مقدمه مترجم :
سپاس خداوند را که باب رحمت بگشود و راه طلب بنمود، در آینه دل ها جلوه کرد و از دریچه عقول پرتو افکند، عاقلان را به تکاپو انداخت، عقول را شیدا ساخت. همه طالب اویند و به سوی او در تک و پویند، سالک رهند و وصال او خواهند:
همه هستند سرگردان چو پرگار - پدید آرنده خود را طلبکار
راهنما فرستاد تا آفریدگان را سوی او خواند، رائع و فرایض بنهاد و تهذیب نفوس تعلیم داد که قَد اَفلَحَ مَن زَکّاها وَ قَد خابَ مَن دَسّاها
درود نامعدود بر او (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سلم) باد و بر آل اطهار که حامل اسرار اویند و اصحاب کبار که ناقل آثار او.
اما بعد، دعا محک ایمان است و رابطه انسان با خداوند منان. هر که او را حاضر و ناظر داند، از مناجات از او روی نگرداند، و هر که قادر مختارش بیند، برای حوایج خویش وسیلتی جز او نگزیند، و آن که او را شناسد از دیگران نهراسد، مهر و لطف او دل مؤمنان را آرامش بخشد، و بخشندگی او جان محبان را آرامش دهد.
دوستان خدا از مکالمت با او لذت برند و از دمی غفلت، سال ها افسوس و حسرت خورند، ملامت و افسردگی در دعا، نشان ضلالت و دل مردگی است. بزرگان اولیا که عارف به اسرار قلوب بودند و از مشاهده جمال مطلوب محجوب نگشتند، با سوز و گداز، به درگاه بی نیاز روی آوردند و آن چه یافتنی بود یافتند، سخنان چاشنی بخششان غذای روح آدم و کلمات دلنشینشان کلید فتوح گشت؛ چه، سخنان شیرین و کلمات دلنشین از غیر اهل دل صادر نشود و از غیر سالکان راه محبت میسر نگردد.
آن که شوری در دل ندارد، هر چه به تصنع بسازد و به تکلف بپردازد، مانند کسی است که عاشقی ندارد و سرود و غزل نوازد، یا باغ و گلستان را مشاهده نکرده، به وصف طراوت گل سخن آغازد.
ثنا و ستایش و دعا و نیایش، سیر شهودی است و کشف وجود، راز و نیازی است میان مخلوق و خالق که غیر عاشق صادق بدان راه نیابد، دست بخت و جدل از دامن او کوتاه است وَ هُوَ یُدرِکَ وَ لا یُوصَف. از این جهت آن چه غیر از ائمه دین مبین صلوات الله علیهم اجمعین یا از بزرگان و مشایخ عرفای اهل یقین که در سلوک پیروی ائمه علیهم السلام کردند و روایت شده است، آن لطف و طراوت و چاشنی و حلاوت که گفتار آنان دارد، ندارد.
جماعتی از علمای ما در شرایط و احکام و فوائد و نتایج دعا، کتاب مستقل تالیف کردند و علمی مستقل تدوین نمودند و در اسرار و دقایق آن، به ادله عقلی و نقلی تمسک کردند، و به راستی باید چنان کرد.
طلاب علوم دینی که عمر خود را در اصول دین و فروع و مقدمات آن صرف می کنند، شایسته است چندی هم به علم دعا بپردازند، و یکی از بهترین کتب این علم را به دقت و تعمق نزد استاد بخوانند و اصول آن را به طور علمی فرا گیرند، و آن را دون شأن خود نشمارند. مثلا کتاب ((عدة الداعی)) تالیف فقیه متبحر محقق، احمد بن فهد حلی که دانستن مضامین آن یقیناً از بسیار مباحث متداوله مفیدتر است. در آن کتاب از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است: الخشیة میراث العلم و العلم شعاع المعرفة و قلب الایمان و من حرم الخشیة لا یکون عالماً آن که از ترس خدا محروم باشد عالم نیست.
و هم در آن کتاب است که خداوند به داوود علیه السلام وحی فرستاد: هر بنده ای که به علم خود عمل نکند، از میان هفتاد گونه عقوبت باطنی که به او چشمانم کمترینش آن بود که لذت مناجات را از دل او بیرون برم.
و خود ابن فهمد گوید: علم عبارت از حفظ مسائل و تقریر و بحث و دلائل نیست، بلکه علم آن است که بر ترس بنده از خدا بیفزاید و او را در کار آخرت چابک سازد و در تحصیل لذایذ بی رغبت گرداند، و از این روایات معلوم شد که علم بی عبادت ممکن نباشد.
در حالات ابوعلی سینا آورده اند که چون مسئله ای بر وی مشکل می شد، به اعتکاف و دعا توسل می جست و حل آن را از خدا می خواست که به او الهام فرماید.
و هم در کتاب عدة الداعی در ترغیب به دعا گوید: هم عقل دها را الزام فرماید و هم نقل، اما عقل، چون دفع ضرر محتمل واجب است و به دعا این مقصود حاصل شود و نقل چون در قرآن کریم بدان امر شده است و ترک آن را استکبار نامیده و بر آن تخویف کرده است: وَ قالَ ربُّکُم ادعُونی أَستَجب لَکم اءنَّ الَّذِینَ یَستَکبِرونَ عَن عِبادَتی سَیَدخُلُون جهَنَّمَ داخِرینَ و نیز فرمود: و اذا سالک عبادی عنی فاءنی قریب اُجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیومنوا بی لعلهم یرشدون و دیگری در وجوب ذکر بدین آیت احتجاج فرموده: فاذا قضیتم الصلاة فاذکروا الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبکم و نیز وَ من یعش عن ذکر الرحمن نُقیِّض له شیطاناً فهو له قرین.
حکمای الهی در سر استجابت دعا تحقیقات دارند و چنان که جهال پندارند آن را مخالف سنت جاریه الهی ندانند و دعا را از اسباب مؤثره خارج نشمارند. شیخ الرئیس ابوعلی سینا در اواخر اشارات گوید: ((شاید تو را از عارفان خبری رسد و بر خلاف عادت و آن را تکذیب کنی، چنان که گویند: عارفی برای مردم [نماز] استسقا کرد و باران آمد،یا از خدا شفا خواست، یا به سبب دیگر هلاک گشتند، یا برای آن ها دعا کرد، به زمین فرو رفتند، یا گرفتار زلزله شدند، یا به سبب دیگر هلاک گشتند، یا برای آن ها دعا کرد، مرض عام و مرگ و سیل و طوفان از آن ها دفع شد، یا حیوان درنده ای رام آن ها گشت، یا مرغی از ایشان نرمید و مانند این ها که نمی توان انکار کرد. پس توقف کن در تکذیب و شتاب منمای که اسرار این را در طبیعت اسبابی است و شاید من بتوانم چیزی از آن برای تو بیان کنم. (انتهی).
پس ای خواننده عزیز! هر که هستی مبادا به تقلید از جهال، مقام ولایت بزرگان را انکار کنی و تصرف آنان را در ماده کائنات از خرافات شماری و امامت را بر صفحه قلب ائمه دین علیهم السلام چون نقش عرضی پنداری که ره چه از راه گوش فرا گرفتند، از حفظ کردند و به یاد داشتند، بلکه چنان دان که روح ولایت با نفوس آنان در آمیخته است و آن ها ذاتاً فوق نفوس سایر افراد بشوند.
چنان که ارسطو و ابوعلی سینا در عقل امرؤا القیس و سعدی در ذوق و طبع ذاتاً از دیگران ممتاز بودند، همچنان انبیاء و اولیاء به روح ولایت که عبارت از رابطه و اتصال میان آنان و خالق است، به تصرف در موجودات قادر گشتند، به دعا و توجه و بحول الله و قوته، چنان که فرمود: وَ تبری ء الاکمَةَ والاَب رص باءِذنی و تُحیی الموتی بِاءذنی نسبت ابراء و احیاء به عیسی علیه السلام داد، نه از خود او، بلکه به اذن پروردگار.
رابطه میان همه مردم و خداوند هست، اما نه چندان که همه گونه تصرف کنند، بلکه هر کس به قدر همت خویش و حسن ظن به خداوند و قوت اعتقاد و شدت توجه، حاجت از خدای خواهد، خداوند حاجت او را بر آورد.
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید - دگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد
آن مرد بدگمان و سست اعتقاد که توجهی به رابطه با حق ندارد، از خدای چیزی نمی خواهد تا مستجاب گردد، و سالبه به انتقاء موضوع است.
در انجیل آمده است که عیسی به حواریون گفت: اگر از روی اعتقاد از خدای بخواهید توانید این کوه ها را از جای برکنید. در حدیث سیف بن عمیره است که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: چون خدای را خوانی به دل روی بدو کن و هم ابن فهد رحمة الله از آن حضرت روایت کند: هر که خواهد منزلت خویش را نزد خدای داند، بنگرد که منزلت خدای تعالی نزد او چگونه است، که خدای تعالی بنده را بدان منزلت قرار می دهد که بنده خدای را.
و هم در آن کتاب است که از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، هر که آرزوی چیزی کند و خداوند بدان راضی باشد، از این جهان بیرون نرود تا آرزوی آن بر آید. و نیز فرمود: چون دعا کنی حاجت خود را بر در آماده ببین و از عثمان بن عیسی روایت کند که به آن حضرت گفت: دو آیت در قرآن است که هر چه جستم حقیقت آن را در نیافتم، فرمود: آن دو چیست؟ گفت: ادعونی استجب لکم او را خواندیم و اجابت ندیدم. فرمود: آیا پنداری که خداوند خلف وعده کند؟ گفتم: نی، فرمود: پس از چه جهت اجابت نکند؟ گفتم: نمی دانم. آن حضرت فرمود: من به تو خبر دهم که هر کس فرمان خدا برد و خدای را از راهش بخواند، خدای اجابت او کند، گفتم: راه دعا چیست؟ به سپاس خداوند آغاز کنی و نعمت های او را یاد آوری و شکر او بگذاری، آن گاه درود بر نبی صلی الله علیه و آله سلم و آل او فرستی و گناهان خویش بر شماری و به آن ها اقرار کنی و آمرزش خواهی این راه دعا کردن است.
آن گاه فرمود: آیت دیگر کدام است؟ گفتم: قول الله عز و جل: وَ ما انفقتم من شی ء فه و یخلفه الی آخر الحدیث.
در روایت از حضرت علی بن الحسین علیه السلام آورده است، در اقسام ذنوب که فرمود:
آن گناهان که دعا را رد می کند و مانع اجابت می شود: نیت زشت است و ناپاکی سرشت و نفاق با برادران و باور نداشتن استجابت دعا و دیر انداختن نماز واجب از وقت. و در همین روایت، انواع دیگر گناهان را تفسیر کرده است که بعضی در دعای کمیل نیز وارد شده است.
مناسب آمد چند جمله از آن را در این جا نقل کنیم: در تفسیر تغیر النعم فرمود:
آن گناهان که نعمت ها را تغییر می دهد، ستم کردن بر مرم است و ترک عادت نیکو و احسان، و کفران نعمت و شکر ناکردن. و در تنزل النقم یعنی: آن گناهان که نقمت می بارد، فرمود: آن که خدا را شناسد و نافرمان او کند و دیگر خویش را، برتر از دیگران دانستن و آنان را استهزا کردن؛ و گناهانی که پرده می درد تهتک العصم شراب خوردن و قمار باختن و به کارهای مضحک پرداختن و لغو و مزاح کردن و عیوب مردم گفتن و با مردم ناصالح همنشین شدن؛ و آن گناهان که بلا می آورد، به داد بیچارگان نارسیدن و کمک مظلوم ناکردن و امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردن، و الذنوب التی تقطع الرجاء آن گناهان که امید را قطع می کند، یأس از رحمت خداوند و نومیدی از بخشایش او و به غیر خداوند اعتماد کردن و وعده او را دروغ شمردن است، و آن گناهان که باران را باز می دارد، آن است که قضاوت در احکام خویش عدل نکنند، و دیگر شهادت دروغ گفتن و شهادت حق را پنهان داشتن، و زکات و قرض ندادن، و از عاریت دادن اسباب خانه دریغ داشتن، و با تهی دستان و نیازمندان دل سختی نمودن و بر کودک بی پدر و زن بی شوهر. ستم کردن و گدا را راندن و شبانه از در خانه باز گردانیدن، نعوذ بالله من ذلک بلطفه و کرمه (انتهی ملخصاً)
باری اولیای خدا یعنی ائمه دین، در مقام ولایت و اتصال و قرب الهی، از هر چیز که در آن عالم است با خبر بودند و بر هر چیز به قدرت او قادر، و دعای آنان هر چه می خواستند مستجاب می شود و دیگران که مقام ولایت ندارند، شاید کم و بیش از عالم معنی بی نصیب نباشند. گاهی در عالم رؤیا به وجهی مظنون و مبهم از آن عالم آگاه می گردند و خوابی قابل تعبیر بیند و دعای آنان در جزئیات مستجاب شود اما اولیای خدا، اسم اعظم دارند و هر چه بخواند همان واقع شود و هر چه بینند، به وجه علمی و روشن و مفصل بینند، چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام بسیاری از اخبار آینده را بیان کرد و در کتاب ها پیش از وقوع نوشتند و سال ها پس از تالیف کتاب، آن قضایا را واقع شد، مانند خبر از آمدن هلاکو که پیش از او در نهج البلاغه ثبت افتاد. و مثل آن که در مروج الذهب که در حدود سال سیصد هجری تالیف شده است، سیصد و پنجاه سال پیش از انقراض خلافت عباسیان، از ابوبکر بن عیاش روایت می کند: در اواخر مائه دوم که چون هارون الرشید از سفر حج باز آمد، ابوبکر در مسجد کوفه گفت: پس از هارون کسی از ملوک بنی العباس به حج موفق نگردد، کسی گفت: یا ابابکر این را به نجوم و وهم گویی یا وحی؟ گفت: به وحی گویم؛ راوی پرسید: وحی بر خود شما آمد؟ ابوبکر گفت: نی وحی بر پیغمبر صلی الله علیه و آله سلم آمد و این مرد مقتول در این مکان خبر داد و اشارت به مقتل امیرالمؤمنین علیه السلام کرد.
اکنون بنگر چنین خبری که به قرائت ظاهری باورکردنی نیست، چگونه ابوبکر بن عیاش که ازهد زهاد و اعلم قراء زمان خود بود، به قطع و یقین گفت: پانصد سال پیش از انقراض بنی العباس و سیصد و پنجاه سال پیش از آن در کتاب ها نوشتند.
اما این که باورکردنی نیست، چون تعقل نمی شود، در این مدت کسانی که خود را جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله سلم می دانند و دولت آن ها به تمام معنای دینی و اسلامی بوده است، به یکی از فرایض که شعار دین مبین اسلام است، موفق نگردند و راستی چنان شد که پس از هارون هیچ خلیفه ای نتوانست به حج رود و امثال آن در اخبار غیبت ائمه علیهم السلام بسیار باشد. ائمه این گونه با عالم غیب رابطه داشتند، هزاران برابر پیش از آن چه برای دیگران میسر است اجابت دعای آنان نیز هزاران برابر پیش از آن بود که ما توقع استجابت از خدا داریم. و اگر ما عین عبارت آن ها را بخوانیم و دعاهای مستجاب شده آن ها را تکرار کنیم، امید اجابت به حرمت ائمه دین بیشتر است. و الله الهادی الی سبیل الرشاد و مجیب دعو التعباد.
اما چنان چه گفتیم شرط بزرگ دعا، حسن ظن به خداوند و توجه قلب و خضوع و خشوع است و اگر کسی در خویش فتوری بیند، باید به علاج روحانی، بیماری خویش را بهبودی بخشد چنان که در روایت سعید بن یسار از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: ((رغبت)) چنین است و باطن کف دست سوی آسمان نمود و ((رهبت)) چنین است، پشت دست جانب آسمان کرد و ((تضرع)) چنین است و انگشتان را به راست و چپ حرکت داد.
((تبتل)) چنین است و انگشتان را یک بار بالا برد و بار دیگر پایین آورد، ((ابتهال)) چنین است و دست ها را کشیده مقابل روی نگاه داشت و فرمود: ابتهال منما تا اشک تو روان گردد (انتهی)
چنان که امام علیه السلام فرمود: حالات نفسانی، در ظاهر اعضا آثاری دارد که انیت آن معلوم است و علت آن مجهول، چنان که از حرکات جوارح مردم توان دریافت که در قلب آن ها چیست و صورتگران و نقاشان استاد، بر این امور واقفند و هر چه ماهرتر باشند، بهتر به کار می برند: در ترس رنگ از رخساره می پرد و چشم از حدقه بیرون می جهد و از آن جانب که می ترسی دست فرا می داری و روی می گردانی و در تاسف و تحسر سر را به راست و چپ حرکت می دهید و در تعجب ابروها را بالا می بری و چین به پیشانی می افکنی و سر به زیر می اندازی و چون بر رازی آگاه شدی و چیزی پوشیده را دریافتی، سر را بالا و پایین حرکت می دهی و هکذا.
و امام علیه السلام آن حالت نفسانی که در توجه به خالق معتبر است نام برد و علائم ظاهری آن را بیان فرمود که اگر کسی در این حالات قوی نباشد به این حرکات آن را در خود ایجاد کند، هم چنان که اگر ابتدا تضرع و خشیت در قلب ظاهر شود، نوعی آثار و نشانه ها در بدن پدید آید، همچنین به آن حرکات که امام علیه السلام فرموده، چون مکرر شود، هم این حالات تضرع و خشیت در قلب پدید آید. و الله العالم و این معنی را در حواشی ارشاد گفته ایم.
دعای ملحون و غیر مأثور
خواندن دعایی که از امام منقول نباشد، حرام نیست. خواه انسان از خود بسازد، یا ساخته های دیگران را بخواند و هر دعا که به طریق ضعیف و اسناد سست روایت کنند، به قصد قربت مطلق توان خواند، نه به قصد ورود و خصوصیت، و آن ثواب که برای دعا مذکور است، به خواننده آن می دهند، هر چند واقعاً از معصوم نباشد این معنی هم در روایات شیعه آمده است و هم در روایات اهل سنت.
اما آن که عبارتش از جهت عربیت غلط است، در روایت حضرت امام جواد علیه السلام مروی است که فرمود: از میان دو مرد که در دین و فضائل برابر باشند، برتر نزد خداوند آن باشد که در علم ماهرتر بود، راوی گفت: گفتم: فدای تو شوم، فضل ادیب را نزد مردم دانستم که در مجالس و مجامع او را گرامی دارند، اما نزد خدای تعالی چگونه است؟ فرمود: چون ادیب قرآن را چنان که نازل شده است می خواند و دعا را هم لحن نمی آورد و غلط نمی خواند و دعای ملحون سوی خداوند تعالی بالا نرود. (انتهی)
گویا مراد از بالا رفتن دعا سوی خداوند، غیر از استجابت و ثواب است، قبول و پسندیده بودن و کمال و مرتبت داشتن، اجری دارد زاید بر اصل دعا، و ابن فهد حلی رحمة الله گوید: کلام امام علیه السلام در بیان مدح و فضیلت است، نه اشتراط و توقف.
سخن آیةالله مرعشی
از فواید علامه متبحر جامع فنون العلم سید العلماء المحققین حضرت مستطاب حجة الاسلام آیة الله الحاج سید شهاب الدین المرعشی النجفی ادام الله ایام افاضته و متع الله المسلمین بطول بقائه تیمناً و تبرکاً و تکثیراً للفائده، در این مقدمه ثبت افتاد:
قال مد ظله: ((و لیلعم أنها اشتهرت بالکاملة لانها نسختنان: الصغری تقرب من نصف هذه وهی عند الزیدیه و هذه هی الکبری)).
باید دانست که این صحیفه را کامله گفتند، چون دو نسخه است، یکی خردتر، نزدیک به نصف این نسخه که در دست ماست و آن نزد زیدیه معروف است و این نسخه که ما داریم نسخه بزرگ تر است.
و منها قوله مد ظله: ((اختلف فی قائل حدثنا قال المحقق الداماد انه عمید الرؤساء هبة الله و قال شیخنا البهایی انه ابن السکون و عن بعض المحشین انه الشیخ نجم الدین جعفر بن محمد بن نما و عن آخر انه الشیخ عربی بن مسافر و عن آخر انه فحل الفقها ابن ادریس و قیل غیر هذا و علی ای حال فکل من الثقاة الاجلاء)):
اختلاف است که گوینده حدثنا در اول صحیفه که بود؟ محقق داماد گفت: وی عمیدالرؤساه هبة الله است و شیخ بهایی گفت: ابن سکون است و یکی از محشیان نقل کرده اند که وی شیخ نجم الدین جعفر بن محمد بن نما است و از دیگری نقل است که او شیخ عربی بن مسافر و از دیگری که فقیه بزرگ محمد بن ادریس است و اقوال دیگر هم گفته اند، به هر حال همه از ثقات و بزرگانند.
شروح و حواشی و کتب متعلقه به صحیفه
1 - حاشیه فیلسوف الاسلام، المحقق الداماد الحسینی المرعشی.
2 - حاشیه العلامة المکثر، الفیض الکاشانی.
3 - حاشیه العلامة فی جل العلوم شیخنا البهایی، سماها الحدیثة الهلالیة فی رح الدعاء الثالث و الاربعین من الصحیفة المبارکة.
4 - ریاض العابدین، للعلامه بدین الزمان القهپایی، الشهیر بالبدیع الهرندی و کان شیخ الاسلام ببلدة یزد و من تلامیذ شیخنا البهایی.
5 - شرح المولی محمد صالح بن محمدباقر القزوینی الروغنی
6 - شرح المولی محمد سلیم الرازی، من تلامیذ سلطان العلماء علاء الدین السید حسین الحسینی المرعشی الشهیر و قد فرغ منه 1069.
7 - شرح الشیخ علی الصغیر بن الشیخ زین الدین بن محمد بن صاحب المعالم، صاحب الحاشیة علی الکافی، التی فرغ منها سنه 1085 و هو ابن اخ الشیخ علی صاحب الحاشیة علی شرح اللمعه.
8 - شرح ریاض السالکین، للعلامة السید علیخان الحسینی المدنی.
9- شرح صاحب ریاض العلماء مولانا العلامة المیرزا عبدالله افندی.
10 - شرح السید محسن الصنعانی الزیدی، من علماء القرآن الثالث عشر.
11 - شرح السید محسن الشامی الزیدی.
12 - شرح السید جمال الدین الکوکبانی الزیدی، المتوفی 1339.
13 - شرح ابن فتاح الزیدی.
14 - شرح العلامة الاستاذ المیرزا محمد علی الچهاردهی الجیلانی النجفی، المتوفی 1334.
15 - شرح العلامة المیرزا جمال الدین محمد بن محمد رضا القمی المشهدی ابن اسماعیل بن جمال الدین، صاحب تفسیر کنز الدقائق، یروی عن صاحب البحار.
16 - شرح العلامة المیر هاشم الحسینی القمی، من علماء اواخر الصفویه.
17 - شرح العلامة السید نصیری الحسینی المرعشی الحائری.
18 - شرح الکفعمی الشهیر.
19 - حاشیة العلامة المولی محمدطاهر القمی شیخ الاسلام ابن المولی محمد حسین الشیرازی، المتوفی 1098.
20 - حاشیة العلامة الطریحی، صاحب مجمع البحرین، المتوفی 1085.
21 - حاشیة العلامه السید شرف الدین الشولستانی الحسینی النجفی، شیخ العلامة المجلسی.
22 - حاشیة العلامة الشیخ حسین بن عبدالصمد، والد شیخنا البهایی.
23 - حاشیة المولی مهدی البنایی التبریزی، نزیل کربلا، من تلامیذ شیخنا الانصاری، ادرکته و قد طعن فی السن فاستجزت عنه تیمناً و تبرکاً و کان یقول انّی اروی عن الشیخ و هو عن المولی محمد سعید القرجه داغی الدینوری و هو عن الوحید فان کان کذالک فهو اعلی طریق الی الوحید البهبهانی فی هذا العصر، و له شرح علی خطبة مولاتنا الزهراء.
24 - حاشیة السید عبدالله کفید سیدنا الجزائری، المتوفی 1172.
25 - حاشیة السید بهاء الدین محمد المختاری النائینی.
26 - شرح المولی محمد، الشهیر بالمولی عبدالباقی.
27 - شرح العلامة السید افصح الدین الشیرازی لنجفی، صاحب شرح نهج البلاغه.
28 - شرح العلامة الاخوند ملا حبیب الله الکاشانی.
29 - الازهار اللطیفة فی شرح مفردات الصحیحة، العلامة السید محمد رضا الاعرجی.
30 - شرح المفتی محمد عباس التستری الهندی المتوفی سنه 1306.
31 - شرح آقا حسین بن الحسن الدیلمانی الجیلانی.
32 - التبصرة و هو تفسیر الکواشی هو مفق الدین ابوالعباس احمد بن یوسف بن حسن بن رافع بن حسین بن سودان العیاس الشیبانی الموصلی، المتوفی سنة 680، المخطوط فی کتب المشکوة فی جزئین.
والصحیفة ملحقات، منها الادعیة التی الحقها العلامة لمجلسی من روایة الکفعمی و شیخ الطائفة.