راه مقابله با سیاست های شیطانی
حال اگر کسی بخواهد با این نوع سیاست بازی ها مقابله کند راه آن چیست؟ همان راهی است که حسین (علیه السلام) نشان داد. شرط اول مقابله با این نوع سیاست بازی ها این است که دل به دنیا نبندیم. حسین (علیه السلام) فرزندان، دوستان و یاران خود را به گونه ای تربیت کرده بود که وقتی نوجوان سیزده ساله می خواست ببیند که آیا او به شهادت می رسد یا نه، حضرت فرمودند که مرگ در کام تو چگونه است؟ گفت الموت احلی عندی من العسل،(38) این اشعار نبود، قاسم بن حسن در محضر عموی خود شعار نمی دهد. آنچه را در عمق قلبش بود گفت. یعنی مرگ از عسل برای من شیرین تر است. آیا تصور آن را می کنید که مرگ در کام یک نوجوان سیزده ساله شیرین تر از عسل باشد؟ البته نه هر مرگی، مرگی که در راه خدا، در راه انجام وظیفه، در راه خدمت به اسلام باشد، و الا مرگ که شیرینی ندارد، چون صحبت از شهادت بود، حضرت فرمودند مرگ در نظر تو چطور است؟
اگر ما بخواهیم راه حسین (علیه السلام) را ادامه دهیم، باید با این توطئه های شیطانی پیچیده مقابله کنیم، اول باید آن روحیه را پیدا کنیم. قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله(39)، و یا قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنووا الموت(40) اگر دوست خدا هستید، آرزوی مرگ داشته باشید. مگر دوست ملاقات محبوبش را دوست ندارد؟
ما باید این را یاد بگیریم. باید به خودمان تلقین کنیم، باید عملا در همین مسیر حرکت کنیم؛ به آرزوهای دنیا دل نبندیم؛ فریب این زرد و سرخ ها را نخوریم و مرگ در راه خدا و شهادت در راه خدا را بزرگ ترین افتخار بدانیم. در این صورت می توانیم راه خدا را حفظ کنیم. این درسی بود که ابی عبدالله به ما داد. چگونه ما می خواهیم حسینی باشیم، و به او عشق بورزیم با وجود این که این درس را از او یاد نگرفته ایم؟ در بین نوجوانان عزیز ما فراوانند کسانی که از قاسم بن الحسن الگو بگیرند. در یکی از شهرها سخنرانی می کردم، شب که به منزل صاحب خانه برگشتم، پسر دوازده، سیزده ساله صاحبخانه گفت من صحبت خصوصی با شما دارم - شاید جلوی چشم پدر و مادرش خجالت می کشید و می خواست به صورت خصوصی با من صحبت کند - زمانی که می خواستم از آن شهر برگردم، آن نوجوان گفت صحبت خصوصی ام را نتوانستم بگویم. کناری رفتم و گفتم فرمایشتان را بفرمایید، گفت دعا کنید خدا شهادت را نصیب من کند! ای بچه ها در مکتب امام حسین (علیه السلام) پرورش پیدا می کنند. این ها همراه و هم سوی قاسم بن الحسن می شوند. مردان کهن سال ما نیز رفیق حبیب ابن مظاهر می شوند. ما باید از این قافله دور نمانیم، رمز پیروزی ما این است که برای ما، مرگ در راه خدا شرف به حساب آید و افتخار باشد. اگر جنگی پیش آمد، حاضر باشیم به شهادت برسیم، همان طور که شهدای ما افتخار کردند. چقدر جوان ها نزد امام می رفتند و التماس می کردند که آقا دعا کنید ما به شهادت برسیم. متاسفانه طی چند سالی که از جنگ گذشته، این فرهنگ ها و این ارزش ها تدریجا به دست فراموشی سپرده می شود. ولی این روزها باید به برکت نام حسین (علیه السلام) این ارزش ها از نو زنده شود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
زمینه های قیام عاشورا (2)
- دقت علی (علیه السلام) در اجرای احکام و حدود الهی
- هدف علی (علیه السلام) ارائه الگوی حکومت اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، و الصلوه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، ابی قاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین، اللهم کن لولیک حجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه ساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک.
فرا رسیدن ایام شهادت آقا ابی عبدالله را به پیشگاه ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - مقام معظم رهبری، مراجع تقلید و همه شیفتگان مکتب حسینی تسلیت عرض می کنم و از خدای متعال درخواست می کنیم، در دنیا و آخرت دست ما را از دامان ابی عبدالله کوتاه نفرماید.
در جلسه گذشته سؤالی مطرح شد که ممکن است در ذهن بسیاری از جوانان و نوجوانان مطرح شود، و آن سؤال این بود که، چگونه مردم مسلمان با این که به دین اعتقاد داشتند، نماز خوان بودند، روزه می گرفتند، اهل جهاد بودند، بسیاری از ایشان در جنگ ها شرکت کرده بودند، و حتی بسیاری از آن ها، یا لااقل اکثرشان، سال ها در محضر امیرالمؤمنین (علیه السلام)، و یا در بعضی از جنگ ها با آن حضرت و در رکاب آن حضرت بودند، با همه این تفاصیل چگونه عده ای حاضر شدند حسین بن علی (علیه السلام) را با آن شرافت، عزت و محبوبیتی که داشت به این شورت فاجعه آمیز به شهادت برسانند؟
برای این که مساله تا حدی روشن شود، باید به عقب برگردیم و تاریخ صدر اسلام را مرور کنیم. لذا شب گذشته به وضعیت کشور اسلامی در زمان معاویه، بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا زمان - به اصلاح - به خلافت رسیدن یزید، اشاره کوتاهی کردم.
اجمال مطلب این بود که، معاویه در میان شخصیت های معروف آن عصر از هوش سرشاری برخوردار بود، به طوری که او را داهیه العرب می گفتند، و حتی آن قدر سیاست، هوش، فراست و تدبیر او معروف شده بود که می گفتند علی سیاست معاویه را ندارد، وگرنه می توانست بر او پیروز شود! و کار به دست معاویه نمی افتاد! و شاید در همین رابطه بود که مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس(41) به خدا قسم معاویه از من با هوش تر، با تدبیر و با سیاست تر نیست، ولی تقوا جلوی من را گرفته و نمی توانم هر کاری را انجام دهم.
دقت علی (علیه السلام) در اجرای احکام و حدود الهی
در این جا نکته ای را به عنوان جمله معترضه عرض می کنم؛ ممکن است در اذهان ساده این شبهه مطرح می شود که، اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) با معاویه، یا با سایرین، مقداری مماشات کرده بودند، کار به این جا نمی کشید. امروزه برای تضعیف مقام ولایت به طور کلی، و مقام عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیه السلام) به طور خاص، خیلی می کوشند تا خدشه هایی در رفتار آن ها وارد کنند، شبهه هایی ایجاد کنند، تا نسل آینده ما آن ایمان عمیق را به عصمت و برتری آن ها در همه شؤون نپذیرند. بعد هم در ذهن ایشان بیابند که شاید یک راه بهتری هم بود، شاید این بزرگواران در برخی موارد اشتباه کردند. شاید که مطرح شد، فتح باب می شود، آن گاه زیر سؤال بردن همه چیز امکان پذیر می شود.
همچنان که الان این گونه کارها را انجام می دهند.
خوب، ممکن است شبهه به این صورت مطرح شود، البته من را به خاطر این که شبهه را ترسیم می کنم معذور بدارید، برای این که شبهه را تبیین کنم ناچار مقداری توضیح بدهم، انشاء الله بعد از طرح شبهه جواب آن را به روشنی عرض خواهم کرد.
مثلا در مقام شبهه به این صورت می گویند که زمانی که مردم آمدند و با علی (علیه السلام)، با آن هجوم عجیب و بی سابقه بیعت کردند، که خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آن بدین گونه تعریف می فرماید که نزدیک بود حسنین (علیه السلام) زیر دست و پا بمانند، در بین مردم کسانی آمدند با حضرت بیعت کردند که شخصیت های برجسته آن روز بودند، به عنوان نمونه طلحه و زبیر آدمهای معمولی نبودند. همان گونه که می دانید، خلیفه دوم شورای شش نفره ای را تعیین کرده بود، که بعد از او این هیات شش نفره از بین خودشان خلیفه را انتخاب کنند. طلحه و زبیر دو نفر از این افراد بودند. این ها کسانی بودند که خودشان کاندیدای خلافت بودند، و آمدند با علی (علیه السلام) بیعت کردند.
کسانی این گونه ترسیم می کنند، خوب بود علی (علیه السلام) این ها را دعوت می کرد و از آن ها دلجویی به عمل می آورد، هدیه ای به آنان می داد، هنگامی که از او وقت ملاقات می خواستند، فورا به آن ها وقت می داد، از آنان پذیرایی می کرد، به خاطر این که بیعت کرده بودند با آن ها می نشست و می گفت: برادران عزیزم! خیلی خوش آمدید! من این مقام را از شما دارم. شما بودید که از من حکایت کردید و من به خلافت رسیدم، از شما متشکرم! خوب، چه ایرادی داشت این گونه چرب زبانی کند، بعد هم برای ایشان شامی مهیا می کرد و به ایشان سور می داد. حضرت که می دانست این ها چه خیالی در سر دارند، لااقل احتمال آن را می داد، اگر نگوییم علم امامت داشت و از کارهای آینده آن ها با خبر بود، روحیات ایشان را می شناخت و می دانست چگونه انسان هایی هستند، این احتمال را می داد که اگر با آن ها مماشات نکند، جنگ جمل را به راه می اندازند، حداقل احتمال این مساله را می داد. خوب بود برای این که چنین نشود، این همه خونریزی و جنگ رخ ندهد، و نیروها از بین نرود - و به جای آن ممکن بود این نیروها برای بازسازی کشور، به کار گرفته شده و پیشرفت اقتصادی حاصل شود - به ایشان می گفت بیایید با یکدیگر همکاری و همفکری کنیم، شما طرحی تهیه کنید، ما هم بررسی می کنیم. یا حتی بخشی از مملکت در اختیار شما باشد و شما آن را اداره کنید، اگر شما ولایت کوفه و بصره را می خواهید، ارزانی شما. شام و مصر را می خواهید، ما هم مضایقه ای نخواهیم داشت، با هم همکاری می کنیم. به این صورت با آن ها صحبت می کرد، بعد هم بخشی از بیت المال را در اختیار آن ها قرار داده، دست ایشان را باز می گذاشت، این ها اگر کمی از بیت المال سوء استفاده می کردند، بهتر از این بود که مقدار زیادی از بیت المال برای جنگ و خونریزی هزینه شود. این تفکر سیاست مدارانه ای است که آن زمان در میان برخی مردم شایع بود، و این گلایه ها را از علی (علیه السلام) داشتند. همین افراد بودند که می گفتند: علی سیاست ندارد، و یا این که سیاست معاویه بیش تر است. و همین حرف ها بود که دل علی (علیه السلام) را می سوزاند، و حتی دوستان خودش را هم نمی توانست قانع کند.
از وضعیت معاویه هم که آگاه بود و می دانست چه عنصر خبیثی است و چه سیاستی دارد، چگونه مردم را رام کرده است و برگرده آن ها سوار شده است؟ به چه نحوی اموال مسلمان ها و بیت المال را در اختیار گرفته و سخاوتمندانه، هزاران، صدها و هزار و گامی حتی میلیون ها دینار به افراد مختلف جود و بخشش می کند؟! اگر علی (علیه السلام) تا حدودی با این گونه شخصیت ها کنار آمده و مماشات می کرد بهتر بود و در هر صورت جنگ ها و خونریزی و صرف هزینه های فراوان برای آن ها اتفاق نمی افتاد.
مشابه این القائات را امروزه درباره حضرت امام (قدس السره الشریف)، یا درباره مقام معظم رهبری نشنیده اید؟ آیا نشنیده اید که گفته می شود اگر درباره فلان شخص اندکی مدارا می شد کار به این جا ختم نمی شد؟ هنوز این شبهات درباره سیاست علی (علیه السلام) مطرح است. البته ممکن است در پاسخ این شبهات بگوییم، حضرت امیر (علیه السلام) از علم امامت برخوردار بودند و یا خدا به ایشان امر کرده بود که چنین کند، آیا می خواهید از امر خدا تخلف کند؟
در این صورت جوابی تعبدی را مطرح کرده ایم. ما معتقدیم امام (علیه السلام) معصوم است و خطا نمی کند، مطابق آنچه خدا امر فرموده عمل می کند. وظیفه اش به همان صورت بوده است. این جواب برای ما تا حدودی قانع کننده است. اما این گونه جواب دادن، نوجوانان امروزی را که تحت تاثیر این شبهات واقع شده، قانع نمی کند؛ باید جواب روشن تری ارائه کنیم.
در این جا من از هم لباس های خودم این گلایه را دارم که چرا ما آن گونه که باید و شاید در مورد مسائلی از این قبیل که مورد حاجت است، کار نکرده ایم، و جواب مناسبی که همه بتوانند درست بفهمند، درک و قبول کنند، یا تهیه نکرده ایم و یا اگر تهیه کرده ایم، منتشر نکرده و در دسترس جوان هایمان قرار نداده ایم.
باید جواب روشنی به این سؤال بدهیم که چرا علی (علیه السلام) بر اساس سیاست لبخند و مماشات، و با انعطاف عمل نکرد؟ تا به این حد سخت می گرفت و می گفت من حتی یک روز هم اجازه نمی دهم معاویه حکومت کند. اگر من خلیفه هستم حق ندارد این اقدامات را انجام دهند. همان زمان معاویه طلحه و زبیر از افراد معمولی نبودند، بلکه دو نفر از بزرگترین شخصیت های عالم اسلام و کاندیدای خلافت بودند. وقتی این دو مهمان علی (علیه السلام) می شوند، او چراغ را خاموش کرده، چراغ دیگری را روشن می کند. می پرسند چه شد؟ این چراغ با چراغ دیگر چه فرقی داشت؟ علی (علیه السلام) در جواب می گوید: چراغ اول به بیت المال تعلق داشت و من مشغول رسیدگی به حساب بیت المال بودم، آن چراغ از بیت المال بود، در حالی که شما می خواهید در مورد مسائل شخصی و خصوصی حرف بزنید؛ من حق ندارم از چراغی مربوط به بیت المال است استفاده کنم. طلحه و زبیر با خود گفتند علی (علیه السلام) حاضر نیست چند دقیقه از چراغ بیت المال استفاده کند، در حالی که ما دو شخصیت بزرگ اسلامی هستیم، و می خواهیم با او در مورد مسائل و مصالح کشور اسلامی صحبت کنیم - البته از دید آن ها این گونه بود - و او نمی پذیرد چند دقیقه از چراغ بیت المال استفاده کنیم، چگونه می توان با او از در دوستی در آمد؟
چه استفاده هایی که این افراد در زمان خلیفه پیشین کرده بودند، املاک و ثروتهایی که تصاحب کرده بودند! غلامان و کنیزانی که به تملک خود درآورده بودند! و در مورد آن ها داستان هایی نقل شده است؛ و اکنون با این گونه سختگیری های امیرالمؤمنین (علیه السلام) مواجه شده اند.
به نظر شما جواب این سؤال چیست؟ آیا جواب غیر از این است که علی (علیه السلام) معصوم بود و هر کاری که انجام می داد طبق دستور خدا بود؟ ما چه جواب روشنی می توانیم بدهیم که یک جوان را قانع بکند؟