفس نداشته است و همین استاد دانشگاه که تهذیب نفس نداشته است، و همین استاد دانشگاهی که مهذب نبوده اند، برای یک کشور تحفه فساد می آورند، بهتر می توانند فساد را در کشور ایجاد کنند.

صحیفه نور جلد 17 صفحه 19

شما می دانید انشاءالله و باید بدانید که در طول تاریخ که ما و شما و ملت ما صدمه دیده است و در این اعصار اخیره که صدمات بیشتر شده است و وابستگی های کشور به حد اعلا رسیده بوده است، این فقط برای این بوده است که علم بوده است، تربیت اخلاقی و دینی و معنوی نبوده است. اگر دانشگاه از اول که ایجاد شد و تحقق پیدا کرد، این دو رکن در آن پیاده شده بود، رکن علم و رکن تربیت معنوی، اگر این دو جهت در دانشگاه پیدا شده بود، محصولات این دانشگاه هم محصولاتی صحیح و مترقی و سازنده بود و کشور ما به این حالی که ما الان داریم می بینیم، نبود.
گرفتاری های همه برای این است که اعوجاج اخلاقی و تهذیب نفس در کار نبوده است، اعوجاج اخلاقی بوده است، تهذیب نفس در کار نبوده است. همه مصیبت هائی که بر کشورها وارد می شود و شما ببینید که در تمام دنیا وقتی که ما نظر بیندازیم به تمام دنیا، اینهمه مصیبت هایی که وارد می شود بر مظلومان، بر تمام دنیا و اینهمه افکار که خرج می شود برای اینکه یک چیزی درست کنند که مردم را هلاک کنند، توپ و تانک و نمی دانم موشک و امثال ذلک، اینها برای این است که تربیت معنوی ندارند نه آنهایی که مسیحی هستند، مسیحی هستند و به تعلیمات حضرت مسیح سلام الله علیه، عمل می کنند و تربیت شدند و نه آنهائی که یهودی هستند به تربیت های حضرت موسی سلام الله علیه تربیت شدند و نه آنهایی که مسلمان هستند به تربیت های معنوی اسلام تربیت شدند. ادعا زیاد است، ادعای اینکه صلح طلب هستیم، ادعای اینکه ما می خواهیم در عالم صلح برقرار بشود زیاد است، از ابرقدرت ها هم بیشتر از جاهای دیگر است، آنها بیشتر ادعا می کنند که ما می خواهیم صلح در جهان باشد. انبیا هم این دعوت را می کردند، لکن کدام درست گفتند؟ کدام صادقند؟ انبیا هم صلح را در جهان خواستند و مردم را دعوت به صلح می کردند، اینها هم ادعا کنند که ما صلح طلبیم. رادیو اسرائیل یک برنامه ای داشت که کانه تمام این صهیونیست ها و این جنایتکارها همه برای خدا کار می کنند، برای حقیقت کار می کنند، برای صلح کار می کند، همه طرفدار مظلومان هستند، همه طرفدار چه هستند. این ادعای آنها، آن عمل آنها!! همین عملی که تازه هم اتفاق افتاده، آمریکا هم همین ادعا را می کند. اگر چنانچه یکی از اینها بروند در کلیساهای خودشان، همه آداب کلیسا را بجا می آورند و همان صحبت های کلیسا را می کنند، لکن وقتی که در مقام علم است، چه می کند؟ می بینید. برای اینکه نه آنها مسیحی هستند. و من تعجب می کنم از این که مسیح با آن همه تهذیب نفس و با آن همه دعوت به معنویات، چطور شده که مریدهایش بدتر شدند از یهود هم با اینکه از یهود نمی شود گفت کسی بدتر است (یهود، اسرائیل را می گویم) چه جور شده است که مریدهای او، سران کشورهائی هستند که تمام بشر را دارند به آتش می کشند. این، برای این است که علم را اینها دارند، علم سیاست دارند، علم صنایع دارند، همه چیز دارند، اما آنی را که باید داشته باشند ندارند، آنی که برای بشر مفید است، ندارند و آن، تهذیب نفس و معنویات. نه معنویت مسیح را آنها دارند و نه معنویت موسی کلیم را آن دسته دارند و نه معنویت اسلام را اینهائی که ادعای اسلام می کنند، بسیاری شان دارند. آن جنبه تعلیماتی، اگر چه بسیار اهمیت دارد، لکن اگر پهلوی او پرورش روحی نباشد، مضر به حال بشر است.

صحیفه نور جلد 17 صفحه 20

تمام این خرابی هائی که می بینید وارد می شود بر همه کشورها، خرابی هائی است که منشأش علما بودند، علمای دانشگاه ها منشأ این مسائل بودند. آنهائی که موشک ها می سازند، آنهائی که طیاره ها می سازند، آنهائی که چنین و چنان، منشا تمام این خرابی ها اینها هستند. و هر چه به سر بشر می آید از علم می آید، علم بدون تهذیب.

اگر چنانچه علم در یک قلب فاسد وارد شد، ضررش بیشتر از نادانی است

اگر چنانچه ما فرض می کردیم که بشر مهذب بود و عالم نبود، دنیا با آرامش، با آرامش خاطر زندگی می کرد. اگر ما فرض می کردیم که علم توی کار نبود، فقط تهذیب نفس بود، البته خیلی عقب بود بشر از اینکه علم ندارد، خیلی نقیصه بزرگ داشت، لکن رویهمرفته اش برای بشر، صلاح این است که آموزش داشته باشد. اگر امر دایر شد بین این دو تا، صلاح بشر این است که علم تحصیل بکند، یا صلاح بشر این است که تربیت معنوی داشته باشد؟ ما شک نداریم در اینکه اگر امر بین این دو تا باشد، دایر بین این دو تا، یعنی اگر یکی آمد دیگری نباشد، اگر علم آمد تهذیب نباشد، اگر تهذیب هم آمد علم نباشد، اگر این بشر مهذب باشد، آزار به کسی نرساند، مردم را رنج ندهد، با مردم رئوف باشد، مردم را برادر خود بداند، بشر را برادر و همتای خود بداند، اگر یک همچو معنائی با همه شوونی که تهذیب نفس داشت، بود، علم هم هیچ نبود، مردم در آسایش بودند. و اگر علم بود و تهذیب نبود، اگر انبیا را ما استثناء بکنیم از بشر، از اول انبیائی در کار نبودند و بشر خودش خود به خود بزرگ می شد، اگر اینطور بود، تمام بشر به هلاکت و به ناسامانی می رسید و روی خوش در بین بشر اصلاً پیدا نمی شد. الان که می بینید که یک عدد بسیاری از مردم خوب هستند و آن توده های مردم است، این از برکت همان تربیت های معنوی انبیاء خداست. تربیت های معنوی انبیاء خدا، در عین حالی که همه قبول نکردند این تربیت را، معذلک آنقدر در دنیا نور افکنده است که توده های مردم، توده های ضعیف مردم، همه خوب هستند. کمتر در آنها این فسادها پیدا می شود. اگر ما فرض بکنیم که شماهائی که از اول می خواهید آموزش بدهید و نهضت سواد آموزی درست کردید، همراه او، شما پرورش نداشته باشید و تهذیب نفس نداشته باشید، این عمل شما خیلی خوب، اما هدر رفته است، همراهش باید این باشد. و اگر چنانچه شمایی که متکفل آموزش نونهالان هستید، فقط دنبال این باشید که ما علم شان را درست کنیم و دنبال پرورش شان نباشید، دنبال تهذیب نفس نباشید، شما هم موفق در کار نخواهید بود، یعنی یک خدمت مثبتی برای کشور خودتان نکردید.
بالاتر از اینجا، دانشگاه است. اگر اساتید دانشگاه فقط هم شان این باشد که درس بگویند (البته دانشگاه های سابق ما، درس هم درست نبود، اگر بود، ما اینقدر عقب نمانده بودیم از دانش هم، حالا ما فرض می کنیم که خیر، خوب حالا هم انشاءالله خوب است) . فقط بنایشان بر این باشد که تعلیم کنند اینها را، پهلویش تربیت نباشد، تربیت معنوی نباشد، از دانشگاه آنها می آید بیرون که فساد می کند. حوزه های علمی هم همین طور است. اگر در حوزه های علمی قدیمی تهذیب نباشد، اخلاق نباشد،

صحیفه نور جلد 17 صفحه 21

آموزش معنوی نباشد، فقط آموزش علمی باشد، فقط علم در کار باشد، آنجا هم افرادی از آن خواهند بیرون بیاید که دنیا را هلاک می کنند، به هم می زنند. پس آن دو رکن آموزش با رکن پرورش باید بگوئیم که اینها با هم هستند و اگر با هم در یک جمعیتی، در یک بنگاهی، در یک مدرسه ای، در یک دانشگاهی، اینها همدوش هم رفتند و جلو رفتند، آنوقت است که ما استفاده از دانشگاه می کنیم، استفاده از حوزه های علمی می کنیم، استفاده از همه جا می کنیم، از آموزش های پائین و بالا، همه جا، همه مراتب. بنابراین چیزی که مهم است، قضیه پروراندن روح این اطفال از کوچکی تا برسد در هر جا که می روند، آنها را تربیت روحی بکنند و تربیت علمی، اگر چنانچه علم در یک قلب فاسد وارد شد، در یک مغز فاسد از جهت اخلاق وارد شد، ضررش بیشتر از نادانی است. نادانی فقدان یک امر بزرگ است، اما دیگر ضرر زدن نیست و نابود کردن نیست. خلاف اینکه اگر دانش باشد بدون بینش اخلاقی و بینش نفسانی و الهی، این است که بشر را به هلاکت می رساند. انبیا هم آنقدری که در تربیت پافشاری می کردند و آنقدری که مردم را سوق می دادند به اینکه مهذب باشند، آنقدر علم را سوق نمی دادند به علم. سوق به تهذیب بیشتر از او است برای اینکه او فایده اش بیشتر است. البته علم هم یک چیزی است که مورد نظر همه بوده و هست، لکن اینها باید با هم باشند. اینها یک دو بالی هستند که اگر یک ملتی بخواهد پرواز کند طرف سعادت، با دو تای اینها باید پرواز کند، یکی اش که ناقص باشد نمی شود. و من امیدوارم که شما آقایان اساتید دانشگاه، علمای حوزه ها، این روابطتان را حفظ بکنید. یکی از خیانت هائی که به این کشور شد، جدا کردن فیضیه به اصطلاح با دانشگاه بود. اساتید از ملاها می ترسیدند می گفتند اینها هیچ اند، اینها تهی مغزند، اینها هیچی نمی دانند، حوزه های ما هم از دانشگاهی ها می ترسیدند، می گویند آنها بیدین اند همه شان. تفاهم وقتی بشود، من گمان می کنم امروز اینجور نیست دیگر مسأله. وقتی که پای علما در دانشگاه باز شد و پای اساتید دانشگاه در حوزه ها باز شد، آنوقت می فهمند که - مسأله - چه جنایتی وارد شده است بر این کشور. وقتی که اساتید دانشگاه تشریف بردند به قم و با آقایانی که مشغول هستند به این کارها تماس گرفتند و با هم نشستند و مسائل را طرح کردند، آنوفت می فهمند که اینقدر فریاد که زده می شود که اسلام یک فرهنگ غنی ای است در همه چیز، این اسباب این نمی شد که آنوقت در دیوارهای دانشگاه نوشته بشود که اسلام یک، یا به تعبیر اینطور هم نباشد، نظیر این را. این برای این است که تفاهم در کار نبوده است. از اول اینطوری می خواستند درست بکنند دانشگاه را و اطفال ما را از اول می خواستند به یک فرمی اینها را بار بیاورند که دشمن بشوند با اسلام و با هر چه که مربوط به اسلام است. اسم آخوند را توی دانشگاه نمی شد ببری، اسم دانشگاهی هم در محیط فیضیه نمی شد ببری. هر یک از اینها اگر می رفتند آنجا، خودشان را غریب می دیدند، خودشان را هیچ می دیدند، می دیدند چه محیط بدی وارد شده اند. این برای این بود که اینطوری درست کردند تا اینکه این دو جبهه ای که می توانند کشور را حفظ کنند و می توانند نجات بدهند از گرفتاری ها، اینها دشمن هم بشوند. این سرکوبی او را بکند، او سرکوبی این را بکند آنها نتیجه اش را بگیرند و نتیجه را گرفتند، دیدیم که گرفتند. آنقدر پافشاری در دشمن کردند

صحیفه نور جلد 17 صفحه 22

این دو قشر، برای چه بود؟ آنقدر تبلیغات سوء از همه اطراف نسبت به این طبقه مظلوم علما و از آن طرف در آنجا، آنهمه تبلیغات برای دانشگاهی و دانشگاه و اینها چه بود؟ برای چه اینطور بود؟ خوب، برای این بود که می ترسیدند که اگر اینها به هم نزدیک بشوند و تفاهم کنند، بفهمند که اسلام چه چیز است. اگر بروند این آقایان اساتید دانشگاه در حوزه های علمی و پیش اساتید ببینند که اسلام چیست وحشت نمی کنند آنوقت. آنوقت می فهمند که ما چقدر مصیبت کشیدیم در این دوران ها و خصوصاً این پنجاه سال، برای اینکه ما با برادرهای خودمان دشمن بودیم، هر کدام دیگری را تضعیف می کردیم. شما توجه داشته باشید به این معنا که باید این پیوند بین دانشگاه و فیضیه برقرار باشد. بین حوزه های علمیه قدیمی و حوزه های علمی جدید باید پیوند باشد تا بتوانید شما کشور خودتان را حفظ کنید. کشور شما اگر چنانچه شما دو قشر، قشر دانشگاهی، جوان های دانشگاه، اساتید دانشگاه، معلم های دبیرستان و دبستان و امثال ذلک، کوشش کنند به اینکه بچه ها را با حوزه های علمی آشنا کنند، علمای آنجا هم کوشش کنند که اهل علم آنجا و جوان های تحصیل کرده و محصل آنجا را با دانشگاه نزدیک کنند، هماهنگ کنند، اگر این دو قشر هماهنگ بشود و اگر صالح بشود این دو قشر دانشمند، کشور ما هیچ نقص دیگری نمی تواند پیدا بکند. همه مصیبت ها برای اینهاست. یک فردی که رفت در دانشگاه و به آنطور فساد بیرون آمد که امثال اشخاصی که شما می دانید، البته یک کشور را به باد فنا خواهد داد و اگر صالح باشد هم، صلاح در یک کشوری ایجاد خواهد شد.
اذا فسد العالم فسد العالم عالم را عالم فساد می کند، توده مردم فاسد نمی کند.

قطعنامه کنفرانس فاس، بیمه کردن اسرائیل است

الان ما از دست علمای این دو ابر قدرت داریم رنج می کشیم، برای اینکه آنها علمای فاسد، علمای سوء هستند. این رنج که ما داریم از این کشورهای اسلامی خودمان می بریم، شما می دانید که در فاس چه گذشت؟ و بعد از او اسرائیل چه کرد؟ راجع به فاس خیل حرف زده شده است، من آنها را دیگر تکرار نمی کنم. راجع به، یک کلمه من صحبت می کنم که آیا این بندی که، بند هفتم که ادعا می شود، بعضی از آنها ادعا می کنند که اسرائیل به رسمیت شناخته نشده است، آیا شناخته نشده است؟ یا فقط شناخته شده است، یا شناخته شده با یک امر زاید؟ وقتی که کشورهای اسلامی می نشینند با هم و از شورای امنیت می خواهند که بیاید و امنیت را در همه کشورهای منطقه، امنیت را در اینجاها تأمین بکند، اسرائیل از کشورهای منطقه نیست؟ هست. اگر هست، استثنا شد در این کنفرانس فاس یا استثنا نشد؟ خوب استثنا که نشده، از کشورهای منطقه هم هست. خوب، وقتی شما همه گفتید که باید اسرائیل همانطوری که حجاز، همانطوری که لبنان، همانطوری که جاهای دیگر تأمین بشود و امنیت باشد، به طوری که اگر یکی شان بخواهند به دیگری تعدی بکنند، شورای امنیت جلویشان را بگیرد، این معنایش این است که اگر یکی بخواهد به این اسرائیل صدمه ای بزند، یکی بخواهد علیه او کاری بکند، شورای امنیت باید به حکم همه این آقایانی که در فاس جمع شدند، باید جلویش را بگیرد. این بیمه کردن

صحیفه نور جلد 17 صفحه 23

اسرائیل است زاید بر شناسایی. شناسائی این است که خوب شما هم یکی از ممالک هستید و خودتان هم حکومت دارید و خودتان چه، این شناسایی، اما زاید بر شناسایی بیمه کردند این اسرائیل را و اسرائیل بعدش چه کرد؟ بعدش در مجلس اسرائیل گفته شد که اصل این طرح ارزش نظر ندارد، ارزش اینکه ما بخوانیم ندارد. دنبالش هم اسرائیل این جنایتی است که همین دو روز متکفل شده و الان هم هست. جنایتی که از قراری که بعضی از این آقایان گفتند، آمریکا گفته است قصابی راه انداخته. شما ببینید اگر آمریکا یک جائی را بگوید قصابی می کنند، اگر سردسته قصاب ها بگوید که قصابی می کنند، چه واقعه ای در آنجا - باید - اتفاق افتاده بود. این ملت مظلوم لبنان، بیروت و امثال آنها چه کردند و چه شده است؟ آقایان بیمه کردند این کشوری را که اعتنا به او نکردند. و من یک کلمه می خواهم بگویم و آن این است که اگر اسرائیل در تمام عمرش یک راست گفته باشد، همین است که این قرارداد ارزش نگاه کردن ندارد. شما ببینید آقایان مجتمع شدند اسرائیل را بیمه کردند، اسرائیل نه اینکه نمی فهمد این چیزها را، می فهمد، اسرائیل را بیمه کردند، شناسائی کردند. حالا یا این هم جزء دروغ های اسرائیل است و بند و بست است یا راست است. این جمله که این قرار داد و این قطعنامه ارزش نگاه کردن ندارد، صحیح است. چرا ندارد؟ برای اینکه آنهائی که این را امضاء کردند ارزش ندارند. اگر ارزش آنها داشتند، می شد که اسرائیل یک همچو کلمه ای بگوید؟ یک همچو توهینی که به هر کس بکند، یک کسی که بگوید اصل حرف های تو ارزش گوش دادن ندارد، نوشته های تو ارزش دیدن ندارد، هر کس به یک آدم عادی یک همچو کند تا آخر عمرش با او دشمن می شود. این آقایان طرفداری از کسی کردند که به آنها اینطور توهین کرده و آنها را اینطور تحقیر کرده و دنبالش هم بیروت را و لبنان را و جنوب لبنان را آنطور به آتش کشیده، الان هم در حجاز اجازه نیست که بگویند مرگ بر اسرائیل. از مرگ بر اسرائیل یک دسته هائی که رفتند و برای اسلام می خواهند شکایت پیش پیغمبر اسلام ببرند، شکایت پیش خدای تبارک و تعالی در خانه او ببرند، نمی گذارند شکایت کنند، می گویند بخورید و صدایتان درنیاید. ای لبنانی ها کتک بخورید، کشته بدهید، لکن نفس نکشید. این بیمه کردن اسرائیل این است و او ارزش اصلاً برای شماها قائل نیست. او هیچ برای شما قائل نیست. خدای تبارک و تعالی ارزش برای این قرارداد قائل نیست و این قرارداد را قابل ذکر نمی داند. پیغمبرهای دنیا حتی پیغمبر (اینها که پیغمبر ندارند، اینها، این اسرائیلی ها حرف می زنند، مثل مسلمان بودن بعضی از ماها) انبیای عظام هم برای این قرارداد ارزش قائل نیستند. آنهائی که می گویند که اسرائیل شناسائی شده است، می دانند مسأله را که شناسائی به اضافه شده است یا نمی دانند؟ اگر نمی دانند، که نمی دانم چه باید گفت. و اگر می دانند، چطور اینها قبول می کنند یک همچو تحقیری را و یک همچو تحقیر کوبنده ای را که شاید هیچ دولتی نتواند از کس دیگر بپذیرد. چطور اینها با همه ساز و برگی که دارند و با همه ادعاهائی که دارند، یک دولتی که عددش معلوم نیست چند تاست که خود آنها هم با اسرائیلی ها بد هستند، این، اینها را اینطور تحقیر کند و آنها بپذیرند. حالا هم که اینطور تحقیر کرده، حالا هم به طرفداری از آمریکا، به طرفداری از اسرائیل پلیس حجاز جوان های ما را،

صحیفه نور جلد 17 صفحه 24

پیرمردهای ما را، زن ها را، بچه ها را بازداشت کنند، برگردانند. چه کرده اند اینها؟ اینها مسلمان نیستند؟! چه گفته اند مگر؟ گفته اند مرگ بر آمریکا! مرگ بر شوروی! مرگ بر اسرائیل! اینها مرگ بر اینها گفته اند، پس اینها اصلاً مسلمان نیستند؟! اینها عبادت خدا نیامده اند بکنند؟! مگر چه کرده اند اینها که عبادت خدا اینها که همه مورد مرحمت، دارند فریاد اسلام را می کشند، مگر اینها چه کرده اند که نیامده اند برای این کارها؟ اینها آمده اند می گویند مرگ بر اسرائیل. مگر اسرائیل چیست؟ اسرائیل دوست ماست؟! این دوستی که می گوید که ارزش ندارید شما که حرفتان را گوش کنم، این دوست است؟! یا ارباب است. آمریکا هم یک همچو حرفی تا حالا به شما نزده. آمریکا با همه قدرتش یک همچو حرفی نزده است که حرف یک دسته ای که همه شان مدعی چه هستند، بگوید که اصلاً گوش کردن، طرحش ارزش ندارد، شنیدنش ارزش ندارد. آمریکا تا حالا به شما این را نگفته و شما از اسرائیل پذیرفتید و منتظر ذلت دنیا و آخرت باید باشید.

ملت ها چشم امید به ایران بسته اند

خداوندا! ما با این ملت های مظلوم که در تحت فشار این دولت ها هستند چه بکنیم؟ چه جواب بدهیم به این ملت ها؟ خداوندا! ما با این دولت هائی که به اسم اسلام اینقدر تحقیر می شوند و نفس در نمی آورند، ما چه بکنیم با اینها؟ اینها را باید چه کرد با آنها؟ باید ملت ها خودشان، خودشان بیدار بشوند، خودشان بیدار بشوند دفاع کنند از خودشان، منتظر نباشند که دولت هایشان این کارها را بکند. ما هم اگر نشسته بودیم منتظر بودیم که آریامهر بر ایمان کار بکند، حالا بدتر از حالا بودیم. ملت ما هم ننشست که برایش دروازه تمدن بزرگ را بیاورند. او را گرفت، دمش را گرفت بیرونش کرد و خودش زمام امور را به دست گرفت و امروز که ما اینجا نشسته ایم با یک سال پیش مان، با دو سال پیش مان خیلی فرق داریم. امروز بحمدالله همه چیز این ملت و همه چیز این مسلمان های کشور ما رو به ترقی است و ترقی کرده است. بالاتر، اصل شما اگر این یک کلمه را توجه کنید که اگر این کشور یک پیشروی اسلامی، یک پیشروی ملی نکرده بود، چرا همه کشورها با آن مخالفند. استثنائش کم است. مگر اینجا چه شده است که همه با آن بد هستند؟ دست چپی بد است، دست راستی بد است، منافقش بد است - نمی دانم - سلطنت طلبش بد است، آمریکائی اش بد است، شورویش بد است، همه بد هستند. مگر چه شده اینجا که همه با آن بد هستند؟ خوب، همه جا هم انقلابات شده است، اما انقلابی که شده همه با آن بد نبودند، یک دسته طرفدارش بودند، یک دسته هم با آن مخالف. ایران چه شده است که همه با آن مخالفند؟ این معلوم می شود ایران یک مطلبی در آن هست که این مطلب بر همه سنگینی می کند. ایران دنبال یک برنامه ای هست که این برنامه نمی توانند بپذیرند، گوش هایشان نمی تواند بشنود و آن برنامه، برنامه اسلام است. اسلامی که می گوید که همه را باید رفض کنید، خودتان باید باشید. اسلامی که می گوید که اگر کسی با یک جناح از چپ و راست مواده داشته باشد، این محاربه با خدا دارد. اینها را از این می ترسند، از این می ترسند که این نزاع به جاهای دیگر برسد و رسیده الحمدلله

صحیفه نور جلد 17 صفحه 25

و دنبال کنید که برسد به همه جا، درست برسد. دنبال کنید که دنیا بفهمد شما چه کردید و تبلیغات زیاد خارجی ها را خنثی کنید. الان سرتاسر، سرتاسر دنیا تبلیغ بر ضد شما می کنند، الا کمی، کمی هست ملت ها با شمایند. هر کس ندای شما را شنیده فهمیده شما چه می گوئید، با شماست. آنها هم که ندایتان را فهمیدند و فهمیدند هم چه می گوئید، لکن این را مخالف با سلطنت خودشان می دانند، مخالف با رئیس جمهور خودشان می دانند، مخالف با منافع خودشان می دانند، آنها هم با شما دشمنند. ملت های ضعیف هر که حرف شما را شنیده، با شما موافق است. اینهائی که در خارج رفته اند ، هر جا رفته اند اینها وقتی که می آیند می گویند ملت ها همه عاشق ایرانند، ایران را خواهند، چشم امید به ایران بسته اند . استقامت کند ملت ما، استقامت کند دانشگاه ما، استقامت کند حوزه های علمی قدیمی ما، استقامت کنند ارتش و همه چیز ما، ملت ما، که استقامت اسباب این می شود که ادامه پیدا کند این نهضت و انقلاب و به همه جا سرایت کند. جمله (فاستقم کما امرت) در دو جای قرآن هست یک جا در سوره شوری یک جا هم در سوره هود، لکن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و السلام) می فرماید که نقل می کنند که فرموده است (شیبتنی سوره هود لمکان) . این آیه، چرا سوره هود را گفت؟ برای اینکه سوره هود یک ذیلی دارد و آن این است که (فاستقم کما امرت و من تاب معک) استقامت، خواسته است که ملت ها مستقیم باشند. کسانی که به پیغمبر گرایش پیدا کردند و رسیدند به اینکه پیغمبر، پیغمبر اسلام است و ایمان به او آوردند، اینها هم باید مستقیم باشند. پیغمبر برای این ذیل می فرماید که (شیبتنی سوره هود) والا استقامت خودش را، خوف نداشت از اینکه خودش استقامت داشته باشد. داشت، خودش می دانست دارد، اما می ترسید که ما استقامت نداشته باشیم. اگر ببینید که در بین توده های مردم، در بین اشخاص، دلسردی برای این نهضت پیدا می شود، بدانید استقامت توی کار نیست یا دارد می رود از دست. کاری بکنید که این توده های مردم استقامت داشته باشند در این نهضتی که کرده اند. این نهضت یک امر الهی است و خدا فرموده است (فاستقم کما امرت و من تاب معک) همانطوری که پغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و السلام) از هیچ آمد و فتح کرد و نورش همه جا را گرفت، شما ملت هم بعد از آن رژیم فاسد، از هیچ شروع کردید، یعنی هر چه بود خرابی بود و شما شروع کردید برای درست کردن آن. اما رفیق نیمه راه نباشید، اینطور نباشد که ما تا اینجا رفته ایم حالا از اینجا دیگر برویم سراغ کارهای دیگرمان. در رأس امور این است که ما این امر الهی را که (فاستقم کما امرت و من تاب معک) این امر الهی را ما اجرا کنیم. ما در این انقلابی که، یعنی ملت ما در این انقلابی که کرده است، تا حالا استقامت کرده است و بحمدالله تا حالا پیروز شده است. شما پیروزید در دنیا، شما مطرح شده اید در دنیا. در همه گوشه های دنیا، دولت های دنیا از شما یک نحو هراسی دارند که مبادا یک وقت ملت هایشان مثل شما بشود. شما تا حالا پیروزید، استقامت کنید تا پیروزی نهائی به دست تان بیاید، خودتان را بسازید و جوان های خودتان را بسازید و کودکان خودتان را بسازید. از توی دامن مادرها تا دانشگاه ها و هر جا به بعد، اینها را بسازید که اگر ساخته شدند و ایمان در آنها تقویت شد، مستقیم خواهند بود، اعوجاج پیدا نمی کنند، نه در راه اعوجاج

صحیفه نور جلد 17 صفحه 26

پیدا می کنند، نه در نیمه راه رها می کنند. اساتید دانشگاه بدانند که اگر چنانچه دانشگاه را بسازند، کشورشان را بیمه کرده اند تا آخر. و معلم دبیرستان و دبستان و همه جا که مهیا می کنند بچه ها را برای دانشگاه، بدانند که اگر آنجا مهذب کردند این بچه ها را و این بچه ها را مؤمن به بار آوردند و مومن تحویل دانشگاه دادند و دانشگاه مؤمن تحویل ملت داد، کشور خودشان را از همه آسیب ها نجات داده اند . آنهائی که در این امر اخلال می کنند (خدای نخواسته اگر باشد) آنها اشخاصی هستند که خدمتگزار یکی از دو قدرت هستند و خیانت به ملت می کنند. آنهائی که اگر دیدید که بین شما و فیضیه می خواهند جدائی بیندازند، فیضیه هم دید که بین آنها و دانشگاهی ها می خواهند جدائی بیندازند، بدانید که این یک دست اجنبی در کار است و آنها می خواهند که شما دو قشر را مثل سابق از هم جدا کنند و منافع خودشان را در این بین ببرند، چنانچه بردند و دیدیم. ما الان هم که هر چه گرفتاری داریم از آن رژیم داریم. الان این رژیم برای شما گرفتاری بحمدالله نیاورده، جنگ البته مشکل است، لکن ما جنگ را شروع نکردیم و بحمدالله در جنگ هم پیروز شدند و پیروز می شود. و خدای تبارک و تعالی با شما و شما هم با او باشید. انشاءالله خداوند این ملت را، این دولت را، این مجلس را و این رئیس جمهور را، این وزرای ما را، همه اینها را به سلامت نگه دارد که برای ملت خدمت کنند و شما دانش آموزان و دانشمندانی که آنها را آموزش می دهید و اساتیدی که تربیت می کنید آنها را و اساتید حوزه علمیه که تربیت می کنید دیگران را، خداوند برای این ملت حفظ بکند و خداوند ملت ما را با سلامت و سعادت قرین کند و دنیا و آخرت آنها را تأمین بفرماید.
والسلام علیکم و رحمه الله