خیال می کنند که مسأله چماقدار است و تظاهر کننده، نه، مسأله این نیست، این یک ظاهری است برای آشوب درست کردن، مسأله آمریکاست
هر روزی که بخواهد این نهضت، یک قدم بردارد، مجلس شورا می خواهد مفتوح بشود، می بینیم که یک بساطی در امجدیه پیش می آید، یک غائله درست می شود و مع الاسف جوان های ما مطلع نیستند که این ها چه دارند می کنند، این اشخاص چه دارند می کنند و بعضی از اشخاصی که با من هم مربوط هستند این ها هم ملتفت نیستند که مسائل عمقش چی هست خیال می کنند که مساله چماقدار است و تظاهر کننده، مساله این است. نه، مساله این نیست، این یک ظاهری است برای آشوب درست کردن، مساله عمق دارد، مساله امریکاست، مساله این است که باید آمریکا بیاید اینجا و مقدرات کشور ما را به دست بگیرد، نه مساله، مساله این است که یکی می خواهد تظاهر کند، یکی می خواهد ضد تظاهر، این ها مساله نیست، این هاغائله ایجاد کردن است برای این که نگذارند این مملکت به حال خودش باشد و روی میزانی که دارد حرکت می کند، حرکت بکند.(21)
این ها نمی توانند ببینند این انقلاب اسلامی شما را
... این ها نمی توانند ببینند این انقلاب اسلامی شما را، و وقتی تحلیل می کنند که خوب، چه شد، آدم اینجا با آدم جاهای دیگر که هر دو آدمند، همه جا هم یکی دعوی رهبری می کند و می گوید من رهبر، همه جا یک حزبی پیدا می شود و می گوید که من حزب، لکن ایران چه بود که به این سرعت، به این سرعت معجزه آسا پیشبرد کرد؟ وقتی تحلیل می کنند همه چیزها را می بینند که مکتب بود که این کار را کرد، این مکتب اسلام است که این کار را کرد. مردم برای خدا این کار را کردند. وقتی خدا آمد در بین مردم، یعنی مردم شدند دست خدا، وقتی برای خدا کار کردند و مشت ها گره شد برای خدا و الان هم همین طور انشاء الله هست و تا آخر باشد. خوب، آنی که باید هدف قرار بدهند، باید اسلام باشد، و آن هائی که به اسلام نزدیکند، آن هائی که احکام اسلام را می خواهند برای مردم بگویند، آن ها را باید هدف قرار بدهند تا کم کم این محتوائی که انقلاب دارد، از آن بگیرند، وقتی محتوا از آن گرفتند و یک ظاهری بی محتوا شد، ضربه آخر را بزنند. ضربه آخر این که برگردانند مطلب را به همان مسائل اول با یک صورت دیگری.(22)
شما گرفتار یک جمعیتی هستید که خودشان، خودشان را بیهوش می کنند و داغ می کنند برای این که گردن شما بگذارند
همین دیشب یا دیروز بود که یک آقائی به من گفت که:
من رفتم منزل فلان شخص، شخصیت، وقتی از پیش آن شخص بیرون آمدم بعضی از اشخاصی که در دفتر این آقا بودند گفتند که شکنجه شده اگر بخواهید ببینید اینجا یکی هست.
ایشان گفتند :
بله من می خواهم ببینم.
ایشان گفتند که :
من رفتم دیدم که یک شخصی روی چیزش را باز کرد آنجا، گفت که این ها با سیگار هست و من را داغ کردند، من را چه کردند. و اسم فلان آدم هم با همین سیگار رویش ثبت بود، اسم یکی از مقامات محترم قضائی، اسم او را می گفت که آن شخص مدعی بود که این ها با سر سیگار اینجوری کردند و من را شکنجه کردند و داغ کردند و آن اسم هم رویش بود یعنی آن اسم را به قول او با سر سیگار آنجا نوشته بود.
ایشان گفتند که :
من ابتدائا به نظرم آمد که خالکوبی کردند. بعد با او صحبت کردم گفتم که :
کی شما را گرفت؟
گفت که :
یک دسته ای تو بیابان آمدند و یک اتومبیل بود و من را گرفتند و شکنجه کردند و چه گفتند.
خوب شناختی آن ها را؟
گفت نه، سرو کله شان را بسته بودند آن ها.
گفتم که:
کجا شما را این شکنجه را دادند؟
گفت که :
در همان اتومبیل این شکنجه را دادند و آن ها هم پاسدار بودند.
گفتم:
خوب تو که می گوئی سَر و کلّه شان را بسته بودند از کجا می گوئی پاسدار بودند، شاید رفقای خودت بودند. گفت:
ماند و نتوانست جواب بدهد.
بعد من گفتم که :
تو از این منافقین هستی و اینجا آمده ای شکایت می کنی، پاشو برو.
این ها یک همچو وضعی دارند بلکه من شنیده ام از یک نفر آدم که در چیز قضائی بود که در فلان جا (حالا یادم نیست مثل این که شیراز را می گفت) که بعضی از این ها، آن رفیق خودشان را بیهوش می کنند و شکنجه می کنند برای این که بگویند شکنجه ما داریم. شما سرو کارتان با یک همچو مردمی است.(23)