توضیح
بسم الله الرحمن الرحیم
این کتاب نخستین بار در سال 1347 شمسی به بست سرمایه ی موسسه ی انتشاراتی آسیا و در چاپخانه ی مشعل آزادی به چاپ رسید و پس از آن در سالهای بعد باز تجدید چاپ شد و اینک با تصحیح و برخی اضافات به سرمایه... در چاپخانه ی... به چاپ میرسد.
ای بسا هندو و ترک همزبان وی بسا دو ترک چون بیگانگان پس زبان همدلی خود دیگر است همدلی از همزبانی بهتر است
در سال 1345 به هنگامیکه از سر ناچاری و به انگیزه دور ماندن از چشم مامؤران امنیتی رژیم پهلوی، پنهان در تهران به سر می بردم. ترجمه این کتاب را آغاز کردم و سپس در دوران چند ماهه این اختفاء در مشهد، در ابرده (از روستاهای مشهد) و باز دوباره در تهران آن را به انجام رساندم.
انگیزه ی من در آن روزگار اختناق سیاه، افزایش آگاهی سیاسی نسل مبارز آن روز و گزاره ی زندگی ملتی دیگر که آنان نیز سالیانی دراز با سلطه ی ظالمانه ی مبارزه کرده، تلخی ها و آزمون های دشوار مبارزه را از سر گذرانیده و در نهایت به پیروزی رسیده اند و ترسیم نقش برجسته ی اسلام و مسلمانان در این آزمایش تاریخی بود. میخواستم وصف دلبران را در حدیث دیگران کرده باشم و پیروزی را که آرزوئی دراز و ناشدنی مینمود چون نهال امیدی بارور در دلها بنشانم و نیز تجربه های گرانبهای نبردی دراز مدت و پر حادثه را به ناهمانندیها و بهره وری مردممان کشانم.
اگر چه ناهمانندیها میان سرگذشت و ملت و مبارزه کم نبود لیکن محنت ها و لذتها در چنین حوادثی به هر جا یکسان است و تجربه ی ملتها همیشه برای یکدیگر کار ساز سودبخش . درد آشنایان آن شبهای تار میدانند که جستن و به کار بردن زبانی برای گفتن چنانکه مخاطبان، آن را بفهمند
والسلام...
بجای مقدمه
در نظر بود مقدمه ئی بر این کتاب نوشته شود آنچنانکه در خود موضوع آن است و شامل آنچه در این باب می باید گفت از قبیل: وضع کلی نهضت هندوستان که از جهاتی در میان همه نهضتهای قرن، یکتا و بی نظیر است، تعیین تاریخ نسبتا دقیق شروع نهضت که خود گویای حقائقی فراوان است، شرح حال برخی از نخستین بانیان این نهضت، انگیزه ی اینجانب در تهیه ی این ترجمه که شاید برخی فقط تجدید خاطره ئی است از یک مسئله ی صرفا تاریخی، علت اصلی اینکه مسلمانان هند مورد تهمت سازش با دشمن قرار گرفته اند و علت اصلی این که حتی بعضی از کتاب نویسان مسلمان نیز تحت تأثیر این فکر غلط به همکیشان بیگناه خود تاخته اند، نقش استعمار غربی در این زمینه...و پاره ئی مطالب دیگر.
ولی اکنون که شرائطی خاص، آن فسحت میدان را دریغ میدارد و بی مقدمگی این کتاب را ایجاب میکند، خود را از یادآوری چند موضوع ناگزیر می بینم:
نخست اینکه اصل عربی این کتاب که کفاح المسلمین فی تحریر الهند نام دارد، بقلم یکی از علمای وابسته به دانشگاه الازهر بنام عبدالمنم نمر نوشته شده و محصول 26 ماه گردش در هند و دیدار نزدیک از منابع اطلاع و کتاب ها و کتابخانه ها و شهرها و مراکز مبارزه و... است و بدین دلیل، بسی متقن تر و قابل اعتمادتر از نوشته هائی است که از راه دور و فقط به استناد یک یا چند نوشته آنهم مربوط به وابستگان به یک صف تهیه شده و قضاوت یکی از دو طرف متخاصم عینا در آن بازگو شده است.
این نویسنده ی محترم که تاکنون برای اینجانب به تفضیل و خصوصیات، شناخته نیست محصول این گردش علمی و مطالعی را در دو کتاب گرد آورده که یکی کتاب حاضر است و دیگری کتاب است بنام: تاریخ الاسلام فی الهند، که آن نیز برای اهل تحقیق و مطالعه کتابی است تازه و سودمند و پر بهره.
دیگر اینکه اینجانب هر چند ابتدا فقط عزم ترجمه ی این کتاب را داشتم ولی پس از شروع، چون در برخی موارد، مطالب و یادداشتهائی متناسب با موضوع متن کتاب در اختیار بود و آوردن همه ی آنها در پاورقی گذشته از اینکه رشته ی مطلب را در ذهن خواننده می گسیخت، وضع صفحه بندی کتاب را از لحاظ توازن متن و حاشیه، بی قواره و ناخوشایند می ساخت، ترجیح دادم که آن یادداشتها را نیز در متن بگنجانم و فقط آنچه را که به راستی حاشیه است در پاورقی جای دهم. بدینقرار، کتاب از صورت ترجمه محض خارج گشته و عنوان ترجمه و تألیف گرفت.
و دیگر آنکه در مواردی که مؤلف مطلبی را از کتابی نقل کرده و ترجمه فارسی آن کتاب نیز موجود بوده، با وجود مراجعه به آن ترجمه ی فارسی، عینا متن عربی کتاب را (که گاه خود آن نیز ترجمه دیگری است از متن انگلیسی کتاب مورد نقل) به فارسی برگردانیده ام ولی از ترجمه فارسی هم برای رفع ابهام هائی که احیانا وجود داشته استفاده برده ام.
دیگر آنکه روش من در این ترجمه نیز برگردانیدن مطلب متن کتاب است به فارسی با حفظ روح بیان و ملاحظه ی پاره ئی از خصوصیات تعبیر. نه ترجمه کلمه به کلمه و یا حتی جمله به جمله بخاطر عنوان امنت چه اگر مراعات این امانت، موجب نارسائی سخن و احیانا دگرگون کردن مراد مولف شود، ترک آن به امانت نزدیک تر است.
و دیگر آنکه در دو سه مورد از ترجمه ی تطویل ها و تکرارهائی از آنگونه که در کتب عربی فراوان بچشم می خورد، صرفنظر شد و در آخر کتاب نیز چند فصل بزرگ که مطلقا به موضوع مورد نظر اینجانب ارتباط نداشت، بکلی اسقاط گردید.
امید است این کار ناچیز در راه روشن بینی مسلمانان ایران، گام مؤثری باشد.
سید علی خامنه ئی تیر ماه 1347
سرآغاز
بیشک نخستین بار، در روزگار خلفای راشدین بود که دروازه های هند، به روی اسلام گشوده شد.
وسائل نفوذ اسلام در هند، گاه بازرگانان بودند و گاه یورش های نظامی کوچکی بوسیله خلفاء اداره و رهبری می شد.
در دوران حکومت بنی امیه این حملات نظامی، شکل جدی تری به خود گرفت و از همه معروفتر، حمله ئی بود که تحت فرماندهی محمدبن
قاسم و به اشاره و دستور عمویش حجاج بن یوسف ثقفی - استاندار عراق - انجام یافت و چون موفقیت و پیروزی شایانی کسب کرده بود توانست راه را برای تسلط امویان - و سپس عباسیان - بر بخش بزرگی از هند بگشاید. این حمله در حقیقت، طلیعه ی حکومت مسلمین در هند بود.
بعدها که دستگاه خلافت عباسیان رو به ضعف نهاد، نفوذ آنان در هند نیز روز بروز کاسته شد؛ کم کم امرای داخلی سر بلند کردند و هر یک در گوشه ئی علم استقلال برافراشتند و نفوذ خلفاء جز در دو قسمت غربی هند یعنی سرزمین سند که امروز پاکستان غربی را تشکیل می دهد، بر جای نماند.
بدین ترتیب، تا زمانی پس از آن، حملات مسلمین به هند موقوف شد تا آنگاه که محمود غزنوی بنام جهاد با بت پرستان، به آن سرزمین روی آورد، وی نخستین حمله ی خود را در سال 392 هجری (1001 میلادی) از شهر غزنه آغاز کرد و پس از آن نیز با حملات و فتوحات پی در پی، قسمت بزرگی از هند را - از طرف مغرب و شمال و جنوب غربی - به قلمرو حکومت خویش افزود.
پس از چندی، حکومت غوریان بر ویرانه های حکومت غزنویان بنا شد و دنباله ی فتوحات قبلی را به همان وضع گرفت، و بالاخره در سال 589 ه (1193 میلادی) یکی از بردگان غوری، بنام قطب الدین ایبک، دهلی را فتح کرد و خود به استقلال، به حکومت پرداخت و آن شهر را پایتخت خویش قرار داد.
از آن تاریخ، حکومتهای مسلمان، یکی پس از دیگری زمام امور هند را بدست گرفته و همگی دهلی را پایتخت خویش قرار دادند. تا اینکه در سال 932 ه (1526 م) حکومت تیموریان (یا مغولان) تاسیس شد و درخشانترین دوره های حکومت اسلامی هند، بوجود آمد.
حکومت این سلسله از لحاظ قدرت و وسعت مرز به مرتبه ئی رسید که پیش از آن هیچیک از حکومتهای مسلمان هند به این مرتبه نائل نشده بودند. شهرهای هندوستان به همان پایه از تمدن رسیدند که پایتخت های عربی در زمانیکه سازنده ی تاریخ و تمدن میبودند، رسیده بودند.
شکوه و قدرت این مسلمانان سرافراز و سربلند، آنچنان شد که سفیر جیمس اول پادشاه انگلستان، بیش از دو سال در هند ماند شاید بتواند با جهانگیر امپراطور مغولی هندوستان ملاقات کند و موفق نگشت و آنگاه که پس از نومیدی از برآمدن این خواسته، با فروتنی خواهش کرد که از او نامه ئی برای پادشاه انگلستان بستاند، نخست وزیر هند در جواب گفت:
مناسب شأن و مقام پادشاه مغولی مسلمان نیست که به حاکم جزیره ی کوچکی که مسکن جمعی صیاد تیره بخت است، نامه بنویسد.
این جریان مربوط است به اوائل قرن 17 میلادی یعنی پس از آنکه کمپانی هند شرقی برای تجارت در هندوستان و ممالک شرقی تاسیس شده بود.
در دوران سلطنت اورنگ زیب (متوفی در 1119 - و 1707م) امپراطور بزرگ و مقتدر مغولی، حکومت اسلامی پیشرفت شایانی کرد، این امپراطور به هند وحدتی بیسابقه داد و مقررات اسلام را با مراقبت و احتیاط تمام، در سراسر مملکت مجری ساخت و بهمین جهت است که وی بیش از دیگر پادشاهان مغولی هند، هدف حمله ای مغرضانه ی مورخین مسلمان واقع شده است. متاسفانه وی آخرین پادشاه با کفایت از پادشاهان هند بود و از پس او مردمی ضعیف النفس که در قدرت و تدبیر به اسلاف خود نمی رسیدند، جانشین او شدند، علیهذا دولت مسلمان از جایگاه مرتفعی که بر آن قرار داشت فرود آمد و تدریجا رو به انحطاط نهاد؛ قلمرو پهناور او تجزیه شد و در هر گوشه امیری امور را بدست گرفت. کم کم برای امیران هندو(1) و سیک(2) این فرصت آمد که برای خود سپاهی ترتیب داده و با دولت مسلمان به جنگ و برخیزند و از پیکر عظیم آن حکومت، قطعاتی برای خویش جدا کنند.
پادشاهان مسلمان دهلی، روز بروز ضعیف تر می شدند؛ نفوذ و آنان کم کم تحلیل میرفت و بالاخره کار بجائی رسید که بکلی قدرت را از دست دادند.
در این میان، دولت پرتغال و کمپانی انگلیس هند شرقی و کمپانیهای هلندی و فرانسوی بر سر این میراث هنگفت اسلامی با یکدیگر منازعه میکردند و در گستردن نفوذ خویش در آن سرزمین، بر رقیبان سبقت می جستند.
این کمپانیها در دوران قدرت و شکوه بیسابقه ی حکومتهای مسلمان (که نمونه ی آن در داستان سفیر جمیز اول با نخست وزیر هند گذشت) تجارت خود را با هند آغاز کرده بودند و هر یک از آنان تمام کوشش خود را بکار انداخته بود تا در میان رقبا، مقام اول را احراز کند و با درست کردن یک مرکز بازرگانی در هند این کشور ثروتمند را به اروپا صادر کند. پادشاهان هند که در اوج قدرت بودند، به این خارجیان، به دیده ی تاجری ساده و معمولی که فقط به فکر تأمین مال و ثروت است، مینگریستند و هرگز تصور نمیکردند که ممکن است آنان در پشت پرده در صدد تجاوز به آب و خاک باشند، بدینجهت آنانرا در امور بازرگانی، آزاد گذارده بودند و حتی گاه، تسهیلاتی هم برای ایشان فراهم می آوردند.
ولی این خارجیان همچون رباخواری بودند که بیش از آنچه به فعالیت های بازرگانی هدف های توسعه طلبانه ی سیاسی داشته بهره کوتاه مدت اندیشد، همت بر آینده یی دور به تصرف و استیلای میگمارد.. این کمپانیها به ظاهر تجارت می کردند ولی در باطن، حکومتهای متبوع آنان در فکر استعمار و گستردن نفوذ سیاسی خود بودند.
هنگامی که دولت مسلمان رو به ضعف و انحطاط نهاد و بر اثر طغیان امرای محلی، وحدت کشور از بین رفت، برای عناصر خائن، مجال بسط نفوذ بیشتری پیدا شد، لذا هر یک با شتابزدگی، نقش جدید خود را آغاز کرده برای بلعیدن این لقمه ی چرب و گوارا به تهیه ی مقدمات پرداختند.
در میان این مسابقه دهندگان، کمپانی انگلیسی هند شرقی سرانجام توانست بر رقیبان فائق آمده مقام اول را احراز کند و با کوتاه ساختن دست کمپانیهای پرتقال و هلند و فرانسه، میدان را برای عملیات استعماری خویش، خالی گرداند.
اکنون نوبت آن فرا می رسد که کمپانی پیروز انگلیسی برای تضمین غارتگریهای آینده به گسترش نقطه سیاسی خود در سراسر این کشور پهناور که از نظام سیاسی با ثبات برخوردار نبود بپردارد و با شیوه های گوناگون بر حضور موثر سیاست انگلیس در آن کشور بیفزاید.
مؤثرترین اقدام کمپانی، ایجاد و اختلاف میان امیران هند بود..
گاه به یکی از آنان کمکهای مالی انسانی میکرد و او را بر ضد دیگری بر می انگیخت و بدینوسیله نزد او نفوذ و اعتباری کسب میکرد، سپس با آن دیگری عینا همین افسون را بکار می بست و در خلال این عملیات، در آمد ایالت را قبضه می نمود و نفوذ خود را در آنها گسترش میداد.
تدریجا کمپانی توانست در قلب مملکت و شخص پادشاه مسلمان - که در دهلی بر مسند حکمرانی کل هندوستان تکیه زده بود - نفوذ کند بوسیله اطرافیان و محارم و حتی همسرش، به او نزدیک و نزدیکتر شود و عاقبت او را به آلتی بی اراده و مجسمه ئی بی جان تبدیل سازد.
در خلال این جریانات، مسلمانان غیور و با حمیت که به حقیقت کار واقف بودند، میکوشیدند این سرطان خطرناک را که در پیکر عظیم هند، پیش میرفت، متوقف سازند.
در سال 1170ه (1757 م) امیر سراج الدوله که از امرای مسلمان هند بود، در بنگال به مرکز انگلیسیها هجوم آورد، با این عزم که بکلی آنانرا ریشه کن سازد و کشور را از شر آنان آسوده کند و اگر خیانت چند تن از سرکردگان سپاه و سیاستها و نقشه های مکارانه ی انگلیسها نمی بود، شاید میتوانست این آرزو را عملی ساخته همه ی آنانرا به دریا بریزد ولی به همین علل، سپاهیان وی شکست خوردند و خود او دستگیر و کشته شد و این سرانجام تلخ، به انگلیسیها فرصت داد که نفوذ خود را در بنگال، بیش از پیش بگسترانند و آنجا را پایگاهی برای تسلط بر همه ی نواحی هند سازند.
در جنوب نیز یکی از امرای مسلمان هند بنام حیدرعلی در سال 1195ه (1781م) برای قطع نفوذ انگلیس بپا خاست، وی ضمنا از تیرگی روابط انگلیس و فرانسه کاملا بهره برداری میکرد. پس از او نیز فرزند شجاع و دلاورش تیپوسلطان(3) دنباله عملیات پدر را گرفت و همت به قلع و قمع انگلیسیها گماشت؛ با آنان جنگها کرد تا مرز پیروزی نهایی پیش رفت، چیزی نمانده بود که در سایه شهامت و فداکاری او، کشور بکلی از یوغ استعمار بریتانیا خلاص گردد.. ولی باز خیانت بعضی از سران سپاه و ضعف نفس امرای ولایات که فریب و وعده های دولت انگلیس را خورده بودند، قوای او را در هم شکست در کشاکش جنگ شهید شد.
با کشته شدن او انگلیسیها نفس راحت کشیدند و از سر سخت ترین دشمن خود که چیزی نمانده همه نقشه هایمان را عقیم سازد، آسوده خاطر گشتند و از آن پس با فراغت، به پیاده کردن نقشه های حساب شده ی خویش پرداخته در محیطی بی رقیب، بسوی آن لقمه ی گوارا خیز برداشتند(4).
صفحه 18
از آن تاریخ، کینه ورزیها و سخت گیریها شروع شد و استعمار غرب، قیافه ی زشت و مهیب خود را نشان داد و آشکارا به در هم کوبیدن نیروهای معنوی و امکانات مادی آن ملت استعمار زده پرداخت.
در سال 1274ه (1857م) ملت هلند به رهبری امرای مسلمان و چند تن از هندوها که زخم انگلیس را چشیده بودند، بمنظور نجات از آن وضع مرگبار، انقلاب خونینی بپا کردند، نقطه ی اصلی این انقلاب، نظامیان بومی هند بودند که عده ئی از فرماندهان انگلیس را کشته و از اطراف کشور به سوی دهلی براه افتادند.
شدت انقلاب در چهار ماهه ی اول به منتهی درجه رسید؛ مردم همگی با سپاهیان هندی همکاری میکردند و وسائل پیشروی را برای آنان فراهم می آوردند در همین چهار ماه، دهلی (پایتخت قدیمی هندوستان) به تصرف شورشیان در آمد.انقلابیون، پیرامون سراج الدین ابوظفر شاه(5) بازمانده ی شاهان مغولی مسلمان را گرفته و او را امپراطور هند، خواندند.
این انقلاب - که از معروفترین شورشهای قرن نوزدهم است - مجموعا تا اواخر سال 1859 ادامه داشت. در آغاز که نسیم پیروزی بر پرچم هندیان میوزید، انگلیسیهای ساکن هند، وضع دشواری پیدا کرده بودند، ولی تمام شدن فصل گرمای هندوستان و امکان اعزام سپاهیان تازه نفس انگلیسی، از طرفی و خاتمه یافتن جنگ ایران و انگلیس از طرف دیگر، به دولت انگلستان مجال داد که عده ئی سرباز تازه نفس به هندوستان بفرستد. با رسیدن قوای امدادی انگلیس، وضع دگرگون شد؛ نظامیان هندی تاب مقاومت نیاوردند و در فوریه 1858 دهلی بدست انگلیسیها فتح شد. با سقوط دهلی، بحقیقت انقلاب در هم شکسته شد و جز در شهر لکنو در جای دیگر چندان اثری از آن باقی نماند.
در این انقلاب نیز همچون انقلابهای گذشته هند نقش اساسی رهبری، بعهده مسلمانان بود و لذا عناصر شورشی، بدون گفتگو پیرامون یکی از بازماندگان سلسله پادشاهان مسلمان مغولی گرد آمده و تجدید حکومت او را شعار مبارزه قرار دادند.
به همین دلیل بود که پس از سرکوب شدن اقلاب، در میان دهها ملت گوناگون هندی، مسلمانان تنها کسانی بودند که نتایج تلخ این شکست را تحمل کردند و چنانکه در فصول آینده خواهیم دید استعمار گران با بدترین وضع ممکن، با آنان رو برو شده و برای کوبیدن و از بین بردن نشاط و نیروی آنان، به هر جنایتی دست زدند سراج الدین ابوظفر دستگیر و در دادگاه انگلیسی محکوم به اعدام شد سپس با یک درجه تخفیف، به رانگون(6) پایتخت برمه(7) تبعید گردید و آنقدر در بند انگلیسیها ماند تا جان سپرد.
پس از شکست انقلاب، اختیار اداره ی هندوستان از کمپانی هند شرقی به دولت انگلستان منتقل شد و ملکه ویکتوریا هند را جزئی از امپراطوری بریتانیا اعلام کرد، در نتیجه دشمن پیروز که کینه ی مسلمانان - یعنی حکمفرما سابق آن سرزمین - را در دل داشت، یکه تاز میدان حکومت هند شد و با تمام قدرت، کینه های دیرین را درباره ی آنان به مرحله ی عمل نهاد.
شهرهائی که مهد فرهنگ و تمدن اسلامی بود، تحت تصرف غاصبانه ی انگلیسیها در آمد؛ آثار دوران اسلامی بتدریج رو به محو و نابودی رفت؛ مردم جبرا قهوا از آموزشهای اسلامی دور ماندند و بدین وسیله ها، راه برای فرهنگ و نفوذ معنوی انگلیس ها کاملا باز شد.