ایمان و عمل صالح، اركان اساسى قرب الى الله
«ایمان» و «عمل صالح» از جمله چیزهایى هستند كه خداى متعال آنها را از ما مطالبه كرده و شرط رسیدن به كمال و سعادت بشر دانسته است. این دو مفهوم در قرآن كریم در بسیارى از موارد در كنار هم ذكر شدهاند و بر تلازم آنها با یكدیگر تأكید گردیده است. نمونهاى از این آیات را با هم مرور مىكنیم:
ـ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرِی
مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار؛(1) و كسانى را كه ایمان آوردهاند و كارهاى شایسته انجام دادهاند، مژده ده كه ایشان را باغهایى خواهد بود كه از زیر[درختان] آنها جوىها روان است.
ـ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب؛(2) كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كردهاند، خوشا به حالشان، و خوش سرانجامى دارند.
ـ فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْیِه؛(3) پس هر كه كارهاى شایسته انجام دهد و مؤمن [هم ]باشد، براى تلاش او نا سپاسى نخواهد شد.
از این آیات معلوم مىشود وظیفه ما در قبال خداى متعال، «ایمان» و «عملصالح» است. ابتدا درباره «ایمان» و سپس عمل صالح و رابطه آن دو با هم بحث مىكنیم.
----------------
1. بقره (2)، 25.
2. رعد (13)، 29.
3. انبیاء(21)، 94.
﴿ صفحه 144 ﴾
رابط ایمان و علم
حقیقت ایمان چیست و مراد از اینكه باید به خداوند ایمان بیاوریم كدام است؟ در ابتدا به ذهن مىرسد كه ایمان به معناى «تصدیق كردن»، «باور كردن» و خلاصه از مقوله «علم» و «دانستن» است.
اما قرآن كریم «علم» و «ایمان» را مساوى هم نمىداند، بلكه از نظر قرآن علم اعمّ از ایمان است. چنین نیست كه هر كس به چیزى علم دارد ایمان به آن نیز داشته باشد. حتى به عكس، قرآن كریم به مواردى اشاره مىكند كه كسانى علم داشتهاند اما ایمان نداشتهاند. در مورد فرعونیان مىفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا؛(1) و با آنكه دلهایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند. آنان كاملا مىدانستند كه خدا وجود دارد و حضرت موسى(علیه السلام) نیز پیامبرِ آن خدا است، ولى به لحاظ روحیه برترى جویى و ستمكارى كه داشتند این مسأله را انكار مىكردند.
بنابراین هر جا علم باشد اینگونه نیست كه ضرورتاً ایمان هم وجود داشته باشد. البته از آن طرف، براى این كه ایمان به وجود بیاید حتماً باید نوعى آگاهى و علم وجود داشته باشد. انسان نمىتواند به چیزى كه نسبت به آن كاملا جاهل است ایمان بیاورد.
عنصر اختیارىِ ایمان
ایمان امرى اختیارى است و باید به اختیار خود انسان حاصل شود. این در حالى است كه علم بسیارى از اوقات بدون اختیار انسان حاصل مىشود. ممكن است ما به صورت كاملا اتفاقى و تصادفى، چیزى را ببینیم یا بشنویم و
----------------
1. نمل (27)، 14.
﴿ صفحه 145 ﴾
به آن علم پیدا كنیم؛ در حالى كه هیچ قصدى براى تحصیل آن علم نداشتهایم. پس به خدا و پیامبر او و آن نورى كه ما فرو فرستادیم ایمان بیاورید.(1) اگر ایمان امرى جبرى و خارج از اختیار ما بود امر كردن ما به آن بىمعنا بود.
اما این عنصر اختیارى كه در ایمان دخالت دارد، چیست؟ پاسخ این است كه این عمل اختیارى مربوط به قلب و دل است و در درون انسان اتفاق مىافتد، و تعریف آن مشكل است. مثل محبت و عشق كه یك حالت درونى و امرى مربوط به قلب و دل است. اگر از ما بخواهند عشق و دوست داشتن را تعریف كنیم، نمىتوانیم حقیقت آن را تعریف كنیم، ولى مىتوانیم علایم، نشانهها و لوازم آن را بیان كنیم.
ایمان به یك چیز هنگامى در قلب ما پیدا مىشود كه ما پس از پى بردن به حقیقتى، بنا بگذاریم و ملتزم شویم كه به لوازم آن پاىبند باشیم و عمل كنیم. اینجا است كه مىگوییم به آن چیز ایمان آوردهایم. اگر چیزى را مىدانیم اما بنا نداریم به لوازم آن ملتزم باشیم، اینجا فقط علم وجود دارد و ایمان نیست.
بالاترین كفر در جایى است كه كسى مىداند و فهمیده كه خدا هست، اما چون نمىخواهد به لوازم آن ملتزم باشد، آن را انكار مىكند. «كفر» در لغت به معناى پوشاندن است و به «كافر» هم از آن جهت كافر گفته شده كه روى حقیقت را مىپوشاند. علت آن هم این است كه مىبیند اگر بخواهد به خدا ایمان بیاورد، باید محدودیتهایى را بپذیرد، به دستوراتى عمل كند، خدا را عبادت نماید و... . انسان طالب بىبند و بارى و آزادى مطلق است، و این با ایمان به معاد سازگار نیست. اگر حساب و كتابى در كار باشد، دیگر نمىتوان هر
----------------
1. تغابن (64)، 8.
﴿ صفحه 146 ﴾
كارى را انجام داد و باید از بسیارى از خواستهها و تمایلات نفس صرفنظر كرد. چون چنین است، از این رو اصل آن را انكار مىكند.
خلاصه كلام این است كه ایمان دو عنصر دارد: دانستن، و التزام عملى به لوازم آن دانسته. اما اگر پس از دانستن، بنا دارد كه هیچ یك از لوازم آن را رعایت نكند، این حالت «كفر» و «جحود» نامیده مىشود: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُم؛(1) و با آنكه دلهایشان بدان یقین داشت آن را انكار كردند.
----------------
1. نحل (27)، 14.
﴿ صفحه 147 ﴾