«خودپرستى» ریشه سقوط انسان
ریشه همه كفرها «خودپرستى» است. فرد در هر مرتبهاى از مراتب شرك و كفر خفى و جلى كه باشد، به همان نسبت دچار خودپرستى است. اگر بخواهیم ملاكى داشته باشیم كه مشخص كند هریك از رفتارهاى ما روى قوس صعود و تكامل است یا روى قوس سقوط و تنازل، باید ببینیم این كار را واقعاً چون «خدا» خواسته انجام مىدهم یا چون «خود»م مىخواهم. ممكن است آن خودپرستى آنچنان مخفى و ناپیدا باشد كه حتى بر خودمان نیز پوشیده بماند.
از تسویلات نفس نباید غافل بود. یكى از تسویلات نفس این است كه براى خودپرستى گاهى از در منطق و استدلال وارد مىشود و سعى دارد به انسان بقبولاند كه اصلا این كارى كه تو مىكنى عین عقل و منطق است؛ نظیر آنچه ابلیس براى توجیه خودپرستى خود انجام داد و به اصطلاح خودش با خدا بحث علمى كرد و برهان منطقى آورد كه سجده او بر آدم كارى خطا است! باید از این گونه تسویلات نفس به خدا پناه ببریم.
﴿ صفحه 59 ﴾
در همین زمانِ خودمان كسانى را مىشناسیم كه در اثر رشد انانیت در نفسشان، ایمان خود را از دست دادهاند، سخنان كفرآمیز خود را در قالب استدلال علمى و برهانى ـ البته از دید خودشان ـ بیان مىكنند. برخى از اینها كسانى هستند كه چند سال در حوزه علمیه تحصیل كردهاند و با قرآن و حدیث و فلسفه و كلام آشنا هستند. افرادى كه وقتى به آخرت مىرسند ظرفیت علمشان به آخر مىرسد و كشكول علمشان تهى مىگردد! نه فقط علمشان تمام مىشود بلكه در حال شك و تردید به سر مىبرند، و بلكه بالاتر، اصلا نسبت به این حقیقت كورند و توان دیدن آن را ندارند.
چگونگى گمراهى با وجود علم!
مشكل در هوا پرستى است. اگر كسى خود را به جاى خدا گذاشت و خواستِ دل را به جاى خواست خدا نشاند و تابع هوا و هوس خود شد، خداوند با وجود علمْ او را گمراه مىكند. البته خدا با كسى دشمنى ندارد؛ منظور این است كه خداوند اثر طبیعى و ذاتى پیروى از هوا و هوس را چنین قرار داده است: خدا و پیامبران به انسان هشدار لازم را دادهاند و او را از طغیان و سركشى بر حذر داشتهاند. آنان او را آگاه كردهاند كه در این سراشیبىها اگر جانب احتیاط را رعایت نكند و سرعت بگیرد كنترل نفس از دستش خارج شده و اسب چموش نفس او را بر زمین خواهد زد. اگر كسى به این هشدارها توجه نمىكند و بىمحابا در سراشیبى اشكال به خدا و پیامبر و قرآن و تظاهرات بر علیه خدا به پیش مىتازد، عوارض طبیعى آن نیز دامنگیرش خواهد شد و به مرحلهاى مىرسد كه با وجود علم راه انكار را در پیش مىگیرد؛ اَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْم.
البته پیامبر، پیامبر رأفت و رحمت است و حریص بر هدایت ما، اما وقتى
﴿ صفحه 60 ﴾
كسى خودش نخواهد، پیامبر كارى از پیش نمىبرد؛ چرا كه بنا بر این است كه هدایت انسان اختیارى باشد. كسانى در اثر پیروى از هوا و هوس خویش و خودپرستى، همه راهها را از هر طرف بر خود بستهاند و خود بر چشم و گوش خویش پرده افكندهاند تا حقیقت را نبینند و نشنوند. بیم دادن و ندادن خدا و پیامبر براى اینان مساوى است. سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون؛(1) آنان را چه بیم دهى [و] چه بیم ندهى [به حالشان تفاوت نمىكند] ایمان نخواهند آورد.
كسى كه كارش به جایى رسیده كه صریحاً مىگوید من حرف «تونى بلر» را از سخن امام سجاد(علیه السلام) بیشتر قبول دارم و بهتر مىپسندم، دیگر از او چه انتظارى مىتوان داشت؟! خداوند چگونه چنین كسى را هدایت كند و انذار پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى او چه اثرى دارد؟! انذار پیامبر در كسى اثر دارد كه خشیت الهى را در دل داشته باشد، نه كسى كه از تظاهرات علیه خدا هم بیم ندارد!
خلاصه اینكه، نقطه اوج ترقّى و تكامل انسان قرب به خدا است و آن هم یك راه بیشتر ندارد: خداپرستى؛ نقطه مقابل آن نیز سقوطى است كه تا اسفل سافلین فرود مىآید، و آن هم یك راه دارد: خودپرستى.
----------------
1. یس (36)، 9ـ10.
﴿ صفحه 61 ﴾