بیانات امام خمینی در جمع رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی

تاریخ: 1359/12/28

امروز تمام ملت ما در صحنه گرفتاری ها و در صحنه جنگ حاضرند و خود را در جبهه می بینند

بسم الله الرحمن الرحیم
البته در این سالی که به ما گذشت ماجراهای زیاد، گرفتاری های زیاد برای ملت ما رخ داد ولی من به نظرم می رسد تا گرفتاری ها نباشد، سختی ها نباشد، جنگ ها نباشد و کشتار دادن ها و سایر اثرات آن نباشد، انسان از آن خمودی و از آن راحت طلبی که در ذاتش هست بیرون نمی آید. البته جنگ و لو احق آن بسیار ناگوار بود برای ملت ما لکن درازای او جوان های ما آنهائی که در جبهه ها می گذرانند و مردمی که جنگ را لمس می کنند، آنچنان مقاومتی از خودشان به خرج دادند که متوقع نبود، و این از برکات زحمت ها و ناگواری ها و جنگ ولو احق جنگ بود. اگر در یک رژیم هائی که ملت شرکت نداشتند با دولت در همه امور و حاضر در صحنه نبودند در همه گرفتاری ها و زحمت ها، جنگی واقع می شد، فقط در یک کناری بود، بدون اینکه تحرکی از خود ملت و جوان هایی که احتیاج به تحرک دارند واقع می شد و این جنگ بی فایده بود. و اما امروز که تمام ملت ما نه فقط جوان ها و آنهائی که در جبهه ها هستند، بلکه پیرمردها و پیرزن ها و دختر بچه های نابالغ در صحنه گرفتاری ها و در صحنه جنگ حاضرند و همه خود را در جبهه می بینند. من وقتی که در تلویزیون می بینم این بانوان محترم را که اشتغال دارند به همراهی کردن و پشتیبانی کردن از لشکر و از قوای مسلح ارزشی برای آنها در دلم احساس می کنم که برای کسی دیگری نمی توانم اینطور ارزش قائل بشوم. آنها کارهائی که می کنند یک کارهائی است که دنبالش توقع اینکه یک مقامی داشته باشند یا یک پستی را اشغال کنند یا یک چیزی را از مردم خواهش کنند هیچ این مسائل نیست، بلکه سربازان گمنامی هستند که در جبهه ها باید گفت مشغول به جهاد هستند و ما اگر فایده ای از این جمهوری اسلامی نداشتیم، الا همین حضور ملت به همه قشرهایش در صحنه و نظارت همه قشرها در امور همه، این یک معجزه ای است که جای دیگر من گمان ندارم تحقق پیدا کرده باشد و این یک هدیه الهی است که بدون اینکه دست های بشر در آن دخالت داشته باشند، خدای تبارک و تعالی به ما اعطا فرموده است. و ما باید قدر این نعمت را بدانیم و اقتدا کنیم به این زن ها و بانوان و بچه های پشت جبهه و آنهائی که در خود شهرهای مخروبه نیمه مخروبه حاضرند. ماها باید از اینها اخلاق اسلامی و ایمان و توجه به خدا را یاد بگیریم. ماها

صحیفه نور جلد 14 صفحه 134

ممکن است که کارهائی که حتی خیلی هم مفید است، برای جامعه بکنیم، لکن برای خودمان مفید نباشد. ممکن است که ماها کارهائی انجام بدهیم که به صلاح جامعه است و جامعه از آن استفاده کند و جامعه را به پیش ببرد، لکن ما را به عقب ببرد و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی نه اینکه اجری نداریم، بلکه انحطاط پیدا بکنیم.
ما باید از این قشرهای توده ای مردم که بی توقع به کشور خدمت می کنند و به همه شما هم دارند خدمت می کنند به آنها اقتدا بکنیم و خودمان را اصلاح بکنیم. اگر ما هم آن روحیه را پیدا می کردیم آنوقت کارهامان همه یک وجهه پیدا می کرد، و افراد اگر کارهایشان به وجهه واحد باشد یعنی مقصد خدا باشد توجه به او، انسان را وادار به کار بکند، هیچ اختلافی متصور نیست. تمام چیزهائی که بشر به آن مبتلا هست اینها از خود آدم است. تمام یعنی کارهائی که به دست بشر انجام می گیرد بلکه کارهائی هم که از غیب به ما وارد می شود، چه بسا اینهمه زلزله ها و سیل ها و طوفان ها برای این باشد که ما خودمان را اصلاح نکردیم. ما اگر چنانچه خودمان را اصلاح کنیم و اینهائی که مؤثرند در بین توده ها، اینهائی که مردم نظر می کنند ببینند که اینها چه می کنند آنها هم تبعیت کنند. ما اگر آن اشخاصی که مورد توجه مردمند و مردم اعمال آنها را و اقوال آنها را تحت نظر دارند، اگر چنانچه وجهه واحد باشد، شما که صحبت می کنید برای خدا باشد، او هم که می شنود برای خدا باشد، او که می نویسد، او هم همین طور، هیچ اختلافی نخواهد واقع شد. اگر اختلاف نظر هم باشد، با طرز الهی حل می شود، نه با طرز شیطانی. عمده اصلاح همان مرکز خود است. همه مصیبت های ما از خود ماست، و باید اصلاح از خود ما شروع بشود. من توقع نداشته باشم که خودم اصلاح نشده بخواهم دیگری را اصلاح کنم. این خیال باطل است. اگر چنانچه خود آن گوینده اصلاح شده باشد، می تواند دیگران را اصلاح بکند.

یکی از ادله محکم اثبات کمال مطلق، همین عشق بشر به کمال مطلق است

و این بشر یک خاصیت هائی دارد که در هیچ موجودی نیست، منجمله این است که در فطرت بشر طلب قدرت مطلق است، نه قدرت محدود، طلب کمال مطلق است، نه کمال محدود. علم مطلق را می خواهد، قدرت مطلقه را می خواهد و چون قدرت مطلق در غیر حق تعالی تحقق ندارد، بشر به فطرت حق راخواهد و خودش نمی فهمد، یکی از ادله محکم اثبات کمال مطلق همین عشق بشر به کمال مطلق است. عشق فعلی دارد به یک کمال مطلق نه به توهم کمال مطلق، به حقیقت کمال مطلق. عاشق فعلی بدون معشوق فعلی محال است. در اینجا توهم و ساختن نفسی تاثیر ندارد برای اینکه فطرت دنبال واقعیت کمال مطلق است نه دنبال یک توهم کمال مطلق، تا کسی می گوید بازیخورده است. فطرت بازی نمی خورد. در فطرت همه بشر این است که کمال مطلق را می خواهد و برای خودش هم می خواهد و همه بشر انحصار طلب است، کمال مطلق را می خواهد که خودش داشته باشد و این کمال مطلق آنجائی که همه پیدا بکنند یک می شوند، متعدد نیست تا اینکه آنجا دیگر انحصار باشد همه یک است. شما تصور کنید که اگر یک نفر، فرض کنید حکومت یک شهری باشد در قلبش راضی نیست

صحیفه نور جلد 14 صفحه 135

برای اینکه می بیند که دلش می خواهد که حکومت یک استان باشد وقتی استاندار شد باز راضی نیست دلش می خواهد که تمام یک کشور در دست او باشد، بعد که به دستش آمد راضی نیست می خواهد که کشورهای دیگر هم تحت سلطه او باشد شما می بینید که الان این دو قدرتی که در عالم هست، در زمین است این دو قدرت هیچ کدام راضی به آن ابرقدرتی خودشان نیستند. دولت آمریکا می خواهد که روسیه شوروی نباشد و خودش باشد، شوروی هم می خواهد که آمریکا نباشد و خودش باشد و توهم این را می کنند که کافی است برایشان و حال اینکه اگر تمام زمین را به یکی بدهند می رود دنبال اینکه ندارد، قانع نمی شود به آنچه دارد دنبال آن چیزی است که ندارد برای اینکه عشق به کمال مطلق دارد عشق به قدرت مطلقه دارد اگر تمام عالم را، تمام این کهکشان ها و تمام این سیارات و ثوابت و هر چه هست در تحت سلطه یک نفر بیاید باز قانع نمی شود برای اینکه اینها کمال مطلق نیست، تا نرسد به آنجائی که اتصال به دریای کمال مطلق پیدا نکند و فانی در آنجا نشود برایش اطمینان حاصل نمی شود (بذکر الله تطمئن القلوب) نه به ریاست جمهوری و نه به نخست وزیری و نه به قدرت قدرت های بزرگ و نه به دارابودن همه ملک و ملکوت، آنی که اطمینان می آورد و نفس را از آن تزلزل که دارد و خواهش که دارد بیرون می آورد، آن ذکر الله است، نه ذکر الله به اینکه در لفظ، ما لا اله الا الله بگوئیم ذکر الله که در قلب واقع می شود یاد خدا، توجه به او (بذکر الله تطمئن القلوب) و بعد در آیات دیگر می فرماید که (یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی) اگر انسان بخواهد خصوصیات این آیه شریفه را این آیات شریفه را بگوید طولانی است لکن من یک اشاره به آن می کنم و آن اینکه آن توجه به نفس مطمئنه است یعنی آن نفسی که دیگر هیچ خواهشی ندارد رسیده است اینطور نیست که حالا نخست وزیر شده می گوید این کم است باید رئیس جمهور بشوم، رئیس جمهور شده است می گوید این کم است من باید رئیس جمهور کشورهای اسلامی باشم، اینجا رسیده می گوید این کم است، به هر جا برسد کم است. تمام عالم را اگر یک لقمه کنند و به دست او بدهند وقتی فکر می کند می بیند نقیصه دارد، خواهش غیر این است، آنوقت مطمئن می شود که به کمال مطلق برسد. کمال مطلق آن وقتی است که یا ذکر او باشد غیر او نباشد در کار. توجه به ریاست، توجه به سلطنت، توجه به عالم ماده توجه به عالم های دیگر به غیب به شهادت هیچ نباشد، یاد منعطف شده باشد به یاد خدا آنجا نفس مطمئن می شود آنوقت است که مورد این خطاب واقع می شود که (یا ایتها النفس المطمئنه) ای نفسی که به آنجا رسیدی که مطمئن شدی، از لغزش بیرون رفتی و توجه نداری به جای دیگر (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک) حالا دیگر هیچ جا دیگر برای تو نمی شود تو راجع شو برگرد به خدای خودت، ربک، رب، (نفس مطمئنه فادخلی فی عبادی) نه عباد الله، عباد صالحین، هیچ نه (عبادی) با این ریزه کاری، وقتی که واقع شدی در اینکه در عباد واقع شدی آنوقت (فادخلی جنتی) نه الجنته، آن جنت مال دیگران است آن جنت با همه عرض و طولش مال (عباد صالح) است (عبادی) نیست مال (عبادی) آنچه دیگر هیچ نیست جز عبادت آن هم عبادت (هو) وقتی آنجا رسیدی، (ادخلی جنتی) جنت لقاء ، جنت ذات نه جنت دیگران، جنت شما هم که انشاءالله همه وارد بشوید در آن جنت با

صحیفه نور جلد 14 صفحه 136

این جنت فرق دارد. آن جنت عباد صالح، عباد الله الصالحین است، اما این جنتی است، جنتی که انتساب به هیچ چیز ندارد الا به هو. آن وقت نفس مطمئنه وارد شده است در یک منبع نور، در یک کمال مطلق و رسیده است به آن چیزی که عاشق او بود، به هیچ چیز عشق ندارد خیال می کند قدرت های بزرگ خیال می کنند که اینها قدرت رسیدن به زمین و هر چه در اینهاست کافی شان است. دلیل بر اینکه کافی نیست می بینید که در فطرت همه هست که یک قدرتی من داشته باشم که هیچ محدود به حدی نباشد اگر به آن بگویند که خوب حالا همه قدرت ملک و ملکوت را داری لکن یک قدرت دیگری هم هست، می خواهی یا نمی خواهی جواب مثبت است. هیچ کس نیست که بگوید همه قدرت هائی که در عالم هست، عالم ملک و ملکوت و جبروت هست هر چه که هست به تو دادم و تو فرمانفرمای عالم ملک و ملکوت شوی لکن یک چیز دیگری هست بالاتر از این می خواهی یا نه نمی خواهی؟ می گوید می خواهم فطرت انسانی می گوید می خواهم، هیچ کس از شما و هیچ کس نیست که وقتی عرضه به او داشتند بگوید من نمی خواهم. یک کسی عالم به همه علوم دنیا و آخرتی هست تمام علوم در این محفظه اش موجود است، به او بگویند یکی علوم دیگری هم در یک عالم دیگری هست آن را می خواهی یا همین بس است دیگر هیچ فطرتی نیست که بگوید بس است. می گوید ایکاش که بود، ایکاش که به ما می رسید. آنجائی که تمام می شود و ایکاش ها تمام می شود؟ آنجائی است که انسان به علم مطلق برسد و فانی بشود این قطره در آن دریا، پس شما که در این عالم هستید و خیال می کنید که من اگر فلان را داشتم کافی بود بدانید که کافی نیست، ممکن است که آن چیزی را که شما تخیل می کنید که می خواهید آن یک چیزی باشد یک نفر آدم عادی می گوید یک خانه ای داشته باشیم و یک زندگی مثلاً بخور و نمیری تا نرسیده است خیال می کند این را می خواهد همچنین که رسید او یک چیز بزرگتری را می خواهد تا نرسیدند به آنکه ریاست جمهوری بهتان برسد می گوئید که این را می خواهم، همچی که رسیدید به اینجا می بینید نه این نیست آنیکه من می خواهم این نیست بالاتر را می خواهید آن هم که رفته بالاتر شما می بینید که الان فرض کنید که رئیس جمهور آمریکا نصف قدرت این سیاره را دارد و خیال می کند که اینکه کم است آنیکه من می خواهم این نیست خیال می کند که اگر شوروی را هم شکست بدهد و منزوی کند و همه این سیاره در تحت قدرت او بیایند بس است این نمی فهمد که اینجور نیست، این نمی فهمد که عاشق خداست نه عاشق دنیا، دلیل این است که وقتی رسید به آنجا می بیند کافی نیست اگر به او گفتند در سیاره مشتری هم یک چیزهائی هست می خواهی به او برسی هیچ ممکن نیست که بگوید نه، می گوید آری. هیچ سیر نمی شود انسان. دنبال این نباشید که خیال کنید ما رسیدیم به اینجا خوب، خوب است الحمدلله. اختلافاتی که پیدا می شود برای همین است که اشتباهاتی هست. اشتباه در مقصد است مقصد فطرت را نداریم ما ندیدیم ما نمی دانیم ما کتاب فطرت را نخوانده ایم، ما چون آشنا به کتاب فطرت نیستیم خیال می کنیم که ما می خواهیم که برسیم به یک قدرتی و در انحصار ما باشد این قدرت، وقتی رسیدید می بینید آنکه من می خواستم این نیست در دل باز آشفتگی هست و آشفتگی رو به تزاید هم می شود یعنی الان اگر که فرض کنید که به فلان رئیس

صحیفه نور جلد 14 صفحه 137

جمهور آمریکا بگویند به اینکه خوب شما چه می خواهید، عاشق چه هستید، میل دارید چه بکنید، همش این است که شوروی که یک خاری در چشم من است این نباشد. به آن هم بگویند چی؟ می گوید، آمریکا یک خاری در چشم من او نباشد. نمی فهمند اینها که نه آن قدرت آمال است نه آن قدرت یک چیز دیگر است. در تمام فطرت ها بلا استثنا - تمام فطرت ها بی استثنا - عشق به کمال مطلق است عشق به خداست، عذاب برای این است که ما نمی فهمیم. ما جاهلیم عوضی می گیریم مسائل را اگر روی همین فطرت ما پیش برویم به کمال مطلق می رسیم اینکه انسان را معذب خواهد کرد این است که کمال را عوضی گرفته است. خیال می کند کمال رئیس شدن است رئیس اداره شدن است. رئیس اداره که می شود، می بیند اینکه کم است اداره چه است رئیس یک کشور شدن است وقتی رسید سراغ کشور دیگر آن هم وقتی رسید می رود سراغ دیگری همه عالم را به او بدهند باز سیر نمی شود برای این است که کمال مطلق آرزوی انسان است فطرت انسان (فطرت الله التی فطر الناس علیهاً) که این فطرت توحید است فطرت کمال مطلق است تا آنجا نرسید هی می خواهید، دنبال یک گمشده ای شما هستید عوضی می گیرید آن گمشده را، ماها همه عوضی می گیریم. هر کس خیال می کند اینکه آن چیزی که دیگری دارد کاش مال من بود وقتی پیش دیگری می رود می گوید آن چیزی که آن دارد کاش پیش من بود هر دوشان هم برسند به آن مطلب می بینند نه این آن نبود دنبال چیزی شما هستید که آن کمال مطلق است یعنی همه در فطرتشان خداست و این اثبات می کند که یک همچو کمال مطلقی تحقق دارد. عشق فعلی محال است بی عاشق فعلی، بی معشوق فعلی از ادله محکم نبوت کمال مطلق است پس اینقدر دنبال این ورق و آن ورق و این جبهه و آن جبهه و این طرف و آن طرف نگردید. زحمت ندهید خودتان را شما سیر نخواهید شد دنبال این بروید که شما را یک چیزی که شما را شاداب کند، مطمئن کند نفس شما را. هر چه زیادتر دست تان بیاید تزلزل زیادتر می شود. انسان فطرتش این طوری است. چون کمال مطلق را می خواهد، عوضی گرفته است وقتی که اینجا را گرفت می بینند این نیست، یک چیز زیادتری من می خواهم دیگر رئیس جمهور آمریکا دیگر قانع نیست به اینکه یک کشور، دو تا کشور، ده کشور مال او باشد. شما قانعید که یک اداره دیگری را دست تان بدهند چون حالا نمی دانید که، اما وقتی اگر هر یک از شما را به جای رئیس آمریکا بگذارند یا شوروی بگذارند همان آشوبی که زیادتر الان در دل آنها هست و در دل شما شعله اش کمتر است همان آشوب در قلب شما زیادتر می شود و اگر همه دنیا را به شما بدهند آشوب زیادتر خواهد شد، تزلزل زیاد می شود آنی که انسان را از تزلزل بیرون می آورد آن ذکر خداست، یاد خداست که تزلزل ریخته می شوند، اطمینان پیدا می شود، وقتی اطمینان پیدا شد و ذکر خدا و یاد خدا شد آنوقتی است که مخاطب می شود به این خطاب (یا ایتها النفس المطمئنه) در روایتی است که خطاب به حضرت سیدالشهداست آنوقت است که به شما می گویند که (فادخلی فی عبادی) نه فی عبادالله نه فی عبادات دیگر، فی عبادی همان یک عنایت خصوصی است مال خودم، این بشر مال خودش است وقتی اینطور شد جنتش هم، فرق دارد با جنت های دیگر. شما خیال نکنید که بهشت شماها و ماها مثل بهشت رسول الله است خیر، آن وضع

صحیفه نور جلد 14 صفحه 138

دیگر است، جنتی است، الجنه مال همه انشاءالله، لکن وقتی به آنجا رسید جنتی است دیگر، دیگر دل جای دیگر نمی رسد پس دنبال چه می گردید شماها که با قلم تان با زبانتان، با چه تان کوشش می کنید که مثلا یک چیزی دستتان بیاید شما خیال می کنید که درست می شود مطلب دستتان که آمد دیگر مطمئن می شوید نه وقتی دستتان آمد زیادتر متزلزل می شوید نگرانی ها بیشتر می شود برای این درویشی که یک گوشه ای نشسته و فرض کنید که یک لقمه نانی پیدا می کند تشویش خاطر کمتر است از رئیس جمهور آمریکا. او تشویش خاطرش زیادتر است نا آسوده تر است، متزلزل تر است، نگران تر است.

انسان خودش حجاب است اگر خودتان را از بین برداشتید تمام نگرانی ها تمام می شود

کاری بکنید نگرانی ها رفع بشود نه زیاد کنید نگرانی ها را. هر چه بروید جلو نگرانی ها زیاد می شود کاری بکنید که این پرده هائی که بین شما و بین خدای تبارک و تعالی است اینها ریخته بشود و پرده بزرگ خودتان هستید، انسان خودش حجاب است، تو خود حجاب خودی. فکر بکنید بخواهید اطمینان قلبی پیدا کنید، بخواهید آسایش داشته باشید نه تزلزل و نگرانی انسان در همین دنیا هم این نگرانی ها، تو جهنم انسان را نگه می دارد این نگرانی هائی که برای انسان است اینها یک بعدی از جهنم است کوشش کنید این نگرانی ها رفع بشود، رفع شدن نگرانی ها به این نیست که یک پست اگر دارید دو تا داشته باشید، نه اضافی نگرانی است. کاری بکنید که این وحشت نفسی که در انسان هست، این نگرانی و این چیزهائی که دنبال این خودخواهی هاست، اینها رفع بشود، خودتان را از بین بردارید خودتان حجابید اگر خودتان را از بین برداشتید تمام نگرانی ها تمام خواهد شد. همه این نگرانی ها را آدم خیال می کند که من دارم کوشش می کنم و می خواهم در این پست باشم. برای خدا می خواهم این کار را بکنم این خیالاتی است که انسان می کند، انسان چون خودش را خیلی دوست دارد، خیال می کند که هر کاری که می کند خوب است و هر کاری که می کند برای خداست، لکن اگر خودش را عرضه کند به یک کسی که خدا را می شناسد، آنوقت به او می فهماند که نه کار تو برای خودت بوده همه کارها برای خودت است اگر رسیدی به آنجائی که این خود را کنار بگذاری و کار بکنی این کار را برای خود نیست قهراً وقتی خود نباشد دیگر نزاع هم نیست دعوا هم نیست. انبیا با هم نزاع نداشتند، همه انبیا اگر جمع بشوند در یک جائی با هم هیچ اختلافی ندارند برای اینکه وجهه، وجهه واحد است و خود کنار رفته است دیگر خودی در کار نیست. (جزنا و هی الخامده) این در روایتی است که می فرماید که ما از این صراط این صراط را می گویند که در متن جهنم است یعنی رو نیست که اینکه آب از زیرش می رود وسط است مثل یک پلی که وسط آب غرق شده باشد پل در آن، صراط محیط هست جهنم بر صراط و شما باید از آنجا عبور کنید نه اینکه آن بالا هست و ما می افتیم تویش خیر، وسط است اگر چنانچه توانستید عبور کنید. مؤمن وقتی که می خواهد عبور کند عبور باید بکند، جهنم هم هست برایش لکن جهنم صدا می کند که نور من را داری از بین می بری زود رد شو. در روایات ماست که انبیا، که ائمه علیهم السلام فرموده اند این راجع به همه اولیاست دیگر، که ما از

صحیفه نور جلد 14 صفحه 139

صراط گذشتیم در صورتی که خاموش بود جهنم (جز ناوهی الخامده) برای اینکه این خمود از خود شروع می شود وقتی جهنم در خود آدم خامد است آن جهنم هم برایش خامد است آن جهنمی که به ما می رسد آنی است که از خودمان درست کردیم هیچ چیز ما نمی بینیم اضافه از آنکه خودمان کردیم، (ذلک بما کسب ایدیکم) ما خودمان درست کردیم جهنم، در روایت است که پیغمبر اکرم وقتی به معراج رفتند دیدند که در بهشت یک دسته ای هستند که مشغول کار هستند گاهی هم می ایستند گاهی هم مشغول می شوند سؤال کرد از جبرئیل که اینها چه است قصه چه است؟ گفته بود اینها اعمال مردم است وقتی که اینجا می رسد مصالح هست اینها عمل می کنند وقتی آنها از کار باز می مانند اینها هم رها می کنند هیچ چیز از خارج به شما نمی رسد هر چه هست از خود شماست و کوشش کردند انبیا و خدای تبارک و تعالی همه انبیا را فرستاده برای اینکه شما را از این ورطه نجات بدهد از اینکه خودتان دارید درست می کنید از اینکه خودتان مهیا کردید برای آن عالم. همه انبیا آمده اند که ما را نجات بدهند از این چیزی که خودمان با دست خودمان درست کردیم و کم مؤفق شدند که هواهای نفسانی ما غلبه کرد بر دعوت های آنها. مقصودم از این مزاحمت این بود که گمان نکنند ابرقدرت ها و گمان نکنند دولتمردها و گمان نکنند هیچ کس از افراد که من قانعم به اینکه حالا بشوم فلان رئیس. آشوبی که در قلب شماست بیشتر می شود حالائی که این حد را دارید اگر به آن یک قدری توجه کنید و قانع بشوید آشوب هست اما کم است وقتی هر چه زیادتر شد آشوب زیادتر می شود، نگرانی ها زیادتر می شود پس چرا انسان دست و پا بزند برای زیاد کردن آشوب خودش برای اینکه ناراحتی خودش را زیاد بکند دست و پا بزند برای اینکه مثل عنکبوت تار دور خودش بتند تمام کارهائی که ما می کنیم مثل همین عنکبوت ها در آن عالم ظاهر می شود که ما خودمان داریم با دست خودمان خودمان را به بند می کشیم چرا می خواهید این مقام را پیدا کنید که این مقام برای شما یک چیزی است که صورتش مشوه است در آنجا. چرا دنبال این هستید که زحمت های خودتان را زیاد کنید؟ سلمان هم حکومت مدائن بود وقتی سیل آمد و زلزله آمد سیل آمد، سیل آمد، پوستی که زیرش بود برداشت رفت بالا گفت (نجعل مخففون) من چیزی ندارم که آب ببرد یک پوستی هست آن هم برداشتم، حاکم آنجا بود. اما آنهائی که زیاد کردند، روی هم گذاشتند، روی هم گذاشتند، چه اموال دنیا را روی هم گذاشتند و چه ریاست ها را روی هم گذاشتند آنجا آنهائی هستند که در آن عالم گرفتاری شان زیاد است و چرا ما اینقدر زیاد کنیم گرفتاری ها را.

برای نجات اسلام از شر این قدرت ها همه کوشش کنیم

ما برای این ملت عمل بکنیم ما تمام هممان را صرف کنیم که این کشوری که به این حال در آمده است و همه هم با ما دشمن هستند این را نجاتش بدهیم و همه به فکر نجات باشیم نه به فکر اینکه برای خودمان باشد. برای نجات یک بشر، برای نجات یک ملت، برای نجات اسلام از شر این قدرت ها همه کوشش کنیم، شما اگر یک خانه هم داشته باشید بخواهید تدبیر کنید این خانه را، تا زن و مرد و بچه و کلفت و اینهائی که هستند، همفکر نباشند، نمی توانید یک خانه را اداره کنید. یک کشور را وقتی

صحیفه نور جلد 14 صفحه 140

بخواهید اداره بکنید، اگر همفکر نباشید، اگر همت همه اداره این نباشد، اگر همه در فکر مردم باشید، آنها عباد خدا هستند، بنده های خدا هستند اینهائی که در مرزها دارند کشته می شوند و اینهائی که گرفتار اوضاع جنگ هستند و اینهائی که آواره شدند و در این زمین ها و در این چادرهای بی همه چیز دارند زندگی می کنند. اینها بنده های خدا هستند و از ماها از من افضلند و محتمل است که از شماها هم افضل باشند چرا ما به فکر آنها نباشیم؟ فکر نجات امت نباشیم؟ چرا یک ذره از آن چیزی که در دل انبیا بود در دل ما نباشد (ولعلک باخع نفسک) شاید تو می خواهی خودت را هلاکت کنی! غصه می خورد از بس برای این مردم، غصه پیغمبر برای این کفار بود، این کفار، غصه می خورد که اینها نمی فهمند دارند چه می کنند، اینها دارند برای خودشان جهنم می سازند. چرا ما یک ذره ای، یک بارقه کوچکی از این نفس های مطمئنه شریف در قلب مان نباشد که برای این امت کار بکنیم نه برای خودمان؟ اگر همه کوشش کنید که برای امت کار بکنید همه چیز اصلاح می شود، همه ما بنای مان بر این باشد که این سال جدید انشاء الله که به خیر برایتان باشد. بیایید به فکر این باشیم که ما برای این امت هر کاری می خواهیم بکنیم، این مقام را برای امت خرج کنیم این پست را برای امت بگیرم. اگر این مطلب حاصل بشود، ولو به یک مرتبه نازلش هم باشد، این سال جدید سال صلح و سال صفا واقع می شود. و من امیدوارم که خداوند دست ما را بگیرد و ما را به وظایف خودمان آشنا کند و عیوب نفسانی ما را به ما بفهماند و راه نجات از آن نفسانیات را به ما هدایت کند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته