وظیفه حکومت و جامعه در برابر توطئه های دشمنان
چنان که بیان شد، یک قسم مهم از امر به معروف و نهی از منکر که متاسفانه مورد غفلت بسیاری از ما واقع شده، بخصوص قبل از نهضت حضرت امام (قدس السره الشریف)، مبارزه با توطئه های ضد اسلامی است که می تواند در زمینه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، تعلیم و تربیت، سیاسی و حتی در زمینه نظامی باشد. در این مورد است که با یک کار ساده و آموزش چند روزه نمی توانیم خودمان را برای چنین امر به معروف هایی آماده کنیم، آموزش های پیچیده و طرح های بسیار سنجیده و متناسب با نقشه های شیطانی که آن ها با متخصصان خود در طول سال ها با هزینه های هنگفت تهیه می کنند، می خواهند. شاخه کوچکی از آن همین است که امروز در بیانات مقام معظم رهبری بود، که فرمودند دشمنان بعضی از مطبوعات ما را برای خودشان پایگاه قرار داده اند،(144) برای این که از این پایگاه علیه اسلام و نظام اسلامی استفاده کنند. مطبوعات داخل کشور به دست مردم ایران، به دست بعضی از افراد خود فروخته، و چه بسا بعضی از آن ها با بودجه بیت المال اداره می شود، اما پایگاه آمریکا یا بعضی دشمنان دیگر و صهیونیست ها است که اغراض آن ها را پی می گیرند و به آنان کمک می کنند. کاری که - به فرمایش مقام معظم رهبری - بی.بی.سی یا رادیو آمریکا باید بکند، این ها انجام می دهند. این تازه یک قسمت از کارهایی است که دشمن علیه نظام ما انجام می دهد. حال شما ببینید در مقابل این توطئه - فقط یک توطئه مطبوعاتی - چه کار می توان کرد؟ آیا این کاری است که یک نفر، دو نفر یا ده نفر بتوانند با آن مقابله کنند؟ باید مقدار زیادی فکر کرد که ما در مقابل این حرکت مرموز شیطانی فعالیت گسترده و حساب شده چه حرکاتی را باید انجام دهیم. این موارد است که باید ما را بیش تر حساس کند و به فکر وا دارد که مسؤولیت امر به معروف و نهی از منکر را در این قبیل مسائل جدی تر بگیریم. در این جا صحبت از یک گناه فردی نیست که کسی مرتکب می شود و شما به او تذکر می دهید. این چیزی است که ممکن است کیان اسلام را به خطر بیندازد و روزی چشم باز کنیم و ببینیم همه چیز به دست دشمن افتاده است؛ ان شاء الله که چنین چیزی نخواهند شد و نام سیداشهداء (علیه السلام) و برکات وجود سیدالشهداء (علیه السلام) نخواهند گذاشت. ولی آن ها آن قدر نقشه های پیچیده ای کشیده اند، طراحی کرده اند و مقامات آن را فراهم آورده اند که به نقشه هایشان کاملا امیدوارند. ما هم نباید دشمن را کوچک بشماریم. البته باید دلمان به لطف خدا و توجهات وجود مقدس ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - گرم باشد؛ اما معنای این دلگرمی این نیست که آرام بنشینیم و کاری نکنیم، باید با توکل بر خدا و اعتماد به همیاری او تلاش کنیم و بدانیم که: ان تنضروا الله ینصر کم(145) نصرت الهی هست، اما مشروط به این است که ما آنچه توان داریم در طبق اخلاص بگذاریم، آن گاه هر چه کم داریم خدا کمک خواهد کرد.
به هر حال در این زمینه است که باید خیلی جدی تر برخورد کرد، بیش تر درباره آن صحبت کرد، بحث هایی هم که در این ده شب عرض کردم، در واقع مقدمه ای بود برای این که احساس این مسؤولیت در برادران عزیز بیش تر شود، نمی دانم موفق شده ام یا نشده ام؛ اما به هر حال، جای این است که امشب در این وقت محدودی که داریم از آن بحث ها نتیجه گیری کنیم که حالا باید چه کنیم. از همان شب اول که بنده سخنرانی کردم، ده ها سؤال کتبی از برادران مطرح شده که ما این مسائل را فهمیدیم، اهمیت آن ها را درک کردیم، حال ما باید چه کار کنیم؟ از شهرستان ها، از برادران و خواهران و دانشگاهیان تماس های فراوانی داشتند که خوب، ما باید چه کار کنیم؟ نمی دانیم چه کار باید بکنیم، دلمان می سوزد، می دانیم وظیفه ای داریم، اما نمی دانیم چه کار کنیم؟ من در این چند دقیقه ای که فرصت هست می خواهم اولاً بگویم که چرا نمی دانیم؟ چگونه شده است که نمی دانیم؟ و بعد هم در حدی که ممکن است خطوط کلی را برای این کار وضع کنیم.
علل فراموش شدن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر ذر این زمینه چند کاستی وجود دارد که موجب شده چنین مساله ای با این اهمیت را چنان که باید، نشناخته ایم. با اینکه از سال چهل و یک تا کنون که سی و هشت سال می گذرد - یعنی از زمانی که رسما امام (قدس السره الشریف) نهضت را شروع کردند - در طول این سی و هشت سال، بیانات امام (قدس السره الشریف) به گوش ما می رسیده است، نوشته های ایشان در اختیار ما بوده است، وصیت نامه و منشور ایشان در دسترس ما است، اما در عین حال باز هم می گوییم نمی دانیم چه کار باید بکنیم! مشکل ما چیست؟ و بعد اگر بخواهیم حرکتی را در راه انجام این وظایف انجام دهیم، باید از کجا شروع کنیم؟ مشکلی که باز در عرایض گذشته بر آن تاکید کردم، تاثیر تبلیغات شیطانی چند ساله اخیر برای ترویج فرهنگ تساهل و تسامح است. به هر حال، آن قدر این موضوع را اشخاص مختلف و با بیان های گوناگون گفته اند، گرچه ممکن است بعضی از ایشان حسن نیت داشته اند - لااقل این حسن ظن را داریم که بعضی از آن ها حسن نیت داشته اند - به اندازه ای تساهل و تسامح، تحمل افکار دیگران و چیزهایی از این قبیل را تکرار کردند که بالاخره کمابیش در همه اثر کرده است. این که می گویم همه، شاید به اندازه انگشتان دست استثنا داشته باشد؛ بالاخره باور کردیم که در این زمان و در این شرایط نمی توان زیاد سخت گرفت و به اصطلاح با خشونت رفتار کرد. اسم هر چه را که غیر از تساهل و تسامح باشد، خشونت می گذارند؛ داشتن غیرت دینی، تعصب نسبت به احکام اسلامی، این که فقط یک دین باید وجود داشته باشد و آن دین حق است و اصالت دارد و احکام اسلامی باید باشد، این قبیل حرف ها را افکار دگم می نامند و می گویند این صحبت ها تبلیغات عهد بوق است! امروز دنیای مدرن این حرف ها را نمی پسندد! یعنی چه!؟ هزار تا دین باشد! پلورالیسم دینی! و گفته هایی از این قبیل! آن قدر گفته اند و نوشته اند که هر کسی را به نحوی تحت تاثیر قرار داده اند. اگر بخواهیم از این خواب خرگوشی بیدار شویم و از این دامی که در آن افتاده ایم بیرون بیاییم، باید دام تساهل و تسامح را پاره کنیم. این، تار عنکبوت و دروغ است، ما در اسلام سهولت و یسر داریم، دین اسلام دین آسانی است: یرید الله بکم الیسر،(146) اما تساهل نداریم، تساهل یعنی سهل انگاری. دین اسلام دین آسانی است، اما نگفتند که در آنچه هست سهل انگار، بی اعتنا و بی تفاوت باشید. نه، باید آنچه را که هست جدی گرفت. این مغالطه بزرگی است که بارها آن را جواب داده ایم، باز هم در روزنامه ها می نویسند، باز هم آن شخصیتی که به اصطلاح مسؤول فرهنگی کشور است، باز هم همین را تکرار می کند، ده مرتبه جواب او را داده ایم باز هم همان را تکرار می کند؛ ما در اسلام چیزی به نام تساهل و تسامح نداریم، معنای الحنیفیه السهله السمحه(147) اجازه سهل انگاری نیست؛ دین ما دین آسانی است، اما این دین آسان را باید جدی گرفت و یک سر سوزن هم نباید در آن خدشه وارد شود. به هر حال، این روحیه ترویج شده است و با ترویج آن نوجوانان ما را تحت تاثیر قرار داده اند؛ با ادبیات، شعر، رمان، تئاتر و فیلم های سینمایی؛ انواع و اقسام کارها را انجام دادند که در جامعه ما این مطلب را رسوخ داده اند؛ به گونه ای که کم و بیش کسانی را تحت تاثیر قرار داده است. زودتر باید این تار عنکبوت را پاره کنیم. این حرف دروغ است، اسلام غیرت می خواهد، اسلام پایبندی می خواهد، اسلام تقوا می خواهد، اسلام قاطعیت می خواهد، اسلام جدیت می خواهد و سهل انگاری را به هیچ وجه تجویز نمی کند. اگر بخواهیم با وظیفه خود آشنا شویم و در صدد بر آییم که در دام شیاطین نیفتیم و روزی نیاید که نظام اسلامی ما خدای ناکرده، به خطر بیفتد، باید اول این دام را پاره کنیم.
این قدم اول؛ اما قدم دوم که بر می گردد به یک ضعف فرهنگی که متاسفانه به آن مبتلا هستیم و نتیجه کارهایی است که در طول زمان و به خصوص در دوران پهلوی انجام گرفته است - شاید بعضی از خود ما هم در آن سهیم بوده ایم - و آن ضعف این است که حالت بی اعتنایی نسبت به کارهای دیگران در ما به وجود آمده است؛ این حالت که هر کسی باید سرش به کار خودش باشد، به دیگران چه کار دارد، هر کسی طبق تشخیص شخص خودش عمل کند، چه کار دارد که با دیگران مشورت و همکاری کند، و همفکری داشته باشد. این روحیه تکروی و عدم احساس نیاز به دیگران در انجام فعالیت ها، یک کمبود فرهنگی در ما است. اگر هم بخواهیم امر به معروف کنیم، خودمان یا حداکثر - اگر بخواهیم با دیگران کار کنیم - با دو سه نفر از همسایه ها یا خویش و قوم، اگر در بازار باشد، با همسایه های مغازه، یا اگر در محله است، با همسایه های خانه، در همین محدود نسبت به کاری اقدام می کنیم. اما این که باید برای انجام وظایف اجتماعی، پیوستگی بیش تر، جدی تر و مؤثرتری داشته باشیم، این را باور نکردیم. عللی هم دارد که در مورد بعضی از آن ها حق داریم. ولی به هر حال، می دانیم اسلام به اتحاد، همبستگی و الفت دعوت کرده است. می فرماید المؤمن آلف مالوف(148) مؤمن کسی است که با دیگران انس بگیرد، دیگران هم با او انس بگیرند: من استبد برایه هلک(149) کسی که فقط بر فکر خودش متکی باشد هلاک می شود؛ و اعتصموا بجبل الله جمیعا و لاتفرقوا(150) نیز که معروف است. همه دانیم اسلام وحدت و همبستگی می خواهد؛ به نحوی که همه مسلمانان در حکم پیکر واحد بشوند؛ در روایت آمده: المؤمن اخ المؤمن کالجسد الواحد(151) که سعدی مضمون آن را گرفته است و بر اساس آن گفته: بنی آدم اعضای یکدیگرند، در آن روایت این گونه آمده است که مؤمنان نسبت به یکدیگر حکم اندام های یک پیکر را دارند، سعدی دایره آن را کمی وسیع تر کرده و گفته بنی آدم اعضای یکدیگرند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود مومنان اعضای یکدیگرند. ما مومنان - یعنی کسانی که دوست داریم به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و دوست نداریم اسلام ضعیف شود و نظام اسلامی لطمه بخورد - باید سعی کنیم بیش تر با هم ارتباط برقرار کنیم.
در این جا مشکلی است - که عرض کردم تا حدودی هم حق داشتیم - آن این است که از حدود یک قرن پیش تا به حال، چنین وانمود شده که اگر بخواهیم کار اجتماعی در قالب تشکیل باشد، باید به صورت حزب باشد. از صدر مشروطیت تا به حال هم احزابی که تشکیل شده کارنامه های خوبی ندارند، حتی بعدئ از پیروزی انقلاب اسلامی هم احزابی که تشکیل شد، چندان چنگی به دل نمی زد. اگر به یاد داشته باشید، با این که مؤسسان حزب جمهوری اسلامی، مرحوم دکتر بهشتی، دکتر با هنر، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی بودند، اما امام (قدس السره الشریف) خیلی تاکید نکردند که حزب تشکیل شود. ایشان فرمودند اگر می خواهید حزب داشته باشید، حزب جمهوری اسلامی باشد. این تعبیر تفاوت دارد با این که حتما بروید حزب تشکیل بدهید. به هر حال، این گونه برای ما توجیه شده است که در مسائل سیاسی و اجتماعی، کار یا فردی و یا حزبی است. از کار حزبی هم که دل خوشی نداریم، لذا کار فردی انجام می دهیم. غافل از این که شکل سومی هم هست. هیچ کدام از این ها مدل اسلامی نیست؛ مدل اسلامی همان است که خود امام (قدس السره الشریف) به آن رسید، ولی متاسفانه در مورد آن کاری نشد.
ایجاد تشکل های اسلامی برای انجام فعالیت های اجتماعی
اوایل نهضت، کسانی که به امام (قدس السره الشریف) علاقه داشتند و فدایی امام (قدس السره الشریف) بودند - به خصوص از تهران - خدمت ایشان آمدند و عرض کردند که آقا! جان و مال ما در اختیار شما، شما بگویید که چه کار کنیم، شما روش کار را به ما یاد بدهید. این افراد چند هیات سینه زنی و مذهبی داشتند؛ امام (قدس السره الشریف) فرمود بیایید این هیات ها را به هم نزدیک کنید، ائتلاف کنند. هیات جدا باشند، هر هیاتی سر جای خود و در محله خود باشد، هر کدام هم اعضای خود را داشته باشند، روش کار هیات را هم خودتان انتخاب کنید، گوینده، منبری و مداح هیات به انتخاب خودتان باشد، اما سعی کنید با هیاتی که در همسایگی شماست رابطه برقرار کنید، در مشترکات با هم همکاری کنید، بنشینید اصول مشترکی تنظیم کنید، یا این هیات ها با حفظ استقلال داخلی خود، با هم در امور مشترک ائتلاف کنند. خوف این دارم که اگر این حرف را بزنم، بار سیاسی داشته باشد. اسم هیات های مؤتلفه از آن جا پیدا شد و حالا اسم گروهی شده است؛ و من نمی خواهم از آن گروه حمایت کنم و بگویم درست یا نه، و یا این که انتقادهایی به ایشان وارد است، الان در مقام این بحث نیستم. اصل مدل این کار از امام (قدس السره الشریف) بود، فرمود هیات های مذهبی با هم ائتلاف کنند و به صورت هیات های موتلفه در بیایند. در ابتدا چهار هیات بود، یکی از آن ها را مقام معظم رهبری هدایت می کردند، دیگری را آقای هاشمی، یکی را هم آقای با هنر، بنده هم بعضی گوشه ها در خدمتشان بودم. بعداً این هیات ها برای این که با هم ائتلاف داشته باشند، از امام (قدس السره الشریف) خواستند که نماینده ای تعیین کنند و امام مرحوم دکتر بهشتی را فرستادند. امروز هم ما اگر بخواهیم کار کنیم، گرچه می گویم باید تشکل داشته باشیم و به هم پیوسته باشیم، اما مقصودم تشکیل حزب نیست. حزب را نفی نمی کنم، بلکه می گویم بهترین شکلی با ارزش های اسلامی متناسب دارد همان الگویی است که امام (قدس السره الشریف) عرضه کرد. حزب اشکالاتی دارد که در این روش نیست.
خوب، ملاحظه می فرمایید احزابی که تشکیل می شود، آن ها را چند نفر تاسیس می کنند که در واقع گرداننده کار هستند و تفکر حاکم بر آن حزب فکر همین افراد است؛ ادعا می کنند که افراد رای می گیریم و انتخاب می کنیم، ولی این حرف ها ظاهر قضیه است برنامه را همین افراد تنظیم می کنند و همین ها حزب را می گردانند. اگر ریاستی باشد به همین اشخاص می رسد، نقش ها را همین ایفا می کنند، و چون در واقع رؤسای احزاب هستند که با پیروزی حزبی در انتخاب - اعم از انتخاب مجلس یا انتخاب دیگری - حکومت را به دست می گیرند، انگیزه برای این که به هر قیمتی حزب خودشان غالب باشد زیاد است. در داخل حزب هم برای این که در کادر رهبری قرار بگیرند، فعالیت های زیادی می کنند که به آن سطح بالا بیایند. یعنی انگیزه های مادی و دنیوی در فعالیت های حزبی بسیار مؤثر است. شاید شنیده باشید که بعضی از احزاب برای پیروزی در انتخابات از اموال شهرداری، کارکنان شهرداری، ماشین های شهرداری، اموال بانک ها، امکانات دانشگاه ها، امکانات وزارت آموزش و پروش و مدارس و از خیلی چیزهای دیگر - با این که تمام این ها در قانون آمده است که ممنوع می باشد - اما در موارد زیادی، از همه این ها استفاده شده است! اما در روشی که امام (قدس السره الشریف) پیشنهاد کرد این حرف ها جایی ندارد، در هیات های مذهبی انگیزه دین است و اگر کسی در میان جمعیت یا هیاتی انتخاب می شود که نقش بیش تری ایفا کند، برای این است که واقعا تشخیص داده اند او واقعا می توانند بیش تر خدمت بکند. چیز دیگری در این گونه در این گونه تشکل نیست. در حزب امکان سوء استفاده از امکانات خارجی یا تبلیغات سوء و مسائلی از این قبیل هست، اما در هیات های مذهبی نیست و یا خیلی کم است. با یکدیگر قابل مقایسه نیستند؛ کسانی که در هیئات شرکت می کنند، انگیزه دینی دارند. سعی می کنند خوب بشناسند؛ و بالاخره آفت بزرگ احزاب، رقابت هایی است که بین آن ها واقع می شود. کاندیداهایی که این حزب تایید کرده است، اگر بپرسد که فلان کاندیدایی که حزب دیگر معرفی کرده، انصافاً از این کاندیدای شما اصلح نیست؟ گاهی به زبان هم می آورد که اصلح است. اما به هر حال، حزب تصمیم گرفته! خط سیاسی است! جبهه ما این گونه اقتضا می کند! قول دادیم به تصمیمات هم جبهه ای خود وفادار باشیم! اما در هیات دینی این حرف ها نیست.
پس تاکید بر این است که ما باید تشکل های دینی قوی داشته باشیم، اما نه با مدل غربی حزب، ما در اسلام مدل حزب نداریم. این ها همه از غرب است. ممکن است که از بعضی جهات محسناتی هم داشته باشد، اما جهات عیبی هم دارد که اگر روش بهتری داشته باشیم، چرا آن را انتخاب نکنیم؟ روش بومی خودمان، روش اسلامی خودمان، هیات های مذهبی اما سعی کنیم هیات های مذهبی با هم رابطه داشته باشند؛ این مساله دوم. مساله اول مبارزه با تساهل و تسامح، تقویت روح غیرت و حساسیت دینی بود؛ دوم مبارزه با فردگرایی و تکروی؛ باید این فرهنگ را در خودمان تقویت کنیم که برای مبارزه با شیاطینی که کیان ما، نظام و دین ما را هدف گرفته اند، با کار فردی نمی توان مقابله کرد، باید کار جمعی کرد؛ کار جمعی هم تشکل، ارتباط و همبستگی می خواهد. اگر هیچ راه دیگری غیر از حزب نبود، حزب هم تجویز می شد. بالاخره امام (قدس السره الشریف) حزب را نفی نکرد، اما آنچه نظر اصلی خود ایشان بود و در اول نهضت هم سفارش کرد، مساله هیات های مذهبی بود. چه کار کنیم؟ پیشنهاد بنده این است: سعی کنید هر کدام از شما در محله خودتان مسجدی که نسبتا جامعیت و امکانات بیش تری دارد انتخاب کنید، سعی کنید همه بچه های محل را به آن مسجد دعوت کنید، هر کسی را به صورتی؛ راه دعوت کردن دیگران را و این که چگونه نوجوانان بر یکدیگر اثر بگذارند، به طور طبیعی خودشان به خوبی بلد هستند؛ در کلاس اگر شاگرد ممتازی باشد که امتیازی داشته باشد، می تواند به تنهایی تمام کلاس را به دنبال خود بکشد؛ نوجوان ها خوب می دانند که چه کار بکنند.
شما سعی کنید بچه ها را تشویق کنید که همه بچه های محل را جمع کنند. اما آیا اگر ضد انقلاب هم باشند؟ البته ضد انقلاب بودن به - اگر هم باشد - از روی نا آگاهی است؛ این مورد را باید نخست در خارج از هیات روی او کار کنند، تماس بگیرند و سعی کنند او را هدایت کنند. زمانی که رسما می خواهد جزء تشکل شما بشود، باید فردی باشد که به او اطمینان دارید. بعد از تشکیل این هیات ها سعی کنید از میان افرادی که هستند کسانی که کارآیی بیش تری دارند، کارها را به عهده گرفته، بیش تر فعالیت کنند؛ شورا تشکیل بدهند، جلسات مشورتی داشته باشند، فکرهایشان را صادقانه روی هم بریزند، سعی کنند خودشان فکر کنند، خودشان تصمیم بگیرند؛ چنین نظامی، مردمی خواهد بود، مردم سالاری که غربی ها می گویند -والله- دروغ است. نود درصد مردم هیچ نقشی در آن ندارند. مردم سالاری این است که همه مردم یک محل، خودشان تصمیم بگیرند بدون این که اجبار و ترسی در کار باشد؛ آنچه انجام می شود بر اساس احساس وظیفه است، مردم سالاری حقیقی و حکومت مردمی این است، نه آنچه که با تبلیغات فریبنده، تهدید، تطمیع، با وعده پول و مقام، افرادی را به راهی جذب کنند. شما خیال می کنید بعضی که به لیست سی نفری رای دادند، حتی اسم بیست نفرشان را نشنیده بودند، چه رسد به این که این ها را بشناسند، دقیقا شناسایی کنند، صلاحیت آن ها را احراز کنند و از روی بصیرت و احساس مسؤولیت به آن ها رای بدهند، آن دموکراسی غربی است؛ اما در حکومت مردمی اسلامی، هر کس بر اساس احساس وظیفه دینی فردی را انتخاب می کند که بتواند بهتر برای اسلام کار کند. البته ممکن است بین صد نفر یکی دو نفر هم سوء استفاده کنند، اما این در مقابل صد نفر، قابل اغماض است. اما در دموکراسی غربی اصل بر سوء استفاده، فریبکاری و تبلیغات سوء به نفع اغراض شخصی است.
سعی کنید اجتماعات خود را تقویت کنید، روح محبت را بین خودتان تقویت کنید؛ ببینید اسلام چه دستوراتی داده که ما فراموش کرده ایم، می فرمایند: ((ان المؤمنین اذا التقیا فتصافحا انزل الله بین ابهامیها مئه رحمه تسعه و تسعین لاشدهما حبا(152) هنگامی که دو برابر مؤمن به یکدیگر می رسند و با یکدیگر دست می دهند و احوالپرسی می کنند، خداوند صد درجه رحمت بر آن ها نازل می کند که نود درجه آن برای کسانی است که دیگری را بیش تر دوست می دارد. ملاحظه بفرمایید اسلام تا چه حد تلاش کرده است تا مومنان و کسانی که دارای یک هدف هستند، بر اساس ایمان به خدا و همکاری در راه تحقق اهداف الهی، نه راه هوس ها، با هم روابط دوستانه داشته باشند، از عیوب یکدیگر صرف نظر کنند و عاشقانه با هم برخورد کنند. از معصوم (علیه السلام) نقل شده که اگر مؤمنی فقط برای ملاقات مؤمن دیگر به در خانه او برود، خداوند ملکی را می فرستد که برو از او بپرس برای چه کاری به در خانه این مؤمن آمدی؟ عنایت بفرمایید، فرشته ای از طرف خدا می آید که شما چه حاجتی داری که در خانه این مؤمن را می زنی؟ می گوید آمده ام رفقیم را ببینیم، می پرسد آیا از او در خواست مالی داری؟ می گوید نه. باز می پرسد آیا احتیاج دیگری به او داری؟ می گوید نه. آن فرشته می گوید پس برای چه می خواهی او را ببینی؟ می گوید فقط ذلم برای او تنگ شده بود و می خواستم او را ببینم؛ خدا به فرشته می فرماید که به این مؤمن بگو، ایای زرت و ثوابک علی(153) تو به دیدن من آمدی پس اجر و ثواب تو بر عهده من است.
این نمونه ای از دستورات اسلام است. سعی کنید با هم رابطه محبت آمیز داشته آمیز داشته باشید، کدورت ها را کنار بگذارید، وحدتی که می فرمایند، اعتصام بجبل الله که می فرمایند، این ها را عمل کنیم. اما دشمنان اسلام در این مورد هم سوء استفاده می کنند، گمان می کنند هر وحدتی به هر شکلی حاصل شود، مطلوب است؛ حتی اگر در جایی قدرت در دست نااهلان بود، برای این که وحدت حاصل بشود، همه تابع آن ها بشوند، تا وحدت حاصل شود. خوب، اگر چنین وحدتی مطلوب باشد، اکثر مردم روی زمین کافر و مشرک هستند، پس برای این که وحدت بشود، مسلمان ها هم کافر بشوند! شاید نود درصد مسلمان ها در عالم اسلام غیر شیعه باشند، پس خوب است شیعه ها سنی بشوند تا وحدت حاصل شود! آیا این وحدت مطلوب است؟ نه، بلکه وحدت بر اساس محور حق مورد تایید است: ان اقیموا الدین و لا تنفرقوا فیه(154) دین را معیار قرار بدهید و پیرامون آن وحدت داشته باشید، نه این که بی دین ها متحد شوید. وحدت با دشمنان جز هلاکت چه نتیجه ای ممکن است داشته باشد؟ باید با خودی ها ودت داشت. چه ملاکی را باید در نظر بگیریم؟ دو ملاک ممکن است مطرح شود که بازگشت هر دو به یک چیز است؛ در بخش قوانین، احکام اسلام و در بخش اجرا ولی فقیه ملاک وحدت است. برای کسانی که بخواهند واقعا دین در جامعه به دست کسی که ماذون از طرف امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - است اجرا شود، این دو ملاک، مهم است: حاکمیت قوانین اسلام به دست ولی فقیه؛ این می تواند معیار وحدت باشد. اختلاف سلیقه ها زیاد است و هیچ گاه هم برداشته نخواهد شد، شیوه های رفتاری مختلف است، روش های پیاده کردن اهداف هیچ گاه واحد نخواهد بود، اما این دو مورد می تواند ملاک وحدت جامعه باشد: همه بخواهند اسلام جاری شود و همه بخواهند که احکام اسلام به دست کسی پیاده شود که اولا اسلام شناس تر از دیگران - به خصوص در مسائل اجتماعی - باشد، و ثانیا از طرف خدای متعال و اولیای دین ماذون باشد، تا غاصب نباشد. حالا اگر به ولایت فقیه تمسک کردید، طبعا اسلام هم هست، چون ولی فقیه که به غیر اسلام حکم نمی کند. پس می توانیم بگوییم بر اساس محور ولایت فقیه، وحدت حاصل می شود. اما وحدت های دیگری بر اساس دموکراسی، ارزش های غربی، آزادی و... چگونه است؟ همان آزادی هایی که نمونه های آن را در کنفرانس برلین ملاحظه فرمودید که این ها به دنبال چه آزادی هایی هستند! روزی که من در دانشگاه تهران گفتم این ها دنبال چه آزادی هایی هستند، تمام روزنامه ها غلیه ما بسیج شدند، شخصیت های بزرگ مملکت به ما اعتراض کردند؛ بسم الله! حالا ببینید، نماینده آن گروه دانشجویی و سایر گروهک ها رفتند دنبال چه وحدتی، و چه آزادی هایی را می خواستند، و با چه ذلت و خواری این کنفرانس را برگزار کردند! آبروی خودشان و آبروی کشورمان و آبروی مردمشان را ریختند! البته آبروی اسلام و مردم مسلمان بالاتر از این است که این پلیدها بتوانند بریزند، و الله العزه و لرسوله و للمؤمنین(155) ولی آن ها به اندازه دهان نجس خودشان، آب نجسی به آبروی جامعه اسلامی ریختند! آنان دنبال این آزادی ها هستند! وحدت بر این اساس می تواند مطلوب باشد؟ بر فرض که این گروهک ها همه در یک جبهه با هم متحد شوند، آیا این برای اسلام چیز مطلوبی خواهد بود؟ وحدت بر اساس دین، که نماد و سمبل آن ولی فقیه است، مورد نظر اسلام است.
پس اگر شما خواستید همفکرها، همکاران و دوستانی انتخاب کنید، این را اصل قرار دهید، ببینید آیا می خواهید احکام اسلام پیاده شود یا نه؛ یا این که می خواهد به بهانه ترک احکام اسلام بگوید قرائت دیگری هم هست! برای این که از زیر بار حکم اسلام در برود، بگوید این فهم شماست! فهم خود را مطلق نکنید! فهم های دیگری هم هست! این حرف ها یعنی انکار دین؛ وقتی احکام جزایی اسلام ترک شد، احکام شرعی آن هم شد اعتباریاتی که پایه عقلانی و واقعی ندارد! پس چه چیزی برای دین باقی خواهد ماند؟ کسانی که واقعا بخواهند احکام دین پیاده بشود، معتقد باشند که آنچه در قرآن است، آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود و آنچه چندی پیش امام (قدس السره الشریف) عمر خود را بر سر آن گذاشت و این نهضت و انقلاب را برای آن به پا داشت، ما همان اسلام را می خواهیم، نه اسلامی که تحصیل کرده های هاروارد و دانشگاه لندن، آکسفورد و جاهای دیگر بیایند، تفسیر کنند! و قرائت آن ها بر ما حکم کند! بلکه قرائت خدا، قرائت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، قرائت ائمه اثنی عشر (علیه السلام)، قرائت همه علما در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله، ما این اسلام را می خواهیم؛ و غیر از آن، اسلامی نیست. این غلط است که اسلام این و اسلام آن، این مسامحه در تعبیر است؛ وگرنه یک اسلام بیش تر نیست تو هر چه غیر از آن باشد کفر و الحاد است، که اسم آن را قرائت دیگری از اسلام گذاشته اند؛ ما که دو اسلام نداریم.
توصیه می کنم جلسات مذهبی را احیا کنید، محور آن ها را مسجد قرار دهید، سعی کنید که همه اهل محل، از کسانی که ایمان به اسلام دارند، می خواهند احکام اسلام پیاده شود و ولی فقیه را قبول دارند، همه را دعوت کنید، با همه مهربان باشید، به همه صمیمی باشید، از اشتباهات آن صرف نظر کنید، اشتباهات کوچک را به رخ دیگران نکشید، تا اندازه ای که می توانید به ایشان کمک کنید؛ اگر از مال دنیا هم دستتان خالی است و نمی توانید کمک مالی کنید، حداقل با زبان خوش کمک کنید، و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه(156) همان روحیه ای که در ایام انقلاب و بعد از انقلاب در زمان جنگ بود که مردم از نان شب خود و از خوراک فرزندانشان می زدند؛ این روحیه را احیا کنید، تا همبستگی بیش تری پیدا شود و مسلمانان حکم پیکر واحد را پیدا کنند.
خوب، زمانی که این تشکل حاصل شد، چه خوراک فکری در آن ارائه کنیم؟ آیا در این تردیدی داریم؟ البته محور اصلی، قرآن و کلام ائمه اطهار (علیه السلام) است؛ و اگر توضیحی لازم است از کسانی که صحت فکرشان مورد تایید شخصیت های اسلامی است، استفاده کنیم. امام (قدس السره الشریف) تایید فرمودند که همه کتاب های شهید مطهری معتبر است، آن ها را عرضه کنید؛ چرا با وجود این کتاب ها، سراغ چیزهای مشکوک یا معلوم الکذب و معلوم الخطا برویم؟ به این بهانه که چیز نو می خواهیم! خوب، اگر این گونه است قرآن را کنار بگذاریم و چیز دیگری پیدا کنیم! قرآن هم مال هزار و چهارصد سال پیش است! مگر هر چه متعلق به قدیم بود، بد و هر چه جدید باشد، خوب است؟ عکس این ادعا اولی است؛ هر مطلب تازه ای در دین بدعت و ضلالت است؛ این عبارت نهج البلاغه است، بخوانید.(157) البته ممکن است تفسیر جدیدی برای آیه ای پیدا شود که صحیح هم باشد؛ اما نوآوری در دین و چیزی را از پیش خود عرضه کردن، بدعت و ضلالت است و بازگشت آن به جهنم است. اما اگر کسانی با روش های صحیح تحقیق، مطالب جدیدی را از کتاب و سنت استفاده کردند، بر سر و چشم؛ کار همه علمای ما در طول تاریخ همین بوده است؛ اما بر اساس روش معقول و معتبر و با روش صحیح تحقیق، نه به صورت دلخواه؛ نه برای این که صهیونیست ها از ما تعریف کنند! اگر با روش صحیح، تحقیقی انجام شد و از کتاب و سنت مطلب جدیدی به دست آمد، اهلا و سهلا.
پس کار ما باید این باشد که کتاب و سنت و روح اسلام را بهتر بفهمیم و در مقابل شبهاتی که به اسلام وارد می شود، بتوانیم جواب بدهیم و در کنار این، مسائل روز مربوط به عالم اسلام - چه کشور خودمان و چه کشورهای دیگر را - بیش تر آشنا شویم و تحلیل سیاسی داشته باشیم؛ این کارهایی است که باید انجام دهیم.
مشکل ما این است که گمان کرده ایم امر به معروف و نهی از منکر از همیشه یک کار فردی است و اگر خواستیم خدمتی به دین بکنیم، حداکثر در تظاهرات شرکت کنیم و شعار بدهیم. این تصور اشتباه است؛ شعار دادن آغاز کار است. هنگامی که دهه عاشورا تمام می شود، مجالس سینه زنی و عزاداری تدریجا کم و تعطیل می شود، و این حرارت و شور و شوقی را که در سایه نام سیدالشهداء (علیه السلام) پیدا کردیم از دست می دهیم؛ در حالی که این برنامه باید آغازی باشد برای این که کار اصلی ما شروع شود و آن را ادامه دهیم؛ نورانیتی که در سایه عزاداری سیدالشهداء (علیه السلام) پیدا کردیم، حفظ کنیم، وحدت و همدلی که برای ما میسر شده تقویت کنیم؛ نه این که تا سال بعد رها کنیم. از همین امشب تصمیم بگیرید - البته بنده جسارت نمی کنم و نمی خواهم دستور بدهم، اما چون مکررا سؤال شده که چه کنیم، بنده آنچه به ذهنم می رسد می گویم، اگر هم شما راه بهتری سراغ دارید، به من هم بگویید تا بر اساس آن عمل کنم - از همین امشب تصمیم بگیرید، فردا سعی کنید بچه های محل را در هیاتی سازماندهی کنید، ممکن است در ابتدا این کار عملی نشود، اما به تدریج ظرف مدتی می توانید تمام بچه های محل را سازماندهی کنید؛ با یک هیات پاک و بی غل و غش، برای این که دین را بهتر یاد بگیریم و در موقع مقتضی از این اجتماع بهتر استفاده کنیم. بعد از این که این هیات قوام یافت، سعی کنیم با هیاتت مجاور رابطه برقرار کنیم. اگر شهر شما بیست محله دارد بیست نماینده - از هر هیاتی یک یا دو نفر - جمع شوند، برای این که کار هیات ها را هماهنگ کنند. شورایی تشکیل دهند، اگر لازم شد اطلاعاتی به همه برسد، فورا به وسیله همین اعضا طی مدت کوتاهی به تمام افراد هیات می رسد؛ باید به خاطر داشته باشید اوایل انقلاب زمانی که پیام امام (قدس السره الشریف) می رسید، چگونه ظرف یم شب توزیع می شد؛ روح همبستگی بین مردم پیدا شده بود، اما این روحیه را زود از دست دادیم؛ البته الحمدلله هنوز به طور کلی از دست نداده ایم، ولی ضعیف شده است. این روحیه را احیا کنید. راه پیروزی بر دشمنان اسلام، تقویت روابط انسانی و اسلامی میان افراد مسلمانی است که به احکام اسلام و ولایت فقیه معتقد هستند. اگر شما این رابطه را تحقق بخشیدید و تقویت کردید، مطمئن باشید که آمریکا که هیچ، اگر تمام عالم پشت به پشت هم بدهند، هیچ ضرری به شما نخواهند زد. حاصل کلام این شد که در این جلسات، محور بحث ها باید اول یاد گرفتن معارف اسلامی، پاسخ دادن به شبهات و آشنا شدن به مسائل سیاسی کشور با استفاده از تحلیل های افراد مورد اعتماد باشد؛ البته نمک این جلسات هم عزاداری برای سیدالشهداء (علیه السلام)، و به یک معنا روح این جلسات است؛ ولی باید به خاطر داشته باشید که اگر فقط جلساتی تشکیل دهیم و از شب تا سحر فقط سینه بزنیم، با این کار، مشکل ما حل نمی شود. نام سیدالشهداء (علیه السلام) برای این بود که ما را جمع کند، اما برای چه جمع کند؟ برای این که اسلام را بهتر یاد بگیریم و با دشمنان اسلام بهتر مبارزه کنیم. برنامه این نیست که شب تا سحر سینه بزنیم، این عزاداری ها باید نمک اجتماعات ما باشد؛ آش را با نمک جا به جا نکنیم؛ سعی کنیم معارف دین را بهتر یاد بگیریم، جواب شبهات را یاد بگیریم، مسائل سیاسی را خوب درک کنیم و راه های مبارزه با دشمنان را بهتر بیاموزیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
امر به معروف و نهی از منکر در قرآن
- معنای اصطلاحی امر به معروف و نهی از منکر
- مراتب امر به معروف و نهی از منکر
- احساس مسؤولیت نسبت به دیگران
- چرا قرآن در مقابل مؤمنان تعبیر منافقان را آورده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، و الصلوه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، ابی قاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین، اللهم کن لولیک حجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه ساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
المنافقون و المنافقات بعضهم من بغض یامرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبصون ایدیهم نسوا الله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسدون(158)
و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه یطیعون الله و رسوله اولئک سیر حمهم الله ان الله عزیز حکیم(159)
در قرآن کریم، ده ها آیه پیرامون امر به معروف و نهی از منکر با تعبیرات و آهنگ های مختلف نازل شده است، که از میان این آیات، دو آیه از سوره توبه را انتخاب کرده ام، و به اندازه ای که در این جلسه فرصت باشد درباره این آیات عرایضی تقدیم می کنم؛ البته، چون مباحث پیرامون موضوع مورد بحث در این آیات زیاد است، آن ها را فهرست وار عرض می کنم.