فصل دوم: جلوههایی از کارآمدی نظام جمهوری اسلامی در پرتو ولایت فقیه
هرگاه نظام سیاسی بتواند در عمل، کارآمدی خود را نشان دهد، میتواند الگوی دیگر نظامها شود. ما بر این باوریم که نهتنها نظریة ولایت فقیه، در درون خود، واجد ظرفیتهای لازم برای کارآمدی یک نظام است، بلکه این تئوری در عمل نیز کارآمدی خود را نشان داده است. ازاینرو در این فصل کوشیدهایم تا به مباحثی دربارة کارآمدی نظام جمهوری اسلامی توجه کنیم، بهویژه آن بُعد از کارآمدی نظام که در نظریة ولایت فقیه ریشه دارد.
پیش از ورود به بحث کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، ذکر چند نکته بااهمیت است:
1. معیار قضاوت و ارزشگذاری دربارة کارآمدی یا ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی نباید معیارهای غربی باشد؛ چون آنها فرهنگ دیگری دارند و بهدنبال اهدافی کاملاً متفاوت با اهداف ما هستند. کارآمدی یا ناکارآمدی یک نظام را باید با اهداف خود سنجید، نه با اهداف دیگران. اساس شکلگیری انقلاب اسلامی این بود که فرهنگ غربی ـ که در دروة پهلوی در کشور ما حاکم شده بود ـ کنار رود؛ اما روشن است که اگر کسی بهدنبال آن فرهنگ باشد، حکومت محمدرضاشاه برای او مناسب است؛ بهویژه اگر ازنظر اقتصادی نیز نیازهای او را برمیآورد. در آن فرهنگ، شاخص اصلی کارآمدی نظام، تنها درآمد ناخالص ملی و شاخص رشد اقتصادی و اموری ازایندست بود و ارزشهای الهی و انسانی در آن جایگاهی نداشت؛ ولی آنچه ما بهدنبال آن هستیم، تنها پیشرفت اقتصادی نیست. اگر درآمد ملی و سرانة ملی ما
﴿ صفحه 400 ﴾
افزایش یابد یا حتی بهکلی فقر از جامعة ما رخت بربندد، هنوز ایدئال ما محقق نشده است؛ چون هنگامی این ایدئال محقق خواهد شد که تمام اهداف نظام جمهوری اسلامی را محقق سازیم و افزون بر رشد اقتصادی، فساد اخلاقی و بیایمانی و کفر را نیز از جامعه ریشهکن کنیم. آنچه برای ما در درجة نخست اهمیت قرار دارد، رشد فرهنگی و باورها و ارزشهای الهی و انسانی است. بنابراین، برای ارزشگذاری و قضاوت دربارة اینکه آیا نظام جمهوری اسلامی کارآمد است یا خیر، نباید به ارزشهای مادی غربی بسنده کرد؛ چون هدف ایجاد نظام جمهوری اسلامی فراتر از این مسائل بود.
2. در تحلیل کارآمدی نظام سیاسی، انتقاد از عملکرد یک دستگاه یا چند دستگاه، بهمعنای انتقاد از کل نظام نیست. نظام سیاسی همچون بدن انسان است که شامل مغز، قلب، کبد، ریه، انگشت، ناخن، مو و دیگر اعضا میشود و اگر کسی در موردی نقص عضوی داشت، کلیت او بیاعتبار نمیشود. مثلاً اگر کسی ریزش مو دارد و ما او را متوجه این امر میکنیم، بدین معنا نیست که به کلیت آن شخص اعتراض داریم؛ چون او هزاران عضو دیگر در بدن دارد که سالم است. انتقاد از برخی اندامها بهسبب نارسایی ها و کمبودها، بهویژه اگر کمبودها براثر غفلت و تنبلی و اغراض شخصی و گروهی و جناحی باشد، شایسته و بلکه لازم است، تا آن نارساییها و آفتها به دیگر بخشها سرایت نکند. پس انتقاد از برخی بخشها بهمعنای تضعیف نظام نیست، بلکه گاهی بیاعتنایی و انتقادنکردن سبب تضعیف نظام خواهد شد.
از آنجا كه نظام عبارت است از چینش منظم و باهدف مهرهها در کنار یکدیگر تا آنها در آن قالب و چارچوب، وظایف خود را ایفا کنند، لذا انتقاد از یك بخش نظام به معنای تضعیف آن نظام نیست. در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، نباید ضعف برخی افراد یا نهادها به قضاوت نهایی بینجامد و فرد بهسبب برخی عملکردها، روش اعتراض را درپیش گیرد. دشمنان اسلام میکوشند تا با پررنگکردن برخی مشکلات کشور، القا کنند که نظام جمهوری اسلامی کارآمدی ندارد تا دیگران را به این نتیجه برسانند که احکام اسلام کارآمد نیست. بنابراین در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، نباید اشکال یک فرد را به پای کل نظام گذاشت و نظام را زیر سؤال برد، بلکه اگر اشتباه یا انحراف یک کارگزار، کوچک و قابل اغماض بود، باید از آن چشم
﴿ صفحه 401 ﴾
پوشید؛ اما اگر مهم است، باید از او انتقاد کرد تا متوجه اشتباه و انحرافش بشود. البته اگر بتوان تا پیشازاین مرحله، با یک تماس خصوصی، اشکالات فرد را با وی درمیان گذاشت، باید چنین کرد؛ اما اگر با این شکل، اصلاحی صورت نگرفت، میتوان انتقاد را به سطح عمومی کشاند تا مؤثر افتد. ولی بههرحال، اشکال در برخی افراد یا نهادها سبب نمیشود که کسی به خود اجازه دهد اصل نظام را زیر سؤال ببرد.
3. در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، هم باید به اهداف توجه کرد و هم به ابزارها و امکانات دستیابی به آنها. همچنین افزون بر مقتضیات، باید به موانع یک نظام سیاسی در نیل به آن هدف نیز توجه کرد. اگر این عوامل را کامل در کنار هم درنظر بگیریم، تحلیلی جامع و علمی از کارآمدی نظام جمهوری اسلامی بهدست خواهیم داد. بیتوجهی به اهداف و ابزار و موانع میتواند منشأ اشتباه در تحلیل کارآمدی شود و از دقت آن بکاهد.
4. این نکته را باید خاطرنشان سازیم که تشکیل حکومت دینی، لزوماً بدین معنا نیست که هیچ تخلفی در جامعه و حتی بهدست حکومت صورت نگیرد. ممکن است برخی گمان کنند که برخی نابسامانیها و تخلفات در نظام جمهوری اسلامی، آن را از ماهیت دینی میاندازد؛ حالآنکه مفهوم «حکومت دینی»، مفهومی مشکّک و ذومراتب و کشدار است. مرتبه ای از حکومت دینی، همان مرتبهای است که با ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرج الشرف تحقق خواهد یافت؛ حکومتی که در آن از فساد کارگزاران، رشوه در ادارات، پارتی بازی، باندبازی و اموری ازاینقبیل خبری نخواهد بود. بدیهی است که ما در حال حاضر، با تحقق چنین حکومت آرمانیای فاصله داریم؛ اما با وجود برخی اشکالات، این نظام از نظام پهلوی که رسماً اسلام را از صحنة اجتماع و سیاست میزدود، بسیار دور است و به آن حکومت آرمانی بسیار نزدیکتر است؛ زیرا حتی در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است که هیچیک از مقررات و قوانین نظام جمهوری اسلامی نباید با اطلاقات و عمومات قرآن و سنت مخالفت داشته باشد.(1) برای جلوگیری از وقوع تخلف
----------------
(1). در اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است: «کلیة قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همة اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهدة فقهای شورای نگهبان است».
﴿ صفحه 402 ﴾
در این زمینه، یک نهاد رسمی، به نام شورای نگهبان در قانون پیشبینی شده است که وظیفه دارد از تصویب مصوبات خلاف شرع جلوگیری کند. خلاصه آنکه در پاسخ به این سؤال که آیا نظام جمهوری اسلامی، حکومتی دینی است یا خیر، باید گفت: آری، حکومت دینی است؛ اما مرتبهای از مراتب حکومت دینی، نه آن شکل مطلقش که هیچ عنصر غیردینی یا ضددینی در آن وجود نداشته باشد.
بهعبارتدیگر، از کسانی که مدعیاند این نظام مبتنیبر ولایت فقیه باید به یک نظام لائیک تغییر یابد ـ چون موفق نبوده استـ باید پرسید که شما موفقیت یک نظام را به چه می دانید؟ بسیاری خواهند گفت که اگر آن نظام، خواسته های مردم را تأمین کند و به اهدافش برسد، موفق است؛ اما اگر به اهدافش نرسد و نتواند مردم را راضی نگاه دارد، ناموفق خواهد بود. دراینباره، ما باید به این نکته توجه کنیم که خواسته های مردم دنیا در برقراری یک نظام با یکدیگر متفاوت است. کسانی هستند که نظامی را بر سر کار میآورند تا خواسته ها و نیازمندیهای مادی و هوسهای دنیاییشان را برآورد. آنان بهدنبال محیطی آرام و بی سروصدا هستند که بتوانند خوب بخورند و خوب بپوشند و همواره در خوشی باشند:
ذَرْهُمْ یَأْکلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون؛(1) «بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد؛ ولی بهزودی خواهند فهمید».
وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُم؛(2) «و کافران از متاع زودگذر دنیا بهره میگیرند و همچون چهارپایان میخورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست».
قرآن کریم با تعابیر پیشگفته، از چنین کسانی یاد کرده، و خواستهای آنان را در محدودة خواستهای حیوانی دانسته است. با چنین نگاهی، اگر یک نظام بتواند این خواسته ها را برآورد، نظام موفقی خواهد بود؛ ولی ما براساس بینش الهی خویش، تحقق چنین امری را موفقیت نمیدانیم، بلکه موفقیت نظام را در این میدانیم که بتواند زمینة رشد انسانی را فراهم کند. درحقیقت، انسانیت انسان به رشد معنوی اوست، نه رشد
----------------
(1). حجر (15)، 3.
(2). محمد (47)، 12.
﴿ صفحه 403 ﴾
حیوانیاش. البته نیازهای حیوانی ما نیز باید تأمین شود، ولی این هدف اصلی نیست، بلكه هدف متوسط و به یك معنا ابزار است. هدف اصلی انسان، تکامل انسانی و معنوی و قرب خداست. بنابراین از دیدگاه ما نظامی موفق است که بتواند به این هدف در جامعه تحقق بخشد.
پس برای ارزیابی هر نظام سیاسی، در درجة نخست باید دید که ملاک موفقیت، براساس مبانی و چارچوبهای فکری آن نظام، چیست. مطلب دیگر آنکه کسانی، در ارزیابی عملکرد جمهوری اسلامی و کارآمدی آن، چنین القا می کنند که همة امور جامعه تابع نظام و حکومتی است که در رأس آن قرار گرفته است. بنابراین، تمام خوبیها و بدیهای جامعه بر گردن حکومت است و در همة آنها حکومت نقش دارد. درحقیقت، اینان حکومت را مسئول تأمین تمام خواسته های جامعه میدانند و تمام مشکلات را به گردن حکومت می اندازند و مثلاً میگویند که حکومت نتوانست نظام اقتصادی درستی برقرار سازد؛ فرهنگ را اصلاح کند؛ رشد سیاسی بدهد؛ یا سبب رشد معنوی افراد شود. در اینجا نیز مغالطهای درگرفته است؛ زیرا نقش حکومت در مصالح و مفاسد جامعه علت تامه نیست، بلکه فقط جزئی از سرنوشت جامعه در دست حکومت است، نه اینکه همهچیز مردم در دست حکومت باشد. ازاینرو این حقیقت را نمیتوان کتمان کرد که حکومتی بالاتر از حکومت علی علیه السلام نیست و دستور حکومتیای بالاتر از دستور اسلام وجود ندارد. با وجود این دو ویژگی در حکومت علی علیه السلام ، ایشان تا چه اندازه توانست جامعه را اصلاح کند؟ آیا صددرصد اهداف ایشان در آن حکومت تأمین شد؟ قطعاً پاسخ، منفی است؛ زیرا جنگهای داخلی صفین و جمل و نهروان، تهدیدات دشمنان خارجی، کمبود نیروی انسانی توانمند و تربیت شده، فزونی مشکلات، گستردگی بدعتها و سنتهای فاسد و آلودگیهای مزمن اجتماعی و تغییر چارچوب نظام ارزشی، زمینه ای فراهم ساخت تا جامعة ایدئالی آن حضرت، کامل محقق نشود. بهعبارتدیگر، حکومت همهچیز مردم را در اختیار ندارد و تکتک مردم جامعه، ارادة مستقل، و حتی خواستههای متفاوتی دارند. همچنین، مسائل گوناگونی هست که تحت کنترل حکومت نیست و حکومت نمیتواند لجام آنها را در دست گیرد. پس برای تعیین میزان کارآمدی یک نظام باید دید که حکومت چه سهمی میتواند در سرنوشت جامعه داشته باشد. اگر در آن
﴿ صفحه 404 ﴾
سهم درست عمل کرد، موفق است؛ هرچند جامعه همچنان با هزاران آفت و آسیب روبهرو باشد.
نکتة: دیگری که از گفتههای پیشین برمیآید این است که کارآیی حکومت در همة شرایط تاریخی و اجتماعی یکسان نیست، بلکه گاهی حتی عوامل بیرونی میتواند مانع کارآیی حکومت شود؛ مثلاً وقتی دشمن احساس کرد که در درون جمهوری اسلامی ظرفیتهای پیشرفت و ترقی مادی و معنوی فراهم است، کوشید تا با دخالتهای نظامی و تبلیغاتی، فشارهای اقتصادی و اموری ازایندست، موانعی بر سر راه کارآمدی نظام ایجاد کند. بدیهی است که بخشی از این امور را نمیتوان کامل کنترل کرد و بههرحال، در نظام و جامعه اثرگذار است.
بنابراین، در ارزیابی حکومتها باید دید که آن حکومت در شرایط عادی قرار دارد یا اینکه با تهدیدات فراوانی روبهروست؛ مثلاً اگر درصددیم که دربارة مشکلات اقتصادی کشور نظر دهیم، باید توجه کنیم که منشأ این مشکلات چیست. بدیهی است که بخشی از این مشکلات ناشی از عوامل گوناگونی است که داوری در موفقیت نظام اسلامی به بررسی آنها بستگی دارد؛ مثلاً تغییر فرهنگ مصرف جامعه و بالارفتن سطح توقعات، تحریمهای اقتصادی، تحمیل جنگ ازسوی عراق به ایران به جرم پایبندی به ارزشهای اسلامی و حوادث طبیعی فراوان، همه در پیدایش این مشکلات نقش دارد. ناهنجاریهای فرهنگی نیز چنین است. بسیاری از اندیشمندان اسلامی و مربیان دینی، پیش از انقلاب درگیر مبارزه یا در بند رژیم طاغوت بودند و پس از انقلاب، بهسبب نیاز شدید نظام به کارهای اجرایی مشغول شدند. گروهی از ارزشمندترین تربیتیافتگان مکتب اسلام همچون شهید بهشتی، مطهری، باهنر، رجایی و شهدای محراب، که هریک سرمایه های بی نظیر نظام و اسلام بهشمار می آمدند، در حوادث آغازین انقلاب، بهدست خیانتکاران و دشمنان اسلام به شهادت رسیدند. افزون بر این، دخالت دشمن در ایجاد فضای آلودة فرهنگی برای نسل جوان، در نابسامانیهای فرهنگی تأثیری عمیق گذاشت.
با توجه به نکتههای بالا، برخی از مهمترین جلوههای کارآمدی نظام جمهوری اسلامی در پرتو ولایت مطلقة فقیه به قرار زیر است:
﴿ صفحه 405 ﴾
1. جمهوری اسلامی؛ نظامی برپایة خدامحوری
ولایت فقیه، بهعنوان رکن اصلی و اصیل نظام جمهوری اسلامی، رمز بقای این نظام بوده است؛ چنانکه تا کنون توانسته است به پشتوانة آن دربرابر تمام تهدیدها و چالشها مقاومت و چارهاندیشی کند. اساس این مقاومت در این نهفته است که حاکمیت فقیه در عصر غیبت به حاکمیت خداوند گره خورده است و جامعة مسلمانان، تحت لوای این نوع حاکمیت، با جانودل در حفظ و استمرار آن میکوشند.
تنها نظام ما به «جمهوری اسلامی» مزیّن نشده است، بلکه کشورهای دیگری همچون پاکستان و موریتانی، این عنوان را یدک میکشند. حتی در برخی کشورها بهظاهر، قوانین اسلام را سختگیرانه اجرا میکنند؛ مانند عربستان سعودی که دستبریدن و گردنزدن و مجازاتهایی ازاینقبیل در آنجا مرسوم است؛ اما چرا قدرتهای شیطانی دنیا از ایران اسلامی میهراسند و به این کشورها واکنش جدی نشان نمیدهند؟ زیرا این کشورها در مشت قدرتهای بزرگ دنیا هستند و در برخی از آنها مانند افغانستان، مسلمانان برای استقرار حاکمیت الهی در جامعة خویش بسیار میکوشند؛ اما بهدلیل نداشتن اعتقاداتی همچون اعتقاد به ولایت فقیه در نیمة راه بازماندهاند و قدرتهای شیطانی حرکتهای آنها را بهنفع خود مصادره کردهاند. اما در ایران، حرکت مردم به رهبری کسی شکل گرفت که از عمق وجود معتقد بود که این حکومت باید براساس اسلام شکل گیرد و کسانی متصدی امر شوند که حق حکومت و ولایت از جانب معصومان علیهم السلام به آنها داده شده است. بدیهی است که دراینصورت، هر عملی در نظام جمهوری اسلامی باید با اذن ولی فقیه انجام شود؛ وگرنه از اعتبار ساقط است. بنابراین، در کشورهای دیگری همچون کشور ما قانون اساسی، انتخابات، مجلس شورا و اموری ازاینقبیل وجود دارد؛ ولی آن چیزی که جمهوری اسلامی را از نظامهای سیاسی دیگر متمایز ساخت، مشروعیت الهی آن بود که نمادی از خدامحوری در جامعة اسلامی است. ازهمینروست که مردم مسلمان ایران، از عمق وجود از دستورهای ولی فقیه پیروی میکنند؛ زیرا او را مأذون خداوند و نمایندة حضرت حجت عجل الله تعالی فرج الشرف در حال حاضر میدانند.
براساس نگرش دینی، تمام عالم هستی متعلق به خداست و تا او اذن تصرف در آن را ندهد، کسی حق ندارد در آن تصرف کند. حاکم نیز تنها در صورتی میتواند بر
﴿ صفحه 406 ﴾
مردم حکومت کند که این اذن تصرف را از خداوند گرفته باشد؛ وگرنه او نیز مانند دیگران، بندهای از بندگان خداست و ازاینحیث تفاوتی با آنها ندارد. کسی که در صدد وضع قانون برای دیگران و دستور دادن به آنهاست، باید از خداوند اجازه داشته باشد؛ چون همهچیز ملک خداست و همة افراد بندة اویند.
نظام جمهوری اسلامی بر این پایه قرار دارد که در تمام قوانین و ضوابط حکومتی باید اذن خداوند احراز شود. همچنین حاکم باید منصوب خداوند باشد تا برای تصرف در جانومال و آبروی دیگران اذن یابد. بنابراین، نظام جمهوری اسلامی اساساً در مقابل جریان سکولار حاکم بر دنیاست که انسان را بهجای خدا نشانده است و خواست و رضایت او را منشأ مشروعیت قانون میداند و حاکمی را برمیتابد که مردم او را معرفی کرده باشند و وکیل آنها باشد.
2. جمهوری اسلامی؛ نظامی بر پایة اعتقادات بنیادیِ اسلامی
دشمنان اسلام، بهخصوص ابرقدرتهای بزرگ دنیا نه پیروزی انقلاب را پیشبینی میکردند و نه استمرار آن را؛ زیرا رژیم محمدرضاشاه آنچنان قدرت یافته بود که كسی گمان نمیكرد به این زودی شکست بخورد و ساقط شود و پیشبینی نمیشد که نظامی بر سر کار آید که در رأس آنْ فقیه قرار گیرد. همچنین وقتی آنها احساس کردند که این نظام، قوام یافته است، با تمام توان کوشیدند تا آن را ساقط کنند؛ اما از هر راهی وارد شدند، نهتنها موفق نشدند، بلکه به این نتیجه رسیدند که روزبهروز ریشههای این نظام قویتر میشود. این مسئله سبب حساسیت بیشتر مراکز تحقیقاتی آنها شد. ازاینرو بهشکلهای مختلف کوشیدند تا پاسخ این سؤال را بیابند که علت شکلگیری و بقای نظام جمهوری اسلامی چیست. نتیجة مشترک تحقیقات مختلف آنها، بر آنان روشن ساخت که در این انقلاب، سه عنصر وجود دارد که با انقلابهای دیگر متفاوت است و عامل پیروزی و بقای آن بوده است:
الف) اعتقاد به امامت و اهمیت مسئلة عاشورا و حضرت سیدالشهدا علیه السلام در میان شیعیان و الگوگیری از آن حضرت و تقویت روحیة شهادتطلبی؛
ب) اعتقاد به مهدویت و اینکه سرانجام، روزی منجی بشر خواهد آمد و مشکلات
﴿ صفحه 407 ﴾
را حل خواهد کرد. این امر شیعیان را همیشه فعال و امیدوار و پرنشاط نگاه میدارد؛
ج) اعتقاد به ولایت فقیه.
تحلیلگران، عامل اخیر را عامل اصلی و قریبِ پیروزیها میدانند. با توجه به نکتة بالا، بدیهی است که دشمن تمرکز اصلی خود را بر تضعیف این اعتقادات سهگانه بگذارد و در این راستا از هر روشی بهره گیرد.
بنابراین، منشأ پیروزی و استمرار این انقلاب در اعتقادات دینی است و چنانکه این اعتقادات در پیروزی انقلاب اسلامی مؤثر بوده، در استمرار و جهتدهی آن نیز اثرگذار است. از جملة این اعتقادات، همانطور که پیشازاین گفتیم، اعتقاد به امامت و حب اهلبیت علیهم السلام است. دوست و دشمن اعتراف میکنند که اگر ولایت اهلبیت علیهم السلام در ایران نبود، چنین انقلابی به سرانجام نمیرسید. چنانکه دیدیم، پیرامون ما و در کشورهای اسلامی، پیش از ما حرکت هایی در جهت مبارزه با استعمار و استبداد و ستم درگرفت؛ اما هیچکدام به نتیجة نهایی و مطلوب نرسید. در همسایگی ما و در کشور افغانستان، تقریباً همزمان با انقلاب ما مبارزه با ابرقدرت شرق روی داد و حقیقتاً مردم افغانستان اعم از شیعه و سنی، بسیار کوشیدند؛ ولی متأسفانه به نتیجة مطلوب نرسیدند و بهجای اینکه در ازای این فداکاری ها به حکومت عزتمند و مقتدر اسلامی دست یابند، بر روی هم سلاح کشیدند و آنچه نباید رخ میداد، اتفاق افتاد. اصلی ترین تفاوت انقلاب ما و انقلاب افغانستان وجود نور معرفت و مودّت اهلبیت علیهم السلام در عموم مردم و تعهد به ولایت و لوازم آن است که در آنجا كمرنگ بود. این از برکات ولایت بود که در انقلاب اسلامی در ولایت فقیه تجسم یافت و مردم این را وظیفة دینی خویش می دانستند که از مرجع تقلیدشان و از کسی اطاعت کنند که پرچم مبارزه با دشمنان اسلام را برافراشته بود. ازاینرو حاضر شدند فداکاری کنند و انقلاب به ثمر رسید.
کوتاه آنکه هرچه ما ـ چه قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از آن ـ بهدست آوردهایم، به طفیل ولایت اهل بیت علیهم السلام است. پس باید در سایة این پیروزی، بکوشیم تا معرفت اهلبیت علیهم السلام ، هم در داخل و هم در خارج، بیشتر رواج یابد تا در آینده نیز دیگر انسانها از این انوار پاک بیشتر بهره برند. وظیفة ماست که این نور و این رحمت را به همة جهانیان ـ که صلاحیتش را دارند و اهل این امانت هستندـ برسانیم.
﴿ صفحه 408 ﴾
امام خمینی رحمه الله با بهرهگیری از این اعتقادات اصیل شیعه، حرکتی را آغاز کرد. مردم بر این باور بودند که باید از رهبر دینیشان اطاعت کنند. بنابراین، حاضر شدند حتی جان خود را در راه مبارزه با شاه و دستگاه پهلوی فدا کنند. ازاینرو در آن زمان، دستهدسته می آمدند و از امام میخواستند که به آنان رهنمود بدهد تا برای اقدام عملی حجت شرعی داشته باشند. ازآنجاکه مردم ما تربیتشدة مکتب دین بودند، جان خود را در راه اهداف پست مادی و جناحی و پیروزی های موقت سیاسی فدا نمیکردند، بلکه چون انقلاب با اعتقادات آنها گره خورده بود، حاضر شدند جان خود را در طبق اخلاص نهند. بههرحال، اگر این اعتقاد در میان مردم نبود که اطاعت از دستور رهبر مذهبی و مرجع تقلید بر همگان واجب است، چنین نهضتی پا نمیگرفت.