فهرست کتاب


آیین پرواز(ویژه جوانان و نوجوانان)

آیت‌ الله محمدتقی مصباح یزدی تلخیص: جواد محدثی

تفاوت خوف ما با خوف اولیاى الهى از خدا

خوف افراد از خداوند، بر حسب مراتب ایمان و معرفت آنان بسیار متفاوت است. خوفى كه اولیاى خاص الهى از خدا دارند با خوفى كه امثال ما داریم بسیار فرق مى‌كند. ما حقیقت خوف آنها را نمى‌توانیم درك كنیم، اما از برخى قراین مى‌توانیم به اندازه معرفت خود، دورنمایى مبهم از آن را تصویر نماییم.
براى نمونه، این تعبیر حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در دعاى كمیل است كه خطاب به خداى متعال عرضه مى‌دارد: فَهبْنى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِك؛(1) گیرم كه توانستم بر عذاب تو صبر كنم، اما چگونه دورى‌ات را تحمل نمایم؟!! از این كلام انسان مى‌فهمد كه بزرگان دین ترسشان در مورد خدا از چیزهایى دیگر و از ترس‌هاى ما بسیار قوى‌تر بوده است. با این كه آنان عظمت عذاب الهى را به مراتب بیش از ما درك مى‌كردند، اما مناجاتشان این‌گونه است. آنان بسیار بهتر از ما مى‌دانستند و مى‌فهمیدند
----------------
1. مفاتیح الجنان، دعاى كمیل.
﴿ صفحه 236 ﴾

كه عذاب‌هاى آخرت تا چه حد سخت و دردناك است، ولى با این حال چنین عرضه مى‌داشتند كه خدایا! تحمل آن عذاب‌ها آسان‌تر از تحمل درد فراق و دورى از تو است!
اجمالا، اگر بخواهیم كمى به فضاى این‌گونه مطالب نزدیك شویم، باید به رابطه محبتى كه بین محب و محبوب وجود دارد توجه كنیم. كسانى كه كمابیش با عوالم محبت آشنایى دارند، مى‌دانند كه بزرگ‌ترین نیاز یك محب و عاشق این است كه مورد توجه محبوب و معشوق خود قرار گیرد و به وصال محبوب خود برسد. «وصال» در مقابل «فراق» است، و اگر كسى از فراق خدا مى‌نالد، حتماً معناى وصال خدا را نیز درك كرده است. از این رو وقتى امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرماید: «گیرم كه بر عذابت صبر كردم، با غم فراقت چه كنم» معلوم مى‌شود آن حضرت، لذت وصال الهى را چشیده كه براى از دست دادن آن و تبدیلش به فراق این‌گونه ناله مى‌زند! براى درك معناى وصال نیز باید اهل عالم محبت بود. كسانى كه با این عالم سر و كار دارند، مى‌دانند كه گاهى چنان رابطه‌اى بین محب و محبوب برقرار مى‌شود كه احساس مى‌كنند هیچ چیز بین آنان حایل نیست. این همان حالت «وصال» است. در این‌حال، هر كس به اندازه مرتبه محبت خود و به اندازه كمال وجودى محبوبش، آن‌چنان لذتى مى‌برد كه با هیچ كلمه‌اى قابل وصف نیست.
كسانى كه مرتبه‌اى از محبت الهى را داشته باشند و مزه محبت او را چشیده باشند، هیچ چیز دیگرى براى آنها ارزش ندارد! چنان‌كه در همین مناجات المحبین، امام سجاد(علیه السلام) مى‌فرماید: اِلهى مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلا؛(1) خدایا كیست كه شیرینى محبت تو را چشیده باشد و
----------------
1. ر. ك: مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشره.
﴿ صفحه 237 ﴾

از تو روى گرداند و به سراغ دیگرى رود؟! كسانى كه از این معانى چیزى فهمیده‌اند و چشیده‌اند، نهایت آرزویشان این‌است كه به وصال محبوبشان برسند، و در مقابل، بالاترین ترسشان نیز این است كه از وصال او محروم گردند و به فراقش مبتلا شوند.

ترس محرومیت از نگاه خداوند!

نوعى دیگر و مرتبه‌اى دیگر از خوف این است كه فرد مى‌ترسد از نعمت‌هاى الهى و آخرت محروم شود. كسانى كه معرفت كاملى نسبت به خدا داشته باشند بزرگ‌ترین نعمت معنوى خداوند را توجه و اعتناى الهى به خود مى‌دانند. از این رو آنان بیشترین ترسشان از این‌است كه خداوند در عالم آخرت، این نعمت خود را از آنان دریغ بدارد و به آنها اعتنا ننماید. خداى متعال نیز هنگامى كه مى‌خواهد بالاترین عذابش را نسبت به برخى از انسان‌ها كه بسیار پست هستند بیان كند، مى‌فرماید: وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة؛(1) و خدا روز قیامت با آنان سخن نمى‌گوید، و به ایشان نمى‌نگرد. براى یك محب هیچ چیز دردناك‌تر از این نیست كه محبوبش به او بى اعتنایى نماید، قهر كند و حرف نزند. حتى كودكان نیز در عالم خودشان این معنا را مى‌فهمند. بزرگ‌ترین ناراحتى و غصه یك كودك این است كه مادرش با او قهر كند، به او نگاه نكند و هر چه او خودش را براى مادر لوس مى‌كند، مادر به او اعتنایى نداشته باشد. یكى از عذاب‌هاى خداوند در روز قیامت نسبت به كافران و گناه‌كاران همین است كه به آنها بى‌اعتنایى مى‌كند.
در هر حال یك نوع «خوف از خدا» این است كه كسانى از این بیم دارند كه
----------------
1. آل عمران (3)، 77.
﴿ صفحه 238 ﴾

مبادا مورد بى‌اعتنایى خداوند قرار گیرند و خدا با آنها حرف نزند و صدایشان را نشنود. این بى‌اعتنایى براى آنها از عذاب جهنم دردناك‌تر است. كودكى كه مادرش با او قهر كرده، التماس مى‌كند كه: «مادر مرا بزن و هر بلایى كه مى‌خواهى بر سرم بیاور اما با من قهر مكن»! كسانى هم هستند كه به خداى متعال عرض مى‌كنند! «خدایا ما را به آتش جهنمت بسوزان اما نگاه و عنایتت را از ما دریغ مدار!»

ترس از عواقب گناه

ما كه بهره‌اى از این‌گونه معرفت‌ها نداریم، خوفمان باید به سبب گناهانمان و آثار سوئى باشد كه از آنها دامن‌گیرمان مى‌شود. ما باید بترسیم از عواقب و تبعاتى كه ممكن است گناهان و اعمال زشتمان به همراه داشته باشد. متأسفانه ما به سبب ضعف معرفت و ایمان، همین مرتبه نازل از خوف را نیز جدّى نمى‌گیریم. در حالى كه در خود قرآن كریم ده‌ها و صدها آیه درباره جهنم و توصیف عذاب‌هاى آن وجود دارد. اگر ما به همان توصیفاتى كه از جهنم در ضمن آیات قرآن آمده به درستى توجه كنیم جا دارد حالتى شبیه جنون به ما دست دهد! این درحالى است كه تفصیلات و توصیفاتى كه در روایات در این باره آمده بسیار بیشتر و دهشتناك‌تر است؛ و ما از كنار همه اینها عبور مى‌كنیم و آنها را جدّى نمى‌گیریم.
علاوه بر عقوبت گناه، باید به زشتى خود گناه و نفس مخالفت با خداى متعال نیز توجه كنیم. انسان حتى اگر فقط یك مرتبه در عمرش خدا را معصیت كند بسیار زشت است و جا دارد كه از خجالت آن آب شود! خدایى كه همه هستى ما و نعمت‌هایى كه داریم از او است و حتى اگر امر و نهیى هم
﴿ صفحه 239 ﴾

كرده به سبب منافعى است كه به سبب رعایت آنها عاید ما مى‌گردد؛ آن‌گاه ما به جاى تشكر، عَلَم مخالفت با او را بلند مى‌كنیم!
خدا مى‌فرماید، اگر از امر و نهى من تخطى كنى دشمن خودت و دشمن من را شاد خواهى كرد؛ با این حال ما با گناه، دشمن خود و خدا را شاد مى‌كنیم!
هر گناهى كه از ما سر بزند در واقع اطاعت دشمن خود و خدا را كرده‌ایم. خداوند از روى مهربانى، براى آن‌كه ما در چاه نیفتیم و دچار گرفتارى و مصیبت نشویم دستوراتى به ما داده است، آن‌گاه ما این محبت خدا را رد مى‌كنیم و با دشمن خود و خدا هم‌دست مى‌شویم!
امام سجاد(علیه السلام) در یكى از دعاهاى خود مى‌فرماید: خدایا! اگر آن‌قدر گریه كنم تا مژه‌هاى چشمانم بریزد: لَوْ بَكَیْتُ اِلَیْكَ حَتّى تَسْقُطَ اَشْفارُ عَیْنى؛(1) اگر آن‌قدر گریه كنم تا صدایم خاموش شود و دیگر از حنجره‌ام بیرون نیاید! خدایا! اگر از خجالت سرم را به آسمان بلند نكنم و همیشه از شرمسارى سرم به زیر باشد!... و اگر همه این كارها را بكنم باز هم استحقاق محو حتى یك گناه را پیدا نمى‌كنم.
فكر كردن درباره گناهان و عقوبات آنها و توجه به این‌كه هر چه طرف مقابل كه در برابر او عصیان مى‌كنیم شخصیتش بزرگ‌تر باشد گناه نیز زشتى و جرمش بیشتر خواهد بود، در ایجاد حالت خشوع بسیار مؤثر است. یكى از گناهان كبیره، سبك شمردن گناه است. حتى كوچك‌ترین گناه را اگر انسان با این حالت و اعتقاد انجام دهد كه «زیاد مهم نیست» آن گناه، گناه كبیره محسوب مى‌شود؛ استخفاف گناه، بى‌اعتنایى به عظمت خداوند و كوچك
----------------
1. صحیفه سجادیه، دعاى 16.
﴿ صفحه 240 ﴾

شمردن فرمان و امر و نهى او است؛ و این بالاترین گناه است. ما باید مراقب باشیم خداى ناكرده به استخفاف گناه دچار نشویم.
اگر این مطالب را درست تصور كنیم، پى‌آمد آن بروز حالت شكستگى در ما است كه مى‌تواند در نماز هم تأثیر بگذارد و آن را با خشوع همراه نماید. از سوى دیگر نیز، به یقین، نمازى كه تؤام با خشوع باشد بسیارى از زشتى‌ها و پلیدى‌ها و حق ناشناسى‌هاى ما نسبت به خداوند را جبران خواهد كرد.
براى خشوع در نماز، یكى از راه‌هاى مؤثر این است كه قبل از نماز درباره زشتى گناهانمان و عواقب بد آن بیندیشیم. كسانى كه با دعاها و مناجات‌هاى ائمه(علیهم السلام) سروكار داشته باشند و مرتب آنها را تكرار كنند، به تدریج این حالت برایشان به صورت «ملكه» در مى‌آید و دیگر نیازى ندارند هر روز یك ساعت بنشینند و به این مسایل فكر كنند. آنان همین‌كه وقت نماز نزدیك مى‌شود یا قدم در مسجد مى‌گذارند حالشان تغییر مى‌كند. آنان وقتى نداى «قد قامت الصلوة» را مى‌شنوند و توجه مى‌كنند كه بایستى به ملاقات با چه كسى بشتابند، وضعشان منقلب مى‌گردد و حالت خشوع به آنان دست مى‌دهد.
به هرحال، براى ایجاد حالت خشوع در نماز، اشاره كردیم كه عواملى مى‌تواند در نرم شدن قلب انسان و پیدا شدن خشوع در آن مؤثر باشد. عامل اول، توجه به عظمت الهى و حقارت و ناچیزى خویش است؛ و عامل دوم، توجه به دنائت و پستى و زشت‌كارى خود در برابر ذات اقدس و جلالت پروردگار. گرچه ممكن است این دو عامل شبیه هم به نظر آیند، ولى تفاوت آنها از قبیل تفاوت «كمّ» و «كیف» است. همان‌طور كه در جلسات پیشین توضیح دادیم، ما افراد معمولى، براى درك عظمت الهى، بیشتر ناچاریم از مفاهیم و معیارهاى كمّى استفاده كنیم. از این رو توجه به عظمت پروردگار را
﴿ صفحه 241 ﴾

مى‌توانیم مقوله‌اى كمّى به حساب آوریم. اما توجه به زشتى و زشت‌كارى و پلیدى خود در مقابل قداست، جلالت و طهارت ذات پروردگار، مقوله‌اى كیفى است. در اثر توجه به امر اول، حالت خُردى و حقارت در مقابل پروردگار به انسان دست مى‌دهد و در مقابل عظمت الهى خود را ناچیز و كوچك یافته، كرنش مى‌كند. در اثر توجه به امر دوم نیز انسان با در نظر گرفتن این‌كه در مقابل چه شخصیت مهربان و بزرگوارى بى‌حرمتى كرده و دست به زشت‌كارى و پلیدى زده است، احساس شرمندگى نموده حیایى فوق‌العاده مى‌كند و در مقابل خداوند سرافكنده و فروشكسته مى‌گردد.
عامل سوم براى ایجاد حالت خشوع در قلب، توجه به این مطلب است كه گذشته از قداست و جلالت خداوند، ما نسبت به كسى گناه مى‌كنیم و جفا روا مى‌داریم كه ولى‌نعمت ما است و نعمت‌هاى فراوان و بزرگى به ما داده است. ما در عوض قدردانى و سپاس نسبت به این ولى‌نعمت و الطاف و نعمت‌هاى بى‌شمار او، حقش را نادیده گرفته، نمك مى‌خوریم و نمكدان مى‌شكنیم. ما به جاى سپاس‌گزارى در مقابل نعمت‌هاى خداوند، با نافرمانى و عصیان در مقابل او، دل دشمن خدا را شاد مى‌كنیم. توجه و تأمل در این مطلب نیز مى‌تواند حالت شكستگى و خشوع را در ورح و قلب انسان پدید آورد.