ای افکار کوتاه بیدار بشوید، خودتان را متصل کنید به این دریا، دریای الوهیت، دریای نبوت، دریای قرآن کریم
ای قطره ها به دریا متصل بشوید تا محفوظ باشید والا مستهلک و از بین می روید. ای افکار کوتاه بیدار بشوید، خودتان را متصل کنید به این دریا، دریای الوهیت، دریای نبوت، دریای قرآن کریم. این دژ بزرگ اسلام و روحانیت، هردوی آن مورد نفرت اجانب است ازاین غرب زدگی ها بیرون بیائید، آقا شما پنجاه و چند سال است این غربزدگی ها همه مصیبت ها را به شما وارد کرده، به خود بیائید، یک قدری به اسلام فکر کنید، نشکنید این سد بزرگی که قدرت های بزرگ راشکست، نمی توانید هم بشکنید ( عرض خودمی بری و چه می کنی ) نمی توانید بشکنید، هر چه هم بخواهید نمی شود آقا، ملت علاقه به خدا دارد، با آن هایی که خدا را انکار دارند ملت ما معارض است، ملت علاقه به روحانیت دارد، نایب امام می داند این ها را، نایب پیغمبر می داند این ها را.(90)
قلم هایی که آخوند را مرتجع می دانند و می نویسند یا ادراک ندارد و مطالعه در حال آخوند نکرده است و یا غرض دارد و قلم او اجیر است
... شما مطالعه در حال ملت بکنید، ننشینید تو خانه هایتان و پیش خودتان انگیزه فکری و هر چه هم می توانید بر خلاف آن چیزی که مسیر ملت است هی بنویسید، بنویسند. این هم فایده ای ندارد لکن چرا متصل نمی شوید به این ملت، چرا آنی که هست نمی گوئید. هی آخوند مرتجع، آخوند مرتجع، همین است که تزریق به شما کرده اند ، دشمنان اسلام تزریق به شما کرده اند آخوند مرتجع تا شما را از آخوند جداکنند. همین قلم هایی که آخوند را مرتجع می دانند و می نویسند یا ادراک ندارد و مطالعه در حال آخوند نکرده است و یا غرض داردو قلم او اجیر است، اجرت می گیرد و می نویسد. این عراق را آخوند نجات داد از انگلستان، از توی حلقوم انگلستان آخوند بیرون آورد، آمیرزا محمد تقی شیرازی سلام الله علیه از توی حلقوم انگلستان بیرون کشید، آخوند مرتجع است یا تو؟ آن نصف سطر میرزای شیرازی رضوان الله علیه مملکت ما را از تو حلقوم خارجی ها بیرون کشید «الیوم استعمال دخانیات حرام است، معارضه با امام زمان است » این یک کلمه یک ملت را وادار کرد که مخالفت کنند. چرا این قدرت را می شکنید؟ آخر آدم باشید. این آخوند بود که در عراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقای خوانساری رضوان الله علیه، مرحوم آقای آسید محمد تقی خوانساری یکی از اشخاصی است که در جبهه رفت و جنگ کرد و اسیر شد، مدت ها هم اسیر بود. این قدرت را نشکنید، صلاح نیست، صلاح ملت نیست، صلاح کشور نیست که یک قدرتی که در مقابل قدرت های بزرگ مشتش را گره می کند و آن ها را از صحنه بیرون می کند حالا اجر او را تحویلش بدهید و یک همچو قدرتی را بشکنید.(91)
رضاخان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند
این دژ بزرگ اسلام و این دژ بزرگ روحانیت، هر دوی آن مورد نفرت اجانب است، هم اسلام را با آن دشمن هستند برای این که از اسلام بدی دیده اند، اسلام نمی گذارد که این ها مخازن ما را از بین ببرند و هم روحانیت را معارض خودشان می دانند و این را می خواهند بشکنند. رضاخان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند، تمام نظرش این بود لکن مامور بود لکن مامور معذور نه، ماموری بود که معذور هم نبود. تمام قوایش را صرف این کرد که این لباس را از تن این ها بیرون بیاورد. ما در آن مدرسه دار الشفا، من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحه فشار به ملت، فشار به روحانیت، در آنجا ما یک حجره ای داشتیم، رفقای ما در مواقعی که از کارهاشان فارغ می شدند آنجا می آمدند مجتمع می شدند، یک روز یک نفر کار آگاه آمد در حجره و بعد آمد توی حجره نشست گفت که:
بنابراین است که در تمام ایران شش نفر معمم باشد
خوب، بنایی بود که از این عمامه ها این ها می ترسیدند، چرا؟ برای این که این عمامه ها توی مردم به عنوان نایب پیغمبر ما جای تو خالی است بودند، مردم از این ها حرف می شنیدند، از این مسجدها می ترسیدند. اخیرا برای هر مسجد یک سرهنگ یک سرهنگ باز نشسته گذاشته بودند مامور مسجد، برای این که از این مساجد می ترسیدند.(92)