فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد 3(شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

شرح و تفسیر

قطره اشکى که از خوف خدا مى ریزد

امام (علیه السلام) در آغاز این بخش سه درخواست از خدا دارد :
نخست عرضه مى دارد: «خداوندا! بر محمد و آلش درود فرست! از من روى مگردان، من به سوى تو آمدم»؛ (اِلَهِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَلا تُعْرِضْ عَنِّی وَقَدْ أَقْبَلْتُ عَلَیْکَ).
سپس عرض مى کند: «(خداوندا!) محرومم نکن، من به تو مشتاقم»؛ (وَلاتَحْرِمْنِی وَقَدْ رَغِبْتُ اِلَیْکَ).
و در آخر عرضه مى دارد: «مرا از خود مران و دست رد به سینه من مزن، من در حضورت ایستاده ام»؛ (وَلا تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ وَقَدِ انْتَصَبْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ).
واژه «تَجْبَهْنِی» از ماده «جَبه» (بر وزن جبر) در اصل به معناى زدن به پیشانى کسى و او را به عقب راندن است و معادل آن در فارسى «دست رد به سینه کسى گذاشتن» مى باشد.
واژه «انْتَصَبْتُ» از ماده «نصب» در اصل به معناى راست ایستادن دربرابر شخص یا چیزى است.
با توجه به این که هدف اصلى این دعا تقاضاى عفو و گذشت، از پروردگار است این جمله هاى سه گانه به منزله آماده سازى دعاکننده براى این تقاضاست، چرا که انسان اگر عفو و گذشت از کسى مى خواهد باید به سوى او برود و مشتاق او باشد و دربرابر او تمام قد بایستد و آماده اجراى فرمان شود.
20. (خداوندا!) تمام این حالات به خاطر شرمندگى من از اعمال زشت من است و به همین دلیل صدایم از ناله و فریاد به سوى تو خاموش شده و زبانم از مناجاتت الکن و ناتوان است.
430
در جمله بعد، امام (علیه السلام) با تکیه بر دو وصف از اوصاف حمیده پروردگار، دو تقاضا از او مى کند: «خداوندا! تو کسى هستى که خود را به رحمت و رحمانیت توصیف کردى، بنابراین بر محمد و آلش درود فرست و مرا مشمول رحمتت قرار ده»؛ (أَنْتَ الَّذِی وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِالرَّحْمَةِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَارْحَمْنِی).
این توصیف در آیات متعددى از قرآن مجید آمده است، ازجمله در آیه 54 سوره انعام مى خوانیم: (وَاِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)؛ «هرگاه کسانى که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آن ها بگو: «سلام بر شما!پروردگارتان رحمت را برخود لازم شمرده است تا اگر کسى از شما کار بدى از روى نادانى انجام دهد، سپس توبه و اصلاح و جبران نماید، مشمول رحمت خدا شود؛ زیرا او آمرزنده و مهربان است».
و در سوره حمد نیز این توصیف به روشنى آمده است و در آغاز تمام سوره هاى قرآن ـ به جز سوره برائت ـ بسم الله الرحمن الرحیم آمده است که خدا را به رحمت عام و خاص توصیف مى کند و درواقع کمتر صفتى از صفات خداست که مانند رحمانیت و رحیمیت در قرآن توصیف شده باشد.
امام (علیه السلام) عرضه مى دارد: اکنون که چنین است من بر اساس آنچه تو وصف خود قرار داده اى از تو تقاضا دارم.
سپس عرضه مى دارد: «اکنون که تو خود را صاحب عفو و بخشش مى دانى مرا مشمول عفو خود قرار ده!»؛ (وَأَنْتَ الَّذِی سَمَّیْتَ نَفْسَکَ بِالْعَفْوِ(501) فَاعْفُ عَنِّی).
تعبیر به «سَمَّیتَ» نیز شبیه تعبیر به «وَصَفتَ» مى باشد و در هر دو صورت امام (علیه السلام) دست توسل به دامان اوصاف خداوند مى زند و تقاضاى آثار آن را دارد.
431
البته «توصیف» به معناى بیان وصف چیزى است و «تسمیه» بیان نام چیزى مى باشد، ولى در این جا لازمه نام گذارى خداوند به صاحب عفو بودن، توصیف اوست و تمام اسامى خداوند مفهوم وصفى دارد.
این سخن درواقع اشاره به آیات قرآن مجید است، ازجمله درباره «مستضعفین» مى فرماید: (فَأُولئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً)؛ «امید است که خداوند، آن ها را مورد عفو قرار دهد؛ و خداوند، بخشنده و آمرزنده است».(502)
واژه «عفو» در اصل به معناى محو کردن است و در این جا به معناى محو گناه و آمرزش آن است، ولى واژه «رحمت» مفهوم اعمى دارد که هم شامل عفو از گناه مى شود و هم بخشیدن نعمت و ثواب هایى بدون این که گناهى در کار باشد.
بنابراین امام (علیه السلام) براى این که مشمول رحمت و عفو الهى شود از نام ها و اوصاف او استمداد مى کند؛ نام ها و اوصافى که خود پروردگار براى خود برگزیده، و این لطیف ترین تعبیر براى تقاضاى عفو و رحمت الهى است.
در جمله بعد، امام (علیه السلام) عرضه مى دارد: «(خداوندا! تمام آثار توبه در من نمایان است) اى خداى من تو مى بینى که چشمم از خوف تو اشکبار است و قلبم از ترس تو مضطرب و هراسان و اعضایم از هیبتت لرزان است (با این حال چگونه ممکن است توبه مرا نپذیرى و مرا مشمول عفو خود نسازى!)»؛ (قَدْ تَرَى یَا اِلَهِی، فَیْضَ دَمْعِی مِنْ خِیفَتِکَ، وَوَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیَتِکَ، وَانْتِقَاضَ جَوَارِحِی مِنْ هَیْبَتِکَ).
«فَیْض» در اصل به معناى ریزش براثر پر شدن ظرف است؛ هنگامى که انسان ناراحت مى شود اگر ناراحتى زیاد نباشد چشم او پر از اشک مى شود بى آن که جریان یابد، اما هنگامى که ناراحتى به مرحله شدید رسید، اشک ها بر صورت
432
جارى مى شود و «فیضِ اشک» در چنین حالتى گفته مى شود، همان گونه که در این آیه شریفه آمده است: (وَلاَ عَلَى الَّذینَ اِذا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ مَآ أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ)؛ «و نیز گناهى نیست بر کسانى که وقتى نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبى براى جهاد سوار کنى، گفتى : «مرکبى که شما را بر آن سوار کنم، در اختیار ندارم». از نزد تو بازگشتند در حالى که چشمانشان از اندوه اشکبار بود؛ زیرا چیزى نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (و با آن به میدان جهاد بروند)».(503 )
«وَجِیب» از ماده «وَجب»به دو معنا آمده است: یکى ثبوت، و واجبات را از این جهت واجب مى گویند که لازم و ثابت است؛ و دیگرى به معناى سقوط و از کار افتادن است و هنگامى که این واژه در مورد قلب به کار رود، به گفته بسیارى از ارباب لغت، به معناى شدت ضربان و اضطراب قلب است ومنظور امام (علیه السلام) نیز همین است که از ترس تو قلب من به ضربان و تپش و اضطراب افتاده است.
اما «خوف» و «خشیت» از نظر معنا نزدیک به هم اند. به گفته راغب در مفردات، «خوف» در جایى گفته مى شود که ترس انسان را فرامى گیرد، ولى «خشیت» ترسى است که همراه با درک عظمت کسى باشد که از او ترسان است و این حالتى است که براى ارباب معرفت وعاشقان حقیقت پیدا مى شود، و لذا در قرآن مجید مى خوانیم: (اِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ)؛ «و تنها از میان بندگان او، دانشمندان خداترس اند (ترسى آمیخته با درک عظمت پروردگار)».(504 )
واژه «انْتِقَاضَ» از ماده «نَقض» به معناى واتابیدن (چیز تابیده اى را باز کردن) است و «انتقاض جوارح» به معناى لرزش آن هاست.
در نسخه اى نیز «انْتِفَاضَ» آمده که از ماده «نفض» به معناى تکاندن چیزى
433
است، مانند تکاندن لباسى که خاک آلود باشد و در کلام امام (علیه السلام) نیز به معناى لرزش اندام است و در هر دو صورت معنا یکى است و امام (علیه السلام) مى خواهد عرض کند: خداوندا! از هیبت تو اندام من مى لرزد و نشانه هاى توبه در من آشکار است.
«هیبة» از ماده «هَیب» (بر وزن حمد) به معناى ترسیدن از کسى یا چیزى است سپس به معناى احترام گذاشتن به کسى آمده است؛ گویى عظمت مقام او شخص احترام گذارنده را به ترس وامى دارد.
و این گونه امام (علیه السلام) تمام آثار توبه را در خویش، ابراز مى دارد، آثار باطنى و آثار ظاهرى؛ تپیدن قلب در باطن و جارى شدن اشک و لرزش بدن در ظاهر.
بنابراین کسانى که گناه مى کنند و هیچ یک از آثار توبه در آن ها نمایان نیست و به گفته شیخ بهایى:
نه اشکِ روان نه رخِ زردى******الله الله چه تو بى دردى!
توبه آن ها صورى است و در اعماق وجود آن ها ندامت و پشیمانى از خطاها وجود ندارد.
در حدیثى که مرحوم صدوق در خصال آورده، امام سجاد على بن الحسین (علیه السلام) مى فرماید: «مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبُّ اِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَطْرَتَیْنِ: قَطْرَةِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَطْرَةِ دَمْعَةٍ فِی سَوَادِ اللَّیْلِ لا یُرِیدُ بِهَا عَبْدٌ اِلاَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ؛ هیچ قطره اى در پیشگاه خداوند متعال از دو قطره محبوب تر نیست: قطره خونى که در جهاد فى سبیل الله ریخته شود و قطره اشکى که در تاریکى شب (از چشم مؤمنى) سرازیر گردد، در حالى که جز خدا را در نظر نداشته باشد».(505)
در حدیث دیگرى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم: «مَا مِنْ عَیْنٍ اغْرَوْرَقَتْ فِی دُمُوعِهَا مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ اِلاَّ حَرَّمَهَا عَلَى النَّارِ فَاِنْ سَالَتْ دُمُوعُهَا عَلَى خَدِّ صَاحِبِهَا لَمْ یَرْهَقْ وَجْهَهُ
434
قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ؛ هیچ چشمى از ترس خدا اشک آلود نمى شود مگر این که آن چشم را بر آتش حرام مى کند و اگر اشک بر صورت جارى شد، چنین صورتى در روز قیامت غبار و غم و ذلت بر آن نمى نشیند».(506)
آنگاه امام (علیه السلام) در جمله بعد عرضه مى دارد: «(خداوندا!) تمام این حالات به خاطر شرمندگى من از اعمال زشت من است وبه همین دلیل صدایم از ناله و فریاد به سوى تو خاموش شده و زبانم از مناجاتت الکن و ناتوان است»؛ (کُلُّ ذَلِکَ حَیَاءٌ مِنْکَ(507) لِسُوءِ عَمَلِی، وَلِذَاکَ خَمَدَ صَوْتِی عَنِ الْجَأْرِ اِلَیْکَ، وَکَلَّ لِسَانِی عَنْ مُنَاجَاتِکَ).
«جأر» در اصل از ماده «جؤار» (بر وزن غبار) گرفته شده و به معناى آواى چهارپایان و وحوش است که بى اختیار هنگام درد و رنج سرمى دهند؛ سپس به عنوان کنایه در تمام ناله هایى که بى اختیار از درد و رنج برمى خیزد استعمال شده است.
«خَمَدَ» از ماده «خمود» در اصل به معناى خاموش شدن آتش است، سپس به کار کسانى که به هر دلیلى از فعالیت بازمى ایستند اطلاق مى شود.
«کَلّ» از ماده «کَلال» در اصل به معناى کند شدن شمشیر و مانند آن است و به اشخاصى که از انجام کارى خسته و ناتوان مى شوند اطلاق مى شود.
امام (علیه السلام) در این بخش از دعا حال تضرع خود را از طریق دیگرى بیان مى دارد و آن این که وقتى شرم و حیا براثر انجام کارهاى خلاف بر انسان عارض مى شود،
435
صدایش خاموش یا آهسته مى گردد و آن ناله و فریاد را که دردمندان مى کشند فراموش مى کند و زبانش از مناجات بازمى ایستد، و لذا عرضه مى دارد: خداوندا! من براثر سوء اعمال و شرم و حیا به چنین حالتى گرفتار شده ام؛ در پیشگاه تو صدایم خاموش و زبانم از کار افتاده است.
436

بخش چهارم

21. یَا اِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ فَکَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِی، وَکَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِی، وَکَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَهَا، وَلَمْ تُقَلِّدْنِی مَکْرُوهَ شَنَارِهَا، وَلَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعَایِبِی مِنْ جِیرَتِی، وَحَسَدَةِ نِعْمَتِکَ عِنْدِی.

22. ثُمَّ لَمْ یَنْهَنِی ذَلِکَ عَنْ أَنْ جَرَیْتُ اِلَى سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّی!

23. فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّی یَا اِلَهِی بِرُشْدِهِ، وَمَنْ أَغْفَلُ مِنِّی عَنْ حَظِّهِ وَمَنْ أَبْعَدُ مِنِّی مِنِ اسْتِصْلاحِ نَفْسِهِ حِینَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَیْتَ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ فِیمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ وَمَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِی الْبَاطِلِ، وَأَشَدُّ اِقْدَاماً عَلَى السُّوءِ مِنِّی حِینَ أَقِفُ بَیْنَ دَعْوَتِکَ وَدَعْوَةِ الشَّیْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَى غَیْرِ عَمىً مِنِّی فِی مَعْرِفَةٍ بِهِ وَلا نِسْیَانٍ مِنْ حِفْظِی لَهُ.

24. وَأَنَا حِینَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِکَ اِلَى الْجَنَّةِ، وَمُنْتَهَى دَعْوَتِهِ اِلَی النَّارِ.
ترجمه
21. «(خداوندا!) تو را سپاس مى گویم، زیرا چه بسیار عیوبى که من داشتم و تو پوشاندى و مرا رسوا نکردى و چه بسیار گناهانى که از من سر زد و تو آن ها را پوشاندى و مرا (در میان خلق) مشهور نساختى و چه بسیار عیب و عارها که من داشتم ولى تو پرده از آن برنداشتى و زشتى و ننگ ناپسند آن گناه را بر گردن من نیفکندى و زشتى آن را نه در برابر کسانى که در جست و جوى عیوب من هستند نشان دادى، نه دربرابر همسایگانم و نه حسودانى که نسبت به نعمت تو نزد من رشک مى برند.
437
22. به دنبال این محبت هایى که تو به من داشتى (با نهایت تأسف) این همه لطف و عنایت تو مرا از ادامه کارهاى بدى که از من مى دانستى بازنداشت.
23. خداى من! چه کسى نسبت به صلاح کار خود از من نادان تر است و چه کسى از بهره خود در زندگى از من غافل تر است؟ و چه کسى در اصلاح نفس خویش از من دورتر است در حالى که روزى هایى را که به من ارزانى داشته اى در معصیتت که مرا از آن نهى فرموده اى صرف کرده ام. «(خداوندا!) چه کسى از من بیشتر در باطل فرو رفته و گستاخانه تر به کار زشت پرداخته در حالى که در میان دعوت تو (براى اطاعت و بندگى و سرانجام سعادت جاویدان) و دعوت شیطان (به گناه و تیره روزى ابدى) قرار گرفته بودم و دعوت شیطان را پذیرفتم، بى آن که از شناخت او آگاه نباشم و اوصاف و دشمنى او را فراموش کرده باشم.
24. «(این پیروى از دعوت شیطان) در حالى است که من یقین دارم دعوت تو سرانجام مرا به بهشت مى رساند و عاقبت دعوت شیطان، آتش دوزخ است (ولى هواى نفس بر من غالب مى شود و پشت پا به یقین خود مى زنم، دعوت تو را رها کرده به دنبال دعوت شیطان مى روم).