فهرست کتاب


آذرخشی دیگر در آسمان کربلا

آیت الله محمدتقی مصباح یزدی‏‏

برخورد اجتماعی با توطئه ها

گاهی کاری که بر خلاف شرع، و بر خلاف مصالح جامعه اسلامی است، به صورت کاری ساده و با انگیزه فردی و از روی جسارت، گستاخی و بی ادبی انجام می گیرد. و گاهی این خلاف شرع کار فردی و ساده ای نیست، بلکه اقدامی پیچیده و حساب شده است، که کسانی آن را برنامه ریزی کرده اند. صرفاً چنین نیست که یک نفر گستاخی کرده و مرتکب گناهی در مقابل مردم شده است، بلکه نقشه ای در کار است، کسانی آن را طراحی کرده اند که اسلام و نظام اسلامی شکست خورده، و کار آیی خود را از دست بدهد. مثلا می گویند آن قدر کارهای زشت انجام دهید که این گونه کارها برای مردم عادی شود. این را از قبل برنامه ریزی کرده اند و دیگر تنها مربوط به یک فسق علنی نیست. بلکه در این فرض برای این که انواع ضررهای ممکن را به جامعه اسلامی وارد کنند، چنین برنامه ریزی هایی را انجام داده اند.
خوب، طبعاً کسانی که این کارها را انجام می دهند، علاقه ای به اسلام ندارند؛ یا منافق هستند و اصلا از صمیم دل ایمانی ندارند، و یا به واسطه گرفتن پول از دیگران مزدور بیگانگان شده اند، و به هر دلیلی که هست می خواهند حاکمیت اسلام را در جامعه از بین ببرند. در این صورت به روش های گوناگون ضررهایی متوجه جامعه می شود، که باید با آن ها مبارزه کرد. این ضررها ممکن است در قالب یک کار فرهنگی، اقتصادی، هنری یا اخلاقی و حتی ممکن است یک کار نظامی باشد. در این جا کار از وظیفه یک فرد، و از قالب یک امر به معروف و نهی از منکر ساده خارج شده، و انواع مبارزه واجب می شود. این دیگر از موارد امر به معروف و نهی از منکر هایی که تا به حال با آن ها آشنا بودیم نیست و احکام و مسائل آن در رساله های عملیه ننوشته اند. اما این قبیل امر به معروف و نهی از منکرها مبارزه با تهاجم است و کار یک فرد نیست و با این روش ساده که به شخص خلافکار گفته شود نکن، نتیجه نمی دهد.
این تهاجم، کار پیچیده شیطانی، طراحی شده و نقشه دار است، و باید برای دفع آن متقابلا طراحی، فکر و سازماندهی کرد، و متناسب با آن کار طراحی را تهیه کرد که از این خیانت جلوگیری شود. ممکن است این تهاجم در قالب یک اقدام اقتصادی باشد. داستان تنباکو و موارد مشابه دیگر را همه شنیده اید. مثال های زیادی در این زمینه وجود دارد که حتی برخی از آن ها دارای پیچیدگی خاصی است که فقط اهل فن می توانند آن توطئه ها را بفهمند. مثلا یکی از توطئه هایی که از طریق آن این روزها دشمنان اسلام می خواهند ضرر اقتصادی به مسلمانان وارد کنند، پایین آوردن قیمت نفت است. این کار ساده ای نیست که من و شما بفهمیم چه خیانتی است و چگونه باید با آن مقابله کرد. این منکر اجتماعی، اقتصادی برنامه ریزی و طراحی شده با نقشه های جهانی و بین المللی است. حتی یک کشور به تنهایی نمی تواند این منکر را مرتکب شود، بلکه شیاطین از کشورهای مختلف باید با یکدیگر هماهنگ باشند تا بتوانند چنین ضرری را به مسلمانان بزنند. برای این که نفت بشکه ای سی دلار مسلمان ها به هشت دلار برسد، شیاطین از کشورهای مختلف چه کارهایی انجام دادند! این منکری ضرری است که به همه مردم یک کشور بلکه به همه مسلمانان جهان وارد می شود و باید با آن مقابله کرد. زیرا با انجام این منکر برتری کفار بر مسلمانان و بر بازار آنها تثبیت می شود. و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا،(135) خدا هیچ وقت اجازه نمی دهد که کافر بر مسلمان تحمیل کند.
در مورد این گونه منکرات باید مسلمانان به صورت دسته جمعی تصمیم بگیرند. البته نه یک تصمیم ساده، نهی از منکرهایی از این قبیل احتیاج به طراحی و بررسی های علمی دارد. باید دید از چه راه هایی می شود با این توطئه دشمن مبارزه کرد؟ برای یافتن راه حل مناسب باید متخصصان ویژه مدت ها فکر، بررسی و طراحی کنند، تا نقشه مؤثری را تهیه نمایند. زمانی که راه حل مناسب برای مقابله با این منکر پیچیده پیدا شد، باید همه مسلمان ها برای اجرای آن به این نقشه عمل کنند. گاهی ممکن است راه حل، تحریم اقتصادی یک کالا باشد. مثلا بگویند اجناس آمریکایی را نخرید. بر همه مسلمان ها واجب می شود که این فرمان را اطاعت کنند. خرید جنس آمریکایی حرام می شود. ولو همان جنس را باید از کشور دیگری با دو برابر قیمت خرید. اما به خاطر مقابله با توطئه خائنان دشمن که ضرر آن به همه مسلمان ها وارد می شود، عمل به این تحریم به عنوان نهی از منکر بر همه مسلمان ها واجب می شود. در جامعه اسلامی نهی از منکر تا این حد نیز گسترش پیدا می کند. گسترش نهی از منکر در مسائل نظامی خیلی روشن تر است. زیرا دشمن دسیسه هایی می کند تا در مرزها نفوذ کند، و یا عوامل نفوذی خود را به داخل بفرستد تا ترورهایی را انجام دهند، در ارتش و نیروهای نظامی عوامل نفوذی وارد کنند. و هزاران مسائل پیچیده ای که متخصصان باید آن ها را بررسی کنند.
به هر حال در جامعه باید با گناه مقابله شود، و یگانه راه مقابله با آن این نیست که من به تنهایی تصمیم بگیرم. بلکه واجب است در درجه اول متخصصان با یکدیگر مشورت کرده، طراحی تهیه کنند، بعد دستور اجرای آن طرح از طرف دولت اسلامی به مردم ابلاغ شود. در این جا عمل به این طرح بر همه مردم واجب است. وجوب عمل به این طرح هم به خاطر نهی از منکر و هم به جهت اطاعت از دولت اسلامی است که به معنی اطاعت از ولی امر مسلمین می باشد.
فرض دیگری که می توان تصور کرد این است که، ولی امر مسلمین یا دولت اسلامی، در منطقه ای وجود ندارد. فرض کنید در کشوری که الان در آن دولت اسلامی وجود ندارد، یا دولت اسلامی حاکم است، اما در مورد این مساله به هر دلیل نمی تواند کاری انجام دهد. در این فرض که دولت اسلامی وجود دارد، اما، نمی تواند جلوی دسیسه اقتصادی دشمن را بگیرد، تکلیف مشکل تر است. من نمی خواهم خیلی چیزها را باز کنم. عده ای پول پرست، با تبلیغات، با در دست گرفتن سرچشمه های اقتصادی و تجاری، معادن و چیزهای دیگر در داخل کشور دسیسه می کنند و دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار می دهند. یا حتی در پست های دولتی نفوذ می کنند، وزیر یا شورایی که باید در موردی تصمیم بگیرد، از عناصری هستند که برای اسلام دل نمی سوزانند، بلکه به فکر منافع شخصی خود هستند. اگر چنین وضعی پیش آمد که دسیسه ای علیه اقتصاد، یا علیه مصالح کشور اسلامی، یک شهر یا یک منطقه صورت گرفت، اگر خود مردم بتوانند برای مبارزه با دسیسه های دشمنان برنامه ریزی کنند، بر آن ها واجب است که این کار را انجام دهند. در این جا بحث آدم کشی مطرح نیست، صحبت این است که تصمیم گرفته شود با این توطئه مقابله شود، دشمن را به زانو در آورد، و نقشه او را نقش بر آب کرد. زیرا دولت اسلامی به هر دلیل نمی تواند برنامه ای را برای خنثی کردن توطئه اعمال کند. حال، یا از دسیسه ها خبر ندارد، یا از توطئه اطلاع دارد ولی نمی تواند علیه آن اقدامی انجام دهد.
شکل دیگری هم محتمل است و آن این که دولت اسلامی با توجه به این که در جریان دسیسه های دشمنان هست و می تواند با آن ها مقابله کند، اما اقدامی نمی کند. در چنین شرایطی واجب است که خود مردم برای رفع خطر از جامعه اسلامی اقدام کنند، طرحی بریزند و برای اجرای آن تصمیم بگیرند. این دیگر تعرض به جان و مال و ناموس مردم نیست. این اقدام مردم ممکن است موقتاً یک ضرر اقتصادی برای جامعه در بر داشته باشد، ولی این ضرر بعداً جبران خواهد شد. به هر حال این یک واجب است، اما متاسفانه این گونه موارد را درست بررسی نکرده، و جوانب آن را به طور کامل موشکافی نکرده ایم و فقط به همان مسائل ساده فردی اکتفا کرده ایم.
پس هر گاه خطری در یکی از زمینه های زندگی جامعه اسلامی از ناحیه دشمنان خارجی یا داخلی، متوجه جامعه اسلامی شد، بر مردم مسلمان واجب است که با استفاده از علم عالمان و متخصصان خود و تجربه صاحب تجربه ها، تصمیم قطعی برای مقابله با آن خطر بگیرند و نقشه های دشمن را خنثی کنند.

مقابله با تهاجم فرهنگی

یکپی از این قبیل خطرات از بقیه مهم تر است، مساله تهاجم فرهنگی است. البته ما نام آن را تهاجم فرهنگی گذاشته ایم. تهاجم فرهنگی تا حدودی ناشی از ضعف های فرهنگی است که در خود ما و جامعه ما وجود دارد. اما برای این که به زبان دیگران سخن گفته باشیم، می گوییم تهاجم فرهنگی. اما تهاجم فرهنگی یعنی چه؟ یعنی تهاجم به دین. همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند، دشمنان، ایمان مردم را هدف قرار داده اند. این شوخی نیست، بلکه سخنی است از کارشناسی که این گونه مسائل را از هر کسی بهتر می فهمد. در چنین شرایطی بنده بگویم من دنبال نماز و درسم هستم! چه کار به این کارها دارم! و دیگری هم همین طور، کاری نداشته باشد! و دولت هم به یک صورت دیگری عمل کند، و ملت هم به دنبال کار خودش باشد! جناح های مختلف هم مشغول درگیری هایی بین خود باشند، و دیگر کسی توجه به دسیسه دشمن نداشته باشد! هر چه رهبر مسلمان فریاد بزند که فکری برای تهاجم فرهنگی بکنید، فکری برای دانشگاه ها بکنید، دانشگاه های ما هنوز اسلامی نیست، گوش شنوایی در کار نباشد، و کسی توجه نکند. دولت، اسلامی است، ولی فقیه هم در راس نظام اسلامی قرار دارد، اما کسانی که باید مجری اوامر او باشند دستورات او را اجرا نمی کنند. آیا مسلمان ها این جا باید دست روی دست بگذارند و تماشا کنند؟ نباید حرفی بزنند، که مبادا کار آن هاخشونت نامیده شود؟ آیا باید تساهل و تسامح را اعمال کنند؟ بعد از این که مقام معظم رهبری این همه تاکید می کنند که شبیحخون فرهنگی است، دشمن در حال غارت فرهنگ و دین شما است، ایمان جوان های شما را هدف قرار داده است، دیگر چه باید گفت؟ آیا ما باز هم نباید هیچ احساس وظیفه ای بکنیم؟ مثلا اگر شما در خانه خود نشسته باشید، ناگهان کسی در محله شما فریاد بزند که سیم های برق اتصالی پیدا کرده، مواظب باشید، اگر کسی - مثلا - دست به سیم یا کلید برق بزند، خانه اش آتش می گیرد. یا باران آمده و در کوچه ها سیل راه افتاده است، شما هم در خانه و در بستر گرم، آرام خوابیده اید، ناگهان کسی با صدای گوش خراشی فریاد بزند سیل آمده، از خانه های خود بیرون بروید، در این صورت شما چه کار می کنید؟ اول ممکن است بلند شوید و حتی کمی هم خواب آلوده باشید، بگویید این موقع شب چه کسی فریاد می زند؟ و مجدداً بخوابید. اما زمانی که چند بار این فریاد را شنیدید و از خواب بیدار و کاملا هوشیار شدید، می بینید آب همه جا جاری است، در این موقع است که مساله را جدی می گیرید، بعد از آن، از کسی که فریاد می زد، تشکر هم می کنید. به او می گویید عجب خدمت بزرگی به ما کردی، وگرنه خانه ما خراب می شد، و بچه های ما خفه می شدند. یا آتشی آمده و محله ای آتش گرفته است، اگر کسی داد زد آتش، و شما را نیمه شب از خواب بیدار کرد، بعد متوجه شدید که چه خدمت بزرگی به شما کرده است، آیا نسبت به او اعتراض می کنید؟ یا از او تشکر می کنید؟
اما ما نسبت به امور معنوی این گونه نیستیم. امور مادی را خوب می فهمیم، اگر کسی ما را نسبت به خطر آمدن زلزله، آتش، سیل، و یا بمباران متوجه کرد، خوب می فهمیم. و این هشدارها برای ما خیلی ارزش دارد. و از هشدار دهنده تشکر می کنیم. اما اگر کسی نسبت به امور معنوی هشدار بدهد، با این که می فهمیم که او دوست و خیر خواه ماست، از سر دلسوزی فریاد می زند، ولی از او استقبال نمی کنیم. حتی می گوییم چرا خشونت به خرج می دهی! آرام حرف بزن! چطور هنگامی که زلزله یا سیل آمد و آن فرد فریاد زد، نگفتید آقا آرام حرف بزن؟ اگر خطرهای معنوی را آرام بگویند که کسی بیدار نمی شود. این خطرهای معنوی را که دائماً می گویند و می نویسند، باز من و شما هیچ متوجه نمی شویم. شاید اگر فریاد بزنند در بعضی اثر کند، وگرنه، ما نسبت به خطرهای معنوی حساس نیستیم. منظورم از ما فقط همین حزب اللهی ها و مومنان نیست. اصلا طبیعت بشر بیش تر با امور حسی انس دارد. آنچه را که فراتر از حساسیت او باشد زود باور نمی کند. وقتی که با امور حسی انس دارد. آنچه را که فراتر از حساسیت او باشد زود باور نمی کند. وقتی که به ما می گویند در حال غارت دین هستند، می گوییم کو؟ چیزی را که نبردند! اگر مال ما را ببرند، زود می فهمیم. اما اگر بگویند دین ما را بردند، می گوییم خیر، ما که نماز می خوانیم، روزه هم می گیرم، دین ما را کجا بردند؟ اما اگر به خوبی دقت کنیم، می بینیم که ایمان سال گذشته ما با ایمان امسال ما فرق می کند. سال گذشته ما به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یقین داشتیم، اما امسال شک داریم. امسال گاهی به ذهن ما می آید که نکند این حرف های آخوندها درست نباشد؟ بالاخره کسانی هم که حرف های دیگری بر خلاف گفته های روحانیون می گویند درس خوانده اند، دانشگاه رفته اند، در دانشگاه های لندن درس خوانده اند، لابد چیزی می فهمند که این مطالب را می گویند، و شاید بهتر از آخوندها می فهمند.
دین ما به این صورت آرام آرام رنگ می بازد، ناگهان انسان نگاه می کند، و می بیند دیگر از دین چیزی باقی نمانده است. کسی که بیدار و نسبت به مسائل حساس، و دارای شامه قوی است، وقتی دشمن از دور می آید می فهمد دشمن برای چه کاری می آید. حرکات دشمن را می تواند ارزیابی کند، می تواند حدس بزند که دشمن چه چیزی را هدف قرار داده است، و الان مشغول چه کاری است. اما دیگران که از دسیسه های دشمن غافل هستند، هر اندازه هم که به آن ها بگویند، باور نمی کنند. به هر حال این هم نوعی نهی از منکر است. خطرهایی که متوجه جامعه اسلامی است، نه از طرف یک نفر است، و نه دفع آن با یک نفر میسر است. این منکرها دارای طرح های پیچیده ای است، و خطرهای بزرگی را متوجه جامعه می کند، و مبارزه و مقابله با آن ها به برنامه ریزی احتیاج دارد، باید متخصصان شیوه برخورد با آن ها را طراحی کنند، دیگران هم به ایشان حسن ظن داشته باشند، و از فریادهای فریادگران با حسن نیت استقبال کرده و آن ها را بپذیرد. در غیر این صورت دود آن به چشم خود انسان می رود. فردا فرزندان همین جامعه بی ایمان می شوند، زمانی که بچه ها بی ایمان شدند آثار بد اخلاقی بر آن مترتب می شود، در آینده مبتلا به مواد مخدر و ایدز می شوند، جنایتکار می شوند، باند قاچاق تشکیل می دهند. انحطاط فرهنگی این نتایج را به بار خواهد آورد. لهم عذاب فی الحیوه الدنیا و لعذاب الاخره اشق(136) این عذاب دنیوی آن ها است، متلاشی شدن خانواده ها، اختلاف دائمی زن و شوهرها، بد تربیت شدن بچه ها، عادات زشت، اعتیاد به مواد مخدر و هزاران درد بی درمان دیگر که گفتنی نیست.
اگر ایمان رفت، به دنبال آن این مشکلات خواهد آمد. اگر می خواهید جامعه به این سرانجام منتهی نشود، باید از اول جلو آن را بگیرید، نسبت به مسائل فرهنگی حساس باشید. نگویید همه چیز در سایه اقتصاد حل می شود، بعضی از این دردها از اقتصاد بر می خیزد. بسیاری از مفاسد اجتماعی به وسیله پولدارها اجرا می شود. کسانی که حرص مال اندوزی پیدا می کنند، و بیش از حد نیاز خود، ثروت دارند، اما باز می خواهند ثروت بیش تری بیندوزند؛ آن ها دست به این حرکات می زنند. همه این مفاسد از فقر نیست، کسانی که فکر می کنند معضلات اجتماعی با حل شدن مسائل اقتصادی مرتفع می شود، سخت اشتباه می کنند. البته مسائل اقتصادی را هم باید در جای خود مورد توجه قرار داد. گاهی فقر اقتصادی را حل کرد، و نابسامانی اقتصادی به این انحراف کمک می کند، اما آن ها علت تامه نیست. راه حل آن هم فقط حل مشکل اقتصادی نیست. درست است که باید مشکل اقتصادی را حل کرد، این وظیفه جامعه اسلامی و دولت اسلامی است. اما یگانه وظیفه دولت اسلامی حل مشکلات اقتصادی نیست؛ بلکه اولین وظیفه، حفظ دین، حفظ اخلاق، حفظ معنویات و حفظ ارزش های معنوی است. بعد از آن حفظ ارزش های دیگر لازم است. البته منظور تقدم و تاخر زمانی نیست، بلکه این تقدم و تاخر از لحاظ رتبه است.
متاسفانه مدتی است به دلایلی، با بیانات، مقالاتی، به وسیله رسانه ها به ما تلقین کرده اند که اگر مسائل اقتصادی حل شود، همه چیز درست می شود، خیر، این گونه نیست. کسانی که این حرف ها را می گویند خودشان را گول می زنند. شما گول نخورید. رفاه اقتصادی حلال همه مشکلات نیست. معروف است که مرفه ترین کشورها در دنیا آمریکاست. در آمد سرانه آن از سایر کشورها بیش تر است، رشد اقتصادی آن ها از همه کشورها بیش تر است. لااقل یکی از کشورهای پیشرفته از لحاظ اقتصاد، آمریکا است. آیا این کشور مشکلات اخلاقی و اجتماعی ندارد؟ بر اساس آنچه در مطبوعات خود آمریکا گفته می شود، در هر چند ثانیه یک جنایت واقع می شود، بچه های دبستانی آن ها باید با اسکورت به مدرسه بروند، در تمام دبیرستان های آمریکا پلیس مسلح وجود دارد. با وجود همه این ها روزی نیست که در مدارس جنایت واقع نشود. آیا این مشکلات اخلاقی، اجتماعی با پول حل می شود؟ آیا آن ها پول کم دارند؟ البته من نمی خواهم انکار کنم که بسیاری از مشکلات اجتماعی در اثر فقر ایجاد می شود، یا حداقل، فقر آن را تشدید می کند. اما این گونه تصور نکنید که اگر مساله فقر حل شد همه چیز حل می شود. گاهی در اثر پول فراوان بلاهای جدیدی پیدا می شود.

جهاد و شهادت طلبی برای بیدار کردن جامعه

به هر حال این هم نوعی نهی از منکر است. خوب، اگر افرادی و یا دولت اسلامی نسبت به آن اقدام کردند، یا اگر دولت اسلامی نتوانست یا اصلا دولت اسلامی نبود و خود مردم مسلمان اقدام کردند، و این مشکلات را حل کردند، و با دشمنان اسلام مبارزه کردند، نقشه های آن ها را نقش بر آب کردند، نعم المطلوب. اما اگر هیچ اقدامی صورت نگرفت، این جا وظیفه مسلمانان است که با این منکرات مقابله کنند. اما آیا همیشه همه مسلمان ها وظیفه شناس هستند؟ آیا می شود روزی مردم مسلمان در انجام وظایف اسلامی خود کوتاهی نکنند؟ مگر ما در تاریخ نمونه هایی از بی وفایی مسلمان ها نداشتیم؟ آیا تصور این که ممکن است اکثریت قریب به اتفاق مردم مسلمان در انجام وظایف اسلامی خود کوتاهی کنند، فرض مشکلی است؟ مصداق آن را که همه می دانید.
از زمان شهادت امیر المؤمنین (علیه السلام) تا زمان شهادت سیدالشهداء (علیه السلام) بیست سال طول کشید. در طول این مدت سیدالشهداء (علیه السلام) در مدینه چه می کرد؟ آیا کسانی که حاکم بودند، بت پرست یا منکر خدا بودند؟ آیا در ظاهر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و احکام دین را انکار می کردند؟ خیر، اصلا این گونه نبود، آن ها خود را خلیفه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می دانستند، نماز می خواندند، اما جمعه بودند، منتهی گاهی نماز جمعه را از روز چهارشنبه می خواندند! گاهی هم در حال مستی، امامت جماعت می کردند! آنچه مسلم است، آن ها نماز می خواندند. حتی روز عاشورا عمر بن سعد اول نماز خواند بعد خواند بعد گفت: یا خیل الله ارکی و بالجنه ابشری(137) مردمی که در زمان سیدالشهداء (علیه السلام) زندگی می کردند همه نماز می خواندند، و ادعای مسلمانی می کردند. به اصطلاح حکومت، حکومت اسلامی بود. اما سیدالشهداء (علیه السلام) بیست سال خون دل خورد، و نمی توانست بگوید این حکومت ناحق است. مگر به افراد معدودی در گوشه و کنار، و در خفا، به صورت سری، خصوصی، و محرمانه. حتی وقتی خبر مرگ معاویه را آوردند، در ظاهر حضرت (علیه السلام) به حاکم مدینه تسلیت گفت. وضع این گونه بود.
آیا در زمان سایر ائمه اطهار (علیه السلام)، زمان حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام)، و دیگران صریحاً می توانستند به مردم بگویند این حکومت ها باطلند؟ پس چرا آن بزرگواران (علیه السلام) را زندان می کردند؟ چرا ایشان را به شهادت می رساندند؟ آیا خلفا به نام کفر حکومت می کردند؟ یا این که منکر خدا بودند؟ اگر هم منکر خدا بودند اظهار نمی کردند، و به نام خلیفه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حکومت می کردند، این داستان را حتماً همه شنیده اید، همه مرثیه خوانها می خوانند که هارون الرشید هنگامی که می خواست حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) را زندانی کند، به مرقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عذر خواهی کرد، گفت یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من فرزند تو را زندانی می کنم، برای این که مصلحت جامعه اسلامی تامین شود! برای این که امنیت در جامعه ایجاد شود! برای این که اختلاف در جامعه نیفتد! از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عذر خواهی می کرد!(138) این گونه نبود که همه این حکومت ها حکومت کافر و مشرک باشند. خوب، با این موارد چه باید کرد؟ گاهی شرایط به گونه ای است که می توان با فعالیت های فرهنگی متفرق و پنهانی، اصل دین مردم را حفظ کرد؛ به امید این که روزی معرفت و سطح فرهنگ آن ها رشد پیدا کند، و بتوانند کارهای مهم تری انجام دهند. تقریباً از امام سجاد (علیه السلام) به بعد به دلایل مختلفی، تمام ائمه (علیه السلام) چنین برنامه ای داشتند. چون عده ای مسلمان تربیت شده بودند، و به برکت خون سیدالشهداء (علیه السلام) حق را شناخته، بر اساس فرهنگ اسلامی تربیت شده، و در اطراف بلاد اسلامی پراکنده می شدند، تمام امامزاده هایی که پیرامون ما در بلاد خراسان، مازندران، و جاهای دیگر هستند، همین مسلمانانی بودند که تربیت شده خاندان امامت بودند، و مردم را هدایت می کردند. غالب ایشان از بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. در این شرایط باید به همین کارهای فرهنگی اکتفا کرد؟ چون توان فعالیت دیگری نیست، تنها کاری که می توان انجام داد این است و اطمینان هم هست که اصل دین از بین نمی رود.
اما قسمتی از فرمایش امام حسین (علیه السلام) که در منی به آن نخبگان فرمودند من می ترسم اصل حق گم شود. صحبت تنها مساله یک حکم و دو حکم شرعی نیست، فکری بکنید، من می ترسم اصل حق گم بشود و مردم نتوانند حق و باطل را تشخیص بدهند، راه دیگری برای تشخیص حق و باطل وجود نداشته باشد، این شرایط کار خاص دیگری را می طلبد، نه با فعالیت های تبلیغی و نه با پول، نمی توان اقدامی انجام داد و نه می توان جنگ نظامی سامان داد، جبهه حق طرفدار ندارد، قدرت در دست جبهه باطل و ثروت در اختیار آن هاست. آنچنان تبلیغات کرده اند و از مردم زهر چشم گرفته اند، که کسی توان نفس کشیدن ندارد. دائم مخالفان را دار زدند، یا ترور کردند؛ نه کسی جرات قیام یا حرکت دارد، نه دیگر نیرو و توان برای کسی مانده است. در این شرایط باید شوک دیگری به جامعه وارد شود. چه کاری از یک نفر یا از یک گروه کوچک برای جامعه بزرگ اسلامی بر می آید؟ تبلیغات هم تاثیری نداشت چون تمام ابزار آن را در اختیار امویان بود و فقط عده محدودی فریاد امام (علیه السلام) را می شنیدند. سیدالشهداء (علیه السلام) با حنجره خود چقدر می تواند فریاد بزند؟ صدای خود را به چند نفر می تواند برساند؟ البته اگر اجازه صحبت کردن نیز به امام (علیه السلام) می دادند، که در طول بیست سال به آن حضرت چنین فرصتی نیز ندادند و ایشان می بایست آرام، پنهانی و در خفا با یاران و اصحاب خود صحبت کند.
در این شرایط چه باید کرد؟ همان کاری را که حسین (علیه السلام) کرد، شوکی در جامعه اسلامی به وجود آورد که تا قیام قیامت اثر خود را خواهد داشت، این لرزه باقی خواهد ماند و آرام نخواهد گرفت؛ اقدامی که نمی توان آن را تحریف کرد، و نمی شود تفسیر غلطی برای آن آورد. چه بگویند؟ هر آیه محکمی در قرآن باشد، می توانند آن را تحریف و به اشتباه تفسیر کنند. یا به قول امروزی ها برای آن قرائت جدیدی بیاورند! اگر حدیث باشد، می توانند بگویند دروغ بوده و جعلی است، از اسرائیلیات است، یا در نهایت بگویند این قرائت شماست! و برای آن قرائت دیگری هم هست! به مراجع هم می گویند شما فهمتان را مطلق نکنید قرائت های دیگری هم هست! اما با حرکت سیدالشهداء (علیه السلام) چه می توانند بکنند؟ آیا تفسیر دیگری دارد؟ جز این که گروهی پاکباز در راه خدا و برای احیای دین جان خود و عزیزانشان را فدا کردند؟ تا حالا هیچ مورخی، هیچ انسان منصفی تفسیری غیر از این برای داستان کربلا کرده است؟ بله، امروز ممکن است کسانی باشند که قرائت های جدیدی از داستان کربلا داشته باشند! العیاذبالله، بگویند حسین (علیه السلام) بی خود کرد! واقعه کربلا عکس العمل خشونت جدش بود! یزیدی ها تقصیری نداشتند، جد حسین (علیه السلام) پدر آن ها را کشته بود، آن ها هم در کربلا فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتند! این شیطانی ترین تفسیری است که تا به امروز از حماسه کربلا شده است، و تا کنون این گونه تعابیر سابقه نداشته است. دوست و دشمن، مسلمان و کافر، مشرک و بت پرست، همه در مقابل داستان کربلا سر تعظیم فرود آورده اند. این گونه بود که حسین (علیه السلام) مصباح الهدی شد، این چراغ فروزانی است که هرگز خاموش نمی شود. علیه آن هیچ کاری نمی توان کرد. این شوک باعث شد که جامعه اسلامی نجات پیدا کند.
این هم مصداق دیگری برای نهی از منکر به معنای عام است. اگر کسی سؤال کند آن جا که حضرت (علیه السلام) فرمودند: ارید ان بالمعروف و انهی عن المنکر(139) آیا به هدف خود رسیدند؟ جواب این است که بله، آنچه را اراده داشت، انجام داد و به نتیجه هم رسید. نتیجه این اقدام چه بود؟ این که مردم بتوانند حق و باطل را بشناسند. اصل وظیفه انبیا و اولیای خدا، هدایت است؛ بعد از هدایت اگر خود مردم حاضر شدند رهبری آن ها را بپذیرند در این صورت حکومت هم تشکیل می دهند. تشکیل حکومت وظیفه آن ها است، اما در صورتی که مردم کمک کنند؛ همان طور که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه شقشقیه فرمود: لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر(140) زمانی که مردم حضور پیدا کرده، و کمک کردند من هم به وظیفه ام قیام می کنم. اما اگر حاضر نشدند، گرچه وظیفه تشکیل حکومت ساقط است، اما وظیفه هدایت باقی است، هدایت گری وظیفه انبیا و اولیا و کسانی است که در غیبت آن ها نقش هدایت را بر عهده می گیرند. العلما ورثه الانبیاء(141) این وظیفه همیشه هست، و از دوش هیچ کس در هیچ حالی برداشته نمی شود. اگر هیچ راه دیگری نبود، باید مردم را با شهادت هدایت کرد، تا بفهمند. باید بگویند چرا این حاضر شد کشته شود؟ اگر انصاف داشته باشند حلاجی و تحلیل می کنند، بررسی می کنند، و به این نتیجه می رسند که به خاطر وظیفه دینی خود این کار را کرد. برچسب ها و تهمت ها دروغ بود. پس ممکن است نهی از منکر چنین مصداقی هم داشته باشد. اما اولا موارد آن نادر است. ثانیا آگاهی زیادی می خواهد که شخص تشخیص بدهد چنین وظیفه ای دارد، خیلی فداکاری می خواهد که از همه چیز بگذرد، کلاه شرعی برای کارهای خود درست نکند، و برای ترک امر به معروف و نهر از منکر بهانه تراشی نکند. چنین شخصیتی به ندرت پیدا می شود، ولی به هر حال خدا حجت را برای ما و شما تمام کرده، اگر هیچ کس نبود حسین بن علی (علیه السلام) بود.
السلام علیک یا ابا عبدالله، بابی انت و امی جان های ما، پدر و مادرهای ما، فرزندان ما، فدای تو ای حسین (علیه السلام)! که چراغ هدایت را در این جهان افروختی و تا جهان برپاست هرگز خاموش نخواهد شد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته