فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد 3(شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

فهرست منابع و مآخذ

615
.
616
1. القرآن الکریم.
2. نهج البلاغه: محمد بن حسین، شریف الرضی (م 406 ق)، هجرت، قم، 1414 ق.
3. الاحتجاج على أهل اللجاج : احمد بن على طبرسى (م 588ق)، نشر مرتضى، مشهد، 1403 ق، چاپ اول.
4. احیاء الملوک : شاه حسین بن غیاث الدین محمد (ق 11ه ) انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1383ش، چاپ دوم.
5. اخلاق در قرآن : ناصر مکارم شیرازى و جمعى از فضلا، انتشارات امام على بن ابى طالب 7، قم، 1397، چاپ دوم.
6. اربعین «شیخ بهائى» : محمد بن حسین (1031 ه ) جامعه مدرسین، قم، 1431ه ، چاپ سوم.
7. ارشاد القلوب الى الصواب : حسن بن محمد دیلمى (م 841 ق)، الشریف الرضى، قم، 1412 ق، چاپ اول.
8. اقبال الاعمال : على بن موسى بن جعفر ابن طاووس (664 ه )، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1414ه ، چاپ اول.
9. امالى «صدوق» : محمد بن على، شیخ صدوق (381ه ) بنیاد بعثت، قم، 1417ه ، چاپ اول.
617
10. امالى «طوسى» : محمد بن الحسن، شیخ طوسى (460ه )، بنیاد بعثت، قم، 1414ه ، چاپ اول.
11. امالى «مفید» : محمد بن محمد (م 413 ق)، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق.
12. أنساب الأشراف: بلاذرى، احمد بن یحیى (279ه )، المعهد الألمانی للأبحاث الشرقیة، بیروت، 1429ه .
13. بحارالأنوار: علّامه محمد باقر مجلسى (1111 ه )، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ سوم، 1403 ه .
14. تاریخ گزیده : حمدالله بن ابى بکر مستوفى (750ه )، به اهتمام عبدالحسین نوایى، امیرکبیر، تهران، 1364ش.
15. تحف العقول : حسن بن على ابن شعبه حرانى (م قرن 4)، جامعه مدرسین، قم، 1404 ق.
16. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: شیخ حسن مصطفى، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى، تهران، چاپ اوّل، 1417 ه .
17. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم : عبد الواحد بن محمد تمیمى آمدى (م 550 ق)، دفتر تبلیغات، قم -ایران 1366 ش، چاپ اول.
18. تفسیر مجمع البیان: امین الإسلام ابو على فضل بن حسن طبرسى (548 ه )، مؤسسة الأعلمى، بیروت، چاپ اوّل، 1415 ه .
19. تفسیر نمونه : ناصر مکارم شیرازى وهمکاران، دارالکتب الاسلامیّه، تهران، چاپ سوم، 1367ش.
20. تفسیر نور الثقلین: على بن جمعة عروسى حویزى (1112 ه )، مؤسسه إسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1412 ه .
21. جامع الاخبار شعیرى : محمد بن محمد شعیری (م قرن 6)، مطبعه حیدریة، نجف - عراق، بى تا، چاپ اول.
618
22. جواهر الکلام : محمد بن حسن نجفى (1266ه )، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش، چاپ دوم.
23. چهل حدیث : روح الله الموسوى الخمینى (1368ش)، مرکز نشر فرهنگى رجاء، تهران، 1368، چاپ دوم.
24. حاشیة الصبان بر شرح اشمونى بر الفیه : محمد بن على صبّان (1206ه )، انتشارات رضى و زاهدى، قم، 1363ش، چاپ اول.
25. الخصال : أبو جعفر محمد بن على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى (381ه )، جامعه مدرسین، قم، چاپ اوّل، 1403 ه .
26. دایرة المعارف فقه مقارن : ناصر مکارم شیرازى، مدرسه الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، 1427 ق، چاپ اول.
27. ربیع الابرار و نصوص الأخیار : محمود بن عمر زمخشرى (م 538ق)، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، بیروت، 1412 ق، چاپ اول.
28. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین : محمد بن احمد فتال نیشابورى (م 508ق)، انتشارات رضى، قم، 1375 ش، چاپ اول.
29. ریاض السالکین: سید على خان مدنى شیرازى (1120 ه )، مؤسسه نشر اسلامى، قم، چاپ چهارم، 1415 ه .
30. ریاض العارفین فی شرح صحیفة سید الساجدین (علیه السلام) : محمد بن محمد دارابى، چاپ اسوه، قم، چاپ اوّل، 1421 ه .
31. سنن ابن ماجه : محمد بن یزید القزوینى ابن ماجه (م 273 ق)، دار الفکر للطباعة، بیروت - لبنان، بى تا.
32. سنن ابى داود : سلیمان بن الاشعث سجستانى (م 275 ق)، دار الفکر، بیروت، 1410 ق، چاپ اول.
619
33. شرح احقاق الحق : شهاب الدین المرعشى (م 1411 ق)، منشورات مکتبة آیة الله العظمى المرعشی النجفی، بى تا.
34. شرح شافیه «رضى الدین استرآبادى» : محمد بن الحسن الاسترابادى (686ه )، دارالکتب العلمیة، بیروت.
35. شرح نهج البلاغة: ابن ابیالحدید عزالدین بن محمد بن محمد بن حسین (656ه )، دارالإحیاء الکتب العربیة، چاپ اوّل، 1378 ه .
36. شهداء الفضیلة» : امینى، عبدالحسین بن احمد تبریزى (1349ه )، مکتبة طباطبائى، قم، 1393ه ، چاپ دوم.
37. صحیح مسلم: مسلم بن حجّاج نیشابورى (261 ه )، دارالفکر، بیروت.
38. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة : ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین (زنده در 901 ق)، نشر سید الشهداء، قم، 1405 ق، چاپ اول.
39. العین: ابو عبدالرحمن الخیل بن احمد فراهیدى (175ه )، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1409 ه .
40. عیون أخبار الرضا (علیه السلام) : ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسى بن بابویه قمى (381 ه )، مؤسسه اعلمى، بیروت، چاپ اوّل، 1404 ه .
41. غررالحکم و دررالکلم: عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى (505 ه ).
42. الفائق فى غریب الحدیث : محمود بن عمر زمخشرى (م 583 ق)، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417 ق، چاپ اول.
43. الفروق اللغویّة : حسن بن عبدالله ابوهلال عسکرى (395 ه )، الدار العربیة للکتاب، بیروت، 1403 ه ، چاپ ششم.
44. القاموس المحیط: مجد الدّین فیروز آبادى شیرازى (817 ه ).
45. القواعد و الفوائد : محمد بن مکى عاملى (786 ه )، منشورات مکتبة المفید، قم.
620
46. الکافی: محمد بن یعقوب کلینى رازى (329 ه )، دارالکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1365 ش.
47. الزهد : حسین بن سعید کوفى اهوازى (م قرن 3)، المطبعة العلمیة، قم، 1402 ق، چاپ دوم.
48. کشف الغمة فی معرفة الأئمة: ابوالحسن على بن عیسى اربلى (693 ه )، دارالاضواء، بیروت، چاپ دوم، 1405 ه .
49. کنز العمال: على بن حسام الدین متقى هندى (975 ه )، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409 ه .
50. الکنى و الالقاب : عباس قمى، (م 1359 ق)، مکتبة الصدر، تهران -ایران 1368 ش.
51. گلستان سعدى : مصلح بن عبدالله سعدى (691؟ق).
52. لسان العرب: جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور افریقى (711 ه )، نشر ادب حوزه، قم، 1405 ه .
53. المجازات النبویة : محمد بن حسین موسوى (406 ه )، دارالحدیث، قم، 1422ه ، چاپ اول.
54. مجموعه آثار شهید مرتضى مطهرى : (1400 ه )، انتشارات صدرا، قم، چاپ سوم، 1427 ه .
55. مجمع البحرین: فخرالدین طریحى (1085 ه )، انتشارات مرتضوى، تهران، چاپ دوم، 1362 ش.
56. مجمع البیان : فضل بن حسن طبرسى (م قرن 6)، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، چاپ سوم.
57. مجموعة ورّام: امیر ابوالحسین ورام بن ابى فراس مالکى اشترى (605 ه )، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1368.
621
58. محاسبة النفس : على بن موسى بن جعفر «سید بن طاوس» (664ه )، مکتبة مرتضویة، تهران، 1390ه .
59. مرآة العقول: علّامه محمد باقر مجلسى (1111 ه )، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ پنجم، 1384 ش.
60. مروج الذهب: ابوالحسن على بن حسین بن على مسعودى (346 ه )، انتشارات هجرت، قم، چاپ اوّل، 1385 ه .
61. مستدرک الوسائل : میرزا حسین نورى طبرسى (1320 ه )، مؤسسة آل البیت : لإحیاء التراث، قم، چاپ دوم، 1408 ه .
62. المستدرک على الصحیحین : محمد بن عبد الله حاکم نیشابورى (م 405ق).
63. مسند أحمد: امام احمد بن حنبل (241 ه )، دار صادر، بیروت.
64. المصباح: شیخ ابراهیم کفعمى (905 ه )، مؤسسة الأعلمى، بیروت، 1403 ه .
65. مصباح المتهجد: محمد بن حسن طوسى (460 ه )، مؤسسة الأعلمی، بیروت، چاپ دوم، 1425 ه .
66. المصباح المنیر: احمد بن محمد بن على مقرى فیّومى (770 ه )، انتشارات هجرت، قم، چاپ سوم، 1425 ه .
67. مفاتیح نوین : ناصر مکارم شیرازى، مدرسة الامام على ابن ابى طالب (علیه السلام)، قم، 1390 ش، چاپ بیست و نهم.
68. مفردات الفاظ القرآن : حسین بن محمد راغب اصفهانى (م 502 ق)، دار القلم، بیروت - دمشق 1412 ق، چاپ اول.
69. معجم مقاییس اللغة: ابو الحسن احمد بن فارس بن زکریا (395 ه )، مکتب الاعلام الاسلامى، قم، 1404 ه .
70. مقدمة الادب: محمود بن عمر زمخشرى (538ه )، چاپ دانشگاه تهران، 1386ش، چاپ اول.
622
71. مکارم الاخلاق : حسن بن فضل طبرسى (م قرن 6)، الشریف الرضى، قم، 1412 ق، چاپ چهارم.
72. من لایحضره الفقیه: ابو جعفر محمد بن على بن حسین بن بابویه قمّى (381ه )، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم.
73. میزان الحکمة: محمد محمدى رى شهرى، دارالحدیث، قم، چاپ اوّل، 1375ش.
74. نور الانوار فى شرح الصحیفة السجادیة: سید نعمت الله جزائرى (1112ه )، دارالمحجة البیضاء، بیروت، 1420ه .
75. المیزان فی تفسیر القرآن : السیّد محمّد حسین الطباطبائی، دارالکتب الإسلامیة، طهران.
76. النهایة فى غریب الحدیث: مجد الدین أبو السعادات مبارک بن محمد ابن أثیر جزرى (606 ه )، المکتبة العلمیة، بیروت، 1399 ه .
77. نهج الفصاحة : أبوالقاسم پاینده (1363ش)، جاویدان، تهران، 1324 ش، چاپ دوم.
78. وسائل الشیعة: محمد بن حسن حرّ عاملى (1104 ه )، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، قم، 1414 ه ، چاپ دوم.
623

پاورقی

1 ـ مرحوم علامه مجلسی این دعا را به عنوان دعای روز سوم ماه مبارک رمضان با اضافاتی آورده است، بی آن که آن را به یکی از امامان به طور خاص نسبت دهد. (بحارالانوار، ج 95، ص 19).
2 ـ اصول کافی، ج 2، ص 556، ح 3.
3 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 309.
4 ـ کافی، ج 2، ص 556، ح 8.
5 ـ همان، ص 549، ح 7.
6 ـ انعام، آیات 17 و 18.
7 ـ شوری، آیه 12.
8 ـ البته «لطف» در اصطلاح علمای کلام معنی دیگری دارد، فرموده اند: اللطف هو ما یقرب العبد نحو الطاعه و یعبده عن فعل المعصیه ما لم ینته الی حد الالجاء؛ لطف عبارت از چیزی است که انسان را به اطاعت خداوند نزدیک و از معصیت او دور می کند ولی در سر حد اجبار نباشد و چون لطف را بر خداوند لازم می دانند، ارسال رسل و انزال کتب را امر ضروری می شمرند و در این جا مثالی دارند، می گویند: اگر کسی از دیگری دعوت کند و واقعاً مایل باشد که او دعوتش را بپذیرد اما می داند تا پیکی همراه نامه نفرستد او نخواهد پذیرفت، عقل می گوید چنین کسی باید اقدام به چنین کاری بکند و الا نقض غرض کرده، یعنی بر خلاف مقصود خود گام برداشته است. روشن است که این اصطلاح کلامی در عبارت امام (علیه السلام) منظور نیست.
9 ـ یس، آیه 82.
10 ـ در بعضی از نسخ «نهج البلاغه» و بسیاری از نسخه های حدیثی مانند «بحارالانوار» و «احتجاج» طبرسی، به جای «لمن» تعبیر به «لما» شده و همین مناسب است.
11 ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
12 ـ طلاق، آیه 3.
13 ـ بحار الانوار، ج 3، ص 41.
14 ـ نساء، آیه 79.
15 ـ شوری، آیه 30.
16 ـ بعضی از محققان گفته اند که فاء در «فلا مصدر» فاء سببیت است در حالی که ظاهر عبارت نشان می دهد که فاء تفریع است زیرا هنگامی که بپذیریم مشکلات سرانجام از ناحیه اوست نتیجه آن این می شود که حلّ آنها نیز از ناحیه او باشد.
17 ـ در واقع گاهی می شود که گره ها در زندگی انسان مشکل ساز است و گاهی گشودن ها، مانند این که خداوند موانع را از سر راه حوادث دردناک بردارد و راه آن ها را به سوی انسان بگشاید، همان گونه که در آیه 27 سوره شوری آمده است: (وَلَو بَسَطَ اللهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِی الاَرضِ وَ لکِن یُنُزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ اِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرّ بَصیّر)؛ «اگر خداوند روزی را برای بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم می کنند؛ ولی به مقداری که می خواهد و مصلحت می داند نازل می کند، چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست». و با توجه به وحدت سیاق، تردیدی باقی نمی ماند که گشودن در این جا ناظر به مصائبی است که از آن حاصل می شود نه این که اشاره به حل مشکل باشد.
18 ـ فاطر، آیه 2.
19 ـ آل عمران، آیه 160.
20 ـ بحار الانوار، ج 90، ص 189، ح 24.
21 ـ طه، آیه 41.
22 ـ کافی، ج 3، ص 454، ح 16.
23 ـ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 55.
24 ـ عنکبوت، آیات 33 و 34.
25 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 319.
26 ـ حاقه، آیه 17.
27 ـ غافر، آیه 7.
28 ـ کافی، ج 1، ص 131.
29 ـ برای توضیح بیشتر درباره «عرش» به «تفسیر نمونه»، ذیل آیه 255 سوره بقره (آیه الکرسی) و آیه 7 سوره غافر مراجعه شود.
30 ـ توبه، آیه 128.
31 ـ شرح بیشتر درباره سرچشمه ها و آثار حرص و راه درمان آن را در کتاب «اخلاق در قرآن»، ج 2، ص 81 ـ 104 مطالعه فرمایید.
32 ـ غرر الحکم، ح 1131.
33 ـ همان، ش 280.
34 ـ کافی، ج 2، ص 134.
35 ـ همان، ص 303.
36 ـ کافی، ج 2، ص 302.
37 ـ غرر الحکم، ح 1143.
38 ـ نهج البلاغه، حکمت 255.
39 ـ غرر الحکم، ح 1812.
40 ـ تصنیف غرر الحکم، ح 6803.
41 ـ جامع الاخبار، ص 159.
42 ـ کافی، ج 2، ص 106.
43 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 307.
44 ـ غرر الحکم، ح 450.
45 ـ همان، ش 1168.
46 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 92.
47 ـ کافی، ج 2، ص 91.
48 ـ نهج البلاغه، حکمت 82.
49 ـ رعد، آیات 23 و 24.
50 ـ انفال، آیه 65.
51 ـ حج، آیه 36.
52 ـ بحارالانوار، ج 71، ص 346.
53 ـ روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج 2، ص 454.
54 ـ نحل، آیه 97.
55 ـ نهج البلاغه، حکمت ش 229.
56 ـ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 70.
57 ـ کنز العمال، ش 5225.
58 ـ خصال، ص 655.
59 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 396.
60 ـ همان، ص 383.
61 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 383.
62 ـ همان، ص 394.
63 ـ کافی، ج 2، ص 100.
64 ـ مجموعه ورام، ج 2، ص 116.
65 ـ غرر الحکم، ص 175، ش 115.
66 ـ کافی، ج 15، ص 70.
67 ـ کافی، ج 2، ص 307.
68 ـ همان، ص 308.
69 ـ فرقان، آیه 43.
70 ـ ص، آیه 26.
71 ـ نازعات، آیات 40 و 41.
72 ـ بحار الانوار، ج 67، ص 75.
73 ـ نهج البلاغه، خطبه 42.
74 ـ کافی، ج 2، ص 335.
75 ـ غرر الحکم، ح 109.
76 ـ کنز العمال، ج 1، ح 1792.
77 ـ کهف، آیه 57.
78 ـ اعراف، آیه 205.
79 ـ روم، آیه 7.
80 ـ تکاثر، آیات 1 و 2.
81 ـ عنکبوت، آیه 65.
82 ـ کافی، ج 2، ص 336، ح 3.
83 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 164.
84 ـ غرر الحکم، ح 5765.
85 ـ غرر الحکم، ح 5760.
86 ـ بحار الانوار، ج 91، ص 96 ـ 99 (بخشی از مناجات معروف شعبانیه).
87 کهف، آیه 28.
88 ـ غرر الحکم، ح 5764.
89 ـ کافی، ج 2، ص 87، ح 6.
90 ـ نهج البلاغه، حکمت 479.
91 ـ کافی، ج 2، ص 577، ح 2.
92 ـ کافی، ج 1، ص 37، ح 7.
93 ـ حج، آیه 6.
94 ـ انعام، آیه 73.
95 ـ بقره، آیه 42.
96 ـ اسراء، آیه 81.
97 ـ بقره، آیه 188.
98 ـ یوسف، آیه 91.
99 ـ نازعات، آیات 37 ـ 39.
100 ـ کافی، ج 2، ص 288، ح 1.
101 ـ القواعد و الفوائد، شهید اول، ج 1، ص 227.
102 ـ آل عمران، آیه 135.
103 ـ اصول کافی، ج 2، ص 288، باب الاصرار علی الذنب، ح 2.
104 ـ همان، ح 3.
105 ـ حکمت 348. زمخشری این حدیث پر معنا را در کتاب «ربیع الابرار» به این صورت آورده است: «اعظم الذنوب ما استخنف به صاحبه» (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 261).
106 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 234.
107 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 361.
108 ـ حدید، آیه 20.
109 ـ کهف، آیه 28.
110 ـ بحار الانوار، ج 69، ص 2.
111 ـ همان، ص 46.
112 ـ همان، ج 12، ص 268.
113 ـ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 621.
114 ـ بحار الانوار، ج 71، ص 5.
115 ـ همان.
116 ـ کافی، ج 2، ص 99.
117 ـ کافی، ج 4، ص 33.
118 ـ همان.
119 ـ مائده، آیه 2.
120 ـ وسائل الشیعه، ج 6، ص 128، ح 2.
121 ـ همان، ص 131، ح 11.
122 ـ کافی، ص 164، ح 5.
123 ـ بحار الانوار، ج 70، ص 375، ح 12.
124 ـ انفال، آیه 72.
125 ـ طه، آیه 131.
126 ـ غرر الحکم، ح 4666.
127 ـ غرر الحکم، ح 4681.
128 ـ روم، آیه 29.
129 ـ کافی، ج 1، ص 43، ح 7.
130 ـ همان، ص 42.
131 ـ نور، آیه 15.
132 ـ غرر الحکم، ح 8150.
133 ـ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 273.
134 ـ بحار الانوار، ج 73، ص 365.
135 ـ کافی، ج 5، ص 161.
136 ـ کنز العمال، ح 9512.
137 ـ کافی، ج 2، ص 164.
138 ـ نهج البلاغه، حکمت 46.
139 ـ حجرات، آیه 17.
140 ـ نجم، آیه 32.
141 ـ کافی، ج 2، ص 314، ح6.
142 ـ همان، ح7.
143 ـ همان، ص 313، ح1.
144 ـ امالی طوسی، ص 571 و 572.
145 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 173.
146 ـ همان، ج 14، ص 329.
147 ـ نهج البلاغه، خطبه 42.
148 ـ حجر، آیه 3.
149 ـ کافی، ج 2، ص 229.
150 ـ بحار الانوار، ج 79، ص 172.
151 ـ غرر الحکم، ح 7214.
152 ـ کافی، ج 2، ص 295.
153 ـ همان، ص 296.
154 ـ بحار الانوار، ج 70، ص 376، ح 12.
155 ـ کافی، ج 2، ص 288، ح 3.
156 ـ امالی مفید، ص 157، ح8.
157 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 168، ح .
158 ـ همان، ج 70، ص 353، ح 55.
159 ـ بحار الانوار، ج 70، ص 363.
160 ـ کافی، ج 2، ص 314، ح 8.
161 ـ کافی، ج 1، ص 54، ح1.
162 ـ بحار الانوار، ج 45، ص 5.
163 ـ بحار الانوار، ج 45، ص 2.
164 ـ مروج الذهب، ج 3، ص 383.
165 ـ احیاء الملوک، ص 62؛ تاریخ گزیده، ص 376 و 377.
166 ـ حشر، آیه 2.
167 ـ اعراف، آیه 81.
168 ـ اعراف، آیه 31.
169 ـ اسرا، آیات 26 و 27.
170 ـ فرقان، آیه 67.
171 ـ کافی، ج 4، ص 54، ح 1.
172 ـ همان، ص 52، ح 2.
173 برای آگاهی بیشتر درباره اسراف و احکام و آثار و مصادیق آن می توانید به «دائره المعارف فقه مقارن»، ج 2، ص 391 به بعد مراجعه کنید.
174 ـ کافی، ج 2، ص 140، ح4.
175 ـ همان، ح 3.
176 ـ غرر الحکم، ح 9071.
177 ـ از جمله واژه هایی که از این ماده گرفته شده «تشمیت» عاطس است (دعا کردن برای کسی که عطسه می کند) و درباره این که چه ارتباطی میان سرزنش کردن و دعا برای شخص عطسه کننده وجود دارد، راغب در «مفردات» می گوید: از آن جایی که ممکن است عطسه کردن نشانه بیماری باشد (سرما خوردگی و امثال آن) و باعث شماتت دشمن گردد، انسان دعا می کند که عطسه کننده گرفتار شماتت دشمن نشود. (باب تفعیل گاهی برای زائل کردن چیزی می آید، مانند «تمریض» که به معنای پرستای و زائل کردن بیمار است).
178 ـ بحار الانوار، ج 12، ص 434.
179 ـ کافی، ج 2، ص 359، ح 1.
180 ـ بحار الانوار، ج 71، ص 411، ح 21.
181 ـ غرر الحکم، ح 9077.
182 ـ همان، ح 10166.
183 ـ طه، آیه 124.
184 ـ کافی، ج 2، ص 553، ح 13.
185 ـ بقره، آیه 197.
186 ـ مصباح کفعمی، ص 108.
187 ـ نهج الفصاحه، ص 208.
188 ـ غرر الحکم، ح 163.
189 ـ همان، ح 3152.
190 ـ امالی صدوق، ص 110.
191 ـ بحار الانوار، ج 46، ص 65، ح 27.
192 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 395.
193 ـ کسانی که می خواهند تمام این قصیده بسیار پر معنا و سوزناک را مطالعه کنند می توانند به کتاب «شهداء الفضیله» مرحوم علامه امینی یا «الکنی و الالقاب» مرحوم محدث قمی در شرح حال ابولحسن تهمامی، مراجعه کنند.
194 ـ ص، آیه 46.
195 ـ زمر، آیه 56.
196 ـ مریم، آیه 39.
197 ـ امالی صدوق، ص 358.
198 ـ بحار الانوار، ج 29، ص 228.
199 ـ هود، آیات 106 و 108.
200 ـ طه، آیه 2.
201 ـ تصنیف غرر الحکم، ص 167، ح 3289.
202 ـ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 383.
203 ـ غرر الحکم، ص 236، ح 4735.
204 ـ ص، آیات 55 و 56.
205 ـ آل عمران، آیه 148.
206 ـ هود، آیه 114.
207 ـ کافی، ج 2، ص 475، ح 4.
208 ـ کافی، ج 2، ص 475، ح 5.
209 ـ همان، ص 487، ح 1.
210 ـ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 400.
211 ـ بقره، آیه 201.
212 ـ بقره، آیه 286.
213 ـ بقره ، آیه 250
214 ـ بحار الانوار، ج 90، ص 385، ح 10.
215 ـ مفاتیح نوین، ص 658.
216 ـ بقره، آیه 222.
217 ـ کافی، ج 2، ص 435، ح 8.
218 ـ همان، ح 13.
219 ـ اعراف، آیه 143.
220 ـ نساء، آیه 17.
221 ـ مطفّفین، آیه 14.
222 ـ مستدرک الوسائل، ج 11، ص 333، ح 13190.
223 ـ تحریم، آیه 8.
224 ـ اعلی، آیات 16 و 17.
225 ـ نحل، آیه 96.
226 ـ هود، آیه 78.
227 ـ کافی، ج 4، ص 83، ح 7.
228 ـ قیامت، آیات 1 و 2.
229 ـ فجر، آیات 27 و 28.
230 ـ غرر الحکم، ص 234، ح 4683.
231 ـ سجده، آیه 7.
232 ـ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 13، ص 213، به نقل از الفروق اللغویه.
233 ـ نهج البلاغه، حکمت 419.
234 ـ همان، حکمت 454.
235 ـ نساء، آیه 28.
236 ـ مرسلات، آیه 20.
237 ـ تحف العقول، ص 468.
238 ـ بحار الانوار، ج 95، ص 226.
239 ـ همان، ج 91، ص 98.
240 ـ الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 328.
241 ـ «لجأ» مصدر است به معنای پناه بردن و «ملجأ» به پناهگاه گفته می شود.
242 ـ مؤمنون، آیه 14.
243 ـ جمله مزبور یک جمله شرطیه است. شرط آن «ان تشا» و جزای آن «تعف» و در جمله بعد «تعذبنا» می باشد و لذا هر دو مجزوم شده است. بعضی تصور کردند که جزای شرط «فبفضلک» و «فبعدلک» می باشد در حالی که اولاً با مجزوم بودن جمله «تعف» و «تعذبنا» سازگار نیست. ثانیاً این که تصور شود «تعف عنا» به جای مفعول به است در این گونه موارد جمله نمی تواند مفعول به باشد.
244 ـ توبه، آیه 6.
245 ـ فاطر، آیه 45.
246 ـ بحار الانوار، ج 7، ص 11.
247 ـ اقبال الاعمال، ج 1، ص 345.
248 ـ کافی، ص 323، ح 7.
249 ـ ممتحنه، آیه 12.
250 ـ لقمان، آیه 26.
251 ـ مکارم الاخلاق، ص 126.
252 ـ غرر الحکم، ح 4770 و 6989.
253 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 364، ح 3.
254 ـ برای اطلاع بیشتر از مطالب مربوط به حقیقت سعادت و شقاوت و اساب و نتیجه آن ها می توانید به «تفسیر نمونه» ذیل آیات 105 تا 108 سوره هود، ج 9 و «مجموعه آثار شهید مطهری»، ج 7، ص 53 به بعد مراجعه کنید.
255 ـ بحار الانوار، ج 91، ص 142.
256 ـ نمل، آیه 62.
257 ـ نهج البلاغه، حکمت 351.
258 ـ انبیاء، آیات 83 و 84.
259 ـ نمل، آیه 62.
260 ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316.
261 ـ انعام، آیه 54.
262 ـ «اذ» در این جمله ممکن است به معنای بیان علت باشد و یا جنبه ظرفیت داشته باشد. در صورت اول مفهومش این است: خداوندا! چون ما خود را به پیشگاه تو افکنده ایم به فریاد ما برس! و در ضورت دوم مفهومش این می شود: خداوندا! در این هنگام که ما خود را به پیشگاه تو افکنده ایم ما را یاری کن!
263 ـ کهف، آیه 29.
264 ـ «رغب عنه» به معنی بیزار شدن از چیزی است و «رغب الیه و فیه» به معنای علاقمند شدن به چیزی.
265 ـ جالب این است که وقتی این ماده به باب تفعیل می رود و تعبیر به «تشمیت العاطس» می کنند مفهومش گفتن جمله «یرحمکم الله؛ خداوند شما را رحمت کند» می باشد که با معنای اصلی شماتت هیچ ارتباطی ندارد و در واقع رفتن به باب تفعیل معنا را دگرگون کرده مانند واژه «تمریض» که به معنای پرستاری کردن است در حالی که ریشه آن مرض و بیماری است (راغب در «مفردات» در ماده «شمت» این معنا را آورده است).
266 ـ ص، آیه 82 و 83.
267 ـ «فوز» در لغت، همان گونه که راغب در «مفردات» گفته، به معنای پیروزی توأم با سلامت است و گاه به معنای نجات نیز آمده است. این واژه 19 بار در قرآن مجید به کار رفته و در بیشتر موارد با «عظیم» توصیف شده و «فوز عظیم» نجات و پیروزی بزرگی است که در آخرت نصیب انسان می شود.
268 ـ آل عمران، آیات 190 و 191.
269 ـ کافی، ج 2، ص 90، ح 11.
270 ـ چهل حدیث، ص 293.
271 ـ درباره ذکر و اهمیت ذکر و مراحل و مقامات ذاکرین بحث های بسیار مشروحی در جلد اول این کتاب آمده است.
272 ـ ابراهیم، آیه 7.
273 ـ نساء، آیه 13.
274 ـ نهج البلاغه،خطبه 193.
275 ـ بحار الانوار، ج 91، ص 98.
276 ـ لقمان، آیه 14.
277 ـ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 24، ح 2.
278 ـ کافی، ج 2 ،ص 99، ح 30.
279 ـ نساء، آیه 80.
280 ـ فصلت، آیه 38.
281 ـ نهج الیلاغه، حکمت 390.
282 ـ کافی، ج 2، ص 522، ح 2.
283 ـ بحار الانوار، ج 84، ص 97، ح 15.
284 ـ کافی، ج 5، ص 84، ح 2.
285 ـ کافی، ج 8، ص 152، ح 136.
286 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 247، ح 5 (به نقل از امالی شیخ طوسی، ص 207، ح 5)
287 ـ الإسراء، آیه 78.
288 ـ کافی، ج 3، ص 283، ح 2.
289 ـ نساء، آیه 18.
290ـ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 133، ح 351.
291 ـ مفردات راغب، ماده «ذنب» و «معصیت».
292 ـ الفروق اللغویه، ص 223.
293 ـ مقاییس اللغه، ماده «جرح».
294 ـ بحار الانوار، ج 5، ص 153، ح 2.
295 ـ مسند احمد، ج 19، ص 246.
296 ـ اعراف، آیه 175.
297 ـ مرحوم علامه مجلسی در «بحار الانوار»، ج 3، ص 377 داستان بلعم باعورا را به طور کامل آورده است.
298 ـ اخلاق در قرآن، ج 1، ص 389 (به نقل از بحار الانوار، ج 47، ص 145، ح1999). این حدیث در کتاب شریف کافی، ج 5، ص 106، ح 4 نیز آمده است.
299 ـ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 4، ح 8.
300 ـ کافی، ج 2، ص 436، ح 12.
301 ـ واژه «رحمت» از افعالی است که بدون حرف جر متعدی می گردد و گفته می شود: «رحمه الله» ولی در این جا که به صورت وصفی آمده از «باء تعدیه» استفاده شده است.
302 ـ فصّلت، آیه 44.
303 ـ انبیاء، آیه 89.
304 ـ کافی، ج 2، ص 496، ح 4.
305 ـ زمر، آیه 53.
306 ـ نمل، آیه 62.
307 ـ این روایت در بسیاری از کتب شیعه و اهل سنت نقل شده است؛ از جمله بحار الانوار، ج 17، ص 44 و ج 25، ص 204، کتاب المجازات النبویه سید رضی، جامع الاخبار شعیری، صحیح مسلم، سنن ابی داود، مستدرک حاکم، مانند آن.
308 ـ بحار الانوار، ج 14، ص 384.
309 ـ اعراف، آیه 179.
310 ـ اعراف، آیه 198.
311 ـ بحار الانوار، ج 82، ص 256، ح 2.
312 ـ غافر، آیه 35.
313 ـ اعراف، آیه 12.
314 ـ ص، آیه 72.
315 ـ «لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ». (ابراهیم، آیه 7).
316 ـ ر.ک: المیزان، ج 19، ص 154.
317 ـ انعام، آیه 54.
318 ـ کافی، ج 4، ص 469، ح 1.
319 ـ بحار الانوار، ج 7، ص 11.
320 ـ نحل، آیه 32.
321 ـ سجده، آیه 17.
322 ـ به کتاب های «العین»، «مفردات راغب» و «لسان العرب» مراجعه شود.
323 ـ کافی، ج 3، ص 501، ح 16.
324 ـ مصباح کفعمی، ص 386.
325 ـ نور الانوار فی شرح الصحیفه السجادیه (مرحوم سید نعمت الله جزائری)، ص 152.
326 ـ الفروق اللغویه، ص 123.
327 ـ کافی، ج 2، ص 67، باب الخوف و الرجا، ح 1.
328 ـ جکله «اقول» (می گویم) احتیاج به مقول قول، یعنی سخنی که گفته می شود، دارد. در این جا مقول قول همان مقال العبد الذلیل است. یعنی من همچون بنده مطیع فرمان و حقیر با تو سخن می گویم. و آنچه مرحوم سید علی خان در شرح معروف خود «ریاض السالکین» بیان کرده که مقول قول همان جمله «اتوب الیک» است که با فاصله زیادی بعد از آن آمده، بسیار بعید به نظر می رسد.
329 ـ آل عمران، آیه 169.
330 ـ نمل، آیه 66.
331 ـ حاشیه الصبان بر شرح اشمونی بر الفیه، ص 213.
332 ـ «ادبرت» از ماده «ادبار» به معنای پشت کردن است و «ولّت» از ماده «تولیه» نیز در اصل به معنای پشت کردن به چیزی است و معمولاً اگر با «عن» متعدی شود همین معنا را می رساند و اگر با «الی» متعدی شود به معنای رو کردن به چیزی است و همچنین اگر بدون حرف تعدی باشد (البته در کلام امام (علیه السلام) در این جا واژه «عن» در تقدیر است).
به هر حال آیا جمله «ادبرت» و «ولّت» به معنای راه را ادامه دادن و رفتن است؟ بعید نیست که با توجه به قرینه مقابل در کلام، معنای دوم مناسب تر باشد.
333 ـ قمر، آیه 7.
334 ـ ق، آیه 16.
335 ـ گلستان سعدی، حکایت 11.
336 ـ اعراف، آیه 151.
337 ـ یوسف، آیه 66.
338 ـ یوسف، آیه 92.
339 ـ انبیاء، آیه 83.
340 ـ محاسبه النفس سید بن الطاوس، ص 35؛ بحار الانوار، ج 90، ص 234، ح6.
341 ـ وسائل الشیعه، ج 4، ص 1132.
342 ـ بحار الانوار، ج 71، ص 75، ح 68.
343 ـ همان، ج 95، ص 203.
344 ـ زاد المعاد، ص 423.
345 ـ بحار الانوار، ج 87، ص 158.
346 ـ هود، آیه 119.
347 ـ بحار الانوار، ج 11، ص 326، ح 48.
348 ـ واژه «تحمد» برحسب حروف جاره ای که بعد از آن می آید معانی مختلفی دارد. گاه به معنای منّت نهادن و گاه به این معنا که انسان خود را برای حمد و سپاس دیگری به تکلّف و زحمت بیاندازد و گاه به این معناست که دیگران را عملاً به حمد و سپاس خود دعوت کند که در جمله بالا همین معنا مراد است.
349 ـ بحار الانوار، ج 46، ص 67، ح 36.
350 ـ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 395.
351 ـ کافی، ج 2، ص 434، ح 6.
352 ـ همان، ص 435، ح 10.
353 ـ فرقان، آیه 70.
354 ـ محمد، آیه 2.
355 ـ برگرفته از روایت ارشاد القلوب دیلمی، ج 1، ص 46.
356 ـ بحار الانوار، ج 87، ص 207.
357 ـ همان، ج 95، ص 390.
358 ـ یونس، آیه 26.
359 ـ غافر، آیه 60.
360 ـ نمل، آیه 62.
361 ـ مائده، آیه 9.
362 ـ آل عمران، آیه 148.
363 ـ نساء، آیه 122.
364 ـ شوری، آیه 30.
365 ـ تصنیف غرر الحکم، ح 3803.
366 ـ ـ بحار الانوار، ج 68، ص 329.
367 ـ کافی، ج 2، ص 56، ح 1.
368 ـ همان، ص 106، ح 4.
369 ـ کافی، ج 2، ص 106، ح 2.
370 ـ همان، ح 6.
371 ـ بحار الانوار، ج 94، ص 89، ح 16.
372 ـ اعراف، آیات 13 ـ 17.
373 ـ اعراف، آیه 23.
374 ـ کافی، ج 2، ص 123، ح 11.
375 ـ بحار الانوار، ج 60، ص 265، ح 105.
376 ـ بحار الانوار، ج 94، ص 116، ح 8.
377 ـ آل عمران، آیه 135.
378 ـ کافی، ج 2، ص 288، ح 2.
379 ـ بعضی این جمله را چنین معنا کرده اند: «خداوندا! حقوقی که تو بر من داری، همه را بر من ببخش و مرا از به جا آوردن آن ها معاف کن» که معنای نادرستی است؛ زیرا درخواست معاف شدن از انجام وظیفه الهی کار درستی نیست.
380 ـ واژه «حوائج» جمع حاجت است و درباره این که چنین جمعی صحیح است یا نیست، گفت و گوی زیادی میان ادبا و ارباب لغت می باشد، ولی جمع کثیری آن را پذیرفته اند و در روایات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه هدی (علیه السلام) و اشعار و شعرای عرب واژه حوائج زیاد به کار رفته است.
381 ـ واژه «مطلب» می تواند اسم مکان باشد، یعنی محل طلب؛ یا مصدر میمی باشد که در این جا معنای مفعولی، یعنی مطلوب دارد، و اضافه آن به حاجات اضافه بیانیه می شود.
382 ـ بقره، آیه 264.
383 ـ فاطر، آیه 15.
384 ـ بحار الانوار، ج 89، ص 253.
385 ـ یونس، آیه 107.
386 ـ بحار الانوار، ج 90، ص 289، ح 5.
387 ـ کافی، ج 2، ص 594، ح 33.
388 ـ نسخه های صحیفه سجادیه در این جا متفاوت است، در بعضی از نسخه ها «غِنی» در جمله های اول و دوم هر دو با کسره غین و بدون مد آمده، ولی در بعضی دیگر، اولی با فتحه و مد ذکر شده و نسخه اول مناسب تر به نظر می رسد.
389 ـ زمخشری در کتابی به نام «مقدمه الادب» که در آن، کلمات عربی را با فارسی سره معنا می کند و از این طریق خدمتی به فارسی زبان ها و عربی زبان ها کرده، برای «تمدح» دو معنا ذکر کرده است: مدح خواستن، خود را ستودن، و روشن است که در محلّ کلام امام (علیه السلام) معنای دوم مراد است (مقدمه الادب، ص 251).
390 ـ فاطر، آیه 15.
391 ـ این شعر از بیدل، شاعر شیرازی است.
392 ـ کافی، ج 2، ص 63، ح 1.
393 ـ همان، ص 66، ح 7.
394 ـ کافی، ص 74، ح 6.
395 ـ یوسف، آیه 42.
396 ـ مجمع البیان، ج 5، ص 359.
397 ـ مجمع البیان، ج 5، ص 359.
398 ـ مریم، آیه 85.
399 ـ ارشاد القلوب، ج 1، ص 109.
400 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 364.
401 ـ همان، ج 100، ص 20.
402 ـ ابراهیم، آیه 34.
403 ـ فاطر، آیات 34 و 35.
404 ـ اعراف، آیات 55 و 56.
405 ـ اصل آن «ارجئه» با همزه بوده است، سپس همزه حذف شده است.
406 ـ اعراف، آیه 111.
407 ـ الحاقه، آیه 17.
408 ـ کهف، آیات 84، 85، 89 و 92.
409 مصباح المتهجد، ج 1، ص 180.
410 ـ بحار الانوار، ج 95، ص 402.
411 ـ لیل، آیات 5 ـ 10.
412 ـ کافی ،ج 2، ص 476.
413 ـ علق، آیه 19.
414 ـ کافی، ج 3، ص 265.
415 ـ کافی، ج 2، ص 483، ح 10.
416 ـ کافی، ج 2، ص 473، ح 1.
417 ـ همان، ص 468.
418 ـ همان، ح 3.
419 ـ کافی، ج 2، ص 474، ح 1. این حدیث در کتب اهل سنت نیز با اضافاتی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است (صحیح مسلم، ج 4، ص 2096، ح 92).
420 ـ کافی، ج 2، ص 475، ح 5.
421 ـ همان، ص 476، ح.
422 ـ یوسف، آیه 98.
423 ـ کافی، ج 2، ص 477، ح 6.
424 ـ همان، ج 3، ص 414 (بابٌ فَضلِ یَومِ الجُمعَهِ وَلَیلَتِه).
425 ـ همان، ج 2، ص 478، ح 8.
426 ـ کافی، ص 482، ح 5 (باب البکاء).
427 ـ همان، ص 484، ح 1 (باب الثناء قبل الدعاء).
428 ـ همان، ح 3.
429 ـ ـ مؤمن، آیه 60.
430 ـ زمر، آیه 39.
431 ـ کافی، ج 2، ص 486، ح 8، بَابُ الثَّناءِ قَبلَ الدُّعاءِ.
432 ـ کمان های قدیم که برای تیراندازی از آن استفاده می شد مرکب از دو بخش بود: یک بخش را قوس می نامیدند که از چوب یا آهنی قوسی شکل و انعطاف پذیر بود و بخش دیگر آن، چیزی بود که زِه می نامیدند و دو سر قوس را به هم پیوند می داد. معمولاً بند سختی بود که پاره نمی شد. در موارد بسیاری آن را از روده گوسفند می ساختند.
433 ـ فرقان، آیه 67.
434 ـ کافی، ج 2، ص 511، ح 2 (بَابُ مَن لا تُستَجَابُ دَعوَتُه).
435 ـ بحار الانوار، ج 90، ص 372، ذیل حدیث 16.
436 ـ همان، ح 14.
437 ـ نهج البلاغه، خطبه 47.
438 ـ بحار الانوار، ج 100، ص 82، ح 10.
439 ـ کافی، ج 2، ص 487، ح 1 (بَابُ العُمُومِ فِی الدُّعَاء).
440 ـ کافی، ج 2، ص 587، ح 1 (بَابُ الاجتماع فِی الدُّعَاء).
441 ـ همان، ح 3.
442 ـ انبیاء، آیه 90.
443 ـ کافی، ج 2، ص 472، ح 1 (بَابُ التقدم فِی الدُّعَاء).
444 ـ همان، ح 4.
445 ـ بحار الانوار، ج 90، ص 376. (شرح مبسوط این روایت را می توانید در «تفسیر نمونه»، ج 1، ذیل آیه 186 سوره بقره مطالعه کنید.
446 ـ بحار الانوار، ج 90، ص 354، ح 1.
447 ـ همان، ص 355، ح 5.
448 ـ کافی، ج 4، ص 465، ح 38. (بَابُ الوُقُوفِ بِعَرَفَهَ وَحَدَّ المَوقِف).
449 ـ بحار الانوار، ج 96، ص 261، ح 38.
450 ـ وسائل الشیعه، ج 14، ص 452.
451 ـ کافی، ج 2، ص 478.
452 ـ نساء، آیه 64.
453 ـ یوسف، آیات 97 و 98.
454 ـ بحار الانوار، ج 91، ص 5، ح 6.
455 ـ همان، ح 7.
456 ـ بقره، آیه 216.
457 ـ تفسیر مجمع البیان، قرطبی، طبری، تفسیر نمونه و کتب دیگر، ذیل آیات شریفه 75 ـ 78 سوره توبه.
458 ـ نهج البلاغه، نامه 31.
459 ـ کافیف ص 489، ح 3 (باب بَابُ مَن أَبطَأَت عَلَیهِ الإِجَابَه).
460 ـ بحار الانوار، ج 93، ص 378.
461 ـ کافی، ج 2، ص 331.
462 ـ نهج البلاغه، نامه 53 (نامه معروف مالک اشتر).
463 ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1408.
464 ـ توبه، آیات 14 و 15.
465 ـ بحار الانوار، ج 20، ص 20.
466 ـ هود، آیه 76.
467 ت هود، آیه 46.
468 ـ نهایه ابن اثیر، ذیل واژه «جلل».
469 ـ کافی، ج 2، ص 146.
470 ـ یوسف، آیات 85 و 86.
471 ـ شعرا، آیه 227.
472 ـ نمل، آیه 62.
473 ـ اسراء، آیه 9.
474 ـ کافی، ج 2، ص 128، ح 4.
475 ـ بحار الانوار، ج 79، ص 134، ح 17.
476 ـ کافی، ج 3، ص 225، ح 11.
477 ـ واژه «خصم» گاه به معنای مفرد است و اشاره به یک دشمن می باشد، و گاه به معنای تثنیه است که هر دو را می توان در آیات شریفه 21 و 22 سوره «ص» مشاهده کرد: «وَ هَل أَتاکَ نَبَأُ اِذ تَسَوَّرُوا المِحرابَ* اِذ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِعَ مِنهُم قالُوا لاتَخَف خَصمانِ بَغی بَعضُنا عَلی بَعضٍ».
و گاه معنای جمعی دارد، مانند: «هذانِ خَصمانِ اختَصَموا فِی رَبِّهِم فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَت لَهُم ثِیابٌ مِن نارٍ یُصَبُّ مِن فَوقِ رُؤُسِهِمُ الحَمِیمُ»؛ این دو گروه، دشمن یکدیگرند که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند؛ کسانی که کافر شدند، لباس هایی از آتش برای آن ها بریده شده و مایع سوزان بر سرشان ریخته می شود». (حج، آیه 19).
با توجه به آیات قبل و بعد از آن روشن می شود که «خصمان» در آیه فوق اشاره به دو گروه مؤمنان و کافران است و لذا بعد از آن، جمله «اختصموا» به صورت جمع آمده و موصول و ضمایری نیز که بعد از آن آمده است معنای جمعی دارد.
478 ـ کتاب العین، ج 6، ص 237، نشط.
479 ـ همان، ج 4، ص 380، غمس.
480 ـ مفردات غریب القرآن، ص 134، حوب.
481 ـ کتاب العین، ج 3، ص 310، حوب.
482 ـ نساء، آیه 2.
483 ـ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 375.
484 ـ واژه «تکلف» را در این جا بعضی به معنای به زحمت و رنج افتادن معنا کرده اند و بعضی به معنای انجام عمل.
485 ـ برای توضیح بیشتر به «شرح نهج البلاغه» (پیام امام (علیه السلام)) ج 12، ص 277 به بعد، ذیل حکمت 42 و کتاب «کافی» ج 3، ص 113، باب ثواب المرض مراجعه کنید.
486 ـ بقره، آیه 216.
487 ـ مقاییس اللغه، واژه «شر».
488 ـ غافر، آیه 3.
489 ـ در واقع امام (علیه السلام) دو هدف مهم از این دعا داشته است: نخست، تقاضای بخشش گناهان و دوم، عفو از عیوب. اولی مربوط به افعال است و دومی مربوط به صفات و در بعضی از نسخه ها به جای عفو، «ستر» آمده است. البته عیوبی مانند بخل و حسد و تکبر، عیوبی است رسوا کننده، نخست انسان از خدا می خواهد که آن ها را بپوشاند و و سپس تقاضا می کند که آن ها را برطرف سازد.
روشن است که مقام معصوم بالاتر از ارتکاب گناه و یا داشتن عیوب است و این در واقع درسی است برای دیگران که وقتی گرفتار گناه و عیوب می شوند رو به درگاه خدا بیاورند و پاک کردن آن ها را از خداوند طلب کنند.
قابل توجه این که این دعا یا بخش های مهمی از آن در کتب ادعیه به عنوان دعای استقاله و اعمال مسجد کوفه آمده است (مزار کبیر، ص 156؛ بحار الانوار، ج 97، ص 409).
490 ـ احزاب، آیه 23.
491 ـ انبیاء، آیات 83 و 84.
492 ـ انبیاء، آیه 76.
493 ـ انفال، آیه 9.
494 ـ غافر، آیه 7.
495 ـ طه، آیه 50.
496 ـ یونس، آیه 11.
497 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 247، ح 5 (به نقل از امالی شیخ طوسی، ص 207، ح 5).
498 ـ بحار الانوار، ج 90، ص 317.
499 ـ به ترجمه محقق عالی قدر، علامه شعرانی مراجعه شود.
500 ـ مرحوم سید علی خان در شرح خود از بعضی از نسخه های صحیفه سجادیه نقل می کند که هر دو جمله به صورت جمله خبریه آمده است: «لا یَخیب... و لا یُخذل...» یعنی نومید نمی شود و خار نمی گردد. بنابراین «لا» نافیه است نا ناهیه و از این رو مشکلی در این جمله ها نمی ماند که احتیاج به توضیح داشته باشد.
501 ـ در بعضی از نسخه های صحیفه سجادیه به جای «عفو»، «عَفُوّ» آمده یعنی عفو کننده. گرچه هر دو صحیح است ولی عفو با رحمت که در جمله قبل آمده هماهنگ تر می باشد.
502 ـ نساء، آیه 99.
503 ـ توبه، آیه 92.
504 ـ فاطر، آیه 28.
505 ـ بحار الانوار، ج 97، ص 10، ح 16.
506 ـ کتاب زهد، تألیف حسین بن سعید اهوازی، ص 76، ح 205.
507 ـ نسخه های صحیفه در این جا متفاوت است. در بعضی «حیاءّ» به صورت مرفوع آمده که خبر «کل ذلک» است یعنی همه این حالت ها به سبب حیا از تو حاصل شده است. در بعضی از نسخه ها «حیاءُ» به صورت منصوب آمده که در این صورت خبر «کل ذلک» محذوف است و در تقدیر چنین است: «کل ذلک صدر منی حیاءُ منک» و حیاء در این صورت مفعول لاجله می باشد.
508 ـ میزان الحکمه، ج 8، ح 14790.
509 ـ عوالی اللئالی، ج 1، ص 375.
510 ـ بحار الانوار، ج 72، ص 213، ح 4.
511 ـ نهج البلاغه، حکمت 330.
512 ـ فاطر، آیه 6.
513 ـ این تعبیر در هفت آیه از قرآن مجید درباره شیطان آمده است: بقره آیات 168 و 208؛ انعام، آیه 142؛ اعراف، آیه 22؛ یوسف، آیه 5؛ یس، آیه 60؛ زخرف، آیه 62.
514 ـ ابراهیم، آیه 22.
515 ـ نحل، آیات 99 و 100.
516 ـ طارق، آیه 17.
517 ـ بحار الانوار، ج 11، ص 326، ح 48.
518 ـ مدارک آن در همین جلد، ذیل دعای دوازدهم آمده است.
519 ـ این جمله را مرحوم اربلی در کشف الغمه، ج 2، ص 254 و علامه مجلسی در مرآه العقول، ج 11، ص 308 و بحار الانوار، ج 25، ص 205 با تعبیر «قوله» یا «روی عنه» که ظاهراً اشاره به کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است، آورده اند. مرحوم سید علی خان نیز در شرح صحیفه در آخر دعای سی و یکم از آن به عنوان حدیث مشهور یاد کرده است. بعضی از بزرگان این حدیث را جزء احادیث مجعول ذکر کرده اند در حالی که مدارک قابل توجهی دارد. (ر.ک: شرح احقاق الحق، ج 1،ص 335).
520 ـ انعام، آیه 31.
521 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 77.
522 ـ زمر، آیه 8.
523 ـ بقره، آیه 222.
524 ـ بحار الانوار، ج 87، ص 212.
525 ـ «عتیق» و «طلیق» هر دو معنای اسم مفعولی دارند.
526 ـ بقره، آیه 183.
527 ـ ر. ک: تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 309.
528 ـ در بعضی از نسخه های صحیفه به جای «یتصعد» «یتصعب» آمده است. که آن نیز از ماده «صعوبت» به معنای مشقت است.
529 ـ زمر، آیه 53.
530 ـ اعراف، آیه 200.
531 ـ اعراف، آیه 17.
532 ـ اسراء، آیه 64.
533 ـ بقره، آیه 268.
534 ـ نساء، آیه 120.
535 ـ غرر الحکم، ح 6937.
536 ـ تصنیف غرر الحکم، ح 7054.
537 ـ نمل، آیه 24.
538 ـ معروف چنین است که «وتین» را به معنای رگ گردن تفسیر می کنند در حالی که در متون لغت آن را به معنای رگ قلب تقسیر کرده اند؛ رگی که قلب را به وسیله آن به بدن مرتبط می شود و شاهرگی که خون را از قلب به بدن می رساند که اگر قطع شود انسان لحظه ای زنده نمی ماند (ر. ک: صحاح اللغه، مادّه «وتن»).
539 ـ امالی صدوق، ص 61.
540 ـ انسباب الاشراف، ج 7، ص 206 (به نقل از پیام امام (علیه السلام)، ج 13، ص 312).
541 ـ ارباب لغت تقریباً اتفاق نظر دارند که «وَلوع» (بر وزن قبول) مصدر و یا اسم مصدر است ولی در همه نسخه های صحیفه سجادیه «وُلوع» (بر وزن عبور) آمده که با قول لغویین هماهنگ نیست. درست است که مصدر در این گونه موارد به صورت مضموم می آید مانند «شروع» و «ظهور» و «عبور»، ولی رضی الدین استرآبادی در شرح شافیه تصریح می کند که در پنج مورد این قاعده استثنا خورده است: وضو،طهور، ولوع، وقود و قبول. (شرح شافیه، ج 1، ص 159).
542 ـ «جننأ» جمع «جنّه» به معنای سپر است که در میدان جنگ به وسیله آن خود را از ضربات دشمن می داشتند.
543 ـ محمد، آیه 22.
544 ـ اربعین شیخ بهایی، ص 61.
545 ـ این واژه در دعای «صباح» امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده است.
546 ـ کافی، ج 2، ص 699، ح 2.
547 ـ تحریم، آیه 6.
548 ـ شعرا، آیه 214.
549 ـ نهج البلاغه، نامه 47.
550 ـ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 498،ح 1427.
551 ـ کافی، ج 6، ص 434، ح 24.
552 ـ بحار الانوار، ج 1، ص 225، ح 17.
553 ـ ریاض العارفین، ص 219.
554 ـ اسراء، آیه 64.
555 ـ اعراف، آیه 27.
556 ـ انعام، آیه 112.
557 ـ اعراف، آیات 16 و 17.
558 ـ بحار الانوار، ج 81، ص 11، ح 87.
559 ـ باید توجه داشت که آنچه در قرآن مجید امروز مشهود است «خاتم» با فتح «ت» می باشد که قرائت عاصم است، ولی با بقیه قراء مشهور «خاتِم» را کسر «ت» خوانده اند که به معنای پایان دهنده است و هر دو قرائت به یک معنا باز می گردد، زیرا خاتَم به معنای چیزی است که با آن ختم می کنند و پایان می دهند.
560 ـ توبه، آیه 6.
561 ـ نوح، آیه 28.
562 ـ سنن ابی داود، ج 1، ص 247، ح 938.
563 ـ بقره، آیه 34.
564 ـ ص، آیه 76.
565 ـ رحمن، آیه 15.
566 ـ کهف، آیه 50.
567 ـ ص، آیات 79 ـ 81.
568 ـ برگرفته از کتاب A Study Of History
569 ـ حجر، آیه 42.
570 ـ صافات، آیه 30.
571 ـ کهف، آیه 50.
572 ـ کافی، ج 8، ص 384، ح 584.
573 ـ نهج البلاغه، نامه 69.
574 ـ بحار الانوار، ج 11، ص 133.
575 ـ همان، ج 2، ص 107، ح 4.
576 ـ منظور از قسم به طلاق این است که در میان گروهی از ناآگاهان معمول بود، وقتی می خواستند قسم بخورند می گفتند: تمام زنان ما مطلقه باشند اگر ما چنین کاری را کرده باشیم و یا اگر چنین کاری را انجام دهیم و معتقد بودند که با انجام آن کار، زنانشان مطلقه می شدند بی آن که صیغه طلاق و تشریفات آن جاری شود و این سبب گرفتاری شدید می شد.
577 ـ مجمع البیان، ج 1، ص 460.
578 ـ بحار الانوار، ج 11، ص 318، ح 20.
579 ـ همان، ص 317، ح 14.
580 ـ همان، ج 60، ص 216، ح 52.
581 ـ انعام، آیه 112.
582 ـ کافی، ج 2، ص 256، ح 17.
583 ـ نهج البلاغه، حکمت 251.
584 ـ نهج البلاغه، حکمت 387.
585 ـ «جدب» به معنای خشکسالی است و نقطه مقابل آن «خِصب» به معنای پر بارانی و فراوانی است.
586 ـ بعضی از ارباب «اسقا» و «سقی» را به یک معنا می دانند، ولی راغب در «مفردات» می گوید: «اسقاء» معنای کامل تری از «سقی» دارد. «اسقا» این است که (مثلاً) دلو آبی را در اختیار دیگری بگذارند که از آن بنوشد و سقی این است که (مثلاً) ظرف کوچکی از آب را که به اندازه یک بار نوشیدن است در اختیار دیگری بگذارند. بعضی دیگر گفته اند: فرق بین این دو در این است که سقی در جایی گفته می شود که با دست به دیگری آب بدهند و اسقاء آن است که او را به محلی هدایت کنند که آب در آن جاست. و نیز بعضی گفته اند: سقی در جایی گفته می شود که زحمتی برای آب دادن به دیگری نباشد اما «اسقاء» در جایی گفته می شود که مشتقی دارد. و بعضی نیز گفته اند: سقی این است که به انسانی آب بدهند و اسقاء این است که به حیوانات یا زمین زراعتی آب بدهند و آنچه مناسب کلام امام (علیه السلام) است این است که مراد از «اسقاء» در این جا نزول باران فراوان از سوی خداوند باشد.
587 ـ این احتمال نیز وجود دارد که «مغیث» نیز از ماده «غیث» به معنای باران گرفته شده باشد و «غیث» و «مغیث» در واقع با تأکید بر یکدیگر است به قرینه جمله بعد که «مریعاً ممرعاً» به صورت تأکید ذکر شده است.
588 ـ بقره، آیه 19.
589 ـ رعد، آیه 11.
590 ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 13، ح 2.
591 ـ سجده، آیه 27.
592 ـ قمر، آیات 11 و 12.
593 ـ احقاف، آیات 24 و 25.
---------------

------------------------------------------------------------

---------------

------------------------------------------------------------

عرفان اسلامی جلد 3 www.downloadbook.org