چرا زیانكارترین؟
به راستى چرا اینان «زیانكارترین» افراد هستند؟ پاسخ، به سنّتى كوبنده و دردناك از سنّتهاى الهى مربوط مىشود. از جمله سنّتهاى خداوند این است كه انسان گاهى در اثر زشتكارى و گناه به جایى مىرسد كه قدرت تشخیص خوب و بد را از دست مىدهد. با اینكه اهل دانش و علم و فهم است، اما به گمراهى مىافتد. در نتیجه هواپرستى به جایى مىرسد كه با آن كه «علم» دارد اما نمىبیند. خداوند بر گوش و قلبش مُهر مىنهد و بر چشمانش پرده مىافكند. گوش و قلب و چشم، كنایه از ابزارهاى فهم و شناخت هستند؛ یعنى خداوند ابزارهاى شناخت او را كور مىكند. از این قبیل تعابیر در آیات متعددى از قرآن كریم آمده است: أُولئِكَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون؛(1) آنان (كافران) كسانىاند كه خدا بر دلها و گوش و دیدگانشان مُهر نهاده و آنان خود، غافلانند. آنچنان دل آنان بسته و قفل مىشود كه دیگر نور حق در آن وارد نمىشود. این امر در واقع عقوبت كجروىها و كجاندیشىهاى عمدى است، و یكى از بدترین عذابهاى الهى نیز محسوب مىشود؛ عذابى كه در همین دنیا بر برخى انسانها نازل مىگردد و البته دامنه آن تا قیامت كشیده مىشود.
----------------
1. نحل (16)، 108.
﴿ صفحه 179 ﴾
این سنّتى بسیار هشدار دهنده و قابل تأمل است براى كسانى كه سر و كارشان با كتاب و فهم و علم و استدلال است. اگر به لوازم علم خود عمل نكنیم و از روى علم و عمد راه كج را انتخاب كنیم، خداى متعال در همین دنیا ما را چنان عقوبت مىكند كه دیگر نتوانیم حق و باطل را از یكدیگر بازشناسیم. نمونههاى فراوانى در این مورد وجود دارد. از جمله نمونههایى كه در خود قرآن به آن اشاره شده «بلعم باعورا» است. بلعم باعورا عالِم بود و خداوند مىفرماید ما از «آیات» خود بدو داده بودیم، اما او به دنبال هواى نفسش رفت و بدبخت گردید.(1)
كفر، سرانجام گناه
دو راه پیش روى ما است: راه كفر و راه ایمان؛ راه خدا و راه شیطان؛ راه راست و راه كج. راه راست و «صراط مستقیم»، راه خداپرستى و ایمان به خدا و اطاعت از او است. راه سقوط و انحراف نیز روى گرداندن از خدا، نادیده گرفتن دین و حقایق آن، و اطاعت از شیطان است. چه باید بكنیم تا اولا از بین این دو راه، در مسیر ایمان قرار بگیریم و ثانیاً، پس از قرار گرفتن در مسیر ایمان، بتوانیم سریعتر در مراتب آن بالا برویم و هرچه بیشتر از كجاندیشى و كفر و گمراهى فاصله بگیریم.
علماى اخلاق معمولا ابتلاى انسان به گناه را در اثر غلبه «شهوت» یا «غضب» مىدانند. هنگامى كه انسان تحت تأثیر یكى از این دو عامل یا چیزى از این قبیل، براى اولین بار مرتكب گناه مىشود، پس از لحظهاى آن حالت غلبه شهوت یا غضب از بین مىرود و به حال عادى باز مىگردد. هنگامى كه به حال
----------------
1. اعراف (7)، 175ـ176.
﴿ صفحه 180 ﴾
عادى بازگشت طبعاً پشیمان مىشود و با خود مىگوید: «این چه كارى بود كه انجام دادم؟ یك لحظه لذتى بردم یا خشمم را خالى كردم، اما براى خودم عذاب ابدى جهنم را خریدم!». این حالت براى بسیارى از افراد پیش مىآید و از كرده خود نادم مىگردند و استغفار مىكنند و خداى متعال نیز آنها را مىآمرزد.
اما اگر پس از ارتكاب گناه اول، از آن توبه نكرد و شیطان بر او مسلط شد و گناه دوم و سوم و... را نیز انجام داد، به تدریج آن روحیه پشیمانى در او ضعیف مىشود و به گناه عادت مىكند. اینجا است كه قبح و زشتى گناه برایش از بین مىرود. اما در این میان، تضادى در نفس او پیش مىآید: از یك سو به خدا ایمان دارد و مىداند این كار حرام و گناه است و عذابهاى آنچنانى براى آن در نظر گرفته شده است؛ از سوى دیگر نیز به گناه عادت كرده و نمىتواند آن را ترك كند. از یك سو لوازم ایمان اقتضا مىكند كه بگوید: «من آدم بدى هستم»، از سوى دیگر نیز حب ذات مىگوید: «نه، من آدم بدى نیستم». انسان براى خلاصى از این تعارض و ستیز كه روح او را آزار مىدهد و آرامش او را برهم مىزند، سعى مىكند به هر نحو كه شده آن را حل كند. اینجا شیطان وارد عمل مىشود و ابتدا شبهه و تشكیكى در ذهن او ایجاد مىكند كه: «از كجا معلوم كه اینها واقعاً گناه باشد؟! معلوم نیست آن قدرها هم كه تو فكر مىكنى این كار بد باشد». اما باز فطرت پاك انسانى او پاسخ مىدهد: «این كارى است كه همه علما به اتفاق به حرمت آن فتوا دادهاند». این بار این گونه خود را قانع مىكند كه: «علما در موارد متعددى با هم اختلاف فتوا دارند و همین نشان مىدهد كه آنها نیز ممكن است اشتباه كنند؛ شاید در اینجا هم اشتباه كرده باشند و این عمل گناه نباشد».
بعد مىگوید: «شاید سند روایت درست نباشد»، سپس مىگوید: «شاید
﴿ صفحه 181 ﴾
پیغمبر اشتباه كرده»، پس از آن مىگوید: «شاید خدا اشتباه كرده» و سرانجام نیز خیال خودش و همه را راحت مىكند و مىگوید: «خدا دروغ گفته است»!!
چه چیز انسان را به چنین گردابى از سقوط و انحراف مىاندازد؟ گناه مكرر و بىحساب: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ كانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن؛(1) آخر، سرانجام كار آنان كه بسیار به اعمال زشت و كردار بد پرداختند این شد كه به حق كافر شده و آیات خدا را تكذیب و تمسخر كردند. آرى، سرانجام گناه، كفر است.
راهكارهایى براى نیفتادن در دام گناه
چه كنیم تا به گناه مبتلا نشویم؟ چه كنیم تا ایمانمان تقویت گردد و به دام گناه نیفتیم و به ورطه كفر سقوط نكنیم؟
مىتوان برخى دستورالعملهاى كلى را كه در همه موارد كاربرد دارد پیشنهاد كرد. این موارد نكتههایى كلیدى هستند كه اگر انسان این را رعایت كند كم كم توفیق این را خواهد یافت كه كارهاى سخت را نیز انجام دهد و عادتهاى گناه را كنار بگذارد.
در اینجا به چند مورد از این دستورالعملها اشاره مىكنیم.