فهرست کتاب


آذرخشی دیگر در آسمان کربلا

آیت الله محمدتقی مصباح یزدی‏‏

عاقبت ترک امر به معروف و نهی از منکر

این، بیانات امام باقر (علیه السلام) بود. در آخر روایت حضرت (علیه السلام) موعظه دیگری می فرمایند، امام (علیه السلام) به خاطر این که مجددا ما مساله امر به معروف و وجود این تکلیف بزرگ را فراموش نکنیم و برای ما انگیزه دیگری باشد که حتما به این وظیفه عمل کنیم، داستانی را نقل می کنند، قال ابوجعفر (علیه السلام): اوحی الله الی شعیب النبی (علیه السلام) حضرت باقر (علیه السلام) می فرمایند خدا به حضرت شعیب (علیه السلام) وحی کرد که من صد هزار نفر از قوم تو را هلاک خواهم کرد، چهل هزار نفر از آن ها اهل معصیت و گناه و شصت هزار نفر هم از خوبان هستند. حضرت شعیب (علیه السلام) تعجب کرد، و گفت کسانی که اهل گناه هستند، بسیار خوب، حق آن ها همین است که عذاب شوند، اما خوبان چرا؟ اوحی الله الی شعیب النبی (علیه السلام) انی لمعذب من قومک مئه الف صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد. اربعین الفا من شرارهم از این صد هزار نفر، چهل هزار نفر از بدکاران هستند، و ستین الفا من خیارهم، و شصت هزار نفر هم از خوبان هستند. فقال یا رب هولاء الاشرار فما بال الاخیار اشرار مستحق عذاب هستند، اما چرا اخیار عذاب می شوند؟ فاوحی الله عز و جل الیه: انهم داهنون اهل المعاصی و لم یغضبوا لغضبی خوبان را عقاب می کنم به خاطر این که با اهل معصیت مداهنه کردند. مداهنه می دانید یعنی چه؟ یعنی ماست مالی کردن، شیره مالی کردن، سازش کردن، شتر دیدی، ندیدی! مداهنه از ماده دهن و به معنی روغن مالی کردن است. برای این که در قسمتی از ماشین که با قسمت دیگر تماس دارد، اصطکاک ایجاد نشود، آن قسمت را روغن مالی می کنند. در این جا هم چون می خواهند اصطکاک بین افراد به وجود نیاید، با هم گل بگویند و گل بشوند، لذا کاری ندارند که طرف مقابل اهل چه گناهی است؟ به این نوع رفتار مداهنه می گویند.
گناه این شصت هزار نفر خوبان که بنا است عذاب شوند این است که با اهل معصیت با نرمی و سازش رفتار می کنند و نسبت به اهل معصیت امر به معروف و نهی از منکر انجام نمی دهند. و لم یغضیوا لغضبی در موردی که من غضب بر مردم داشتم این ها غضب نکردند. غضب کردن هم واجب است. اگر انسان در بعضی موارد غضب نکند، خدا او را عذاب می دهد. عجب! اسلام که تماما دین محبت و رافت و رحمت است! پس چرا خداوند می فرماید چون شصت هزار نفر از خوبان به خاطر من غضب نکردند، آن ها را هم عذاب خواهم کرد؟ معلوم می شود که ما در بعضی از موارد باید اهل غضب هم باشیم. همیشه با نرمی و لبخند نمی شود زندگی کرد. خدا هم این گونه از ما نخواسته است. در بعضی موارد خواسته است تندی کنیم، پرخاش کنیم صکوا بها جباههم یعنی با پرخاش با آن ها حرف بزنید. بعضی ها از بنده سؤال می کنند که چرا گاهی در منبر یا سخنرانی ها عصبانی می شوید؟ آیا جواب را گرفتید؟ من جواب سؤال را نمی دهم؛ امام باقر (علیه السلام) جواب شما را در این روایت داد.
اجازه دهید چند حدیث دیگر هم بخوانم عن ابی عبدالله (علیه السلام) این روایت از حضرت صادق (علیه السلام) است قال، قال امیرالمؤمنین (علیه السلام) امام صادق (علیه السلام) از جدش امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل می کند که او فرمود: ادنی الانکار ان یلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره(107) اگر در مقام نهی از منکر هیچ کاری نمی توانید انجام دهید، حداقل در برابر گناهکار اخم کنید و عبوس شوید. این تکلیف دیگر از هیچ کس برداشته نشده است. مگر این که مهربانی تاکتیکی باشد. یعنی با توجه به این که می دانید کسی اشتباه کرده است، اما چون می خواهید او را راهنمایی کنید، حتی ممکن است او را برای مهمانی به خانه دعوت کرده و با او به مهربانی رفتار کنید، و حتی به او کمک مالی هم بکنید. این برخورد حساب جداگانه ای دارد و تاکتیکی برای هدایت افراد است. پس باید با آن اهل معاصی که گستاخانه و با پررویی می گویند به تو چه! می گویند آزادی است! می گویند دلمان می خواهد! باید با این افراد با ترشرویی و پرخاشگری صحبت کنیم. البته اگر قدرت داشته باشید. اگر فردا شما را به جرم توهین به شهروندان جلب نکنند!
روایت دیگری هست که آن را نیز بخوانم عن ابی عبدالله (علیه السلام) ان الله عز و جل بعث ملکین الی اهل مدینه لیقلباها علی اهلها فلما انتهیا الی المدینه و جدا رجلا یدعو الله و یتضرع فقال احد الملکین لصاحبه اماتری هذا الداعی فقال قد رایته و لکن امضی لما امر به ربی فقال لا و لکن لا احدث شیئا حتی اراجع ربی فعاد الی الله تبارک و تعالی فقال یا رب انی انتهیت الی المدینه فوجدت عبدک فلانا یدعوک و یتضرع الیک فقال امض بما امرتک به فان ذا رجل لم یتمعر و جهه غیظا لی قط(108) حضرت (علیه السلام) می فرماید خدا دو فرشته را فرستاد تا شهری را زیر و رو کنند. گاهی عذاب های خدا این چنین است. مثل قوم لوط که فرشتگان به امر خداوند برای عذاب ایشان، شهر را زیر و رو کردند. خداوند دو فرشته را برای عذاب مردم این شهر فرستاد، زیرا افراد ساکن در شهر گروهی گستاخ و متجاهر به فسق بودند، و این افراد به هیچ وجه توبه نمی کردند و دست از گناهشان بر نمی داشتند. خدا دو ملک را فرستاد تا شهر آن ها را زیر و رو کنند. این دو ملک وقتی آمدند، دیدند در میان مردم، مرد مقدسی است که خیلی اهل دعا و گریه و مناجات است. یکی از فرشتگان به دیگری گفت من جرات ندارم این آدم اهل عبادت را عذاب کنم و شهر را بر سر او زیر و رو کنم.
برویم یک بار دیگر از خداوند سؤال کنیم. ملک دیگر گفت وظیفه خود را انجام بده.
ملک اول گفت می ترسم فرمان عوض شده باشد، شاید این طوری به ذهن او آمده بود که هنگامی که امر از جانب خداوند صادر شده بود، زمانی بوده که هنوز این فرد عابد توبه نکرده بود، در خلالی که امر به عذاب شهر صادر می شد، ممکن است این عابد توبه کرده باشد. شاید تکلیف عوض شده باشد. باید مجددا سؤال کنم. لذا آن ملک برگشت و از خدا سؤال کرد که من به آن شهر رفتم تا وظیفه ام را انجام دهم، ولی دیدم فردی مشغول عبادت و تضرع است. آیا باید به تکلیف عمل کنیم یا تکلیف عوض شده است؟
خداوند گفت تکلیف به حال خود باقی است، بروید و شهر را خراب کنید. بعد خود خدا علت این را که می گوید همین آدمی را که اهل عبادت است، نیز مشمول عذاب کنید، بیان می کند: فان ذا رجل لم یتمعر و جهه غیظا لی قط درست است که این افراد اهل عبادت و دعا است، اما هیچ وقت رنگ صورتش به خاطر غیظ و غضب برای خدا تغییر نکرده است. یعنی این فرد با توجه به این گناه اهالی شهر را دیده است، اما رنگ او عوض نشده است، ناراحت هم نشده است. به خاطر این که برای خدا تغییر حال برای او پیدا نشده بود، و خشم و غضب نکرده بود، پس باید در کنار افراد دیگر او هم عذاب شود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

امر به معروف و نهی از منکر (1)

- نمونه ای دیگر از سرانجام ترک امر به معروف
- گستره معنای امر به معروف و نهی از منکر
- گستره معنای جهاد
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، و الصلوه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، ابی قاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین، اللهم کن لولیک حجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه ساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک.
شهادت مولا ابی عبدالله و فرزندان و یاران بزرگوارش را به پیشگاه مقدس ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - مقام معظم رهبری، مراجع بزرگ تقلید و همه شیفتگان مکتب حسینی تسلیت می گوییم، و امیدوارم خدای متعال به ما توفیق بدهد که در دنیا و آخرت پیرو راستین آن حضرت باشیم.
در جلسه گذشته به سؤال هایی که درباره عاشورا و قیام ابی عبدالله مطرح شده بود، سؤالی را به این صورت طرح کردم که، با توجه به هدف قیام آن حضرت که طلب اصلاح در امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امر به معروف و نهی از منکر عنوان شده، آیا روشنی که سیدالشهداء (علیه السلام) انتخاب کردند و به شهادت ایشان منتهی شد، مصداق اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر یا خیر؟ و آیا حضرت (علیه السلام) به هدفی که از قیام و انقلاب داشتند، نایل شدند یا نه؟ شب گذشته برای آشنا شدن با مفهوم امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات چند روایت را تیمناً و تبرکا قرائت کردیم و در حدی که خداوند متعال توفیق داد، توضیحاتی را درباره آن ها عرض کردم؛ حال با توجه به آشنایی به دست آمده از مفاهیم امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات، می خواهم بحثی نسبتاً تحلیلی و تا حدی فنی را مطرح کنم. ممکن است تا حدودی این بحث برای بعضی از شنوندگان سنگین باشد، ولی با توجه به این که بخش عظیمی از شرکت کنندگان را فضلای حوزه تشکیل می دهند، و سایرین هم بحمدالله در پرتو انقلاب سطح علمی شان بسیار بالا آمده و آمادگی بررسی و تحلیل این مساله را حتی در حد سطوح علمی دارند، سعی خواهم کرد این مساله را با توضیحات نسبتاً روشنی به عرض برسانم، اگر بعضاً اصطلاحات علمی استفاده شد، معذور بدارید.
می دانیم که امر به معروف نهی از منکر که به عنوان یک تکلیف عام در رساله های علمیه ذکر شده و گویندگان احکام در مجالس آموزش می دهند، شرایط و مراتبی دارد و با توجه به شرایط و مراتب این سؤال مطرح می شود که اقدامی که سیدالشهداء (علیه السلام) انجام دادند، چگونه امر به معروفی بود؛ این کار با امر به معروفی که ما می شناسیم مطابقت نمی کند. بنابر آنچه در رسائل علمیه گفته شده، اگر امر به معروف موجب ضرر و حتی مبتنی بر خوف ضرر باشد، تکلیف ساقط می شود؛ اما در مورد سیدالشهداء (علیه السلام) در حالی که ضرر یقینی بود ایشان اقدام به این کار کرد، این چگونه امر به معروفی است؟ برای این که مفهوم امر به معروف و نهی از منکر و کاربرد آن را در روایات بیش تر مورد دقت قرار دهیم، باید توجه داشت که امر به معروف و نهی از منکر یعنی وادار کردن دیگران به انجام کارهای خوب، اگر انجام آن کار خوب واجب باشد، امر به آن هم واجب است، اگر مستحب باشد، امر به آن هم مستحب است؛ اما امر به معروف به عنوان یک واجب شرعی، فقط در مورد تکالیف واجب است، یعنی وادار کردن دیگران به این که تکالیف واجب خود را انجام دهند، و این وادار کردن مراتبی دارد. اگر بخواهید کسی را به انجام کاری وادار کنید، باید این کار را طی مراتب مختلف انجام دهید. اولین موردی که ممکن است با آن مواجه شد، نوجوانان هستند، کسانی که تازه به تکلیف رسیده اند. شما می خواهید به عنوان امر به معروف و نهی از منکر به کسی که تازه به تکلیف رسیده و هنوز درست نماز خواندن را نیاموخته است، نماز را یاد دهید، این نوعی امر به معروف است که به آن تعلیم جاهل می گویند. اما اگر بعد از این که یاد گرفت، گاهی سستی و تنبلی می کند، بعضی اوقات نمازش قضا می شود، صبح دیر از خواب بلند می شود، و شما می خواهید او را تشویق کنید که نماز را به موقع بخواند، این هم نوع دیگری از امر به معروف است.
پس امر به معروف دو مصداق روشن دارد، اول این که کسی علم نداشته باشد و شما باید به او یاد بدهید، تفاوتی نمی کند که در موردی حکم را نداند یا موضوع آن را، نماز خواندن بلد نیست، یا نمی داند که نماز واجب است، البته نماز مثال خوبی نیست و همه می دانند که واجب است، اما بعضی از تکالیف هست که همه از وجوب آن آگاه نیستند.
آموزش احکام و مسائل نوعی امر به معروف است. اما اصطلاح امر به معروف به خودی خود شامل تعلیم جاهل نمی شود و اگر به تعلیم جاهل توسعه داده می شود، با توجه به وسعت ملاک آن است؛ یعنی ملاکی که خدای متعال به خاطر آن امر به معروف را واجب کرده شامل کسی هم که علم ندارد می شود و باید به او یاد داد؛ البته مفهوم امر به معروف این نیست.
از طرف دیگر کسی که می داند باید نماز خواند، با مسائل هم به خوبی آشناست، اما زمانی که به او گفته می شود نماز بخوان، گاهی در فضا و شرایطی است که نماز از ارزش اجتماعی بالایی برخوردار بوده و ترک آن گناهی بزرگ و ضد ارزش به شمار می رود؛ لذا، اگر به کسی بگویند بی نماز، برای او از هر ناسزایی بدتر است؛ من به خاطر دارم زمانی که کوچک بودم، یکی از فحش هایی که در جامعه آن روز گفته می شد این بود که می گفتند فلانی تارک الصلاه است، باور کنید این از هر فحشی که در مورد جنایت اعمال شنیع گفته می شد بدتر بود؛ یک وقت جو جامعه این گونه است، اگر به کسی بگویند، نماز نخوانده است، سرش را پایین می اندازد و پیشانی در هم می کشد که چرا فهمیده اند نمازم ترک شده است و از این کار خجالت می کشد. اگر به او چنین گفتید او عذر خواهی می کند و می گوید ببخشید، فراموش کردم یا عذری داشتم، بالاخره گفته شما در او تاثیر می کند و برای او موعظه و پندی می شود، او هم متعظ می شود. در روایات آمده است که انما یؤمر بالمعروف و ینهی عن المنکر مؤمن فینعظ او جاهل فینعلم،(109) گاهی مؤمنی امر به معروف و نهی از منکر می شود و او متعظ شده، قبول می کند، گاهی جاهل است و نمی داند، اگر به او گفته شود، یاد می گیرد.
اما گاهی شرایطی پیش می آید که فضای فرهنگی حاکم بر جامعه، اسلامی نیست، امر واجبی را که می خواهید به آن امر کنید اصلا ارزش تلقی نمی شود، ترک آن هم ضد ارزش نیست، شرایط به گونه ای شده است، که اگر به کسی بگویی چرا فلان کار را انجام می دهی، فوری با گردن فرازی می گوید دلم نمی خواهد! به تو چه! مگر فضولی! به او می گویی این احکام خلاف شرع است، انقلاب شده است برای این که احکام شرع پیاده شود، مردم به خاطر جاری شدن احکام اسلام صدها هزار شهید دادند؛ جواب می دهد بی خود شهید دادند! من دلم نمی خواهد! کمی اصرار کنید، علناً به اسلام هم بد می گوید. خیلی ها گفته اند که اگر ما اسلام را نخواسته باشیم، باید چه کسی را ببینیم! دائم می گویید جمهوری اسلامی! جمهوری اسلامی را تو سر ما می زنید! حالا اگر اسلامش را نخواستیم باید چه کسی را ببینیم! جو فرهنگ طوری می شود که تظاهر به مخالفت با اسلام دیگر زشت نیست؛ آشکار است، دیگر کسی شرم نمی کند، یا لااقل بعضی ها شرم نمی کنند که بگویند ما مخالف اسلام هستیم؛ بالاتر از این هم هست که گاهی اشاره کرده اند و دوست ندارم تکرار کنم. خوب، در این جا چه باید کرد؟
شرایط حاکم بر جامعه در زمان سیدالشهداء (علیه السلام) چنین شرایطی بود؛ احکام قطعی اسلام ترک می شد؛ حدود الهی تعطیل شده بود، کسی که کاندیدای خلافت بود معروف به شرب خمر بود، معاویه می خواست فرزندش یزید را به عنوان خلیفه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی کند، یعنی در جامعه اسلامی شخصیت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد؛ و این کسی بود که مردم می دانستند شارب الخمر است، صحبت از یک بار و دو بار و چند بار نبود، بلکه عادت به شرب خمر داشت، و این مساله ای علنی بود، برای مردم مخفی نبود، و سایر احکام اسلامی یک پس از دیگری مورد تردید و انکار قرار می گرفت و علنا مطرود می شد؛ ریختن خون مسلمان ها خیلی ساده شده بود، اگر کسی مخالف حکومت بود، به راحتی او را می کشند؛ و بسیاری از فسادهای دیگر که در جامعه آن روز رخ داده بود. با این شرایط، اگر سیدالشهداء (علیه السلام) بین مردم می آمدند و می گفتند مردم خمس بدهید، زکات بدهید، حدود الهی را رعایت بکنید، شرب خمر نکنید، این موعظه ها برای کسی که معروف به شرب خمر است چه فایده ای داشت؟ مردم آگاهانه و دانسته با یزیدی که شارب الخمر است بیعت کردند. فقط شرب خمر نبود، موارد دیگری هم بود، کارهای دیگری که امروز هم در جامعه اسلامی ما در حال مد شدن است، میمون بازی! سگ بازی! یزید چنین شخصی بود؛ این شخصیت می خواهد به جای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بنشیند، دستوراتش مثل دستورات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واجب الاطاعه و احکامش احکام خدا باشد! این گونه بود که حضرت (علیه السلام) فرمود فعلی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید،(110) اگر مردم به کسی مانند یزید مبتلا شوند، دیگر فاتحه اسلام را باید خواند، دیگر چیزی برای اسلام باقی نخواهد ماند.
البته تا اواخر زمان معاویه هم جز ظواهر محدودی از اسلام باقی نمانده بود، اما به هر حال به گونه ای نبود که اشخاص به راحتی تظاهر به به فسق کنند و مردم آن را بپسندند. ولی اگر بنا شد کسی که خودش شارب الخمر است خلیفه مسلمین بشود، آیا او بر شارب الخمر حد جاری خواهد کرد؟ حال، اگر در این جا کسی بخواهد امر به معروف کند، باید چه کند؟ آیا باید بگوییم امر به معروف در این شرایط تعطیل شود و اصلا تکلیفی در چنین موردی نیست؟ اگر فعل حرام در جامعه واقع می شود، همه مردم مسؤولند؛ چون امر به معروف واجب کفایی است، اگر ده نفر دیدند گناهی انجام می شود، هر ده نفر مکلفند و اگر یک نفر به معروف امر کند، از بقیه ساقط می شود. اما اگر هیچ کدام این کار را انجام ندادند، هر ده نفر مسؤولند. معنای این مساله این است که اگر گناه کبیره ای به صورت علنی، در جامعه انجام می گیرد تمام کسانی که اطلاع پیدا کنند مکلف به امر به معروف هستند، و اگر این کار را نکنند همه به جهنم می روند. البته این قدر متیقن مساله است، حکم امر به معروف در مورد گناه مخفی، بماند.

نمونه ای دیگر از سرانجام ترک امر به معروف

در جلسه گذشته این روایت را خواندم، که چهل هزار نفر از قوم شعیب معصیت کار بودند، خدا صد هزار نفر را عذاب کرد که عذاب شصت هزار نفر از ایشان به واسطه ترک امر به معروف بود. نظیر این واقعه درباره اقوام دیگر نیز هست. درباره اصحاب سبت نیز هست که احتمالا شنیده اید؛ در شریعت حضرت یعقوب و بعد در شریعت حضرت موسی صید در روز شنبه حرام بود، البته تکالیف سخت تری هم دارند. الان هم یهودی های پای بند به یهودیت روز شنبه پختنی درست نمی کنند، آتش روشن نمی کنند، زبح نمی کنند و صید نمی کنند. یهودیان سنت گرا الان هم مقید هستند. تکالیف شاق دیگری هم داشتند، از جمله این که روز شنبه برایشان صید حرام بود. خدا این ها را امتحان کرد: اذ تاتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لایسبتون لا تاتیهم،،(111) گروهی از یهود کنار دریا یا رودخانه ای زندگی می کردند، روز شنبه ماهی ها به کنار ساحل می آمدند و صید آن ها به راحتی ممکن بود، در حالی که روزهای دیگر این گونه نبود؛ از آن طرف، روز شنبه هم صید کردن حرام بود. سرانجام بعض از ایشان طاقت نیاورده، به این صورت حیله ای زدند که کنار ساحل حوضچه هایی کندند؛ روز شنبه راه حوضچه ها را باز می کردند، زمانی که آب رودخانه همراه با ماهی داخل حوضچه ها می شد جلوی آب را می بستند. روز یکشنبه هم ماهی ها را صید می کردند. خدا به سبب این کار، آن ها را مسخ کرد، اگر آیه قرآن به صراحت نگفته بود، از راه روایات به این راحتی قابل باور نبود، فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خاسئین(112) خدا ایشان را مسخ نموده به میمون تبدیل کرد؛ همه این افراد کسانی نبودند که روز شنبه بر خلاف نهی خداوند ماهی صید می کردند. گروهی نیز از کسانی که صید نمی کردند به عذاب گرفتار آمدند و مسخ شدند.
این قوم سه دسته بودند: دسته اول روز شنبه صید می کردند، دسته دیگر صید نمی کردند ولی دسته اول را نیز نهی نکرده و متعرض آن ها نمی شدند، دسته سوم نه تنها خودشان صید نمی کردند، بلکه دیگران را از این کار نهی می کردند و می گفتند چرا صید می کنید، این کار گناه است. دسته دوم که صید نمی کردند و متعرض گروه اول هم نمی شدند، به آمرین به معروف می گفتند، چه فایده ای دارد که آن ها را از صید نهی می کنید؟ متوجه عرض بنده هستید؟ یعنی این تلقی که چون امر به معروف فایده ندارد، انجام نمی دهیم.
به کسانی که علیرغم علم به مؤثر نبودن امر به معروف، نسبت به این کار اقدام می کردند، می گفتند چه فایده ای دارد که دائم با آن ها بحث می کنید، آن ها را به حال خود رها کنید، و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوم الله مهلکهم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون(113) خدا بنا است ایشان را هلاک کند، پس برای چه آن ها را موعظه می کنید؟
قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون اول این که ما نزد خدا عذری داشته باشیم، دیگر این که قطع نداریم که بطور کلی حرف ما مؤثر نباشد، شاید در بین این گروه بعضی تحت تاثیر قرار بگیرند. به هر حال، از بین این قوم که سه گروه بودند، دسته ای که - علی رغم این که چندان اثری نداشت - از منکر نهی می کردند، نجات یافتند، دو دسته دیگر به عذاب مبتلا و به بوزینه تبدیل شدند.(114)