چگونگى گمراهى با وجود علم!
مشكل در هوا پرستى است. اگر كسى خود را به جاى خدا گذاشت و خواستِ دل را به جاى خواست خدا نشاند و تابع هوا و هوس خود شد، خداوند با وجود علمْ او را گمراه مىكند. البته خدا با كسى دشمنى ندارد؛ منظور این است كه خداوند اثر طبیعى و ذاتى پیروى از هوا و هوس را چنین قرار داده است: خدا و پیامبران به انسان هشدار لازم را دادهاند و او را از طغیان و سركشى بر حذر داشتهاند. آنان او را آگاه كردهاند كه در این سراشیبىها اگر جانب احتیاط را رعایت نكند و سرعت بگیرد كنترل نفس از دستش خارج شده و اسب چموش نفس او را بر زمین خواهد زد. اگر كسى به این هشدارها توجه نمىكند و بىمحابا در سراشیبى اشكال به خدا و پیامبر و قرآن و تظاهرات بر علیه خدا به پیش مىتازد، عوارض طبیعى آن نیز دامنگیرش خواهد شد و به مرحلهاى مىرسد كه با وجود علم راه انكار را در پیش مىگیرد؛ اَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْم.
البته پیامبر، پیامبر رأفت و رحمت است و حریص بر هدایت ما، اما وقتى
﴿ صفحه 60 ﴾
كسى خودش نخواهد، پیامبر كارى از پیش نمىبرد؛ چرا كه بنا بر این است كه هدایت انسان اختیارى باشد. كسانى در اثر پیروى از هوا و هوس خویش و خودپرستى، همه راهها را از هر طرف بر خود بستهاند و خود بر چشم و گوش خویش پرده افكندهاند تا حقیقت را نبینند و نشنوند. بیم دادن و ندادن خدا و پیامبر براى اینان مساوى است. سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون؛(1) آنان را چه بیم دهى [و] چه بیم ندهى [به حالشان تفاوت نمىكند] ایمان نخواهند آورد.
كسى كه كارش به جایى رسیده كه صریحاً مىگوید من حرف «تونى بلر» را از سخن امام سجاد(علیه السلام) بیشتر قبول دارم و بهتر مىپسندم، دیگر از او چه انتظارى مىتوان داشت؟! خداوند چگونه چنین كسى را هدایت كند و انذار پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى او چه اثرى دارد؟! انذار پیامبر در كسى اثر دارد كه خشیت الهى را در دل داشته باشد، نه كسى كه از تظاهرات علیه خدا هم بیم ندارد!
خلاصه اینكه، نقطه اوج ترقّى و تكامل انسان قرب به خدا است و آن هم یك راه بیشتر ندارد: خداپرستى؛ نقطه مقابل آن نیز سقوطى است كه تا اسفل سافلین فرود مىآید، و آن هم یك راه دارد: خودپرستى.
----------------
1. یس (36)، 9ـ10.
﴿ صفحه 61 ﴾
غفلت، عامل سلب هویت انسانى
اشاره كردیم كه یكى از تفاوتهاى اساسى تزكیه انسان با تزكیه درخت این است كه تزكیه در انسان امرى اختیارى است به خلاف درخت كه براى تزكیه باید منتظر باغبانى باشد تا او بیاید و مقدّمات این كار را براى آن فراهم كند. همچنین درخت در تزكیه خود كاملا تسلیم شرایطى است كه باغبان و محیط و به طور كلى دیگران براى آن به وجود مىآورند و خود هیچ اختیارى در گزینش این عوامل و شرایط و تن دادن یا ندادن به آنها را ندارد؛ اما انسان چگونگى سیر تزكیه را با اختیار خود رقم مىزند.
از سوى دیگر در فلسفه ثابت شده كه یكى از مبادى صدور فعل اختیارى، شناخت و علم است. فاعل مختار تا نسبت به چیزى تصور و تصدیقى نداشته باشد فعلى انجام نمىدهد. از این رو تزكیه نیز كه یك فعل اختیارى است به آگاهى و شناخت بستگى دارد و اولین گام براى شروع این فعل اختیارى این است كه انسان نسبت به مبدأ، منتها و مسیر تزكیه آگاهى پیدا كند. اولین شرط براى اینكه انسان حركت تكاملى خودش را در جهت قرب الى اللّه آغاز كند، این است كه به این مسأله توجه پیدا كند و از «غفلت» و بىخبرى نسبت به آن
﴿ صفحه 62 ﴾
بیرون بیاید. مادامى كه انسان پرده غفلت را كنار نزده باشد نه تنها تزكیهاى رخ نخواهد داد، كه اساساً انسان جایگاه خود در جغرافیاى هستى را نیز در نخواهد یافت. در برخى از آیات قرآن علت محرومیت انسان از سعادت و گرفتار شدنش به شقاوت، همین عامل «غفلت» دانسته شده است: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون؛(1) و در حقیقت، بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چرا كه ]دلهایى دارند كه با آنها [حقایق را ]دریافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلكه گمراهترند.
در این آیه مىفرماید، سرانجام بسیارى از جنیان و انسانها عذاب جهنم خواهد بود. در توجیه و چرایى این مسأله، سه عامل را برمىشمرد: 1. قلب دارند، ولى از آن براى درك حقایق استفاده نمىكنند؛ 2. چشم دارند، ولى آن را در مسیر بصیرت به كار نمىگیرند؛ 3. گوش دارند، ولى شنوایى ندارند. یكى از مهمترین علل و اسباب شقاوت، استفاده درست نكردن از ابزارهاى شناخت و معرفت است. كسانى كه از این ابزارها در جهت رسیدن به حقیقت استفاده نمىكنند، مثل چهارپایان هستند. چرا؟ چون حیوانات هم گوش و چشم و این قلب صنوبرى را دارند اما با استفاده از آنها به «معرفت انسانى» دست پیدا نمىكنند. اگر انسان از آن ابزار شناختى كه مایه اصلى اختلاف بین او و حیوانات است استفاده نكرد، در حد یك حیوان تنزّل پیدا مىكند.
----------------
1. اعراف (7)، 179.
﴿ صفحه 63 ﴾
اگر بخواهیم با صرف نظر از آیات و روایات، و صرفاً با اتكاى به عقل تحلیل كنیم كه چه چیز باعث مىشود انسان همپاى حیوانات و بلكه بدتر از آنها بشود، ممكن است گفته شود، غفلت از «خود انسانىاش». اگر انسان «خودِ انسانى» خویش را فراموش كند به چنین ورطهاى از سقوط گرفتار مىآید.
«خود انسانى» چیست؟ ما در بسیارى از چیزها با سایر حیوانات مشتركیم. حیوانات غذا مىخورند، ما هم مىخوریم. حیوانات تشنه و گرسنه مىشوند، ما هم مىشویم. حیوانات خستگى دارند و نیاز به استراحت پیدا مىكنند، ما نیز همین گونه هستیم. حیوانات غریزه و نیاز جنسى دارند، ما نیز داریم. این قبیل چیزها را مىتوانیم «خود حیوانى» «خود طبیعى»، «خود مادى» (یا تعبیراتى از این قبیل) بنامیم. قطعاً مراد از توجه پیدا كردن، توجه به این قبیل امور نیست؛ باید چیزهایى را پیدا كنیم كه «انسانیت انسان» بسته به آنها است. غفلت از آن امور است كه انسان را از انسانیت تنزل مىدهد و به جرگه حیوانات و بلكه بدتر از آنها وارد مىكند. آن «هویت انسانى» انسان چیست؟ از این هویت گاهى با تعابیرى مانند: «هویت الهى»، «هویت ملكوتى» (در مقابل هویت ناسوتى) و نظایر آن نیز یاد مىكنند.