فهرست کتاب


آیین پرواز(ویژه جوانان و نوجوانان)

آیت‌ الله محمدتقی مصباح یزدی تلخیص: جواد محدثی

ترس از عواقب گناه

ما كه بهره‌اى از این‌گونه معرفت‌ها نداریم، خوفمان باید به سبب گناهانمان و آثار سوئى باشد كه از آنها دامن‌گیرمان مى‌شود. ما باید بترسیم از عواقب و تبعاتى كه ممكن است گناهان و اعمال زشتمان به همراه داشته باشد. متأسفانه ما به سبب ضعف معرفت و ایمان، همین مرتبه نازل از خوف را نیز جدّى نمى‌گیریم. در حالى كه در خود قرآن كریم ده‌ها و صدها آیه درباره جهنم و توصیف عذاب‌هاى آن وجود دارد. اگر ما به همان توصیفاتى كه از جهنم در ضمن آیات قرآن آمده به درستى توجه كنیم جا دارد حالتى شبیه جنون به ما دست دهد! این درحالى است كه تفصیلات و توصیفاتى كه در روایات در این باره آمده بسیار بیشتر و دهشتناك‌تر است؛ و ما از كنار همه اینها عبور مى‌كنیم و آنها را جدّى نمى‌گیریم.
علاوه بر عقوبت گناه، باید به زشتى خود گناه و نفس مخالفت با خداى متعال نیز توجه كنیم. انسان حتى اگر فقط یك مرتبه در عمرش خدا را معصیت كند بسیار زشت است و جا دارد كه از خجالت آن آب شود! خدایى كه همه هستى ما و نعمت‌هایى كه داریم از او است و حتى اگر امر و نهیى هم
﴿ صفحه 239 ﴾

كرده به سبب منافعى است كه به سبب رعایت آنها عاید ما مى‌گردد؛ آن‌گاه ما به جاى تشكر، عَلَم مخالفت با او را بلند مى‌كنیم!
خدا مى‌فرماید، اگر از امر و نهى من تخطى كنى دشمن خودت و دشمن من را شاد خواهى كرد؛ با این حال ما با گناه، دشمن خود و خدا را شاد مى‌كنیم!
هر گناهى كه از ما سر بزند در واقع اطاعت دشمن خود و خدا را كرده‌ایم. خداوند از روى مهربانى، براى آن‌كه ما در چاه نیفتیم و دچار گرفتارى و مصیبت نشویم دستوراتى به ما داده است، آن‌گاه ما این محبت خدا را رد مى‌كنیم و با دشمن خود و خدا هم‌دست مى‌شویم!
امام سجاد(علیه السلام) در یكى از دعاهاى خود مى‌فرماید: خدایا! اگر آن‌قدر گریه كنم تا مژه‌هاى چشمانم بریزد: لَوْ بَكَیْتُ اِلَیْكَ حَتّى تَسْقُطَ اَشْفارُ عَیْنى؛(1) اگر آن‌قدر گریه كنم تا صدایم خاموش شود و دیگر از حنجره‌ام بیرون نیاید! خدایا! اگر از خجالت سرم را به آسمان بلند نكنم و همیشه از شرمسارى سرم به زیر باشد!... و اگر همه این كارها را بكنم باز هم استحقاق محو حتى یك گناه را پیدا نمى‌كنم.
فكر كردن درباره گناهان و عقوبات آنها و توجه به این‌كه هر چه طرف مقابل كه در برابر او عصیان مى‌كنیم شخصیتش بزرگ‌تر باشد گناه نیز زشتى و جرمش بیشتر خواهد بود، در ایجاد حالت خشوع بسیار مؤثر است. یكى از گناهان كبیره، سبك شمردن گناه است. حتى كوچك‌ترین گناه را اگر انسان با این حالت و اعتقاد انجام دهد كه «زیاد مهم نیست» آن گناه، گناه كبیره محسوب مى‌شود؛ استخفاف گناه، بى‌اعتنایى به عظمت خداوند و كوچك
----------------
1. صحیفه سجادیه، دعاى 16.
﴿ صفحه 240 ﴾

شمردن فرمان و امر و نهى او است؛ و این بالاترین گناه است. ما باید مراقب باشیم خداى ناكرده به استخفاف گناه دچار نشویم.
اگر این مطالب را درست تصور كنیم، پى‌آمد آن بروز حالت شكستگى در ما است كه مى‌تواند در نماز هم تأثیر بگذارد و آن را با خشوع همراه نماید. از سوى دیگر نیز، به یقین، نمازى كه تؤام با خشوع باشد بسیارى از زشتى‌ها و پلیدى‌ها و حق ناشناسى‌هاى ما نسبت به خداوند را جبران خواهد كرد.
براى خشوع در نماز، یكى از راه‌هاى مؤثر این است كه قبل از نماز درباره زشتى گناهانمان و عواقب بد آن بیندیشیم. كسانى كه با دعاها و مناجات‌هاى ائمه(علیهم السلام) سروكار داشته باشند و مرتب آنها را تكرار كنند، به تدریج این حالت برایشان به صورت «ملكه» در مى‌آید و دیگر نیازى ندارند هر روز یك ساعت بنشینند و به این مسایل فكر كنند. آنان همین‌كه وقت نماز نزدیك مى‌شود یا قدم در مسجد مى‌گذارند حالشان تغییر مى‌كند. آنان وقتى نداى «قد قامت الصلوة» را مى‌شنوند و توجه مى‌كنند كه بایستى به ملاقات با چه كسى بشتابند، وضعشان منقلب مى‌گردد و حالت خشوع به آنان دست مى‌دهد.
به هرحال، براى ایجاد حالت خشوع در نماز، اشاره كردیم كه عواملى مى‌تواند در نرم شدن قلب انسان و پیدا شدن خشوع در آن مؤثر باشد. عامل اول، توجه به عظمت الهى و حقارت و ناچیزى خویش است؛ و عامل دوم، توجه به دنائت و پستى و زشت‌كارى خود در برابر ذات اقدس و جلالت پروردگار. گرچه ممكن است این دو عامل شبیه هم به نظر آیند، ولى تفاوت آنها از قبیل تفاوت «كمّ» و «كیف» است. همان‌طور كه در جلسات پیشین توضیح دادیم، ما افراد معمولى، براى درك عظمت الهى، بیشتر ناچاریم از مفاهیم و معیارهاى كمّى استفاده كنیم. از این رو توجه به عظمت پروردگار را
﴿ صفحه 241 ﴾

مى‌توانیم مقوله‌اى كمّى به حساب آوریم. اما توجه به زشتى و زشت‌كارى و پلیدى خود در مقابل قداست، جلالت و طهارت ذات پروردگار، مقوله‌اى كیفى است. در اثر توجه به امر اول، حالت خُردى و حقارت در مقابل پروردگار به انسان دست مى‌دهد و در مقابل عظمت الهى خود را ناچیز و كوچك یافته، كرنش مى‌كند. در اثر توجه به امر دوم نیز انسان با در نظر گرفتن این‌كه در مقابل چه شخصیت مهربان و بزرگوارى بى‌حرمتى كرده و دست به زشت‌كارى و پلیدى زده است، احساس شرمندگى نموده حیایى فوق‌العاده مى‌كند و در مقابل خداوند سرافكنده و فروشكسته مى‌گردد.
عامل سوم براى ایجاد حالت خشوع در قلب، توجه به این مطلب است كه گذشته از قداست و جلالت خداوند، ما نسبت به كسى گناه مى‌كنیم و جفا روا مى‌داریم كه ولى‌نعمت ما است و نعمت‌هاى فراوان و بزرگى به ما داده است. ما در عوض قدردانى و سپاس نسبت به این ولى‌نعمت و الطاف و نعمت‌هاى بى‌شمار او، حقش را نادیده گرفته، نمك مى‌خوریم و نمكدان مى‌شكنیم. ما به جاى سپاس‌گزارى در مقابل نعمت‌هاى خداوند، با نافرمانى و عصیان در مقابل او، دل دشمن خدا را شاد مى‌كنیم. توجه و تأمل در این مطلب نیز مى‌تواند حالت شكستگى و خشوع را در ورح و قلب انسان پدید آورد.

چهارمین عامل براى خشوع

عامل چهارم در این راه، توجه به «صفات جمال» الهى است. این راه در واقع راه عشق و محبت است. هنگامى كه انسان به صفات جمالیه خداوند توجه مى‌كند او را موجودى دوست‌داشتنى و قابل ستایش و پرستش مى‌یابد و از این رو در مقابل او خضوع و خشوع مى‌كند. هر چقدر محبت خدا در دل انسان
﴿ صفحه 242 ﴾

بیشتر باشد، شوق نزدیكى و ارتباط و اتصال با او نیز در انسان بیشتر خواهد بود. و محبت خدا، در نتیجه معرفت نسبت به صفات جمالیه الهى و توجه به آنها پیدا مى‌شود. شوق لقاى الهى در دل كسانى بیشتر است كه صفات جمالیه الهى را بیشتر و بهتر شناخته‌اند و محبت خدا در دلشان بیشتر است. پیدایش اصل این حالت و نیز درجه شدت و ضعف آن، بستگى دارد به این‌كه انسان تا چه حد شوق لقاى الهى را داشته باشد. شوق لقاى الهى نیز تابع میزان محبت انسان نسبت به خداى متعال است. محبت نیز تابعى از میزان معرفت انسان نسبت به صفات جمالیه الهى است. بر این اساس، گرچه انسان در حین نماز محبوبش را به چشم سر نمى‌بیند، اما آتش شوق وصال و گرمى لحظه دیدار معنوى تمام وجودش را فرا مى‌گیرد.

رابطه «محبت» و «خشوع»

انسان وقتى كه محبوبى دارد، اما دستش از دامان او كوتاه است و نمى‌تواند او را ببیند، همیشه نگران و دلواپس او است. این حالت وقتى به اوج خود مى‌رسد كه انسان بداند گرچه او محبوبش را نمى‌بیند و از او بى‌خبر است، اما محبوبش او را مى‌بیند و از حال و روز او خبر دارد. شبیه این مضمون در دعاى شریف ندبه است؛ كه خطاب به امام زمان(علیه السلام) عرضه مى‌داریم: عَزیزٌ عَلَىَّ اَنْ اَرَى الْخَلْقَ وَلاتُرى وَ لا اَسْمَعُ لَكَ حَسیساً وَ لا نَجْوى؛(1) سخت است بر من كه همه را ببینم اما تو را نبینم و نه صدا و نجوایى از تو بر گوشم رسد. امام زمان(علیه السلام)محبوبى است كه قابل دیدن است و كسانى او را مى‌بینند و در
----------------
1. مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.
﴿ صفحه 243 ﴾

خدمتش هستند. محبوبى كه گرچه ما او را نمى‌بینیم و صدایش را نمى‌شنویم، اما او ما را مى‌بیند و صداى ما را مى‌شنود.
این حالتى است كه انسان مى‌تواند در نماز، نسبت به خداى متعال، به آن توجه كند و این معنا را در نظر بیاورد كه در مقابل خداى متعال ایستاده است؛ خدایى كه از هر محبوبى دوست داشتنى‌تر و زیباتر است.
ما چرا امام زمان(علیه السلام) را دوست داریم؟ چون بنده «خدا» است. كدام خدا؟ خدایى كه امام زمان(علیه السلام) را با یك اراده خلق كرده است. امام زمان(علیه السلام) با همه عظمت و جذابیت و صفایش و همه انبیا و اولیاى الهى، تنها جلوه‌اى از جمال ذات اقدس متعال‌اند. هریك از این انبیا و اولیا آن‌قدر دوست داشتنى و دل‌ربا هستند كه انسان مى‌خواهد جانش و همه چیزش را فداى یك لحظه دیدار و وصال آنها نماید. اگر آنها كه جلوه‌اى از جلوات جمال خداوند هستند تا بدین حد دوست داشتنى‌اند، پس خداى خالق آنان چه جمالى دارد و محبت او با دل انسان چه مى‌كند؟! وقتى محبت خدا در دل، استقرار پیدا كرد، آن‌گاه آتش شوق لقاى او در دل شعله مى‌كشد و انسان براى دیدار محبوبش بى‌تابى مى‌كند. این‌جا است كه وقتى به نماز مى‌ایستد، در اثر شوق دیدار، قلبش خاشع مى‌گردد و حالت خشوع به او دست مى‌دهد. چه كنیم تا این مراتب را طى كنیم و این حالات براى ما پیدا شود.