بخش چهارم
21. یَا اِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ فَکَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِی، وَکَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِی، وَکَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَهَا، وَلَمْ تُقَلِّدْنِی مَکْرُوهَ شَنَارِهَا، وَلَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعَایِبِی مِنْ جِیرَتِی، وَحَسَدَةِ نِعْمَتِکَ عِنْدِی.
22. ثُمَّ لَمْ یَنْهَنِی ذَلِکَ عَنْ أَنْ جَرَیْتُ اِلَى سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّی!
23. فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّی یَا اِلَهِی بِرُشْدِهِ، وَمَنْ أَغْفَلُ مِنِّی عَنْ حَظِّهِ وَمَنْ أَبْعَدُ مِنِّی مِنِ اسْتِصْلاحِ نَفْسِهِ حِینَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَیْتَ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ فِیمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ وَمَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِی الْبَاطِلِ، وَأَشَدُّ اِقْدَاماً عَلَى السُّوءِ مِنِّی حِینَ أَقِفُ بَیْنَ دَعْوَتِکَ وَدَعْوَةِ الشَّیْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَى غَیْرِ عَمىً مِنِّی فِی مَعْرِفَةٍ بِهِ وَلا نِسْیَانٍ مِنْ حِفْظِی لَهُ.
24. وَأَنَا حِینَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِکَ اِلَى الْجَنَّةِ، وَمُنْتَهَى دَعْوَتِهِ اِلَی النَّارِ.
ترجمه
21. «(خداوندا!) تو را سپاس مى گویم، زیرا چه بسیار عیوبى که من داشتم و تو پوشاندى و مرا رسوا نکردى و چه بسیار گناهانى که از من سر زد و تو آن ها را پوشاندى و مرا (در میان خلق) مشهور نساختى و چه بسیار عیب و عارها که من داشتم ولى تو پرده از آن برنداشتى و زشتى و ننگ ناپسند آن گناه را بر گردن من نیفکندى و زشتى آن را نه در برابر کسانى که در جست و جوى عیوب من هستند نشان دادى، نه دربرابر همسایگانم و نه حسودانى که نسبت به نعمت تو نزد من رشک مى برند.
437
22. به دنبال این محبت هایى که تو به من داشتى (با نهایت تأسف) این همه لطف و عنایت تو مرا از ادامه کارهاى بدى که از من مى دانستى بازنداشت.
23. خداى من! چه کسى نسبت به صلاح کار خود از من نادان تر است و چه کسى از بهره خود در زندگى از من غافل تر است؟ و چه کسى در اصلاح نفس خویش از من دورتر است در حالى که روزى هایى را که به من ارزانى داشته اى در معصیتت که مرا از آن نهى فرموده اى صرف کرده ام. «(خداوندا!) چه کسى از من بیشتر در باطل فرو رفته و گستاخانه تر به کار زشت پرداخته در حالى که در میان دعوت تو (براى اطاعت و بندگى و سرانجام سعادت جاویدان) و دعوت شیطان (به گناه و تیره روزى ابدى) قرار گرفته بودم و دعوت شیطان را پذیرفتم، بى آن که از شناخت او آگاه نباشم و اوصاف و دشمنى او را فراموش کرده باشم.
24. «(این پیروى از دعوت شیطان) در حالى است که من یقین دارم دعوت تو سرانجام مرا به بهشت مى رساند و عاقبت دعوت شیطان، آتش دوزخ است (ولى هواى نفس بر من غالب مى شود و پشت پا به یقین خود مى زنم، دعوت تو را رها کرده به دنبال دعوت شیطان مى روم).
خداوند ستّار العیوب است و شما هم!
امام (علیه السلام) در این بخش از دعا به مقام ستاریت خداوند اشاره کرده و پوشش عیوب و گناهان خود را که در سایه رحمت الهى و ستّاریت او حاصل شده یادآور مى شود و درواقع خدا را براى این نعمت بزرگ سپاس مى گوید، چراکه آشکار شدن گناهان و عیوب انسان سبب بى آبرویى او مى شود که حالت دردناک و رنج آورى است.
438
نخست عرضه مى دارد: «خداى من! تو را حمد و سپاس مى گویم زیرا چه بسیار عیوبى که من داشتم و تو پوشاندى و مرا رسوا نساختى»؛ (یَا اِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ فَکَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِی).
واژه «عَائِبَةٍ» به معناى عیب است و در بعضى از نسخ به جاى آن، واژه «عیب» آمده است.
و در جمله دوم همین معنا را به صورت دیگرى بیان مى کند، عرضه مى دارد : (خداوندا!) چه بسیار گناهانى که از من سرزد و تو آن ها را پوشاندى و مرا (در میان خلق) مشهور نساختى»؛ (وَکَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِی).
واژه «غَطَّیْتَهُ» از ریشه «غَطْى یا غَطْو» آمده که به معناى پوشانیدن چیزى است و گاه در امور مادى و گاه در امور معنوى به کار مى رود، مانند آنچه در کلام امام7 آمده است.
واژه «تَشْهَرْنِی» از ماده «شهرت» در اصل به معناى مشهور شدن در کارهاى زشت و ناپسند است، سپس به هر نوع مشهور شدنى اطلاق شده است.
و در جمله سوم عرضه مى دارد: «(خداوندا!) چه بسیار عیب و عارها که من به سراغ آن رفتم، ولى تو پرده از آن برنداشتى و زشتى و ننگ ناپسند آن گناه را بر گردن من نیفکندى و زشتى آن را نه دربرابر کسانى که در جست و جوى عیوب من هستند نشان دادى، نه دربرابر همسایگانم و نه حسودانى که نسبت به نعمت تونزدمن رشک مى برند»؛(وَکَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَافَلَمْ تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَهَا،وَلَمْ تُقَلِّدْنِی مَکْرُوهَ شَنَارِهَا،وَلَمْ تُبْدِسَوْءَاتِهَا لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعَایِبِی مِنْ جِیرَتِی، وَحَسَدَةِ نِعْمَتِکَ عِنْدِی).
واژه «شائبة» از ماده «شَوب» (بر وزن خوف) به معناى آلودگى و عیب و نقص است.
واژه «الممت» از ماده «المام» به معناى روى آوردن و توجه کردن به چیزى است.
439
واژه «شنار» به گفته نویسنده العین، یعنى عیب و عار و بدنامى.
واژه «سوءات» جمع «سوأة» در اصل به معناى هر چیزى است که انسان آن را ناخوشایند مى داند و جمعى از ارباب لغت معتقدند که این واژه در اصل به معناى عورت است، سپس به هر چیز یا کارى که ناپسند باشد اطلاق شده است. در کلام امام (علیه السلام) به معناى کارهاى زشت و معاصى است.
به هر حال روشن است که اگر ستاریت خداوند نباشد، انسان نیز که خالى از عیوب نیست، هرگاه این عیوب به دست حسودان و دشمنان و عیب جویان بیفتد، آبروى انسان را مى برند و دردسرهایى مى آفرینند، ولى هنگامى که به لطف خداونداین عیوب پوشانده شد،آن هادرکوشش هاى تخریبى خودناکام مى شوند.