پای درس پروردگار (جلد هشتم)

استاد جلال الدین فارسی

53 - درس پروردگار درباره قرب به او، و بُعد از او

قرب به خدا - بعد از خدا

ما، مسلمانان، در هر شبانه روز دست کم پنج بار نماز می خوانیم و هر نمازی را با قصد قرب به خدا آغاز می کنیم، روزه ماه مبارک رمضان، مناسک حج و هر عبادت و کار خیری را با همین نیت و هدف انجام می دهیم. همه این کارها یا اعمال صالحه بنحو آگاهانه و ارادی صورت می گیرد. بنابراین باید به روشنی و وضوح بدانیم قرب به خدا چیست که آن را خواهانیم و اینهمه کار نیک برای تحقق آن در طول عمرتان انجام میدهیم؟ همچنین باید با دقت و وضوح تمام بدانیم که بعد از خدا چیست که باید از آن بپرهیزیم و دوری گزینیم؟
قرب و بعد، دو معنای متقابل اند که در زبان عربی در مورد نسبت مکانی اشیاء و اشخاص به یکدیگر بکار می روند. سپس کاربرد آنها توسعه یافته بر نسبت زمانی، نسبت خویشاوندی و امور معنوی هم اطلاق شده اند. خداوند همه اینها را در کلام مجیدش بکار برده است.
قرب و بعد، مثلا برای افاده سنخیت و همانندی و عدم سنخیت و عدم همانندی با دیگری بکار می رود. همچنین برای تعبیر از نسبت مکانی که در مکالمات و زبان روزمره عرب اصلا برای آن وضع شده و بتدریج معانی دیگری هم توسط آن افاده شده است. از جمله نسبت زمانی، نسبت خویشاوندی، نسبت برخورداری از محبت و احترام و رحمت و احساس، نسبت سرپرستی و نسبت احاطه قدرت و سروری، با تأملی در این معانی می توان به وجه مشترک آنها پی برد و دانست که دو شخص یا دو چیز در تمامی این نسبت ها و روابط تحت تأثیر یکدیگر قرار دارند و قرب یا نزدیکی در آنها به معنی افزایش اثر گذاری یکی به دیگری در عین اثرپذیری دومی از اولی است. گاهی نسبت اثر گذاری هر دو نسبت به یکدیگر برابر است. در مواردی فقط یکی دیگری را از رعایت و احسان و محبت و جذب به خود برخوردار می گرداند. زمانی هم هر یک به دیگری نزدیک می شود. هر چند کنش های دو طرف یکسان نباشد و مثلا یکی با اطاعت از اوامر و نواهی دیگری که توأم با عشق ورزی و عبادت است به دیگری نزدیک می شود و آن دیگری با احسان و رحمت خاصه پاداشی و مهربانی ویژه واختصاصی خود او را جذب و به خود نزدیک می گرداند.
راغب اصفهانی متوفای 502 می گوید: قرب بنده به خدا در حقیقت اتصاف او به بسیاری از صفاتی است که می توان خدا را به آن وصف کرد، هر چند درجه اتصاف یا کیفیت اتصاف انسان به آن صفات در حدی نباشد که خدا موصوف به آن است، مانند حکمت، علم یا دانستن، حلم، رحمت، و غنا.(1) سیر تقرب بنده به خدا را سعی وی در تخلق به اخلاق الهی می داند که نوعی مشابهت یافتن به خدای متعالی است یا خداگونه شدن در حد امکانی که خدای متعال برای بشر مقدر فرموده است.
دو خویشاوند را هم که قریب به یکدیگر یا با یکدیگر خوانده اند علاوه بر نزدیکی مکانی و زمانی آنان به یکدیگر، بلحاظ سرپرستی یکی بر دیگری و اثر نهادن و اثر پذیرفتن از هم یا تعلیم و تربیت و برخورداری بیشتر و ارث بردن از دیگری است.
در این میان قرب خدا به انسانها از ویژگی وصف ناپذیر غیر قابل تصوری برخوردار است. آنچه می توان گفت این است که قرب خدا به بنده، قربی وجودی، احاطه محض، حاکمیت تکوینی و مالکیت تکوینی محض و مطلق است. ذره ای گسست میان ما و خدا وجود ندارد و روی نمی دهد. ان رحمة الله قریب من المحسنین.(2) میان احسانی که از انسان مومن پرهیزگار سر می زند و با قصد تقرب به خدا هم هست و رشد معنوی او و ارتقای منزلتش در نظام هستی نه فاصله زمانی هست و نه فاصله وجودی. رخ دادن رحمت رحیمیه خدا که پاداشی است با انجام عمل صالح احسان یا نیکی به دیگران یک رخداد بیش نیست نه این که پس از رخداد احسان پاداش یا رحمت رحیمیه الهیه روی دید. همینگونه است. دعای مومن و اجابت آن از جانب خدای متعال. دعا همان و اجابت همان. هر دعایی که مومن مطابق آدابی که خدای متعال آموخته بلند مستجاب است به این معنی که علایق دعا کننده را اعتلا می بخشد، یعنی بزرگترین رخداد رشد معنوی که اساس سایر اعمال صالحه و خیرات است تحقق می پذیرد. زیرا رخدادی بزرگتر از اعتلا یافتن علایق یک انسان یافت نمی شود. چه با وقوع این رخداد درجه ایمان و تقوایش هم بالاتر رفته اعمال و اندیشه ها و عواطف، هیجانش به همان نسبت صالح تر می گردد و بالنتیجه بر سرعت سیر تقربش می افزاید. این که آنچه در دعایش از خدا خواسته تا تحقق یابد به تحقق برسد یا نرسد اثری در فرایند اجابت دعا که همان اعتلای علایق باشد ندارد. عوام تاکنون به حقیقت دعا و اجابت حتمی آن که این آیه کریمه بر آن دلالت دارد پی نبرده اند. یکی از عواملی که مقام و اثر نماز را به حدی بالا برده تا خیرالعمل شده است اشتماش بر دعایی است که در سوره حمد بر زبان می آوریم. و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان.(3)
اجابت خدا، و دعای طبق آداب بنده پرستنده، دو رخداد پیاپی نیستند. یک رخداد در نظام هستی اند. این است معنای قرب خدا به بنده و اجابتش؛ عینا مانند رحمت خدا به محسنین و به احسان؛ و مثل قرب خدا به فرد محتضر و به حادثه مرگش و انتقالش به زندگی برزخی. مالک یوم الدین، بودنش نیز به همین معنی است که زندگی برزخی جمیع مردگان که با حسابرسی و پاداش و کیفر به صورت مراتب بهشت و دوزخ برزخی همراه است و زندگی قیامت آنان جملگی جز تجلی مالکیت او نیست.
در برابر قرب خدا به عامه بندگان، قرب ویژه ای هم برای خدا نسبت به بعضی از بندگان هست که دیگران را نصیب نمی شود. و آن نزدیک آوردنشان از راه رازگویی، یا نجوا است. چنانکه در مورد موسی کلیم می فرماید: و نا دیناه من جانب الطور الایمن و قربناه نجیا و او را از سمت فرخنده طور ندا دادیم و راز گویانه او را به خود نزدیک کردیم.(4) و در مورد پیامبر اکرم: به سجده در آن و به قرب ما در آی(5)
قرب خدا به بنده یا به خود نزدیک کردن خدا یکی از پرستندگانش را به معنای اثر گذاشتن رحیمی بر آن بنده است. و تقرب بنده به خدا به معنای اثر پذیری او از خدا یا افزایش این اثر پذیری و دریافت رحمت رحیمی است. چنانکه در مورد موسی کلیم، آموزشی که خدا رازگویانه به موسی می دهد و دریافت و از آن خود کردن موسی نمونه بارز و همه کس فهم آن بشمار می آید. از یکسو فیض رحیمی است و از سوی دیگر فیض پذیری و نعمت گیری و این همان نسبت بر خورداری و حظوه ای است که راغب اصفهانی به آن اشارت دارد.
سیر تقرب بنده، سیری اعتلایی به سوی خدا، و در جهت علو - بالا و بلندی و رفعت و به سوی هستی برین لایتناهی است. الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه پدیدار و انسان طیب یا پاک به سوی خدا فرا می رود و این عمل صالح کارمایه ای است که او را به فرا می برد. در فیض پذیری و نعمت گیری از خدا و دریافت رحمت رحیمی اش به صفات او متصف و به اخلاقش متخلص گشته هر چه بیشتر و سریع تر از دنیا، هستی پست، طبیعت، خاک، زمین اوج می گیرد و در منازل عزت نظام هستی جای می گیرد و بر تواناییش در مشارکت با چرخه مغفرت و درهم شکستن عوامل مخل و مفسد زیستن و رشد معنوی و در رأس آنها مستکبران مفسد فی الارض افزوده می شود. تا به نوبه خود بر حسب منزلت و توانایی اش در امر مصونیت یا بی مستضعفان روی زمین مدد رساند.
بنده در اثنای عبادت و اعمال صالحه ای که در رأس آنها امر به معروف و نهی از منکر، قیام و براندازی طاغوت، استکبار ستیزی و مبارزه ضد استعماری قرار دارند به خدا هر چه نزدیک تر می گردد و محبوبش می شود تا رحمت رحیمیه اش را دریافت می کند و تخلقش به اخلاق الهی هم صورت می بندد. این سه تعبیری که از فراگیرد تقرب به خدا کردیم جز از یک واقعیت و یک رخداد حکایت ندارند.
لکن نکته ظریف بسیار مهمی در این جا هست که ناگفته مانده است. و آن این که رحمت رحیمیه ای که بنده از خدا می ستاند در واقع جاذبه ای است که از سوی حق تعالی بر او وارد می آید به این معنی که بنده به سوی حق تعالی و در راستای جهان برین فرا می رود و خدا هم او را فرا می کشد و جذب می کند. از این فرا کشیدن و جذب و به خود نزدیک کردن - قربناه... گاهی با یحبهم یاد می فرماید.
قرب خدا به چنین مؤمن عابد مجاهدی افزایش دهش او به وی و تنوع این دهش است: از آن سو فیض رحیمی است و از این سو فیض پذیری و نعمت گیری. و این همان نسبت یا رابطه برخورداری بنده از خداست. قرب بنده به خدا فیض گیری از رحمت رحیمیه او، اتصاف به صفات خدا، فرا رفتن هر چه بیشتر از دنیا و طبیعت و خاک و یافتن هستی برین و منزلت والا یا کسب قدرت بر مشارکت در چرخه مغفرت یا ارتقا دادن به مردم در مراتب قرب و رشد معنوی است. و این همان معنای شفاعت ممکن برای انسانهاست.
از آشنایی با قرب به خدا اکنون می توانیم با بعد از خدا که نقیض آن است آشنا شویم. حرکتی که بنده با قصد قرب به خدا انجام می دهد مانند نمازهای پنجگانه و روزه رمضان یا استحبابی و حج، تقرب نام دارد. بنده در اثنای عبادت و هر عمل صالح دیگر به خدا نزدیک می شود به همان معانی که گفتیم. لکن خدا هم او را در همان اثنا و طی همان اعمال به خود نزدیک می گرداند و هستی برین و منزلت والا در نظام هستی می بخشد. و این جریانی تکوینی است مثل نمو و رشد گیاهان. در این جریان است که گلها و گل بن ها و درختان بهشت ساخته و پرداخته می شوند.
اشاربه انسانهایی که در دینشناسی، ایمان آوردن، و عمل صالح ترک وابستگی به طاغوت و تابعیت سازمان سیاسی دولت الحادی و استکباری، و پیوستن به سازمان سیاسی، دولت توحیدی و مشارکت اطلاعاتی، امنیتی و دفاعی در آن که همان شفاعت حسنه باشد بر دیگران پیشی گرفته اند و بیشی یا فضلیت و برتری یافته اند می فرماید: والسابقون السابقون اولئک المقربون(6)
در برابر مقربان، مردمی قرار دارند که در یکی از چهار نوع زندگی پست بسر می برند آگاهانه و به نحو ارادی مستکبر شده اند یا دنیا دار، یا داموار، یا دون جانور به معنی کالا، شی ء و ابزار: خود فروش. اینها در جهتی خلاف رشد، تعالی، و تقرب حرکت کرده اند و از خدا دور شده اند. بعد از خدا یافته اند، پست شده اند زیانکار گشته و وجود خویش و نعمتها و استعدادها و توانایی های خدا داده را به هدر داده اند. اینها یا چارپای اند و یا بدتر و گمراهتر از چارپا و دام:
اولئک کالأنعام بل هم اضل. و لکنه اخلا الی الارض و اتبع هواه فمثله کمثل الکلب
و لکن او زمین را چسبید و علایق پستش یا آن ساختاریش را پیروی کرد تا سرگذشتش مانند داستان سگ بود.(7)
گاهی انسان راستین و یا انسان دینداری که برتر از انسان راستین است و در حیات طیبه بسر می برد تصمیم می گیرد راه انحطاط را پیش گیرد. او بر سر یک دو راهی سرنوشت ساز قرار گرفته است: به دفاع مقدس برخیز و کمر مجاهدت و جانفشانی ببندد یا از صف مدافعان خارج شده جانش را حفظ کند تا دیر زمانی به خوشی به سربرد یا حتی اندک زمانی را، و راه دوم را بر می گزیند. خداوند از برگزیدن این راه دوم با سنگینی خود را بر روی زمین انداختن یاد می فرماید: هان ای کسانی که ایمان آورده اند، شما را چه می شود که وقتی به شما گفته می شود در راه خدا بسیج شوید سنگینی خود را بر زمین می اندازید! آیا زندگی پست را به جای آخرت پسندیده اید؟! اگر چنین باشد بدانید که برخوردن زندگی پست در مقایسه با آخرت جز اندکی نیست. اگر بسیج نشوید شما را عذاب دردناکی کند و به جای شما قومی دیگر آورد و هیچ زیانی به او نرسانید، و خدا بر هر چیزی تواناست. اگر او (پیامبر) را یاری ندهید بدانید که خدا او را یاری داده است آن زمان که کسانی که کافر شدند او را بیرون راندند...(8)
وصف اول این بود: ولکنه اخلد الی الارض... و اما او با سیر به طرف زمین جاودانگی خواست جستن. وصف سیر بعد از خدای دوم: سنگینی خود بر روی زمین اندازید. وصف سوم این: خود را در خاک فرو برد سوگند خود و آنکه بساختش (یا ساختار آدمی را ترتیب داد و تقدیر کرد.) پس زشتکاریهایش و پرهیزگاریهایش را به آن الهام کرد (یا به سرشتش) بیقین هر کس آن یعنی خود را رشد داد پیروز گشت و هر کس آن را در خاک فرو برد ناکام گشت.
پس از اراده کردن زندگی پست و شکل گیری علایق خاص آن نوع زندگی در فرد، رفتار و اعمالش اعم از اندیشه، داوری، باور، نظر، استدلال، عواطف هیجانات، و کارها در فعالیت های زیستی و در لهو، لعب، زینت، تفاخر و تکاثر خلاصه خواهد شد، از خدا غافل، و نسبت به معرفت دینی و حقایق اساسی نظام هستی، تاریخ و آینده از جمله آخرت و معاد جاهل خواهد گشت.
در فروگرد، داموارگی و در فروگرد دون جانوری، به دو حال یا احوال پست مشخص و دیدنی فرو می غلتد. دلباخته و دلبسته طبیعت و زیستن می شود و حیوانی می گردد یا پست تر از آن: کالا، شی ء، پول.
یأکلون کما تأمل الأنعام می خورند همانطور و با همان کیفیت که حیوانات می خورند، خوردن، کار بدی نیست. مردم دیندار و حتی پیامبران و مقربان خدا نیز می خورند و در بازار و خیابان مثل سایر مردمان راه می روند. ولی خوردن داریم تا خوردن. خوردن مردم دامواره مثل دام است. خواه از نظر قصد و هدف و خواه از نظر راه کسب خوراک، و طرز خوردن و نوع خوراک، و خواه از حیث جایگاهی که خوردن و خوراک در برنامه زندگی آنها دارد... از گونه گون گیاه فرا رویاندیم که بخورید و چارپایانتان را بچرانید! بیگمان در آن قطعا آیت هاست برای خردمندان ژرف اندیش!
خدای متعال انسان را توجه می دهد به خوراکش که بیشتر از روییدنی هاست و پس از فهرست کردن انواع روییدنی ها می فرماید: برخورداریی است برای شما و برای چارپایانتان!
بسیاری از مردم از سطح زندگی انسانی که در زمان بلوغ و نوجوانی در آن بسر می برند تنزل آگاهانه و ارادی کرده دامواره می شوند؛ یا پس از مدتی که دیندار شدند از حیات طیبه وابسته اغلب از درجات پایین آن به زندگی داموارگی سقوط می کنند. یهودیانی که به لطف الهی و به برکت وحی و طی بعثت انقلاب تکاملی موسی کلیم از یوغ سلطه جابرانه فرعون رسته و نجات یافته آزادی، عزت سیاسی پیدا کرده اند قدر رهایی، ایمان و آزادی، عزت سیاسی پیدا کرده اند قدر رهایی، ایمان، و آزادی - عزت سیاسی و اجتماعی را ندانسته یکباره هوس سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز می کنند همانچه در مصر فرعون وجود دارد و در صحرای سینا یافت نمی شود. هوس می کنند خود را در خاک فرو ببرند، زمین را بچسبند، و سنگینی خود را بر روی زمین بیندازند: اثاقلتم! و آنگاه که گفتید: ای موسی، هرگز بر یک غذا صبر نکنیم. بنابراین از پروردگارت برای بخواه تا برای ما از آنچه زمین می رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیازش بیرون آورد. گفت: آیا می خواهید آنچه را پست تر است جایگزین آنچه بهتر و برتر است کنید؟ به مصر (فرعون) آیید که آنچه مطالبه می کنید برایتان در آنجا هست. خواری و بیچارگی (اسارت، ذلت) بر آنان مقدر گشت و به خشمی از خدا گرفتار شدند
فروگرد بعد از خدا، در یک فرد، قابل تشخیص است. چه، علائمی آسیب شناختی دارد که از روی آنها می توان وجودش و وقوعش را تشخیص داد. چنین فردی دیگر یک انسان طبیعی و سالم نیست. چه، یکی از خصوصیات انسان سالم و طبیعی، کرامت به معنای فاتح محیط بودن است. کرامت یعنی توانایی و استعداد چیرگی بر عوامل محیط طبیعی و به خدمت گرفتن آنها، و در اسارت - ذلت آنها نبودن و بر آنها فائق آمدن. و به یقین، ما آدمیزادگان را کرامت بخشیده و آنان را در خشکی و دریا بربنشاندیم و از پاکیزه ها روزیشان دادیم و آنان را بر بسیاری از آنها که آفریدیم برتری دادیم چه برتریی(9) حال فاتح محیط طبیعی بودن و فتح هر محیط دیگری حال سلامت است. حال کرامت بسر بردن در سلامتی است و در قرب خدای کریم. قرب به خدای کریم زمانی دست می دهد که بر قوای طبیعی، بر اشیاء، کالاها، و عوامل محیط حاکمیت داشته باشیم. با سیادتمان بر آنها و با مغلوب کردن عوامل مخل زیستن و مفسد رشد معنوی بر آنها برتری یافته باشیم. استفاده مان از اشیاء و نعمت های طبیعی خدادادی در چهار چوبه ارزشها و قواعد اخلاقی یا آموزه های حیات باشد: و از طیبات، یا پاکیزه ها، روزیشان دادیم با آن توانایی و دانایی و این قدرت اخلاقی و دینی، بر همه اشیاء، جانوران، گیاهان، و عوامل طبیعی برتری یافته باشیم.
همین آدم وقتی به زندگی داموارگی یا به زندگی دون جانوری تنزل کرد هم آن چیرگی بر طبیعت و اشیاء و قوای طبیعی را از کف داده است و هم فاقد قدرت اخلاقی - دینی شده است که خوردن و خفتن و جفتگیری او را بر مدار شریعت می گرداند. به بیانی دقیق تر، وقتی چنین شد به یکی از آن دو زندگی پست فرو افتاده است، چنانکه وقتی بندگی کالا، پول، سرمایه، سازمان اقتصادی یا نهاد فنی و امثال آن بکند دنیادار گشته کرامت را فاقد شده از خدای کریم دور افتاده است. از آن پس به جای این که اقتصاد نیروهای تولید، سازمان تولید، و نظامش و محصولات صنعتی تابع مصالح او و محکوم اراده اش باشد او اسیر چرخه اقتصاد و اقتضاهای آن شده است. به جای اینکه در روند تولید رشد کند و بارور و خلاق باشد مسخ یا به تعبیر متفکران غربی بیگانه از انسانیت گشته است. شی ء و کالا می شود، دنیادار می گردد، با عبدالدرهم و عبدالدینار شدن(10) به پول، سرمایه، و اندوخته بانکی، تبدیل می شود.
دامواره، دون جانور، دنیادار، و مستکبر از نظر معرفت شناختی هم تنزل و سقوط دارند. از لحاظ خرد و معرفت هم افت کرده از خدای حکیم علیم فاصله می گیرند. از خدایی که تاریخ و گذشته آنان و آینده شان را می داند و آنان به او احاطه علمی نتوانند یافت.(11) چندان فاصله و بعد پیدا می کنند که مصداق این آیه می شوند: و سدی برابر نظرشان به تاریخ قرار دادیم و سدی برابر نظرشان به آینده تا بر آنان پرده پوشاندیم به طوری که بصیرت و بینایی ندارند.(12) از خدای بخشنده محسن رحمان رحیمی که همه موجودات روزی خوار خوان نعمتش هستند فاصله می گیرند به طوری که اذامسه الشر منوعا می شود: چون خیری، دانشی، قدرتی، مهارتی، مال و ثروتی، به او برسد سخت بخیل و دریغ ورز باشد.(13) و مناع للخه معتد أثیم از اعطای خیر دریغ ورز است و تجاوزگر و گناهکار.(14) مناع للخیر معته مریب از اعطای خیر دریغ ورز است و نجاوزگر و شک آور(15) و کسانی که زر و سیم می اندوزند و آنرا در راه خدا انفاق نمی کنند.(16)
از خدای دانای بینای شنوایی که لاتأخذه سنة و لانوم(17) او را نه خواب می گیرد و نه چرت، فاصله می گیرند تا جاهل و غافل می شوند: قال: هل علمتم ما فعلتم بیوسف واخیه اذ أنتم جاهلون.(18) اینها مثل چارپایانند بلکه اینها منحطترند. اینها همان غافلانند.(19)

54 - فایده این درس؟

می دانیم اگر پای درسی که پروردگار درباره قرب به خودش به ما داده است. بنشینیم این فایده را می بریم که آن را یاد گرفته در صورت بکار بستنش در وجودمان به قرب خدا نائل می آییم به این معنی که منزلتی والا در نظام هستی پیدا می کنیم و آزاد عزیز گشته آرامش و خشنودی خاطر می یابیم. اما درسی که پروردگار درباره بعد از خودش به ما داده است چه فایده ای می تواند داشته باشد؟ مگرنه این است که آن راه - راه بعد از خدا - برای پیمودن نیست بلکه برای پرهیز از آن و پیمودن است؟ پس شناختن راه رسمی از زندگی که نباید پیش گیریم چه سودی به حال دارد؟
پاسخ به این پرسشها چنین است:
راه بعد از خدا، چند راه و رسم زندگی پست بیش نیست که در صورت پیش گرفتن هر یک از آنها به نوعی اسارت، فرست گرفتار می شویم و ماهیت بدی پیدا می کنیم که یک هستی جدید است اما هستی پست و زیانبار و فاجعه آمیزی که به آن متحول می شویم، همانچه که اگر توبه نکرده از آن باز نگردیم و به یکی از دو زندگی عالی انسانی و اسلامی در نیاییم تا ابد همان هستی پست و پلید و عذاب آور را خواهیم داشت.
برای پرهیز از این نوع زندگی ها و در امان ماندن از عواقب شوم و دردناک آنها چاره ای جز شناختن آنها نیست. چنانکه معرفت به کارهای زشت و ستم لازمه پرهیز از آنها و خودداری از ارتکاب آنهاست.
وانگهی شناخت دو گروه اجتماعی پرشمار و بزرگ مستکبران و مترفان که سلطه گر و مخل زیستن دیگران و مفسد رشد معنوی آنان برای مقابله با آنها و دفع آنها ضرورت مبرم دارد.
از اینها گذشته، دو زندگی انسانی و اسلامی در حالتی بهتر شناخته و قابل پیمودن و پیش گرفتن می شود که در کنار یا در برابر زندگی های پست استکباری دنیاداری، داموارگی، و شی ء وارگی قرار گرفته باشد.
در عالم واقع، در هر جامعه بزرگ و اقلیمی، زندگی های پست و عالی در کنار هم به چشم می خورند. اما تشخیص و تمیز آنها به اندیشیدن ژرف، خردورزی، و گفتگو درباره آنها نیاز دارد. به ادبیاتی که به موضوع معنای زندگی و ارزش آن تعلق داشته باشد. سرآمد این ادبیات، آموزه های وحیانی است.
از طرفی شناخت ژرف و دقیق انواع زندگی و تشخیص آنها از یکدیگر بستگی به سطح خردورزی و فهم اشخاص دارد و به میزان فراغت و وقتی که صرف این امر می کنند. همچنین بسته به این است که خود شخصا کدام زندگی را تجربه کرده باشند. چه، آگاهی هر یک از ما نسبت به تجربه ها، حالات، علائق، و اعمالی که خود داریم بیشتر از تجربه ها، حالات، علائق و کارهایی است که نداریم. افراد یک گروه اجتماعی تعالی شناختی بهتر از دیگران می توانند همدیگر را درک کنند و از نوع زندگی مشترکشان آگاه باشند. از طرف دیگر، آن نوع زندگی و علائق، رفتارها، انگیزه، و پدیدارهای معرفت شناختی اش شناخته تر است که در یک یک جامعه معین عمومیت و شیوع بیشتر داشته باشد. افراد یک جامعه و تمدن و فرهنگ آسان تر و بهتر از دیگران معنی هر رفتاری را که از آنان سر می زند درک می کنند. با وجود اینها، شناختن یک نوع زندگی معین بسی بیشتر از داشتن تجربه همان زندگی خاص است.
مشکل بزرگ دیگری که بر سر راه شناختن انواع زندگی و تشخیص و تمیز آنها از یکدیگر قد علم می کند معلول پدیدارهای معرفت شناختی خاص زندگی های پست است. مانند انکار واقعیات کفر و پوشاندن حقائق و آگاهی ها، به فراموشی سپاری، خود فریبی، و نظائرش، مردم پست و منحط غالبا بیش از یک نوع زندگی و همان زندگی پستی را که دارند قائل نبوده به رسمیت نمی شناسند. این مثل دایر در ایران که کافر همه را به کیش خود پندارد. محصول تجربه ای هزاران ساله از همین مردم است که سر از روانشناسی عامیانه برآورده است. بسیاری از همین مردم، حتی به علت ترس از آگاهی نسبت به پستی و زشتی خویش که با احساس گناه و ندامت همراه است خود را از خودشان پنهان می سازند، یا خود را می فریبند و چیز دیگری جلوه می دهند.
اینها و علل دیگری سبب می شوند که ما برای شناختن درست و دقیق و روشن انواع زندگی ها از پست تا عالی به درس پروردگاری که آفریننده ما و جهان است نیازمند باشیم. این درسها بشرطی مفید خواهد بود که با واقعیت های زندگی، تنوع مردمان، و زندگی برتر، بهتری و برتری یا الحسنی آشنایی دقیق و روشن داشته باشیم. موضوع درس را خوب بشناسیم. انسانی خود آگاه باشیم که خودش موضوع اندیشه، خردورزی، تأملات و ارزیابی های خویش است. انسانی که می داند علائقی خاص از پست تا عالی را در خویشتن ایجاد کرده به انگیزش وامیدارد. بطوریکه که چیزها و وضعیت های محیطی خاصی را تمنا می کند و برای تحقق این تمناها تقلا و تلاش می نماید، به نقادی علائق، رفتارها، و ادراکات خویش همت می گمارد، طرز تفکر، عقاید، و داوری های خود را مورد ارزیابی و بازنگری قرار می دهد، چون می داند که گوهر ثابتی از گونه ماهیت اشیاء و جمادات و مواد معدنی ندارد بلکه نوعی از بودن و شدن است که در فراگرد یا فروگرد تعامل با دیگران و با عوامل محیطی هر دم نوسازی می شود. از عوامل مفید و مضر محیطی جدایی ناپذیر است. با فرشتگان و با شیاطین الانس و الجن در نظام هستی همکار یا به عکس در نبرد است.
انسان با اختیار کردن یک نوع زندگی و ترجیح دادنش بر سایر راه و رسمهای زندگی بتدریج صاحب فرهنگی که به آن نوع زندگی تعلق تکوینی دارد می شود. این فرهنگ یک فلسفه زندگی بشمار می آید، همچنین فرهنگ مجموعه ای همبسته از باورها و ارزشها، و مفاهیم مشترک است که مردمی را قادر می سازد درک ویژه ای از زندگی داشته باشند و نوع خاصی از زندگی را بپسندند و سخنانی برای چگونه زیستن داشته باشند و حامل یک سنت فرهنگی، سیاسی معین بشوند و تفسیری برای قواعد رفتاری و اخلاقشان بکار گیرند که همان سنت ارائه داده است.
انسان تحت تأثیر سنت فرهنگی - سیاسی غالب یا حاکم بر جامعه خویش است اما معلول آن نیست. می تواند از آن بگسلد و به سنت فرهنگی، سیاسی متعارض با آن بپیوندد. بالاتر از این، به همان نسبت که سنت فرهنگی، سیاسی برگزیده اش را در خویشتن و در محیط اجتماعی و بین المللی بکار بندد در تثبیت و اشاعه آن سهم می گیرد. از طریق فعالیت آگاهانه و ارادی مردم سنت فرهنگی - سیاسی توحیدی و وحیانی یا سنت فرهنگی، سیاسی الحادی و طاغوتی بازسازی و باز آفرینی می گردد. بدینسان، این دو سنت، نه تنها بستر فعالیت و اندیشه و زندگی مردم اند بلکه تا حدودی محصول زندگی و باز آفرینی آنان هم بشمار می آیند.
سنت فرهنگی - سیاسی الحاوی و طاغوتی چهار فلسفه چهار زندگی استکباری، دنیا داری، داموارگی، و شی ء وارگی را در بر می گیرد. زندگی انسانی هم برای خود فلسفه اش را دارد.
آموزه های وحیانی، و بخش جهان انسان شناسی آن فلسفه حیات طیبه را تشکیل می دهند. هر انسانی که در یکی از این زندگی های پست و عالی غرق باشد چارچوب مفهومی خود را دارد و فقط با آن می تواند با همنوعانش و نه با سایر گروههای اجتماعی همفکری و تبادل فرهنگی آسان و مسالمت آمیزی داشته باشد با دیگران هیچ معیار مشترکی که با آن و بوسیله اش بتوانند به توافق برسند ندارند.
تنها در دقایق و ساعاتی که اراده تحول و اعتلا داشته باشند ممکن است از این چارچوب مفهومی بیرون آیند. و این همان لحظات فرخنده توبه و بازگشت به خدا و اندیشیدن و داوری به انگیزه حقگرایی ساختاری و موروثی است.
تجربه عالم طبیعت به نحو دیگری صورت می گیرد. چارچوب مفهومی نهفته در زیر همه تجربه های بشری در زمینه پدیدارهای عالم طبیعی برای همه افراد بشر یکسان و واحد است. این است و از تفاهم آسان و سریع و جهانگیر پژوهشگران و دانشمندان علوم طبیعی.
تفاهم میان افرادی که نوع زندگی مشترکی دارند همیشه آسان تر از تفاهم میان افرادی است که به گونه های متضاد زندگی تعلق دارند. حتی واژه واحدی ممکن است بیش از یک مفهوم داشته باشد. برخی واژه ها در هر نوع زندگی معنای خاص خود را دارند. برای مثال، بشر در جمله حقوق بشر باید رعایت گردد چون از دهان مستکبران سلطه گر برآید تنها خودشان، مردم دامواره، شی ء واره ای را که زیر سلطه خود دارند، همکاران و مزدورانشان، و هر کسی را در هر جای دنیا باشد و سلطه آنان را بپذیرد در بر می گیرد. هرگز مستضعفان آزادیخواه را که انسان راستین هستند و سایر انسانهای راستین، و مسلمانان را افاده نمی نماید.
مردم هر یک از این گونه های زندگی برای اعمال، اندیشه ها، داوریها، عواطف - هیجانات، موضعگیری های سیاسی و تصمیم های خویش دلیل باصطلاح عقلانی و خاصشان را دارد، همانچه در سایر زندگی ها دلیل عقلانی به حساب نمی آید.
توصیف حرکات جسمانی مردمان متعلق به زندگی های مختلف چندان دشوار نیست. اما برای رفتار هر انسان، همانچه علاوه بر حرکت جسمانی نیت و قصد از کار و قواعدی را که بر آن کار و حرکت معنا می بخشد در بر دارد فقط برحسب نوع زندگیش و توجه به قصد و قواعدی که رعایت کرده می توان توصیف صادقی داشت. پیچیده تر از رفتار، موضعگیری است. صبر یا شکیبایی که عبارت است از مقاومت در برابر عوامل مضر به زیستن و مخل رشد معنوی و قرب به خدا، یک موضعگیری یا وضع نفسانی است و نه کاری مشهود و ملموس. اما همین وضع نفسانی که از جنس ایمان و تقوی است منشأ هزاران اندیشه عاطفه - هیجان، خشم و محبت، داوری، و عمل می گردد.
دلائل رفتارهای هر کسی را علائق خاص او، نوع زندگیش، و اراده او رقم می زنند. این دلائل برای دیگرانی که همان علائق، نوع زندگی، و تصمیم را داشته باشند به روشنی قابل درک است. سایر مردم یا قادر به فهم آن نیستند یا در صورت یادگیری انسان شناسی وحیانی و مهارت در کاربردش به آن متفطن، توانند شد.
ازینرو دلیل هر کسی برای هر کار مهمش مسبب اصل کارش نیست، اما در این تسبیب سهیم است این دلیل فقط با عقلانیت خاص همان کس و اقرانش دلیل بشمار می آید نه برای دیگران، ما نیز برای فهم اعمال آنان جز اینکه آن را از دریچه اندیشه و استدلال عملی آنان بنگریم راهی نداریم.
استدلال عملی در زندگی های پست بر اساس علائق پستی که در هر یک از آنها حاکم و برانگیزنده است صورت می گیرد. در زندگی انسانی همین کار بر اساس عشق به آزادی و دانایی، و در حیات طیبه به انگیزه حقگرایی روی می دهد.
فرایندی که استدلال عملی در زندگی های پست طی می کند پوشیدن خود در جامه دلیل عقلانی نماست. دلیل عقلانی نما چیزی نیست جز توجیه انجام کار و سرزدن رفتار بر اساس آنچه در همان زندگی با ارزش و خوب شناخته می شود. البته همیشه این احتمال هست که فرد منحط در فرایند استدلال عملی اشتباه کند، اما هیچگاه اصل مسلمی را که می گوید کاری که می کنیم باید علائق ما را ارضا کند ترک نمی کند و مدنظر دارد. همواره رفتارش به نحوی است که ارتباط معقولی میان آن با تأمین خواسته های ثابتش برقرار است. چنانکه اگر در موردی به خطا رود به خطایش پی می برد و از تکرار آن خودداری می نماید، و برای هر کارش توضیح باصطلاح معقول ارائه می کند.
آنچه میان انسانها حجاب فهم احوال یکدیگر شده زندگی های مختلف در حد تضاد و علائق متضاد است که ماهیت رفتارهایشان را مختلف و متضاد ساخته است. ما از دیگران فقط معنای کارهایی را که انجام می دهند برحسب معیارهای فرهنگ و فلسفله زندگی خودشان می فهمیم نه بیشتر. اقرانشان که همین معیارها را در تصمیم گیری و انجام هر کاری غالبا در نظر می گیرند و بکار می برند بهتر از ما با ماهیت و معنا و دلیل کارهای آنان آشنایند.
آسان ترین روش برای فهم ما از دیگران پرسش از خودشان درباره کارهایشان و دلیل انجام آن کارهاست، دلیلی که با معیارهای تعالی شناختی گاه مطابقت دارد و گاه نه.
لکن چنین پژوهشی همه حقایق انسان شناختی را فراهم نمی گرداند. و اگر صورت بگیرد ما را فقط به آنچه در درس پروردگار یاد می گیریم نزدیک تر می سازد. چه، آن درس پیوسته با اشاره به آدمهای گوناگون مشهور و محسوس همراه است. در این اشارات، گاهی پروردگار به دلیل آدمهای منحط و پست برای اعمالشان اشاره کرده آنرا با موازین خود سنجیده رد می نماید. معیارها هم در درسهایش مکرر نشان می دهد و تفهیم می فرماید. وانگهی محتوای فلسفه های زندگی های پست و عالی، آنچه را هر یک ارزش و مفید می دانند بیان داشته علل گرایش و فرایند پذیرش هر فلسفه زندگی و نوع زندگی را توضیح می دهد. عواقب محتوم و تکوینی هر انتخاب زندگی را چه آنچه بر روی عاملش در همین زندگی و مدت عمرش و چه پس از مرگش اتفاق می افتد یاد آور می گردد به دو صورت بشارت، و اخطار. همچنین آثار آن را بر نسلهای آتی و بر بازماندگان با اشاره به نمونه های تاریخی و انقراض جوامع، آشکار و گوشزد می نماید. بدینسان نشان می دهد که دو یا چند رخداد آگاهانه و ارادی و غیر ارادی و تکوینی با هم ربط علی دارند. در نتیجه، این امکان به روی ما گشوده می شود که گزاره های شرطی التزامی و گزاره های شرطی خلاف واقع طرح کنیم و ره به حقیقت ببریم.
اهمیت درس پروردگار هنگامی بهتر شناخته می شود که بدانیم انسانها حتی افراد برجسته و فرهیخته و مدعیان دینشناسی و آموزش آن غالبا درباره علائق پستی که در وجودشان ایجاد کرده اند دچار فراموشی و غفلت می شوند و بر اثرش فروگرد بعد از خدا را می پیمایند، و چون از آنان پرسیده شود که چه می کنید؟ از کرامات خود یاد کنند: بگو: آیا مایلید که به شما اطلاع دهیم کار بر باد داده ترین افراد چه کسانی هستند؟ کسانی که سعیشان در زندگی پست تلف شده است و خودشان اینطور حساب و گمان می کنند که هستی خوبی را تولید کرده اند.(20)
به همین علت در همه موارد و افراد نمی توان به گزارشی که درباره علائق و انگیزه و دلایل اعمال خویش می دهند اعتماد کرد. در چنین مواردی باید نه تنها از گزارش افراد پا را فراتر نهاد بلکه از آنچه خود درباره خویشتن می پندارند فراتر رفت. هیچگاه نباید گمان ببریم که رفتار دیگران با همه شباهتهایی که با رفتار ما دارد همان است که ما داریم. گوهر آن رفتار را باید جستجو کنیم. گوهر آن رفتار در واقع همان است که عاملش در لحظات تصمیم گیری برای اقدام به آن در ذهن خویش در حالی ترسیم کرده که به آثار و نتایج و عواقبش اندیشیده است. آن تصویر ترسیمی در ذهن عامل همان است که از آن با نیت، قصد، و منظور تعبیر می نماییم. چون قصد و منظور از هر عملی با قصد و منظور از عمل دیگری یا مشابه آن عمل، می تواند متفاوت و حتی متضاد باشد گوهر عملی که از هر کسی سر می زند می تواند گوناگون باشد. این گوهرها را علائق پست و عالی تعیین می کنند، با توجه به همین حقیقت، عینیت باوران ادراک و دریافت عینی در جریان پژوهش را مستلزم قطع علاقه و همه لوازم قطع علاقه می دانند.
باز به همین سبب، علائق پست و پیش فرضها و انگاره های مرم پست که جز باطل نیست مانع از آن می شود که پدیدارهای زندگی انسانی و حیات طیبه را چنان که هست ببینند و فهم کنند، مردم پست مستکبر - دنیادار معاصر شعیب چنین اند. قالوا یا شعیب مانفقه کثیرا مما تقول گفتند: ای شعیب! بسیاری از آنچه را که تو می گویی ما نمی فهمیم. مردم پستی که در درون جامعه دولت عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسر می برند همین وضع را دارند و خداوند اشاره به آنها می فرماید: فما لؤلاء القوم لایکادون یفقهون حدیثا این مردم را چه شده که تقریبا هیچ گفتاری را فهم نمی کنند. واژه فقه را خدای حکیم برای ادراک و دریافت درس انسان شناسی و زندگی شناسی بکار می برد.
انسان های راستین، و مسلمانان دو گونه مردمی هستند که علائقشان مانع از فهم زندگی های پست و فروگردهای آن نیست بطوری که اگر آن زندگی ها و فروگردهایش را تجربه هم نکرده باشند می توانند اختلافش را با زندگی و فراگرد تعالی و قرب به خدا فهم کنند. خاصه آنکه درسی از پروردگارشان درباره زندگی های پست و بعد از خدا فرا گرفته باشند. سپردن اراده به انگیزه موروثی حقگرایی و علائق عالیه ای که در خویشتن ایجاد کرده اند گوش هوششان را به روی آوای هستی برین می گشاید تا اذن واعیه شده حقایق بنیادین را درک می کنند. صراط مستقیم قرب به خدا تخلق به او را در پرتو تعارضی که صراط بعد از خدا - صراط جحیم - با آن دارد روشن تر می بینند و تندتر طی می کنند. با شناختن فروگردهای بعد از خدا، و زندگی های پست، بر نفرتشان از آنها می افزاید. در رویایی با مستکبران خونخوار و تبهکار، و دنیاداران بخیل و جهانخوار سلطه گر، شکوه معنوی خویش را درخشان تر در می یابند و از این که به پرتگاه گنداب چنان زندگی فروغلتند هر چه پرهیزگارتر شده خویشتن پا می گردند.