ذكر قلبى یا ذكر لفظى؟
یكى از سؤالاتى كه درباره «ذكر» مطرح است این است كه آیا «الفاظ» در ایجاد توجه به خدا نقش اصلى را بازى مىكنند یا حقیقت ذكر همان توجه و «ذكر قلبى» است؟
شاید در ابتدا به نظر بیاید كه حقیقت ذكر، «ذكر قلبى» است وگرنه صرف لقلقه زبان و چرخاندن تسبیح در دست مشكلى را حل نمىكند.
اما جاى این هست كه در این باره بحث و بررسى بیشترى انجام دهیم. اگر بپذیریم كه حقیقت ذكر همان ذكر قلبى است، اولین سؤالى كه به ذهن مىآید این است كه پس بیان این همه اذكار لفظى خاص و تأكید بر گفتن آنها در معارف اهل بیت(علیهم السلام) چیست؟ آیا اگر ما سعى كنیم همیشه دلمان را متوجه خدا كنیم، دیگر نیازى به ذكر لفظى نیست؟
با مراجعه به قرآن و روایات، مىبینیم اذكار خاصى تعیین و بر گفتن آنها تأكید شده است. حتى در برخى روایات تأكید شده كه عین همان لفظى كه حضرت فرموده، بى هیچ كم و زیادى باید گفته شود.
همچنین «قرائت» در نماز واجب است و حتماً باید حمد و سوره را بر
﴿ صفحه 92 ﴾
«زبان» جارى ساخت. یا تشهد و سلام و سایر اذكار نماز حتماً باید با زبان ادا گردد و صرف توجه قلبى كافى نیست و تكلیف واجب را از گردن انسان ساقط نمىكند.
بنابراین سخنانى نظیر اینكه «هدف اصلى توجه قلبى است و این اذكار مقدمه آن هستند و اگر كسى بتواند بدون ذكر لفظى، ذكر قلبى داشته باشد همان كافى است» مطالبى باطل است كه گوینده آن یا غافل و جاهل است یا اغراض و اهدافى سوء در سر دارد. این حرف نظیر همان سخن است كه بعضى مىگویند: «دل باید پاك باشد، تقیّد به دستورات شرع و حلال و حرام مهم نیست!!» در نظر اینان اگر دل انسان پاك باشد هرچه هم گناه و معصیت بكند چندان اهمیتى ندارد! در خصوص بحث ما شواهد متعددى از كلمات و سیره عملى اهل بیت(علیهم السلام) در دست داریم كه آنان ذكر لفظى را لازم مىدانستند. روایتى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده كه آن حضرت در مورد پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام) مىفرمایند: پدرم زیاد ذكر مىگفت. هنگامى كه در راهى، پیاده همراه او بودم ذكر خدا مىگفت... حتى هنگامى كه مردم با او سخن مىگفتند این امر مانع از ذكرش نمىشد و من پیوسته مىدیدم كه زبانش به سقف دهانش چسبیده و «لا اله الا اللّه» مىگوید.(1)
آیا كسى مىتواند پیرو ائمه اطهار(علیهم السلام) باشد و این قبیل روایات را نادیده بگیرد؟ توجه و ذكر قلبى ما هر چقدر هم كه قوى باشد از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) قوىتر نیست. وقتى آن بزرگواران ذكر لفظى داشتهاند، آیا ما مىتوانیم بگوییم ذكر لفظى لازم نیست و فقط ذكر قلبى كافى است؟!
----------------
1. همان، ج 93، باب 1، روایت 42.
﴿ صفحه 93 ﴾
برخى از فواید ذكر لفظى
اولین نكته در مورد ذكر لفظى كه تا حدودى جنبه عرفانى نیز دارد مربوط به این مسأله است كه هر عضوى از اعضاى بدن باید بهرهاى از عبادت و بندگى خداوند داشته باشد. عبادت چشم این است كه به آیات الهى نگاه كند. از این رو نگاه كردن به آیات قرآن، یا در مكه مكرّمه، نگاه كردن به خانه كعبه عبادت است. عبادت گوش این است كه مثلا آیات قرآن را بشنود. از این رو گوش دادن به آیات قرآن عبادت است. بهره دل و قلب از عبادت این است كه باید ظرف محبت خدا باشد. در این میان زبان نیز باید بهره خاص خود را از عبادت داشته باشد. حظّ زبان از عبادت این است كه ذكر خدا را بگوید.
نكته دیگر بُعد تربیتى مسأله است. اگر ما بخواهیم به خدا توجه پیدا كنیم و به مرور این توجه را بیشتر و قوىتر نماییم، بایستى تمرین داشته باشیم. براى تمرین، ذكر زبانى و لفظى بسیار آسانتر از ذكر قلبى است. براى انسان بسیار مشكل است كه توجهش را از تمامى مظاهر دنیا و زندگى باز دارد و فقط متوجه خدا شود. انجام این كار براى انسانهاى عادى، حداكثر چند دقیقه یا یكى دو ساعت در شبانهروز ممكن است. بسیارى از ما حتى در نمازمان كه وقت اختصاصى توجهمان است، فقط همان چند لحظه اول نماز و هنگام گفتن اللّه اكبر و بسم اللّه الرحمن الرحیم حضور قلب داریم و بعد از آن حواسمان پرت مىشود و تا آخر نماز از یاد خدا و نماز غافل مىشویم! اگر انسان خودش را به ذكر لفظى عادت دهد، كمكم زمینهاى مىشود كه در هنگام گفتن ذكر لفظى به معناى آن هم توجه كند و خلاصه به تدریج این ذكر لفظى وسیله و راه خوبى براى توجه و ذكر قلبى مىشود.
﴿ صفحه 94 ﴾
نكاتى در مورد ذكر قلبى
اولین نكته درباه ذكر قلبى این است كه به هر حال اساس حركت معنوى و تكاملى ما همان توجه قلبى و حضور خدا در دل و روح ما است. در حج و طواف خانه كعبه نیز نكته مهم، توجه دل به خدا و طواف دل به دور تجلّیات معشوق است. اگر انسان این همه راه را طى كند و در مكه و كنار خانه كعبه، دل به صاحبخانه ندهد و آنجا هم تمام توجه و حواسش به چك و سفته و طلبكارىها و بدهىهایش باشد از این زیارت نصیبى نخواهد برد. در مورد بسیارى از عبادات، روایت خاص داریم كه اگر روح خاص آن عبادت همراه آن عمل نباشد فایدهاى براى صاحبش نخواهد داشت.
از این رو اولین نكته در مورد ذكر قلبى این است كه این توجه و یاد قلبى است كه اصالت دارد و اگر تمام عمر ما هم به ذكر لفظى صرف شود در حالى كه توجه و حضور قلب در آن نباشد، اثرى در تكامل روح ما نخواهد داشت.
اساس ذكر، ذكر قلبى است، یكى از امتیازات بزرگ ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى این است كه ریا در آن راه ندارد. ما در ظاهر مثلا به درخت یا گل یا آسمان نگاه مىكنیم، اما در باطن، تحت تأثیر زیبایى گل و گیاه یا بزرگى آسمان، تسبیح خدا را مىگوییم و در اندیشه عظمت و بزرگى خدا هستیم. كسى كه از بیرون نگاه مىكند، مىپندارد ما مشغول تماشاى گل هستیم، اما از غوغاى درون ما بىخبر است. ذكر لفظى را اگر بلند بگویید دیگران مىشنوند و اگر آهسته هم بگویید دیگران از به هم خوردن لبهایتان مىفهمند كه مشغول ذكر گفتن هستید.
نكته دیگر ذكر قلبى اولیاى خدا است. حساب دلهاى اولیا حساب دیگرى است. در زیارت جامعه ائمةالمؤمنین مىخوانیم: وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتى تَولَّى
﴿ صفحه 95 ﴾
اللّهُ رِیاضَتَها؛(1) شما صاحب قلبهایى هستید كه خداوند خود متولى تربیت آن است! در آن مقام، خداوند خود قلبها را به سوى خود مىكشاند و دلها را به خود متوجه مىكند. چنین مسألهاى اختصاصى به معصومین(علیهم السلام) ندارد، بلكه اگر هر كس صادقانه در مسیر عبادت و بندگى خداوند گام بردارد، خداوند بیش از تلاشى كه خود او انجام داده به او مدد خواهد رساند. این مقامى است كه اگر گاهى هم محب در معرض این است كه از محبوبش غافل شود، محبوب به سراغ او مىآید و در پیش چشمش جلوهگرى و دلربایى مىكند تا نظر او را از غیر خود باز دارد!