فهرست کتاب


آذرخشی دیگر در آسمان کربلا

آیت الله محمدتقی مصباح یزدی‏‏

وظایف حکومت و مردم در شرایط حاضر

- وظیفه حکومت و جامعه در زمینه آموزش احکام و مسائل
- وظیفه حکومت و جامعه در برابر توطئه های دشمنان
- علل فراموش شدن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر
- ایجاد تشکل های اسلامی برای انجام فعالیت های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، و الصلوه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، ابی قاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین، اللهم کن لولیک حجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه ساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک.
به برکت نام سیدالشهداء (علیه السلام) چند شب در این عزاخانه حسینی توفیق پاسخ به بعضی از سؤال ها درباره داستان عاشورا، و نیز مطالبی در حد توان و فهم گوینده و اقتضای مجلس به عرضتان رسید. مناسب است در این جلسه، مباحث گذشته را جمع بندی و نتیجه گیری کنیم.
سلسله بحث ها به این جا منتهی شد که یکی از اهداف سیدالشهداء (علیه السلام) از این قیام همانگونه که خود حضرت (علیه السلام) تصریح فرمودند، امر به معروف و نهی از منکر بود. سعی ما این بود که معانی امر به معروف و نهی از منکر را توضیح دهیم و بررسی کنیم که به کدام معنا، قیام سیداشهداء (علیه السلام) نوعی امر به معروف و نهی از منکر بوده است؟ و در چه شرایطی ممکن است امر به معروف و نهی از منکر به این صورت واجب شود؟ حاصل جواب هم این بود که اگر توطئه های پیچیده ای در جامعه برای محو حقیقت اسلام، گمراه کردن مردم و از بین بردن حکومت اسلامی و حکومت حق وجود داشته باشد و راه های عادی و متعارف، اعم از اقدامات فردی و کارهای اجتماعی، برای حل مشکلات سودی نبخشد، و فقط این راه باقی بماند که قیامی شهادت طلبانه، مظلومیت و حقانیت ثابت بشود، این روش متعین خواهد بود. و اگر شرایطی پیش بیاید که نشان دادن راه حق و تلاش برای برقراری نظام اسلامی متوقف بر چنین کاری باشد، باز هم چنین حرکتی لازم خواهد بود.
البته قیام سیدالشهداء (علیه السلام) چنان برکتی داشت که بعید است در طول تاریخ اسلام مجددا چنین شرایطی پیش بیاید و به اندازه ای فضای جامعه اسلامی تیره و تار بشود شناختن حق میسر نباشد. بحمدالله بعد از قیام سیدالشهداء (علیه السلام) شرایطی فراهم شد که سایر ائمه اطهار (علیه السلام) بتوانند حقایق اسلام را در اقطار کشورهای اسلامی تبیین کنند؛ شاگردانی برای تبلیغ، ترویج و تعلیم معارف اسلامی بپرورانند، یارانی را برای انجام حرکت های ارشادی و احیاگرانه در بلاد مختلف بپرورانند و دیگر به چنین حرکتی چون قیام سیداشهداء (علیه السلام) در زمان بقیه ائمه (علیه السلام) نیازی نبود، انشاء الله بعد از این هم نیازی نخواهد بود. ولی به هر حال مسائل کلی، تابع وجود یا کثرت مصادیق نیست، بلکه حکم آن با وجود یک مصداق مشخص می شود. البته گرچه بعید است چنین قیامی با این وسعت و با این خصوصیات ضرورت داشته باشد، اما ممکن است گاهی قیام های محدودتری ضرورت پیدا کند. در فرمایشات امروز مقام معظم رهبری هم اشاره به امکان چنین چیزی بود،(142) حتماً کسانی که شنیدند، این مساله را متوجه شدند.
به هر حال، این مساله ای است که باید به آن توجه داشت؛ زیرا آمادگی جامعه اسلامی برای برخورد با دشمنان، امکان نفوذ و موفقیت آن ها را کم می کند. اما اگر روزگاری به خواب خرگوشی فرو رفته و به صورت های مختلف تحت تاثیر تبلیغات دشمنان قرار بگیریم و غیرت دینی را از دست بدهیم، آن وقت دشمنان طمع کرده و شاید باز شرایطی پیش بیاید که احتیاج به چنین حرکت های شهادت طلبانه ای پیدا کنیم. به همین مناسبت بحث نسبتاً طولانی درباره امر به معروف و نهی از منکر عرض کردم و گفتم امر به معروف به معنای عام آن شامل چند عنوان دیگر نیز می شود که یکی از عناوین کلی آن می تواند عنوان تعلیم داشته باشد، یکی دیگر از عناوین کلی آن ممکن است موعظه باشد، و بالاخره می رسد به جایی که یکی از عناوین آن می تواند جهاد باشد.

وظیفه حکومت و جامعه در زمینه آموزش احکام ومسائل

در مورد تعلیم عرض کردم، که می تواند سه شاخه داشته باشد: تعلیم جاهل، تنبیه یا تذکر غافل و ارشاد ضال. اول این است که کسی در جامعه اسلامی از معارف بهره برداری ندارد، و هنوز برای او شرایطی فراهم نشده است که معلومات لازم در مورد دین را کسب کند که باید او را تعلیم داد. این هم یکی از مراحلی است که می تواند از مصادیق امر به معروف باشد. البته باز تاکید می کنم، به معنای عام آن. معنای دوم این است که کسی به مساله علم دارد، اما در شرایطی واقع شده که اصلا از این که چنین حکمی و چنین مساله ای وجود دارد و چنین تکلیفی هم برای او هست دچار غفلت شده است. به هر حال، موضع گیری ها و جهت گیری های انسان تابع ذهنیات او است، اکثر ذهنیات ما هم تابع شرایط محیط است، از دیدنی ها و شنیدنی ها بیدار می شویم، توجه انسان به مسائل غالباً تابع شرایط محیط است؛ اگر محیط آلوده، تاریم، و فاسد باشد، ممکن است بسیاری از مردم از تکالیف خود غافل بشوند و اگر از ایشان سؤال شود که در اسلام فلان تکلیف وجود دارد، می گوید بله، اما از این که خودشان چنین تکلیفی دارند و باید انجام بدهند غافلند، در این مورد امر به معروف و نهی از منکر تذکر دادن به غافل می شود، یا تنبیه به معنای لغوی آن، یعنی بیدار کردن. سوم ارشاد ضال، یعنی کسی که معرفت صحیح ندارد ولی خیال می کند که شناخت لازم را دارد، جاهل مرکب است، گمان می کند وظیفه خود را می داند، ولی اشتباه می کند؛ ارشاد راهنمایی چنین کسی به این که تو اشتباه می کنی، و اگر چنین تصور می کنی که وظیفه تو این است یا به این شکل باید انجام بگیرد، خطا می کنی و به این صورت نیست، راه صحیح چنان است، مقصد صحیح چنین است؛ این ارشاد ضال است، ارشاد کسی که گمراه است. این سه وظیفه که همه از قبیل تعلیم است. تعلیم هم گاهی به صورت فردی است، هر کس در خانواده خود چنین مسؤولیتی را دارد که نسبت به فرزندان و اهل و بیتش، اگر جاهلی باشد، اگر ضالی باشد یا اگر غافلی باشد، او را تعلیم داده، ارشاد کند، قوا انفسکم و اهلیکم نارا و قودها الناس و الحجاره(143) انسان همان گونه که مکلف است خود به وظایف شخصی اش عمل کند، مکلف است که به خانواده، نزدیکان و کسانی که تحت تاثیر فکر او هستند آموزش بدهد. این وظیفه ای درست - در سطح وسیع تر - برای عالمان و کسانی که در این گونه مسائل تخصص دارند، تکلیفی است سنگین تر، وسیع تر و عمیق تر که در جامعه باید وظایف را انجام دهند؛ و زمانی که جامعه به وسیله نهادهای مختلف اداره می شود، باید نهاد خاصی برای این کار در نظر گرفته شود. می دانید که در جوامع سابق به صورت ساده اداره می شد و این وزارتخانه ها و تقسیمات به صورت امروزی نبود، مثلا در صدر اسلام، اگر برای جایی والی می فرستاد، حداکثر سه نفر را می فرستادند، معمولاً آنچه بنده از تاریخ به خاطر دارم، یکی شخص والی و حاکم، دیگری معلم و قاری، کسی که قرآن را بلد بود و به دیگران تعلیم می داد، عالم بود و در معارف و احکام به او مراجعه می کردند، یکی هم خزانه دار بود که اموال را جمع آوری می کرد و حساب آن را داشت. این سه نهاد، کم کم پس از آن که روابط جامعه پیچیده و گسترده شد، تعداد این نهادها نیز اضافه شد تا جایی که امروزه می بینید که کابینه ها و دولت ها از بیست یا سی وزارتخانه تشکیل می شود. در شرایط فعلی که ما زندگی می کنیم حداقل سه وزارتخانه، آموزش های سه گانه را به عهده دارند، وزارت آموزش و پروش که در کنار سواد آموزی و علوم متعارف مادی و دنیوی موظف است آگاهی های دینی را به کودکان ارائه کند، البته اگر نظام اسلامی باشد، و باید انصاف داد که در بین نهادهای ما وزارت آموزش و پرورش، حتی در زمان رژیم گذشته از بهترین نهادهایی بوده که به این جامعه خدمت کرده است؛ امروز هم شاید در حدی که بنده اطلاع دارم، یکی از بهترین وزارتخانه های ما همین آموزش و پرورش باشد. این امر دلایلی هم دارد، از جمله این که عمده کارمندان آن که آموزگاران و دبیران هستند، از طبقه متوسط و معمولی هستند، از همین فرزندان شما هستند که با محافل دینی سر و کار دارند و اندیشه دینی شان محکم است. به همین دلیل هنگامی که به مدرسه می روند احساس مسؤولیت می کنند.
به جز آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالی هم بخشی از مسؤولیت آموزش جامعه را در دانشگاه ها عهده دار است؛ همچنین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، که عنوان ارشاد اسلامی گویای این وظیفه است. متاسفانه عملکرد این دو وزارتخانه در حد مطلوب نیست و علی رغم این که مقام معظم رهبری درباره وزارت آموزش عالی چند سال است که صریحاً گفته اند شما باید دانشگاه ها را اسلامی کنید، کار جدی ای انجام نشده است، که شاید به این دلیل باشد که بعضی مسؤولان آن، اراده جدی برای این کار نداشته باشند؛ که البته این امر هم دلایلی دارد. از جمله این که بسیاری از استادان دانشگاه ها و حتی اداره کنندگان این نهاد تحت تاثیر فضای خارج هستند، چند سالی را در اروپا گذرانده اند و یا زیر دست اروپا رفته بوده اند، خلق و خوی، فرهنگ و معلومات آن ها بیش تر به فرهنگ کفر نزدیک است تا به عالم اسلام؛ طبعاً کسانی هم که زیر دست این گونه افراد بزرگ شوند، دیگر بهتر از خود آن ها نخواهند بود. به هر حال کار این دو وزارتخانه ناقص است. وزارتخانه ارشاد هم که به قول معروف طشتش از بام افتاده است و همه می دانید که وضعیت آن چگونه است و آنچه بسیار جای تاسف دارد این است که بعضی از مسؤولان این نهاد تصریح کرده اند که اصلا با دین سر و کاری هم ندارد و اسم ارشاد اسلامی را هم فقط یدک می کشند، یعنی تعارف است وگرنه کار این وزارتخانه همان کار وزارت فرهنگ و هنر زمان شاه است! ما کاری با دین مردم نداریم! ما فرهنگ ملی و فرهنگ باستانی و رقص و آواز و این قبیل مسائل را باید ترویج کنیم! زبان فارسی و فرهنگ ملی ایرانی را در کشورهای دیگر باید رواج دهیم! کاری به اسلام نداریم! تصریح کرده اند؛ اگر هم تکذیب می کنند، من مورد خاص این گفته ها، تاریخ، شنوندگان و مخاطبین آن را می دانم، و به ایشان عرض خواهم کرد.
به هر حال، این سه نهاد در جامعه ما باید به مسائل آموزش و پرورش جوانان اهتمام داشته باشند که یکی از آن ها نسبتاً عملکرد خوبی دارد، ولی دو وزارتخانه دیگر هیچ مطلوب نیست و یکی از آن ها هم بسیار بد است. خوب، حالا که این سه نهاد به وظیفه اجتماعی خود عمل نمی کنند، مردم چه باید بکنند؟ صرف نظر از این که ما به اصطلاح امروزی ها، به عنوان یک شهروند وظیفه ای در مقابل دولت و حقی بر حکومت داریم، اما خود ما چه باید بکنیم؟ اگر آن ها عمل نکردند، دیگر مردم وظیفه ای ندارند؟ اگر فرصت بود بیش تر توضیح می دادم که اصولا این وظایف بر عهده خود مردم است و در شرایط پیچیده اجتماعی امروز است که به دولت منتقل شده است. این بحثی است که اصلا وظایف دولت چه هست، آیا یک سلسله وظایفی است که اصالتا از آن دولت است و مردم در آن نقشی ندارند یا بر عکس، یک سلسله وظایفی است که خود مردم باید انجام بدهند، لکن چون از عهده مردم بر نمی آید یا داوطلب برای انجام آن به اندازه کافی نیست، دولت از طرف مردم نیابت می کند. اتفاقاً آموزش و پرورش از اموری است که کار خود مردم است و آنان خود باید سعی داشته باشند که معارف اسلامی در جامعه رواج داشته باشد؛ اما امروزه به لحاظ شرایط اجتماعی قسمت هایی از این وظیفه به عهده دولت واگذار شده و وظیفه او است، البته باید انجام بدهد و مردم هم باید مطالبه کنند. اما اگر دولت به هر دلیلی این وظیفه را انجام نداد، از دوش مردم ساقط نمی شود. پس یکی از وظایفی که ما داریم، به ویژه در شرایطی که دو نهاد آموزش عالی و وزارت ارشاد به وظیفه خودشان عمل نمی کنند، این است که به تعلیم جوانان و نوجوانانمان بپردازیم. منظور از این تعلیم واجب تعلیم امور دینی است. سایر چیزها هم گاهی ضرورت پیدا می کند، اما آن چه الان مورد توجه ماست و از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر می دانیم، آموزه های دینی است؛ یعنی آنچنان به معارف مسلح دینی شوند که تحت تاثیر جو قرار نگیرند، دینشان ضعیف و ایمانشان سست نشود، در اصول و پایه های دین شک پیدا نکنند؛ چنین آموزش هایی را باید به ایشان داد.
بخش عظیمی از این مسؤولیت بر عهده ما و بر دوش روحانیت است. باید سعی کنند در این زمینه ها کتاب هایی را در سطوح مختلف بنویسند، اساتیدی تربیت کنند، کلاس های مختلف، آموزش های حضوری و غیر حضوری، رسمی و غیر رسمی، محدود و طولانی، کوتاه مدت و دراز مدت فراهم کنند، تا جوانان بتوانند از این امکانات استفاده کنند. خوشبختانه در این زمینه کارهایی انجام گرفته است، مخصوصاً برای دانشجویان دانشگاه ها، قدم هایی برداشته شده است و به کمک بسیج دانشجویی هر سال حدود دو هزار نفر آموزش هایی می بینند، کتاب ها در دانشکده های نیروهای مسلح تدریس شود. سایر دانشجویان، دانش آموزان، آموزگاران و دبیران هم می توانند این کتاب ها را تهیه کنند، سعی کنند استادی پیدا کنند، یا نوارهای درسی که هست بگیرند و از آن ها استفاده کنند تا خودشان را مجهز کنند و کم تر تحت تاثیر شبهات شیطانی قرار بگیرند؛ شش جلد کتاب است که در زمینه این مسائل تهیه شده و اگر اطلاحات بیش تری خواسته باشید می توانید از مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس السره الشریف) در قم یا از دفتر طرح ولایت وابسته به بسیج دانشجویی سراغ بگیرید.
این مقوله آموزش هایی بود که تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر بر ما واجب می شود. بخش دوم امر به معروف و نهی از منکر به معنی عام مواعظ بود. این هم باز نسبت به افراد نزدیک و تحت تکفل و کسانی که شخص در ایشان نفوذ فکری دارد، وظیفه همه است. همه وظیفه دارند در حدی که خودشان معلوماتی دارند فرزندان خود را نصیحت کنند، راه خیر و شر را نشان بدهند، تشویقشان کنند که کارهای واجبشان را اعم از واجبات فردی و اجتماعی انجام دهند. این مسؤولیت را در سطح وسیع تری نهادهای دیگر و از جمله وعاظ رسمی به عهده دارند. وعظها باید این مسؤولیت را به نحو جدی در این شرایط درک کنند، وعظها و موعظه هایشان را به گونه ای تنظیم کنند که نیازهای جامعه را بر آورده کند، لغزشگاه هایی را که جوان ها به آن ها مبتلا می شوند، بیش تر به ایشان توجه بدهند، نه چیزهای کلیشه ای که صد یا دویست سال قبل بوده است، امروز هم ما باز همان ها را تکرار کنیم و به نیازهای امروز جامعه توجه نکنیم. بخش موعظه هم شرایط خودش را دارد و چون این برای همه معروف تر است و می دانند که امر به معروف و نهی از منکر در مورد آن صحبت کنم و می پردازم و به بخش مهم تری که ما باید آن را از داستان عاشورا و سیدالشهداء (علیه السلام) بیش تر یاد بگیریم.

وظیفه حکومت و جامعه در برابر توطئه های دشمنان

چنان که بیان شد، یک قسم مهم از امر به معروف و نهی از منکر که متاسفانه مورد غفلت بسیاری از ما واقع شده، بخصوص قبل از نهضت حضرت امام (قدس السره الشریف)، مبارزه با توطئه های ضد اسلامی است که می تواند در زمینه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، تعلیم و تربیت، سیاسی و حتی در زمینه نظامی باشد. در این مورد است که با یک کار ساده و آموزش چند روزه نمی توانیم خودمان را برای چنین امر به معروف هایی آماده کنیم، آموزش های پیچیده و طرح های بسیار سنجیده و متناسب با نقشه های شیطانی که آن ها با متخصصان خود در طول سال ها با هزینه های هنگفت تهیه می کنند، می خواهند. شاخه کوچکی از آن همین است که امروز در بیانات مقام معظم رهبری بود، که فرمودند دشمنان بعضی از مطبوعات ما را برای خودشان پایگاه قرار داده اند،(144) برای این که از این پایگاه علیه اسلام و نظام اسلامی استفاده کنند. مطبوعات داخل کشور به دست مردم ایران، به دست بعضی از افراد خود فروخته، و چه بسا بعضی از آن ها با بودجه بیت المال اداره می شود، اما پایگاه آمریکا یا بعضی دشمنان دیگر و صهیونیست ها است که اغراض آن ها را پی می گیرند و به آنان کمک می کنند. کاری که - به فرمایش مقام معظم رهبری - بی.بی.سی یا رادیو آمریکا باید بکند، این ها انجام می دهند. این تازه یک قسمت از کارهایی است که دشمن علیه نظام ما انجام می دهد. حال شما ببینید در مقابل این توطئه - فقط یک توطئه مطبوعاتی - چه کار می توان کرد؟ آیا این کاری است که یک نفر، دو نفر یا ده نفر بتوانند با آن مقابله کنند؟ باید مقدار زیادی فکر کرد که ما در مقابل این حرکت مرموز شیطانی فعالیت گسترده و حساب شده چه حرکاتی را باید انجام دهیم. این موارد است که باید ما را بیش تر حساس کند و به فکر وا دارد که مسؤولیت امر به معروف و نهی از منکر را در این قبیل مسائل جدی تر بگیریم. در این جا صحبت از یک گناه فردی نیست که کسی مرتکب می شود و شما به او تذکر می دهید. این چیزی است که ممکن است کیان اسلام را به خطر بیندازد و روزی چشم باز کنیم و ببینیم همه چیز به دست دشمن افتاده است؛ ان شاء الله که چنین چیزی نخواهند شد و نام سیداشهداء (علیه السلام) و برکات وجود سیدالشهداء (علیه السلام) نخواهند گذاشت. ولی آن ها آن قدر نقشه های پیچیده ای کشیده اند، طراحی کرده اند و مقامات آن را فراهم آورده اند که به نقشه هایشان کاملا امیدوارند. ما هم نباید دشمن را کوچک بشماریم. البته باید دلمان به لطف خدا و توجهات وجود مقدس ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - گرم باشد؛ اما معنای این دلگرمی این نیست که آرام بنشینیم و کاری نکنیم، باید با توکل بر خدا و اعتماد به همیاری او تلاش کنیم و بدانیم که: ان تنضروا الله ینصر کم(145) نصرت الهی هست، اما مشروط به این است که ما آنچه توان داریم در طبق اخلاص بگذاریم، آن گاه هر چه کم داریم خدا کمک خواهد کرد.
به هر حال در این زمینه است که باید خیلی جدی تر برخورد کرد، بیش تر درباره آن صحبت کرد، بحث هایی هم که در این ده شب عرض کردم، در واقع مقدمه ای بود برای این که احساس این مسؤولیت در برادران عزیز بیش تر شود، نمی دانم موفق شده ام یا نشده ام؛ اما به هر حال، جای این است که امشب در این وقت محدودی که داریم از آن بحث ها نتیجه گیری کنیم که حالا باید چه کنیم. از همان شب اول که بنده سخنرانی کردم، ده ها سؤال کتبی از برادران مطرح شده که ما این مسائل را فهمیدیم، اهمیت آن ها را درک کردیم، حال ما باید چه کار کنیم؟ از شهرستان ها، از برادران و خواهران و دانشگاهیان تماس های فراوانی داشتند که خوب، ما باید چه کار کنیم؟ نمی دانیم چه کار باید بکنیم، دلمان می سوزد، می دانیم وظیفه ای داریم، اما نمی دانیم چه کار کنیم؟ من در این چند دقیقه ای که فرصت هست می خواهم اولاً بگویم که چرا نمی دانیم؟ چگونه شده است که نمی دانیم؟ و بعد هم در حدی که ممکن است خطوط کلی را برای این کار وضع کنیم.
علل فراموش شدن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر ذر این زمینه چند کاستی وجود دارد که موجب شده چنین مساله ای با این اهمیت را چنان که باید، نشناخته ایم. با اینکه از سال چهل و یک تا کنون که سی و هشت سال می گذرد - یعنی از زمانی که رسما امام (قدس السره الشریف) نهضت را شروع کردند - در طول این سی و هشت سال، بیانات امام (قدس السره الشریف) به گوش ما می رسیده است، نوشته های ایشان در اختیار ما بوده است، وصیت نامه و منشور ایشان در دسترس ما است، اما در عین حال باز هم می گوییم نمی دانیم چه کار باید بکنیم! مشکل ما چیست؟ و بعد اگر بخواهیم حرکتی را در راه انجام این وظایف انجام دهیم، باید از کجا شروع کنیم؟ مشکلی که باز در عرایض گذشته بر آن تاکید کردم، تاثیر تبلیغات شیطانی چند ساله اخیر برای ترویج فرهنگ تساهل و تسامح است. به هر حال، آن قدر این موضوع را اشخاص مختلف و با بیان های گوناگون گفته اند، گرچه ممکن است بعضی از ایشان حسن نیت داشته اند - لااقل این حسن ظن را داریم که بعضی از آن ها حسن نیت داشته اند - به اندازه ای تساهل و تسامح، تحمل افکار دیگران و چیزهایی از این قبیل را تکرار کردند که بالاخره کمابیش در همه اثر کرده است. این که می گویم همه، شاید به اندازه انگشتان دست استثنا داشته باشد؛ بالاخره باور کردیم که در این زمان و در این شرایط نمی توان زیاد سخت گرفت و به اصطلاح با خشونت رفتار کرد. اسم هر چه را که غیر از تساهل و تسامح باشد، خشونت می گذارند؛ داشتن غیرت دینی، تعصب نسبت به احکام اسلامی، این که فقط یک دین باید وجود داشته باشد و آن دین حق است و اصالت دارد و احکام اسلامی باید باشد، این قبیل حرف ها را افکار دگم می نامند و می گویند این صحبت ها تبلیغات عهد بوق است! امروز دنیای مدرن این حرف ها را نمی پسندد! یعنی چه!؟ هزار تا دین باشد! پلورالیسم دینی! و گفته هایی از این قبیل! آن قدر گفته اند و نوشته اند که هر کسی را به نحوی تحت تاثیر قرار داده اند. اگر بخواهیم از این خواب خرگوشی بیدار شویم و از این دامی که در آن افتاده ایم بیرون بیاییم، باید دام تساهل و تسامح را پاره کنیم. این، تار عنکبوت و دروغ است، ما در اسلام سهولت و یسر داریم، دین اسلام دین آسانی است: یرید الله بکم الیسر،(146) اما تساهل نداریم، تساهل یعنی سهل انگاری. دین اسلام دین آسانی است، اما نگفتند که در آنچه هست سهل انگار، بی اعتنا و بی تفاوت باشید. نه، باید آنچه را که هست جدی گرفت. این مغالطه بزرگی است که بارها آن را جواب داده ایم، باز هم در روزنامه ها می نویسند، باز هم آن شخصیتی که به اصطلاح مسؤول فرهنگی کشور است، باز هم همین را تکرار می کند، ده مرتبه جواب او را داده ایم باز هم همان را تکرار می کند؛ ما در اسلام چیزی به نام تساهل و تسامح نداریم، معنای الحنیفیه السهله السمحه(147) اجازه سهل انگاری نیست؛ دین ما دین آسانی است، اما این دین آسان را باید جدی گرفت و یک سر سوزن هم نباید در آن خدشه وارد شود. به هر حال، این روحیه ترویج شده است و با ترویج آن نوجوانان ما را تحت تاثیر قرار داده اند؛ با ادبیات، شعر، رمان، تئاتر و فیلم های سینمایی؛ انواع و اقسام کارها را انجام دادند که در جامعه ما این مطلب را رسوخ داده اند؛ به گونه ای که کم و بیش کسانی را تحت تاثیر قرار داده است. زودتر باید این تار عنکبوت را پاره کنیم. این حرف دروغ است، اسلام غیرت می خواهد، اسلام پایبندی می خواهد، اسلام تقوا می خواهد، اسلام قاطعیت می خواهد، اسلام جدیت می خواهد و سهل انگاری را به هیچ وجه تجویز نمی کند. اگر بخواهیم با وظیفه خود آشنا شویم و در صدد بر آییم که در دام شیاطین نیفتیم و روزی نیاید که نظام اسلامی ما خدای ناکرده، به خطر بیفتد، باید اول این دام را پاره کنیم.
این قدم اول؛ اما قدم دوم که بر می گردد به یک ضعف فرهنگی که متاسفانه به آن مبتلا هستیم و نتیجه کارهایی است که در طول زمان و به خصوص در دوران پهلوی انجام گرفته است - شاید بعضی از خود ما هم در آن سهیم بوده ایم - و آن ضعف این است که حالت بی اعتنایی نسبت به کارهای دیگران در ما به وجود آمده است؛ این حالت که هر کسی باید سرش به کار خودش باشد، به دیگران چه کار دارد، هر کسی طبق تشخیص شخص خودش عمل کند، چه کار دارد که با دیگران مشورت و همکاری کند، و همفکری داشته باشد. این روحیه تکروی و عدم احساس نیاز به دیگران در انجام فعالیت ها، یک کمبود فرهنگی در ما است. اگر هم بخواهیم امر به معروف کنیم، خودمان یا حداکثر - اگر بخواهیم با دیگران کار کنیم - با دو سه نفر از همسایه ها یا خویش و قوم، اگر در بازار باشد، با همسایه های مغازه، یا اگر در محله است، با همسایه های خانه، در همین محدود نسبت به کاری اقدام می کنیم. اما این که باید برای انجام وظایف اجتماعی، پیوستگی بیش تر، جدی تر و مؤثرتری داشته باشیم، این را باور نکردیم. عللی هم دارد که در مورد بعضی از آن ها حق داریم. ولی به هر حال، می دانیم اسلام به اتحاد، همبستگی و الفت دعوت کرده است. می فرماید المؤمن آلف مالوف(148) مؤمن کسی است که با دیگران انس بگیرد، دیگران هم با او انس بگیرند: من استبد برایه هلک(149) کسی که فقط بر فکر خودش متکی باشد هلاک می شود؛ و اعتصموا بجبل الله جمیعا و لاتفرقوا(150) نیز که معروف است. همه دانیم اسلام وحدت و همبستگی می خواهد؛ به نحوی که همه مسلمانان در حکم پیکر واحد بشوند؛ در روایت آمده: المؤمن اخ المؤمن کالجسد الواحد(151) که سعدی مضمون آن را گرفته است و بر اساس آن گفته: بنی آدم اعضای یکدیگرند، در آن روایت این گونه آمده است که مؤمنان نسبت به یکدیگر حکم اندام های یک پیکر را دارند، سعدی دایره آن را کمی وسیع تر کرده و گفته بنی آدم اعضای یکدیگرند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود مومنان اعضای یکدیگرند. ما مومنان - یعنی کسانی که دوست داریم به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و دوست نداریم اسلام ضعیف شود و نظام اسلامی لطمه بخورد - باید سعی کنیم بیش تر با هم ارتباط برقرار کنیم.
در این جا مشکلی است - که عرض کردم تا حدودی هم حق داشتیم - آن این است که از حدود یک قرن پیش تا به حال، چنین وانمود شده که اگر بخواهیم کار اجتماعی در قالب تشکیل باشد، باید به صورت حزب باشد. از صدر مشروطیت تا به حال هم احزابی که تشکیل شده کارنامه های خوبی ندارند، حتی بعدئ از پیروزی انقلاب اسلامی هم احزابی که تشکیل شد، چندان چنگی به دل نمی زد. اگر به یاد داشته باشید، با این که مؤسسان حزب جمهوری اسلامی، مرحوم دکتر بهشتی، دکتر با هنر، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی بودند، اما امام (قدس السره الشریف) خیلی تاکید نکردند که حزب تشکیل شود. ایشان فرمودند اگر می خواهید حزب داشته باشید، حزب جمهوری اسلامی باشد. این تعبیر تفاوت دارد با این که حتما بروید حزب تشکیل بدهید. به هر حال، این گونه برای ما توجیه شده است که در مسائل سیاسی و اجتماعی، کار یا فردی و یا حزبی است. از کار حزبی هم که دل خوشی نداریم، لذا کار فردی انجام می دهیم. غافل از این که شکل سومی هم هست. هیچ کدام از این ها مدل اسلامی نیست؛ مدل اسلامی همان است که خود امام (قدس السره الشریف) به آن رسید، ولی متاسفانه در مورد آن کاری نشد.