فهرست کتاب


آیین پرواز(ویژه جوانان و نوجوانان)

آیت‌ الله محمدتقی مصباح یزدی تلخیص: جواد محدثی

فراموشى انسانیت، پى‌آمد غفلت از خدا

قرآن كریم در این زمینه سرنخى را به دست داده است؛ مى‌فرماید: اَلَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم؛(1) كسانى كه خدا را از یاد بردند، پس خدا خودشان را از یاد ایشان برد! از این آیه معلوم مى‌شود آن «خود انسانى» انسان
----------------
1. حشر (59)، 19.
﴿ صفحه 64 ﴾

هرچه هست، با «خدا» ارتباط دارد؛ چرا كه از یاد بردن خدا با از یاد بردن خودْ ملازم دانسته شده است. اگر كسى خدا را فراموش كرد خود را نیز فراموش خواهد كرد. از همین جا مى‌توان رابطه و ملازمه دیگرى را نیز كشف كرد و آن این‌كه، اگر كسى به خود حقیقى و انسانى خود توجه داشته باشد و آن را فراموش نكند، به خدا نیز توجه خواهد داشت و خدا را نیز از یاد نخواهد برد.
كى‌یِر كگارد(1)، مؤسس فلسفه «اگزیستانسیالیسم» كه یك كشیش مسیحى بود، شبیه همین سخن را دارد. او مى‌گوید: «اگر انسان خدا را فراموش كند، انسانیتش را فراموش كرده است». البته با توجه به این‌كه او یك روحانى مسیحى است، به احتمال قوى این سخن را از تعالیم دینى گرفته است؛ ولى به هرحال این همان سخنى است كه قرآن به آن اشاره كرده است: نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم.
كم نیستند انسان‌هایى كه تحلیلشان از خودشان این است: «من موجودى هستم كه گرسنه و تشنه مى‌شوم، نیاز به آب و غذا دارم، هیجانات جنسى در من وجود دارد كه از راه‌هاى به خصوصى ارضا مى‌شود، نیاز به خواب و استراحت و تفریح دارم، آرزو دارم خانه و ماشینى شیك داشته باشم، مى‌خواهم خوش باشم و لذت ببرم.»
اگر كسى چنین تصورى از خودش داشته باشد، حیوانى بیش نیست؛ حتى اگر درجه دكترا داشته باشد و علم صدها و هزاران كتاب را در سینه خود حمل كند! حیوان هم هر وقت گرسنه مى‌شود دنبال غذا مى‌رود، اگر احساس خستگى كرد استراحت مى‌كند، اگر تشنه شود آب مى‌خورد و اگر هیجان جنسى پیدا كند به دنبال جنس مخالفش مى‌گردد.
----------------
1. Kierkegaard
﴿ صفحه 65 ﴾

انسانى كه در سرتاسر زندگى‌اش چیزى غیر از خور و خواب و لذت و شهوت و احیاناً كشتن و دریدن انسان‌هاى بى‌گناه دیده نمى‌شود، آیا مى‌توان گفت چنین انسانى بهتر از سگ است؟! فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَث؛(1) مَثَل او مَثَل سگ است [كه] اگر بر آن حملهور شوى زبان از كام بر آوَرَد، و اگر آن را رها كنى [باز هم] زبان از كام بر آوَرَد. امیر المؤمنین(علیه السلام) هم كه شاگرد قرآن است در مورد این گونه افراد نظیر این تعبیر را دارد: كَالْبَهیمةِ الْمَرْبوطةِ هَمُّها عَلَفُها.(2) انسانى كه به مانند حیوان، تمام همّش علف و غذایش باشد چه برترى نسبت به حیوان دارد؟!

نقش توجه به مبدأ و معاد در هویت‌یابى انسان

از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) چنین نقل شده است: رَحِمَ اللّهُ امْرَأً عَرَفَ مِنْ اَیْنَ وَ فى اَیْنَ وَ اِلى اَیْن؛ خدا رحمت كند آن كس را كه بداند از كجا است، و در كجا است و به سوى كجا مى‌رود.(3)
اگر كسى سه شناخت را تحصیل كند و بتواند پاسخ سه پرسش اساسى را بدهد «خود» را شناخته است:
1. از كجا آمده‌ام؟ مبدأم كجا است؟
2. در حال حاضر در كجا و در چه وضعیتى قرار دارم؟
3. به كجا مى‌روم و مقصدم كجا است؟
پاسخ این سه سؤال، در واقع همان سه مطلبى است كه اصول دین را
----------------
1. اعراف (7)، 176.
2. بحار الانوار، ج 33، باب 29، روایت 686.
3. ر. ك: اسفار: ج 8، ص 355.
﴿ صفحه 66 ﴾

تشكیل مى‌دهند: توحید، نبوت و معاد. شناخت این‌كه ما كجا بوده‌ایم و اصل و ریشه وجود ما از كجا است، همان بحث «توحید» و خداشناسى است. شناخت این‌كه روى در كجا داریم و به سوى چه مقصدى در حركتیم، همان شناخت «معاد» است. این مسأله هم كه بین این مبدأ و مقصد در این دنیا چه باید بكنیم تا به سلامت به آن مقصد برسیم، مربوط به بعثت انبیا و «نبوت» است.
«دین» براى تأمین «سعادت» انسان آمده است و انسان اگر بخواهد به سعادت واقعى خود دست یابد، باید پاسخ صحیح این سه پرسش را براى خود روشن كند.
اگر انسان ارتباط خود با خدا را درك نكند امكان ندارد بتواند خود را بشناسد: «انسان» چیزى نیست جز «تعلّق به خدا». «انسان» چیزى نیست جز «ارتباط با مبدأ افاضه كننده وجودش». اگر خدا را نشناسد، طبیعتاً «فعل خدا»، «تعلق به خدا» و «ربط وجودى به خدا» برایش معلوم و مفهوم نخواهد بود؛ یعنى «خود»ش براى خودش معلوم و مفهوم نخواهد بود؛ چون «خود»ش چیزى غیر از اینها نیست.
پس از آن كه خدا را شناختیم، پرسشى كه مطرح مى‌شود این است كه خداوند چرا این مخلوق را خلق كرده است؟ هدفش از هستى دادن به من و به وجود آوردنم چه بوده است؟ تحقیق براى یافتن پاسخ این پرسش ما را به بحث معاد مى‌رساند؛ یعنى به طور منطقى و طبیعى، این دو سؤال و این دوبحث به هم گره خورده‌اند. سؤال اول این است كه مبدأ من كجا است؟ پاسخ صحیح این است كه من فعل خدا و مخلوق اویم. بلافاصله سؤال دوم پیش مى‌آید كه چرا خدا این فعل را انجام داد و مرا خلق كرد؟
﴿ صفحه 67 ﴾

دقیقاً به علت همین ارتباط منطقى است كه در قرآن كریم مى‌بینیم «ایمان بالله و بالیوم الاخر»، مبدأ و معاد با هم و در كنار هم ذكر مى‌شود.
«اللّه» مبدأ ما است و «یوم الاخر» و روز قیامت انتهاى مسیر و مقصد ما. قیامت كجا است؟ جایى است كه هم بهشت دارد و هم جهنم؛ هم «لقاءاللّه» و هم‌صحبتى با ابرار دارد و هم سخط‌اللّه و هم‌نشینى با مار و عقرب. باز به طور طبیعى و منطقى پرسشى كه پس از یافتن پاسخ پرسش دوم مطرح مى‌شود این است كه چه باید بكنیم تا به بهشت و لقاءاللّه برسیم و از جهنم و سخط‌اللّه در امان باشیم؟ بین این مبدأ و معاد، چه برنامه و دستورالعملى ما را در مسیر مستقیم بین مبدأ و معاد نگاه خواهد داشت و از انحراف ما از مسیر جلوگیرى خواهد كرد؟
این پرسش‌ها ما را به بحث نبوت و بعثت انبیا و نزول ادیان آسمانى رهنمون مى‌شود. انبیا و اوصیا كسانى هستند كه آمده‌اند تا ما را در این مرحله بین مبدأ و معاد راهبرى كنند. «دین» همان برنامه و دستورالعملى است كه خداوند به وسیله انبیا آن را براى انسان فرستاده تا وى را به بهشت رهنمون و از جهنم دور سازد و او را به سلامت به مقصد برساند.
اكنون كه روشن شد شناخت «خود» ملازم با شناخت سه اصل «توحید»، «نبوت» و «معاد» است، نتیجه منطقى این امر آن است كه «غفلت» از خود نیز ملازم با غفلت از همه یا برخى از این سه امر است. آن غفلتى كه علت و عامل اتصاف برخى انسان‌ها به «كالانعام بل هم اضل» مى‌گردد، غفلت از توحید و نبوت و معاد است. به همین دلیل هم هست كه در آیات دیگر، قرآن انحراف اشقیا و كافران را به یكى از این سه غفلت ربط داده است:
﴿ صفحه 68 ﴾

اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَة مُعْرِضُون؛(1) براى مردم [وقت ]حسابشان نزدیك شده است، و آنان در بى‌خبرى روى گردانند.
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ. أُولئِكَ مَأْواهُمُ النّار؛(2) و كسانى كه از آیات ما غافلند، آنان جایگاهشان در آتش است.
لَقَدْ كُنْتَ فِی غَفْلَة مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِید؛(3)واقعاً كه از این [حال] سخت در غفلت بودى. و[لى] ما پرده‌ات را [از جلوى چشمانت] برداشتیم و دیده‌ات امروز تیز است.
بنابراین انسان براى آن كه حركت انسانى خود را در قوس صعود قرب الى اللّه شروع كند نیاز به آگاهى دارد. آگاهى از حقیقت «خود» كه متقوم به سه آگاهى است: آگاهى از خدا، از روز بازپسین، و از راهى ایمن كه به آن مقصد منتهى مى‌شود.
----------------
1. انبیاء (21)، 1.
2. یونس (10)، 7ـ8.
3. ق (50)، 22.

﴿ صفحه 69 ﴾

درس هشتم: خروج از غفلت