فهرست کتاب


آیین پرواز(ویژه جوانان و نوجوانان)

آیت‌ الله محمدتقی مصباح یزدی تلخیص: جواد محدثی

نقش توجه به مبدأ و معاد در هویت‌یابى انسان

از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) چنین نقل شده است: رَحِمَ اللّهُ امْرَأً عَرَفَ مِنْ اَیْنَ وَ فى اَیْنَ وَ اِلى اَیْن؛ خدا رحمت كند آن كس را كه بداند از كجا است، و در كجا است و به سوى كجا مى‌رود.(3)
اگر كسى سه شناخت را تحصیل كند و بتواند پاسخ سه پرسش اساسى را بدهد «خود» را شناخته است:
1. از كجا آمده‌ام؟ مبدأم كجا است؟
2. در حال حاضر در كجا و در چه وضعیتى قرار دارم؟
3. به كجا مى‌روم و مقصدم كجا است؟
پاسخ این سه سؤال، در واقع همان سه مطلبى است كه اصول دین را
----------------
1. اعراف (7)، 176.
2. بحار الانوار، ج 33، باب 29، روایت 686.
3. ر. ك: اسفار: ج 8، ص 355.
﴿ صفحه 66 ﴾

تشكیل مى‌دهند: توحید، نبوت و معاد. شناخت این‌كه ما كجا بوده‌ایم و اصل و ریشه وجود ما از كجا است، همان بحث «توحید» و خداشناسى است. شناخت این‌كه روى در كجا داریم و به سوى چه مقصدى در حركتیم، همان شناخت «معاد» است. این مسأله هم كه بین این مبدأ و مقصد در این دنیا چه باید بكنیم تا به سلامت به آن مقصد برسیم، مربوط به بعثت انبیا و «نبوت» است.
«دین» براى تأمین «سعادت» انسان آمده است و انسان اگر بخواهد به سعادت واقعى خود دست یابد، باید پاسخ صحیح این سه پرسش را براى خود روشن كند.
اگر انسان ارتباط خود با خدا را درك نكند امكان ندارد بتواند خود را بشناسد: «انسان» چیزى نیست جز «تعلّق به خدا». «انسان» چیزى نیست جز «ارتباط با مبدأ افاضه كننده وجودش». اگر خدا را نشناسد، طبیعتاً «فعل خدا»، «تعلق به خدا» و «ربط وجودى به خدا» برایش معلوم و مفهوم نخواهد بود؛ یعنى «خود»ش براى خودش معلوم و مفهوم نخواهد بود؛ چون «خود»ش چیزى غیر از اینها نیست.
پس از آن كه خدا را شناختیم، پرسشى كه مطرح مى‌شود این است كه خداوند چرا این مخلوق را خلق كرده است؟ هدفش از هستى دادن به من و به وجود آوردنم چه بوده است؟ تحقیق براى یافتن پاسخ این پرسش ما را به بحث معاد مى‌رساند؛ یعنى به طور منطقى و طبیعى، این دو سؤال و این دوبحث به هم گره خورده‌اند. سؤال اول این است كه مبدأ من كجا است؟ پاسخ صحیح این است كه من فعل خدا و مخلوق اویم. بلافاصله سؤال دوم پیش مى‌آید كه چرا خدا این فعل را انجام داد و مرا خلق كرد؟
﴿ صفحه 67 ﴾

دقیقاً به علت همین ارتباط منطقى است كه در قرآن كریم مى‌بینیم «ایمان بالله و بالیوم الاخر»، مبدأ و معاد با هم و در كنار هم ذكر مى‌شود.
«اللّه» مبدأ ما است و «یوم الاخر» و روز قیامت انتهاى مسیر و مقصد ما. قیامت كجا است؟ جایى است كه هم بهشت دارد و هم جهنم؛ هم «لقاءاللّه» و هم‌صحبتى با ابرار دارد و هم سخط‌اللّه و هم‌نشینى با مار و عقرب. باز به طور طبیعى و منطقى پرسشى كه پس از یافتن پاسخ پرسش دوم مطرح مى‌شود این است كه چه باید بكنیم تا به بهشت و لقاءاللّه برسیم و از جهنم و سخط‌اللّه در امان باشیم؟ بین این مبدأ و معاد، چه برنامه و دستورالعملى ما را در مسیر مستقیم بین مبدأ و معاد نگاه خواهد داشت و از انحراف ما از مسیر جلوگیرى خواهد كرد؟
این پرسش‌ها ما را به بحث نبوت و بعثت انبیا و نزول ادیان آسمانى رهنمون مى‌شود. انبیا و اوصیا كسانى هستند كه آمده‌اند تا ما را در این مرحله بین مبدأ و معاد راهبرى كنند. «دین» همان برنامه و دستورالعملى است كه خداوند به وسیله انبیا آن را براى انسان فرستاده تا وى را به بهشت رهنمون و از جهنم دور سازد و او را به سلامت به مقصد برساند.
اكنون كه روشن شد شناخت «خود» ملازم با شناخت سه اصل «توحید»، «نبوت» و «معاد» است، نتیجه منطقى این امر آن است كه «غفلت» از خود نیز ملازم با غفلت از همه یا برخى از این سه امر است. آن غفلتى كه علت و عامل اتصاف برخى انسان‌ها به «كالانعام بل هم اضل» مى‌گردد، غفلت از توحید و نبوت و معاد است. به همین دلیل هم هست كه در آیات دیگر، قرآن انحراف اشقیا و كافران را به یكى از این سه غفلت ربط داده است:
﴿ صفحه 68 ﴾

اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَة مُعْرِضُون؛(1) براى مردم [وقت ]حسابشان نزدیك شده است، و آنان در بى‌خبرى روى گردانند.
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ. أُولئِكَ مَأْواهُمُ النّار؛(2) و كسانى كه از آیات ما غافلند، آنان جایگاهشان در آتش است.
لَقَدْ كُنْتَ فِی غَفْلَة مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِید؛(3)واقعاً كه از این [حال] سخت در غفلت بودى. و[لى] ما پرده‌ات را [از جلوى چشمانت] برداشتیم و دیده‌ات امروز تیز است.
بنابراین انسان براى آن كه حركت انسانى خود را در قوس صعود قرب الى اللّه شروع كند نیاز به آگاهى دارد. آگاهى از حقیقت «خود» كه متقوم به سه آگاهى است: آگاهى از خدا، از روز بازپسین، و از راهى ایمن كه به آن مقصد منتهى مى‌شود.
----------------
1. انبیاء (21)، 1.
2. یونس (10)، 7ـ8.
3. ق (50)، 22.

﴿ صفحه 69 ﴾

درس هشتم: خروج از غفلت

گام اول براى خروج از غفلت: طرح صورت مسأله

براى درآمدن از غفلت نسبت به هر چیزى، اولین مرحله این است كه انسان نسبت به خودِ «صورت مسأله» توجه پیدا كند. تا ما نسبت به اصل یك موضوعْ تصورى نداشته باشیم، سؤالى هم پیرامون آن نخواهیم داشت.
اقتضاى وجود ما انسان‌هاى عادى این است كه از بدو وجودمان در دوران جنینى و پس از آن از تولد تا دورانى از سنین طفولیت و كودكى، نسبت به بسیارى از مسایل غافلیم. در برخى از این مراحل، حتى اگر هم بخواهیم صورت بعضى از مسایل را تصور كنیم، نمى‌توانیم؛ چون هنوز به آن درجه از رشد و بلوغ عقلى نرسیده‌ایم. بسیارى از مفاهیم عقلى و انتزاعى از این سنخ هستند.
اصول سه گانه اعتقادى، یعنى توحید، معاد و نبوت از آن سنخ مسایلى هستند كه تا سنینى تصور آنها هم براى ما حاصل نمى‌شود و از این رو نسبت به آنها غفلت محض داریم. در سنین خاصى است كه تازه تصور این مطالب و مفاهیم براى ما میسّر مى‌شود؛ این جا است كه مى‌توان اولین كلید را براى در آمدن انسان از غفلت نسبت به این مسایل، به كار برد و پس از آن است كه
﴿ صفحه 70 ﴾

مى‌توان به طرح پرسش‌هایى پیرامون این مفاهیم و تحقیق براى یافتن پاسخ آنها پرداخت.
گاهى براى برخى از افراد، این سؤال كه از كجا آمده‌ام و روى در كجا دارم، در مرحله‌اى از رشد ذهنى به صورت فطرى مطرح مى‌شود. براى برخى نیز در شرایط عادى این پرسش مطرح نمى‌شود، اما حوادث و مسایلى در زندگى آنان پیش مى‌آید كه این مسأله را به ذهن آنها مى‌آورد. برخى نیز با تلقین معلم و مربى و توجهى كه وى به آنها مى‌دهد ذهنشان معطوف این مسأله مى‌گردد. در قرآن كریم براى هر سه مورد نمونه‌هایى وجود دارد.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) از نمونه‌هایى است كه به صورت فطرى، این پرسش برایش مطرح شد. هنگامى كه به آسمان نگاه مى‌كرد این سؤال در ذهنش تداعى شد كه آیا خداى این جهان و آسمان كیست؟ آیا خورشید است؟ آیا ماه است؟ آیا ستاره است؟ برخى كودكان نیز در سنین كودكى، بدون این‌كه كسى به آنها یاد داده باشد، نظیر این سؤالات را مى‌پرسند؛ ما كجا بودیم؟ چه طور به این دنیا آمدیم و سؤالاتى از این قبیل.
نمونه مواردى كه در اثر گرفتارى و پیش آمدن شرایط بحرانى، توجه كسى به این مسأله جلب شود این آیه شریفه است: فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُون؛(1) و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‌شوند، خدا را پاك‌دلانه مى‌خوانند، و [لى] چون به خشكى رساند و نجاتشان داد، به ناگاه شرك مىورزند. در گذشته، سفرهاى طولانى معمولا با كشتى انجام مى‌شد؛ آن هم كشتى‌هایى ساده كه امكانات و تجهیزاتى
----------------
1. عنكبوت (29)، 65.
﴿ صفحه 71 ﴾

نداشتند. از این رو خطرات زیادى در سفرهاى دریایى وجود داشت. قرآن مى‌فرماید، آنان وقتى در میان دریا و اقیانوس، به محاصره طوفان و امواج سهمگین در مى‌آمدند توجهشان به خدا جلب مى‌شد با تضرع و زارى دست به دعا بر مى‌داشتند كه: «خدایا ما را نجات ده».
هم چنین قرآن در دو جا اشاره دارد كه ما وقتى پیامبران را به سوى مردم فرستادیم، مردم را در فشار و سختى قرار دادیم تا شاید در اثر آن به خدا توجه پیدا كنند. وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَم مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُون؛(1) و به یقین، ما به سوى امت‌هایى كه پیش از تو بودند [پیامبرانى ]فرستادیم، و آنان را به تنگى معیشت و بیمارى دچار ساختیم، تا به زارى و خاكسارى [در پیشگاه ما] در آیند. و نیز مى‌فرماید: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَة مِنْ نَبِیّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون؛(2) و در هیچ شهرى، پیامبرى نفرستادیم مگر آن كه مردمش را به سختى و رنج دچار كردیم تا مگر به زارى [به درگاه ما] در آیند.
قرار گرفتن انسان در فشار و سختى موجب مى‌شود تا فطرت خفته‌اش بیدار گردد و توجه به قدرتى پیدا كند كه مى‌تواند مشكل او را چاره سازد. انسان تا وقتى به اسباب ظاهرى امید دارد از غیب عالَمْ غافل است؛ اما وقتى از اسباب ظاهرى و مادى ناامید گشت فطرتش بیدار شده و به نیروى غیبى توجه پیدا مى‌كند.
اگر براى كسى نه به صورت فطرى و نه در اثر مشكلات و گرفتارى‌ها،
----------------
1. انعام (6)، 42.
2. اعراف (7)، 94.
﴿ صفحه 72 ﴾

توجه به خدا پیدا نشد، معلمان و در صدر آنها انبیاى الهى هستند كه انسان را نسبت به این مسأله توجه مى‌دهند. در نهج‌البلاغه، یكى از اسرار یا حكمت‌هاى ارسال رسل، همین بیدار كردن فطرت خداجوى بشر دانسته شده است: فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَیْهِمْ اَنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَكِّروهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِه؛ پس پیامبران خود را در میان آنان برانگیخت و انبیایش را پى در پى به سوى ایشان فرستاد تا عهد و پیمان فطرى خدا را از آنان طلب كنند و به نعمت فراموش شده (توحید فطرى) یادآوریشان كنند. انبیا كارشان «یادآورى» و «تذكر» است. تذكر در جایى به كار مى‌رود كه فرد از قبل در جریان مسأله‌اى قرار گرفته است اما به آن توجه نمى‌كند و غفلت مى‌ورزد.
در هر حال، اطلاق «مذكِّر» و «ذكر» به انبیا و كتاب‌هاى آسمانى از این باب است كه كارشان غفلت‌زدایى و ایجاد توجه است.
اولین كار براى آغاز حركت تكاملى انسان این است كه او را از «غفلت» بیرون بیاورند. براى بیرون آوردن او از غفلت نیز اولین مرحله این است كه در ذهنش ایجاد سؤال كنند: آیا تو خدا و آفریدگارى ندارى؟! آیا قیامتى در كار نیست؟! آیا حساب و كتابى وجود ندارد؟! از این رو قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله) كه براى غفلت‌زدایى آمده‌اند همین كار را انجام مى‌دهند و براى ما طرح سؤال مى‌كنند: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون؛(1) آیا پنداشتید كه شما را بیهوده آفریده‌ایم و این‌كه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‌شوید؟
انبیا مى‌آیند تا در درجه اول سؤال را در ذهن بشر ایجاد كنند و سپس در صدد پاسخ آن بر مى‌آیند.
----------------
1. مؤمنون (23)، 115.
﴿ صفحه 73 ﴾