فهرست کتاب


مُنافقین در کلام و پیام نورانی امام خمینی قدّس سرّه الشّریف

مرکز غدیر‏‏‏

تکیه بر اصلاح دانشگاه از طریق سخنرانی و روشنگری

ما اگر دانشگاهمان اداره نشود، کارمان زار است. دانشگاه، تمام مسائل به دست دانشگاه است، یعنی این دو تا قطب دانشگاه و روحانی همه مقدرات مملکت تو مشت این هاست. دانشگاهی، دانشجو چه دانشجوی قدیمی و چه دانشجوی جدید، همه مسائل توی دست این ها باید حل بشود،این ها قوه متفکره ملّت هستند. اگر دانشگاه را ما سست بگیریم و ا زدست ما برود، همه چیزمان از دستمان رفته است. یک مساله ایست که نباید شما بنشینید که من عمل بکنم و نه من هم باید بنشینم که شما تنها. ما هردو باید دست به دست هم بدهیم، آنقدری که من می توانم من انجام بدهم و آنقدری که شما می توانید، شما انجام بدهید. جوان هستید، در مقابلشان بایستید، صحبت کنید، حرف بزنید.(8)

خطر دشمنان به ظاهر دوست و لزوم احتراز ا ز آنان

این ظاهر دوست ها کارش مشکل تر از آن غیر دوست هاست. آن ها تکلیفشان معلوم است ما می دانیم چه بکنیم. اگر یک همچو، حالا من نمی گویم که کی این طور است، من آن ها را الان درست نمی توانم بگویم، اما این هائی که سرِ خود هر چه دلشان میخواهد گردن قرآن می گذارند، این ها کارشان مشکلتر از آن هاست - هر کی دلش هر طوری - این که درصدر اسلام این کلمه مکرر وارد شده است که اگر کسی قرآن را به رای خودش تفسیر کند ( فلیتبوء مقعده من النار) این جایش در آتش است، این پیش بینی یک همچو مطالبی است که یک وقتی هر کسی به رای خودش یک چیزی درست می کند، بر خلاف آنکه می گوید قرآن، می خواهند درست کنند. این ها کارشان یک قدری مشکلتر است برای این که از - تشبث به قرآن می کنند. من نجف که بودم، یک نفر از همین افراد آمد ( قبل از این بودکه آن منافقین پیدا بشوند آمد ) پیش من، شاید بیست روز، بعضی ها می گفتند بیست و چهار روز، مدتی بود پیش من، هر روز می آمد آنجا قدری به نظرم آمد که این وسیله است، نهج البلاغه و قرآن وسیله برای مطلب دیگری است و شاید، باید یادم بیاورم آن مطلبی که مرحوم آسید عبدالمجید همدانی به آن یهودی گفته بود. یک یهودی می گویند در همدان مسلمان شده بود بعد خیلی به آداب اسلام پایبند شده بود، خیلی زیاد، این موجب سوء ظن مرحوم آسید عبدالمجید که یکی از علمای همدان بود شده بود که این قضیه چیست. یک وقت خواسته بودش، گفته بود که تومرا می شناسی؟ گفت بله. گفت : من کیم؟ گفت : شما آقای آسید عبدالمجید. گفت من از اولاد پیغمبرم؟ گفت بله. تو کی؟ من یک یهودی بودم و پدرانم یهودی بودند و تازه مسلمان شده ام. گفته بود نکته این که تو تازه مسلمان که همه پدرانت هم یهودی بودندو من همه سید و اولاد پیغمبر وملاو این چیزها وتواز من بیشتر مقدسی،این نکته این چیست؟ من شنیدم که از آنجا گذاشت ورفت معلوم شد حقه زده و یک قضیه ای بوده، می خواسته با صورت اسلامی کارش را بکند.
در یهودی ها این کارها هست. من به نظرم آمد که این قضیه، اینقدر نهج البلاغه و خوب ، من هم یک طلبه هستم من اینقدر نهج البلاغه خوان و قرآن و این ها نبودم که ایشان بود، ده، بیست روز من گوش کردم به حرف هایش ، جواب به او ندادم، همه اش گوش کردم و آمده بود که تایید بگیرد از من، من هم گوش کردم و یک کلمه هم جواب ندادم فقط این که گفت که ما می خواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست وشما نیروی خودتان را ازدست می دهید و کاری هم ازتان نمی آید. دیگر بیش از این من به او چیزی نگفتم. او می خواست من تاییدش بکنم. بعد هم معلوم شد که مساله همانطورها بوده. بعد هم که آقایان آمدند، از ایران هم برای آن ها اشخاصی سفارش کرده بودند که این هارا تایید کنید، این ها مردم کذائی هستند، فلان، معذلک من باور نکردم. حتی از آقایان خیلی محترم این تهران چیز کرده بودند که این ها مردم چطور هستند ومن باورم نیامده بود. این هائی که اینقدر از قرآن و از نهج البلاغه و از دیانت زیاد دم می زنند و بعد جملات قرآن را یک جور دیگری غیر از آنچه باید معنا می کنند و جملات نهج البلاغه را یک جوری دیگر غیر از آنچه که باید معنا می کنند، این هارانمی توانیم ما خیلی رویشان اطمینان داشته باشیم. این بعثی های عراق همین فقرات نهج البلاغه را که امثال این ها استشهاد می کنند، آن ها هم در چیزها می نویسند در پلاکاردشان می نویسند و منتشر می کنند همین، همین فقرات نهج البلاغه را. این بعثی هائی که اصلا کاری به این مسائل ندارند، این هارا می نویسند و به دیوارهای نجف و به خیابان های نجف منتشر می کنند. به این ها ما نمی توانیم، من نمی گویم چه جورند ، ممکن هم هست که یکنفرشان صادق باشد یا شاید اشتباه داشته باشد، لکن ما نمی توانیم به آن ها اعتماد کنیم، به آن ها نمی شود اعتماد کرد.
سپس یکی از دانشجویان سوال کرد : در مقابل، موضع ما چگونه باید باشد؟ امام در جواب فرمودند:
موضع شما همین است که با آن ها خیلی دوستانه نباشید، البته نباید طردشان کرد، نباید درگیری با آن ها کرد.(9)

منافقین، با ابرقدرت ها در زیر پرده آشنائی دارند و با اسرائیل دوستی

روز قدس،یک روز جهانی است،روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد، روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است، روز مقابله ملّت هائی است که در زیر فشار ظلم آمریکا وغیر آمریکا بودند، در مقابل ابرقدرت هاست، روزی است که باید مستضعفین مجهز بشوند در مقابل مستکبرین و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند، روزی است که بین منافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین این روز را روز قدس می دانند و عمل می کنند به آنچه باید بکنند و منافقین، آن هائی که با ابرقدرت ها در زیر پرده آشنائی دارند و با اسرائیل دوستی، در این روز بی تفاوت هستند یا ملّت ها را نمی گذارند که تظاهر کنند. روز قدس،روزی است که باید سرنوشت ملّت های مستضعف معلوم شود. باید ملّت های مستضعف اعلام وجود بکنند در مقابل مستکبرین،باید همانطور که ایران قیام کرد و دماغ مستکبرین رابه خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملّت ها قیام کنند و این جرثومه های فساد را به زباله دان ها بریزند. روز قدس ،روزی است که باید این دنباله روهای رژیم سابق در ایران و آن توطئه چین ها ی رژیم فاسد و ابرقدرت ها در سایر جاها خصوصا در لبنان ،تکلیف خودشان را بدانند ،روزی است که باید همت کنید و همت کنیم که قدس را نجات بدهیم و برادران لبنانی را از این فشارها نجات بدهیم ،روزی است که باید تمام مستضعفین را از چنگال مستکبرین بیرون بیاوریم ، روزی است که باید جامعه مسلمین ،همه ، اظهار وجود بکنند و هشدار بدهند به ابرقدرتها، به این تفاله هائی که مانده است از آنها ، چه در ایران و چه در سایر جاها . روز قدس ، روزی است که باید به این روشنفکرانی که در زیر پرده با آمریکا و عمال آمریکا روابط دارند ،هشدار داد ،هشدار به اینکه،اگر از فضولی دست برندارید، سرکوب خواهید شد . ما به آنها مهلت دادیم و با آنها با ملایمت رفتار کردیم که شاید دست از شیطنت بردارند و اگر دست برندارند کلمه آخر را خواهیم گفت وخواهیم به آنهافهماند که دیگر رژیم سابق قابل برگشتن نیست و دیگر آمریکا نمی تواند به اینجا حکومت کند ودیگر سایر ابرقدرت ها نمی توانند در این مملکت حکومت کنند . روز قدس ، روزی است که باید به همه ابرقدرت ها هشدار داد که باید دست خود را از روی مستضعفین بردارید و سر جای خود بنشینید.(10)

در روز جمعه که اجتماعات می شود، دو سوره انتخاب شده است و امام را دعوت کرده اند که آن دو سوره را بخواند، در رکعت اول سوره جمعه و در رکعت دوم سوره منافقین.
در سوره جمعه راجع به بعثت رسول اکرم و سِرّ بعثت رسول اکرم ذکر می فرماید که پیغمبر اکرم مبعوث شده اند از برای اینکه: «ویزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه » بعثت برای این است که مردم را تزکیه کنند. مقدم بر تعلیم حکمت و تعلیم کتاب، تزکیه را ذکر فرموده است که آیات رابر آن ها بخواند تا آنکه آن ها تزکیه بشوند و تعلیم بکند کتاب را بر آن ها و حکمت را برآن ها عرضه بدارد وتعلیم کند آن ها را. در سوره جمعه سر بعثت رسول اکرم را ذکر می فرماید. سِرّ بعثت رسول اکرم تزکیه اُمّت است و تعلیم و تربیت اُمّت، آن هم تعلیم، تمام قشرهای تعلیم که کتاب و حکمت تمام قشرهای تعلیمات را واجد است. بعد از آنکه تعلیم و تربیت را ذکر کرده است، ذکر علماء سوء را می فرماید ،آن هایی که علم را آموخته اند لکن عمل به آن علم نمی کنند و با بدترین وجه از آن ها اسم برده است : «مَثَلُ الّذینَ حُمِّلُوا التُوریةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحمِلُ اَسْفارا » مَثَل آن ها که عالم شده اند لکن علم در آن ها اثر خودش را نگذاشته است مَثَل اُلاغی می ماند که بارش کتاب باشد.
وقتی که علم در انسان تاثیر نکند و انسان را انسان نکند این حمل کتاب، چه در سینه ها باشد و چه درپشت باشد مثل این ها، مثل آن اشخاص است، مثل حیوانی هست، مثل الاغی هست که کتاب به دوش او باشد. همانطور که کتاب برای آن حیوان هیچ فایده ندارد، این علمی که دنبالش تعهد نباشد، دنبالش عمل نباشد، دنبالش رشد فکری نباشد، دنبالش هدایت مردم نباشد، این نظیر همان است که به دوشش کتاب باشد بلکه به دوش یک حیوان و یک الاغ کتاب باشد. در اینجا این راذکر می فرماید برای تذکر به مردم به این که عالِم سوء را از عالِم غیر سوء تمیز بدهند و برای تذکر به عالِم که تکلیف خودش را بفهمد. البته نکاتی دیگر هم در سوره اوّل هست که من دیگر وقت این کار را ندارم.(11)