فهرست کتاب


حکیمانه‌ترین حکومت«کاوشی در نظریه ولایت فقیه»

آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی تحقیق و نگارش: قاسم شبان‌نیا

5. امامت

براساس آنچه اهل لغت آورده‌اند،(1) کلمة امامت از ماده «اَم» گرفته شده، و در اصل لغت عربی، به‌معنای جلو و پیش است. معادل آن در زبان فارسی «پیشوایی» است. «امام» یعنی چیزی یا کسی که جلو انسان قرار می گیرد. به پیش رو نیز «اَمام» گفته می شود. اَمام در مقابل «خَلْف» است که به پشت سر اطلاق می ‌شود. همچنین به موجودی که پیش رو قرار می گیرد، «اِمام» می‌گویند. این موجود ممکن است یک مکان، یک شیء مادی یا شخص انسانی یا موجود و امری معنوی باشد؛ مثلاً خداوند متعال خطاب به مردم حجاز، دربارة شهر «اصحاب لوط» و «اصحاب اَیکه» می فرماید: فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَإِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ؛(2) «پس، از آنان انتقام گرفتیم، و آن دو [شهر اکنون] بر سر راهی آشکار است».
دلیل به‌کاربردن این واژه آن است که مردم حجاز برای رفتن به شام، در بین راه به این دو مکان می‌رسیدند که امام و پیش راه آنان بود.
قرآن کریم همچنین به کتاب های آسمانی، امام اطلاق کرده است: وَمِنْ قَبْلِهِ کتابُ مُوسى إِماماً وَرَحْمَةً؛(3) «و پیش از آن، کتاب موسی راهبر و مایة رحمت بوده است».
این کلمه دربارة اشخاص نیز در قرآن به‌کار رفته است؛ چنان‌که خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: إِنِّى جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماما؛(4) «من تو را پیشوای مردم قرار دادم».
در عرف نیز این واژه دربارة امام جماعت، امام جمعه و رهبر به‌کار می ‌رود. همة اینها
----------------
(1). ر.ک: حسین‌بن‌محمد الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص85، ذیل واژة «أمّ».
(2). حجر (15)، 79.
(3). هود (11)، 17.
(4). بقره (2)، 124.
﴿ صفحه 36 ﴾

از همان معنای «پیش» است. «پیشوا» یعنی کسی که جلو ماست و ما پشت سر او حرکت می کنیم؛ مانند امام جماعت که هر حرکتی انجام می دهد، مأموم نیز همان کار را می کند. البته پیشوایی، به راه صحیح اختصاص ندارد و در مسیر گمراهی و فساد نیز ممکن است. در قرآن این‌گونه پیشوایان أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النّار(1) و أَئِمَّةَ الْکفْر(2) نامیده شده اند.
واژة «امامت»، در اصطلاح اعتقادی، معنایی خاص و افزون بر معنای لغوی دارد. قرآن کریم این تعبیر را دربارة برخی پیامبران به‌کار برده است: وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون؛(3) «و از میان آنان، امامانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می‌کردند؛ چون شکیبا بودند و به آیات ما یقین داشتند».
در این آیه، از میان انبیای الهی، به حضرت ابراهیم علیه السلام و شماری از انبیای بنی اسرائیل علیهم السلام اشاره شده است که در زمرة امامان‌اند و ویژگی آنها این است که به حق هدایت می کنند. این آیة نورانی، علت رسیدن به این مقام را دو چیز معرفی می کند: یکی صبر و شکیبایی که در ارتباط با عمل است؛ یعنی در راه هدف خویش، استقامت و شکیبایی ورزیدند و مشکلات را تحمل کردند؛ و عامل دیگر یقین است. همة مؤمنان باید یقین داشته باشند؛ ولی از تعبیرات قرآنی و روایات چنین برمی‌آید که یقین، مراتبی دارد و این گروه از پیامبران در مرتبة عالی یقین بودند. مثلاً از آیة نورانی وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّى جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً(4) چنین برمی‌آید که حضرت ابراهیم علیه السلام پس از رسیدن به مقام های نبوت و رسالت، به مقام امامت دست یافت، و آن، هنگامی بود که امتحان های الهی در مورد او به حد کمال رسید و آن حضرت از همة آنها سربلند بیرون آمد. پس در این اصطلاح، معنای امام غیر از پیشوایی است که شامل امام جماعت و امام جمعه و رهبر انقلاب نیز می شود، بلکه این مقامی است که حتی از مقام نبوت و رسالت بالاتر است.
افزون بر این، اصل امامت در اندیشة شیعه از اصول اعتقادی است که براساس آن،
----------------
(1). قصص (28) 41.
(2). توبه (9)، 12.
(3). سجده (32)، 24.
(4). و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن‌همه را انجام داد، [خدا به او] فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم (بقره، 124).
﴿ صفحه 37 ﴾

پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دوازده امام معصوم علیهم السلام ، یکی پس از دیگری، جانشینان برحق آن حضرت هستند. بدین‌ترتیب، این اصطلاح را می توان معنای سوم امامت شمرد. براساس این اصطلاح، قوام امامت به سه چیز است: علم خدادادی، عصمت و وجوب تبعیت دیگران از ایشان. دو ویژگی اول، دو امر تکوینی و نفسانی می‌باشد؛ اما ویژگی سوم تشریعی است. درحقیقت، این امر تشریعی به ‌دنبال آن دو امر تکوینی می آید؛ یعنی خداوند اطاعت از آن‌کس را که علم خدادادی و عصمت دارد، بر مردم واجب می کند.

6. ولایت

واژة ولایت‌ فقیه، ترکیبی از دو کلمة ولایت و فقیه است؛ بنابراین مناسب است که نخست مفهوم این دو واژه را روشن سازیم و آن‌گاه ولایت فقیه را تعریف کنیم.

1ـ6. معنای لغوی و اصطلاحی ولایت

طبق آنچه لغت‌شناسان گفته اند،(1) واژة ولایت از مادة «ولی» است و آن هنگامی است که دو چیز، در کنار هم یا پشت سر هم، به‌گونه ای قرار گیرند که مانعی میان آنها نباشد. واژه هایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» می‌تواند تا حدی هم‌معنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچ‌یک‌ معادل دقیق آن نیستند. به‌هرحال، عنصر اصلی در معنای واژة ولایت «نزدیک‌بودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمی‌گردد. در قرآن کریم نیز این واژه با این معنا به‌کار رفته است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ؛(2) «ای کسانی که ایمان آورده اید، با کافرانی که مجاور شمایند کارزار کنید».
مطابق این آیه، مسلمانان صدر اسلام موظف شدند که برای جنگ با کفار، نخست با کفاری بجنگند که به آنها نزدیک‌ترند تا آنان فرصت توطئه چینی نیابند. پس مادة «و ل ی» در اصل، به‌معنای قرب و نزدیکی است؛ اما میان دو چیز که نزدیک هم قرار می گیرند، به‌طور طبیعی رابطة تأثیر و تأثر برقرار می شود. ازاین‌رو کلمة ولایت، غیر از
----------------
(1). ر.ک‌: حسین‌بن‌محمد الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص885، ذیل واژة «ولی».
(2). توبه (9)، 123.
﴿ صفحه 38 ﴾

مفهوم قرب، معنای ارتباط، پیوندیافتن، باهم جوش‌خوردن و رابطه پیداکردن را نیز می رساند. در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که آن دو چیز، نزدیک یکدیگر باشند؛ زیرا زمینة تأثیر و تأثر زمانی فراهم می‌‌آید که آن دو نزدیک هم قرار گیرند، تا یکی در دیگری تصرف کند یا هر دو در هم تصرف کنند.
نکته‌ای که باید در اینجا بدان توجه کرد این است که معمولاً تمام واژه های یک زبان را نمی‌توان عیناً به زبان دیگر ترجمه کرد؛ مثلاً در ترجمة یک لغت از زبانی به زبان دیگر، گاه نمی توان واژه‌ای یافت که دقیق، آن واژه را به زبان دیگر برگرداند و باید از دو یا چند کلمه کمک گرفت. ولایت نمونه‌ای از همین واژه‌هاست. ولایت را گاه به دوستی ترجمه می کنند. اگر این معنا را بپذیریم، مراد از اهل ولایت کسانی‌اند که اهل بیت علیهم السلام را دوست می دارند. گاهی نیز ولایت را «اطاعت» معنا می کنند. طبق این معنا اهل ولایت یعنی کسانی که از اهل بیت علیهم السلام اطاعت می کنند. این کلمه را به «نصرت» و «سرپرستی» نیز معنا کرده‌اند.
در اینجا چند نمونه از کاربردهای این واژه را بر‌می‌‌شمریم که البته هریک از آنها به‌شکلی با معنای اصلی این واژه، یعنی قرب و نزدیکی ارتباط دارد:
الف) ولایت به‌معنای محبت در برابر عداوت: در ادعیه و زیارات‌، این دو واژه در مقابل هم به‌کار رفته‌اند؛ مثلاً در دعای ندبه آمده است:
اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاه؛ «خدایا به کسانی که محبت او را در دل دارند، محبت کن و با آنان که با او عداوت دارند، دشمنی بورز».
ب) واژة ولی در مواردی، به‌معنای ناصر به‌کار رفته است؛ مثلاً در جایی، کسانی با قومی عقد ولایت می‌بندند تا اگر جنگی رخ داد، کمکشان کنند. دراین‌صورت، آنان ولی این قوم می‌شوند و باید نصرتشان کنند.
ج) در موارد بسیاری، ولایت در معنایی به‌کار می‌رود که تقریباً معادل حکومت است.
موارد بسیار دیگری وجود دارد که نیازی به ذکر آنها نیست؛ اما این نکته را باید به‌یاد داشت که ولایت، معانی فراوانی دارد که تمامشان به یک معنای اصلی بازمی‌گردند: کنار هم و نزدیک هم قرارگرفتن دو چیز، به‌گونه‌ای که چیز دیگری میان آنها حایل نباشد. واژة «موالات» نیز از همین جا گرفته شده است. موالات در برخی عبادات، شرط
﴿ صفحه 39 ﴾

مطرح شده و منظور این است که اجزای آن، پشت سر هم بیاید و چیزی میان آنها فاصله نیندازد؛ البته نوع و سنخ نزدیکی و قرابت نهفته در مفهوم ولایت، متفاوت است: گاهی نزدیکی، نزدیکی در مکان است، گاهی نزدیکی در روابط وجودی و تکوینی می‌باشد و گاهی در امور اعتباری است. به‌هرحال این نزدیکی، سلسله‌لوازمی دارد که یک بار معنایی به آن اضافه می شود.
همچنین در بحث ولایت ‌فقیه، اگر بخواهیم به مفهوم ولایت پی ببریم، باید به معانی مختلف این کلمه توجه کنیم تا بتوانیم معنای مناسب آن را دراین‌باره تشخیص دهیم. مراد از ولایت در اینجا حکومت است که با عالم تشریعیات ارتباط دارد، نه معانی دیگر؛ همچون ولایتی که در عالم تکوینیات مطرح است یا ولایتی که به‌معنای محبت می‌باشد. درحقیقت در بحث ولایت فقیه، سخن این است که فقیه حق دارد که حکم حکومتی و ولایی صادر کند و اطاعت از آن حکم بر مردم واجب است.
بنابراین، در محل بحث ما ولایت به‌معنای حکومت است. حکومت نیز نهادی است که برای زندگی اجتماعی و پرهیز از هرج‌ومرج و حفظ امنیت جامعه لازم است. ازاین‌رو به کسی که متصدی این نهاد باشد، «ولّی امر» می‌گویند. درحقیقت، واژه‌ای که در فرهنگ دینی ما به‌جای حاکم شایع شده، ولی است.