در شرق آن چیزی را که توفیق زیاد پیدا کرده اند تهی کردن جامعه ماست از محتوای خودش، در این توفیق پیدا کردند
این ها با قلم های خودشان نخواستند که اسلام معلوم بشود چیست و این ها دیگر یک دسته اند که البته این ها در اقلیتند اما موثرند، این ها یک دسته ای هستند که با علم به مطلب برای انحراف اذهان مطالب را می گویند، مطلعند نه این که نمی دانند لکن اگر آنکه را می دانند بگویند کلاه خودشان هم پس معرکه است، کلاه ارباب ها هم پس معرکه است از این جهت آن ها هم نمی گذارند که چه بشود و در این مدتی که این ها رفت و آمدشان زیاد شده است، در شرق آن چیزی را که توفیق زیاد پیدا کرده اند تهی کردن جامعه ماست از محتوای خودش، در این توفیق پیدا کردند. استقلال شرق در گرو رهائی از بی محتوائی و خودباختگی است بی جهت نیست که هر قصه ای پیش می آید راجع به فرض کنید که اطبا، راجع به سایر طبقات، هر قصه ای پیش می آید قبله شان غرب است. آتاتورک در، من گمان می کنم دیده باشم این مجسمه را، به من هم گفتند که این که ایستاده دستش را این طور کرده یک مجسمه ای هست رو به غرب یعنی همه چیز از آنجاست. یکی از نویسنده های اینجا هم که حالا مرده است او هم می گفته است که ما همه چیزمان باید از انگلستان باشد، همه چیزمان. این برای این است که تبلیغات آن ها این مغز این ها را تهی کرده است، از خودشان بیگانه شدند.(69)
این تبلیغات ما را از آن محتوائی که خودمان داشتیم تهی کرده یعنی یک شرقی را از شرقیت خودش تهی کرده، مغز غربی به جایش گذاشتند و مغز غربی انگل
...این تبلیغات ما را از آن محتوائی که خودمان داشتیم تهی کرده یعنی یک شرقی را از شرقیت خودش تهی کرده، مغز غربی به جایش گذاشتند و مغز غربی انگل . این دیگر در همه قشرها هست، همه قشرها یک همچو غربزدگی در آن ها هست منتها کم و زیاد دارد بعضی زیادتر بعضی کمتر و آنکه بخواهیم ما اگر واقعا مملکتمان نجات پیدا کند، مقدم بر همه این است که از این غربزدگی نجات پیدا کنیم. شما ملاحظه کنید حتی اسم خیابان های ما روز ولت، چرچیل، چه و چه، چرا؟ برای این که ما برای خودمان شخصیتی قائل نیستیم الا شخصیت اروپائی باید باشد. اصلا مملکت ما تزئین باید بشود به اسماءاین ها. این مساله است. این ها، یعنی آن ها همچو کردند که مغز ما را این طور بار آوردند که اگر بخواهیم یک چیزی بشویم، کتاب می نویسیم اولش هم اسم یکی از آن ها باید باشد، تاکتابمان را بخرند. جوان های ما بخواهند کتاب بخرند اگر چنانچه به اسم مارکس باشد و لنین باشد، مشتری زیاد است. اگر به اسم شیخ الرئیس باشد نه، با این که تمام این ها - را - یک صفحه از کتب شیخ الرئیس را نمی توانند بفهمند ولی معذلک چون شرقی است و غربی نیست، از این جهت. ملاصدرا را اسمش را نشنیدند ملاصدرا اصلا اسمش را نشنیدند و ملا هادی ما را اسمش را نشنیدند اما رجال آن ها همه، همه هست. کتابهای ما را نمی دانند چه است. می گویند اسلام شناس، اسلام شناس، ما اسلام شناسیم، اسلام را نمی دانند چیست تا اسلام شناس باشند. دوتا جنگ اسلام را می دانند، دو سه تا جنگ هائی که واقع شده است. مگر اسلام جنگ است؟ مگر معارف اسلام جنگ است؟ از معارف اسلام بی اطلاعند، اسلام هم وقتی می خواهند بشناسند با حرفهای اروپائی ها می شناسند. حرفهای غربی ها را می آورند، فلان غربی اسلام شناس، اسلامی که غربی ها برای ما معرفی می کنند. این برای این است که ما خودمان را باخته ایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است، تا از این باختگی بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا نکند نمی تواند مستقل باشد. استقلال نظامی یک، مساله است. استقلال فکری. استقلال روحی. مغز خود آدم مال خودش باشد. همه اش توی آن هی غرب نباشد. هر چه می خواهد بگوید غرب. کی گفته، فلان فیلسوف گفته، فلان چه گفته. این تا شرقی ها آن حیثیتی که خودشان داشتند و یک وقتی قبله همه جا بودند، آنوقتی که آن ها وحشی بودند این ها قبله بودند برای آن ها، تا این ها آن محتوای خودشان را پیدا نکنند و نشوند یک موجود شرقی و خودشان را نشناسند نمی توانند مستقل باشند.(70)
تا دانشگاه ما آن مغز غربیش را کنار نگذارد و یک مغز شرقی پیدا نکند نمی تواند مستقل باشد
شما هر چه هم زحمت بکشید، تا دانشگاه ما آن مغز غربیش را کنار نگذارد و یک مغز شرقی پیدا نکند نمی تواند مستقل باشد. دائما حرف، حرف آن هاست. فوج فوج از اینجا باید بروند اروپا برای تحصیل، اگر هم اروپا نروند، اینجا نمی پذیرند آن ها را. تمام سر این است که ملت هم این طور شده، مردم هم این طور شده اند، دولت هم همین طور است، همه همین طورند، همه اینجورند دیگر که تا این نرود یک مدتی در فرض کنید که فرانسه ولو آنجا برود و کاری دیگر نداشته باشد، اکثرا هم شاید این طوری باشند، آنجا می روند و کارهای دیگری می کنند لکن وقتی که اینجا آمد او، آن ها هم زود به به این ها ورقه می دهند برای این که نمی خواهند که یک آدم دانشمند بفرستند، می خواهند یک آدم ورقه دار بفرستند. اصلا برنامه این است که این اشخاصی که می روند در آنجا و صاحب دیپلم - می شوند - و تصدیق می شوند، این طور نیست که آن ها تصدیق کرده باشند این ها را، این تصدیق استعماری است. بنای آن ها بر این است که خودشان یک جور تصدیق می کنند، به این زودی ها به آن ها تصدیق نمی دهند ، به ما هم یک جور، به ما زود تصدیق می دهند، برای چه ؟برای این که نمی خواهند که ما یک چیزی داشته باشیم، نه آن ها نه، همیشه ما محتاج به آن ها باشیم و همیشه انگل باشیم.
تا ما از آن غربزدگی در نیائیم و مغزمان را عوض نکنیم و خودمان را نشناسیم نمی توانیم مستقل باشیم، نمی توانیم هیچ داشته باشیم.
جهد و کوشش در راه معرفی و ترویج مکتب اسلام کوشش کنید اسلام را بشناسانید به مردم.(71)