فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد 3(شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

زمینه هاى روحى توبه

امام (علیه السلام) در بخش دوم این دعا بعد از بیان صفات کریمه خداوند، به بیان صفات خود مى پردازد و براى انجام اطاعت پروردگار اظهار آمادگى کرده و به گناهان خویش در پیشگاه او اقرار مى کند و این گونه با آن خطاب ها و این اعتراف ها، زمینه عفو پروردگار را کاملاً آماده مى سازد.
نخست عرضه مى دارد: «اى معبود من! من همان بنده اى هستم که او را به دعا کردن امر فرمودى، هم اکنون به پیشگاه تو آمده ام و امرت را اطاعت مى کنم و پیوسته مى گویم: آماده ام، آماده ام و عرضه مى دارم: پروردگارا! من همان بنده اى هستم که در حضورت به خاک مذلت افتاده ام»؛ (وَأَنَا، یَا اِلَهِی، عَبْدُکَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ فَقَالَ: لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ، ها أَنَا ذَا، یَا رَبِّ، مَطْرُوحٌ بَیْنَ یَدَیْکَ).
واژه «لبیک» به گفته بعضى از ارباب لغت، از ماده «لبَّ» به معناى در مکانى ماندن و آماده اطاعت بودن است و به عقیده بعضى دیگر، از ماده «ألبّ» است که آن نیز به معناى اقامت در محلى براى انجام کارى است و بعضى نیز آن را از ماده «لَبَى» به معناى پاسخ گفتن و اعلام آمادگى مى دانند.
422
و اگر معناى اول را ترجیح دهیم «یا» براى تثنیه است و مفهومش اظهار اطاعت مضاعف است.
به هر حال، این واژه در جایى گفته مى شود که کسى، دیگرى را صدا مى کند و او در پاسخ مى گوید: آماده ام، آماده، و این که در مراسم حج «لبیک» گفته مى شود براى این است که خداوند حاجیان را به زیارت خانه اش دعوت کرده و آن ها اظهار مى دارند: دعوت تو را پذیرفتیم و گوش به فرمانیم.
واژه «سعدیک» نیز تثنیه «سعد» است و در این جا به معناى مساعدت مى باشد، یعنى در راه اطاعت فرمان تو آماده مساعدت و فرمان بردارى هستم.
در هر صورت، امام (علیه السلام) بعد از این که فرمان خدا را مبنى بر دعا کردن بندگان یادآورى مى کند، عرضه مى دارد: «پروردگارا! اطاعت مى کنم و رو به دعا مى آورم و از تو تقاضا مى کنم».
سپس در نهایت خضوع عرضه مى دارد: «خدایا! من در پیشگاهت گویى به زمین افتاده ام و نهایت خضوع را دارم». این همان حالتى است که در حال سجده براى انسان رخ مى دهد. در آستان خداوند پیشانى خود را که برترین عضو اوست، بر خاک مى نهد و خضوع را به نهایت مى رساند.
واژه «بین یدیک» (در پیشگاه تو) اشاره به حضور خداوند در همه جا و در برابر همگان است.
سپس در ادامه اعترافات خود، عرضه مى دارد: «خداوندا! من همان کسى هستم که گناهان، پشتم را سنگین کرده است»؛ (أَنَا الَّذِی أَوْقَرَتِ الْخَطَایَا ظَهْرَهُ).
«و همان کسى هستم که گناهان، عمرم را بر باد داده است»؛ (وَأَنَا الَّذِی أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ).
«و همان کسى هستم که براثر جهل و نادانى تو را معصیت کردم، در حالى که تو سزاوار چنین نافرمانى اى نبودى»؛ (وَأَنَا الَّذِی بِجَهْلِهِ عَصَاکَ، وَلَمْ تَکُنْ أَهْلاً مِنْهُ لِذَاکَ).
423
«اوقر» از ماده «وقر» به معناى سنگینى است، هرچند بیشتر به معناى سنگینى در گوش به کار مى رود، ولى مفهوم آن عام است و از آن جا که بار زیاد، سنگین است، واژه «وقر» به معناى چنین بارهایى استعمال مى شود و در کلام امام (علیه السلام) منظور همین است. گناهان را به بار سنگینى تشبیه کرده که انسان بر دوش خود مى کشد و آن را به محشر مى برد.
امام (علیه السلام) در این سه جمله در پیشگاه خداوند به گناه و خطاى خویش اعتراف مى کند، ولى با سه تعبیر مختلف؛ در یکى گناهان را شىء سنگینى مى شمرد که بر دوش انسان سنگینى مى کند، در تعبیر دیگر، آن را چیزى مى داند که عمر را بر باد مى دهد و در سومى سرچشمه آن را جهل و نادانى معرفى مى کند.
بهترین راه براى توبه در پیشگاه خداوند اعتراف به گناه است و بدون آن، توبه مفهومى ندارد. کسانى که در مقام عذرخواهى، گناهان خود را توجیه مى کنند درحقیقت توبه کار نیستند، چراکه به گناه خویش اعتراف نمى کنند، بلکه گناه را به صورت یک کار صحیح نشان مى دهند. ولى آن کس که با عبارات مختلف اعتراف مى کند، نهایت آمادگى را براى توبه اظهار داشته است.
جهل در این جا یا به معناى نادانى مطلق نسبت به احکام خداوند یا موضوع احکام اوست، یا به معناى کارهاى جاهلانه اى است که انسان با آگاهى انجام مى دهد، که در تعبیرات روزانه به آن ندانم کارى مى گوییم.
به تعبیر دیگر، اگر جهل در این جا به معناى عدم علم باشد، تکلیفى باقى نخواهد بود، بنابراین جهل به معناى عدم تدبر در عاقبت کار و نتایج عمل است، نظیر آنچه در آیه شریفه 17 سوره نساء آمده است: (اِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً)؛ «پذیرش توبه از سوى خدا، تنها براى کسانى است که کار بد را از روى جهالت انجام مى دهند، سپس به زودى توبه مى کنند. خداوند، توبه چنین کسانى را مى پذیرد و خدا دانا و حکیم است».
424
روشن است که منظور از جهالت در این آیه همان طغیان غرایز و هوس هاى سرکش و چیره شدن آن بر نیروى عقل و ایمان است. در این حالت، گرچه علم انسان به گناه از بین نمى رود، ولى تحت تأثیر آن غرایز سرکش قرار گرفته و اثر خود را از دست مى دهد.
همان گونه که امام (علیه السلام) در دعاى معروف ابوحمزه عرضه مى دارد: «اِلَهِی لَمْ أَعْصِکَ حِینَ عَصَیْتُکَ وَأَنَا بِرُبوُبِیَّتِکَ جاحِدٌ، وَلا بِأَمْرِکَ مُسْتَخِفٌّ، وَلا لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ، وَلا لِوَعِیدِکَ مُتَهاوِنٌ، وَلکِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ وَسَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَغَلَبَنِی هَوایَ؛ خداى من! هنگامى که به معصیت تو پرداختم، نه به خاطر انکار خداوندى تو بود ونه به خاطر خفیف شمردن امر تو و نه مجازات تو را کم اهمیت دانستم و نسبت به آن بى اعتنا بودم و نه وعده کیفرت را سبک شمردم، بلکه خطایى بود که در برابر من قرارگرفت و نفس اماره،حق رابرمن مشتبه کرد و هوى و هوس بر من چیره شد».
درادامه همین دعاى شانزدهم نیز به تعبیرات مشابه این برخورد خواهیم کرد.
نظیر همین معنا در سوره یوسف آیه 33 آمده است: (وَاِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّى کَیْدَهُنَّ أَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ)؛ «و اگر مکر و نیرنگ آن ها را از من بازنگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود».
اشاره به این که اگر حمایت پروردگار نباشد، آن همه وسوسه ها ممکن است مؤثر واقع شود و انسان راه خطا بپوید.
به هر حال، امام (علیه السلام) در این دعا به صورت بسیار حساب شده اى مقصود خود را که عفو الهى است، دنبال مى کند؛ نخست، صفات جمال و جلال و مقام رحمانیت و رحیمیت خدا را ذکر مى کند و بعد کاستى هاى خود را بیان مى دارد.
آنگاه در حالت خوف و رجا تقاضاى خویش را که همان عفو الهى است در چهار سؤال پى درپى عنوان مى کند؛ عرضه مى دارد: «(خداى من!) آیا به کسى که به درگاه تو دعا مى کند، ترحم مى نمایى تا در دعا کردن بکوشم؟»؛ (هَلْ أَنْتَ، یَا اِلَهِی، رَاحِمٌ مَنْ دَعَاکَ فَأُبْلِغَ فِی الدُّعَاءِ).
425
«و آیا کسى را که در درگاه تو گریه مى کند، مى بخشى تا در گریه کردن شتاب کنم؟»؛ (أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَکَاکَ فَأُسْرِعَ فِی الْبُکَاءِ).
«و آیا از کسى که پیشانى خود را در پیشگاهت به خاک مذلّت نهاده، گذشت خواهى کرد (که من به این کار ادامه دهم)؟»؛ (أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَکَ وَجْهَهُ تَذَلُّلاً).
و آیا کسى را که با توکل بر تو از فقرش به پیشگاهت شکایت مى کند، بى نیاز خواهى کرد؟»؛ (أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَکَا اِلَیْکَ فَقْرَهُ، تَوَکُّلاً).
واژه «عَفَّرَ» از ماده «تعفیر» به معناى به خاک مالیدن است و در این جا یعنى سجود در پیشگاه خدا بر خاک (مانند مهر).
امام (علیه السلام) گرچه این چهار جمله را به صورت استفهام بیان فرموده (زیرا اولى را با «هل» شروع کرده و بقیه را با «ام» بر آن عطف نموده است) ولى به یقین منظور در این جا استفهام نیست، چراکه در رحمانیت و رحیمیت و غفران الهى شک و تردیدى وجود ندارد، و لذا گفته اند که در این جا استفهام به معناى تأکید و اثبات است. بنابراین، معناى جمله «هل انت ...» این است که به یقین تو رحم مى کنى به کسى که تو را بخواند و به همین دلیل من در دعا کردن اصرار مى کنم و به یقین تو کسى را که به پیشگاهت گریه کند مى بخشى و به همین دلیل من در گریه کردن شتاب مى کنم و به یقین کسى که صورت خود را در خاک مذلت در پیشگاه تو بگذارد از گناهانش مى گذرى و به یقین کسى که شکایت به نزد تو بیاورد مشکلات او را حل خواهى کرد.
واژه «اُبلِغَ» از ماده «ابلاغ» به معناى رساندن است و در کتب اهل لغت به معناى تأکید و مبالغه و تلاش نیامده است، در حالى که در کلام امام (علیه السلام) همین معنا را مى دهد، به همین دلیل بعضى از شارحین معتقدند که این واژه در اصل «اُبالغَ» بوده که به معناى اصرار و مبالغه کردن است و چون در رسم الخط قدیم گاهى
426
به جاى الف معمولى، الف کوتاهى مى گذاشتند، گفته اند: صحیح، «فَاُبَالِغَ فِی الدُّعَا» است که سخن مناسبى به نظر مى رسد.(499 )
واژه «بکاک» در این جا به معناى «بکا الیک» یا «بکا عندک» است و معناى جمله چنین مى شود: «خداوندا! تو کسى را که در پیشگاهت (به خاطر گناهانش) گریه کند، مى بخشى».
به هر حال، امام (علیه السلام) درمجموعِ این چهار جمله یک حقیقت را به بیان هاى مختلف در پیشگاه خدا عرضه مى دارد و آن این که خداوند، هم رحیم است، هم غافر، هم داراى گذشت و هم بى نیازکننده، به همین دلیل ما به درگاه او مى رویم و با اشک و آه و توبه از گناه و توکل بر ذات پاکش آمرزش گناهانمان را مى طلبیم.
امام (علیه السلام) در پایان این بخش از دعا با اظهار امیدوارى کامل به لطف پروردگار عرضه مى دارد: «خداوندا! نومید مکن کسى را که غیر از تو عطا کننده اى نمى یابد و کسى را که با غیر تو از تو بى نیاز نمى شود، وامگذار!»؛ (اِلَهِی لا تُخَیِّبْ مَنْ لا یَجِدُ مُعْطِیاً غَیْرَکَ، وَلا تَخْذُلْ مَنْ لا یَسْتَغْنِی عَنْکَ بِأَحَدٍ دُونَکَ).
این دو جمله (لا تخیب... و لا تخذل...) گرچه به صورت جمله نهى است، ولى مفهوم آن جمله خبریه است؛ یعنى مى دانم که نومید نمى کنى و خوار نمى سازى، و درواقع با این دو جمله از خداوند تقاضاى عطا و یارى مى کند.
این جمله شبیه عبارتى است که در آیه شریفه 112 سوره انبیاء آمده است، آن جا که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عرضه مى دارد: (رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ)؛ «پروردگارا! به حق داورى فرما (و این طغیانگران را کیفر ده)! و از پروردگار رحمان دربرابر نسبت هاى نارواى شما استمداد مى طلبم».
427
به یقین خداوند حکم به حق مى کند و این درواقع تقاضایى است به این صورت: «خداوندا! حکم حقت را آشکار ساز» و از قبیل قید توضیحى است.(500 )
درواقع این دو جمله پیام روشنى دارد و آن این است که وقتى به پیشگاه پروردگار مى رویم، باید از همه قطع امید کنیم و تنها دل به او ببندیم؛ چراکه عطاکننده حقیقى تنها اوست و همچنین تنها از او یارى بطلبیم، چرا که هیچ کس جز او بى نیاز کننده نیست.
428

بخش سوم :

17. اِلَهِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَلا تُعْرِضْ عَنِّی وَقَدْ أَقْبَلْتُ عَلَیْکَ، وَلاتَحْرِمْنِی وَقَدْ رَغِبْتُ اِلَیْکَ، وَلا تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ وَقَدِ انْتَصَبْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ.

18. أَنْتَ الَّذِی وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِالرَّحْمَةِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَارْحَمْنِی، وَأَنْتَ الَّذِی سَمَّیْتَ نَفْسَکَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّی.

19. قَدْ تَرَى یَا اِلَهِی، فَیْضَ دَمْعِی مِنْ خِیفَتِکَ، وَوَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیَتِکَ، وَانْتِقَاضَ جَوَارِحِی مِنْ هَیْبَتِکَ.

20. کُلُّ ذَلِکَ حَیَاءٌ مِنْکَ لِسُوءِ عَمَلِی، وَلِذَاکَ خَمَدَ صَوْتِی عَنِ الْجَأْرِ اِلَیْکَ، وَکَلَّ لِسَانِی عَنْ مُنَاجَاتِکَ.
ترجمه
17. خداوندا! بر محمد و آلش درود فرست! از من روى مگردان، من به سوى تو آمدم؛ (خداوندا!) محرومم نکن، من به تو مشتاقم؛ مرا از خود مران و دست رد به سینه من مزن، من در حضورت ایستاده ام.
18. خداوندا! تو کسى هستى که خود را به رحمت و رحمانیت توصیف کردى، بنابراین بر محمد و آلش درود فرست و مرا مشمول رحمتت قرار ده! اکنون که تو خود را صاحب عفو و بخشش مى دانى مرا مشمول عفو خود قرار ده!
19. (خداوندا! تمام آثار توبه در من نمایان است) اى خداى من تو مى بینى که چشمم از خوف تو اشکبار است و قلبم از ترس تو مضطرب و هراسان و اعضایم از هیبتت لرزان است (با این حال چگونه ممکن است توبه مرا نپذیرى و مرا مشمول عفو خود نسازى!).
429

شرح و تفسیر