بخش دوم
15. اللَّهُمَّ وَلِی اِلَیْکَ حَاجَةٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِی، وَتَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِیَلِی، وَسَوَّلَتْ لِی نَفْسِی رَفْعَهَا اِلَى مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ اِلَیْکَ، وَلا یَسْتَغْنِی فِی طَلِبَاتِهِ عَنْکَ، وَهِیَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ، وَعَثْرَةٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ.
16. ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی، وَنَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلَّتِی، وَرَجَعْتُ وَنَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی.
17. وَقُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً وَأَنَّى یَرْغَبُ مُعْدِمٌ اِلَى مُعْدِمٍ.
18. فَقَصَدْتُکَ، یَا اِلَهِی، بِالرَّغْبَةِ، وَأَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَائِی بِالثِّقَةِ بِکَ.
19. وَعَلِمْتُ أَنَّ کَثِیرَ مَا أَسْأَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ، وَأَنَّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ، وَأَنَّ کَرَمَکَ لا یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ، وَأَنَّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَى مِنْ کُلِّ یَدٍ.
ترجمه
15. خداوندا! من حاجتى به درگاه تو دارم که توان من از آن قاصر و چاره جویى هاى من از آن بریده شده و نفْس من، در نظرم چنین جلوه داده که حاجتم را به نزد مخلوقى ببرم که او حاجات خویش را به درگاه تو مى آورد و در خواسته هایش از تو بى نیاز نیست، (به یقین) این عرض حاجت به غیر تو لغزشى است از لغزش هاى خطاکاران و سقوطى است از سقوط گنهکاران.
16. (خداوندا!) بعد از این اشتباه، به سبب یادآورى و هشدارت نسبت به من، از
311
خواب غفلت بیدار شدم و با توفیق و تأیید تو از لغزشم برخاستم و به درگاه تو بازگشتم و با کمک تو از خطاهایم کناره گیرى کردم.
17. خداوندا! در این حالت گفتم: پاک و منزه است پروردگارم! چگونه شخص نیازمندى از نیازمند دیگر تقاضا مى کند و چگونه تهى دست و بینوایى به تهى دست و بینواى دیگر روى مى آورد!
18. حال که چنین است من مشتاقانه براى حلّ مشکلاتم به سوى تو آمدم و با اعتماد کامل امیدم را به تو بستم.
19. خداوندا! من مى دانم حاجات بسیارى که از تو مى خواهم در برابر قدرت تو ناچیز است و هدایاى بزرگى که از تو مى طلبم دربرابر توان و دارایى تو حقیر و کوچک است، «(خداوندا! مى دانم) کرم تو دربرابر تقاضاى درخواست کنندگان محدود نمى شود و (نیز مى دانم) دست عطا وجود تو از هر دستى بالاتر است.
پناه بردن به غیر تو اشتباه بود
امام (علیه السلام) در این بخش از دعا که بعد از خطاب هاى مختلف نسبت به خداوند متعال و توصیف او به رحمت ورحمانیت و عطا و احسان، و توجه او به همه بندگان مى باشد، بعد از این مقدمات به سراغ عرض حاجت مى رود و عرضه مى دارد: «خداوندا! من حاجتى به درگاه تو دارم که توان من از آن قاصر و چاره جویى هاى من از آن بریده شده و نفْس من، در نظرم چنین جلوه داده که حاجتم را به نزد مخلوقى ببرم که او حاجات خویش را به درگاه تو مى آورد و در خواسته هایش از تو بى نیاز نیست»؛ (اللَّهُمَّ وَلِی اِلَیْکَ حَاجَةٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِی، وَتَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِیَلِی، وَسَوَّلَتْ لِی نَفْسِی رَفْعَهَا اِلَى مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ اِلَیْکَ، وَلا یَسْتَغْنِی فِی طَلِبَاتِهِ عَنْکَ).
312
برخى از ارباب لغت مانند راغب در مفردات «جَهد» و «جُهد» را به یک معنا مى دانند و آن کوشش و تلاش براى انجام کارى است و گاه گفته شده که «جَهد» به معناى مشقت و سختى است و «جُهد» به معناى کوشش وسیع به اندازه طاقت است و گاه به معناى طاقت و مقدار توانایى آمده است و در کلام امام (علیه السلام) مى تواند به معناى طاقت و یا نهایت تلاش و کوشش باشد.
«حِیَل» جمع «حیله» به معناى چاره جویى است.
«سوّلت» از ماده «تسویل» به معناى زینت دادن و آراستن امور زشت و ناپسند یا کوچک است، لذا گاه به شیطان نسبت داده مى شود و گاه به نفس اماره.
امام (علیه السلام) در این گفتار عرضه مى دارد که من حاجتى دارم و هر چه تلاش و کوشش کردم و چاره جویى نمودم نتوانستم به آن برسم، و لذا نفس اماره مرا تشویق کرده که به سراغ مخلوقاتت بروم و از آن هایى که همیشه به تو محتاج اند و هر چه دارند از تو دارند حلّ مشکل خود را بخواهم.
سپس اضافه مى کند: «(به یقین) این عرض حاجت به غیر تو لغزشى است از لغزش هاى خطاکاران وسقوطى است از سقوط گنهکاران»؛ (وَهِیَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ، وَعَثْرَة مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ).
«زلّة» به معناى لغزش و «عثرة» به معناى لغزشى است همراه با سقوط و یا به رو افتادن بر زمین است.
اشاره به این که به زودى متوجه شدم که این مسیرى را که خواستم انتخاب کنم یعنى به درِ خانه مخلوق بروم و از خالق غافل بشوم، خطا و اشتباه بزرگى است و از آن صرف نظر کردم.
در این جا این سؤال پیش مى آید که چگونه امام معصوم (علیه السلام) ممکن است چنین افکارى پیدا کند و سپس اعتراف به خطا و لغزش نماید؟
با دقت در جمله هاى آخر این دعا روشن مى شود که مقصود حضرت این
313
نبوده که خودش به درگاه خداوند چنین دعا کند، بلکه هدف، تعلیم مخاطبان بوده، زیرا در پایان دعا مى فرماید: «به این جا که رسیدى حاجت خود را از خدا بخواه و بعد به سجده برو و از خدایت چنین تقاضا کن».
بنابراین نیازى نیست که ما بگوییم این کلام امام (علیه السلام) است از قبیل ترک اولى است نه گناه و معصیت که شایسته مقام عصمت نمى باشد (آن گونه که در موارد مشابه گفته شده است) زیرا تعلیماتى بودن این دعا کاملاً روشن است و آن ها که روى این مسأله تکیه کرده اند گویا به پایان دعا توجه ننموده اند.
سپس امام (علیه السلام) از زبان شخص حاجت طلبى که مدتى در بیراهه حرکت کرده و به دنبال افراد محتاجى همچون خود رفته است چنین عرضه مى دارد : «(خداوندا!) بعد از این اشتباه، به سبب یادآورى و هشدارت نسبت به من، از خواب غفلت بیدار شدم و با توفیق و تأیید تو از لغزشم برخاستم و به درگاه تو بازگشتم و با کمک تو از خطاهایم کناره گیرى کردم»؛ (ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی، وَنَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلَّتِی، وَرَجَعْتُ وَنَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی).
«انتباه» از ماده «نَبَه» (بر وزن فرح) در اصل به معناى بیدار شدن از خواب است و بعضى آن را به معناى مطلق برخاستن و ترقى کردن دانسته اند و از آن جا که هرگونه غفلت و فراموشى شبیه خواب است، هنگامى که انسان از آن بازگشت مى کند واژه «انتباه» درمورد آن به کار گرفته مى شود، و لذا در تعبیرات روزانه مى گوییم: از خواب غفلت بیدار شدیم.
واژه «نهض» از ماده «نهوض» به معناى برخاستن است و واژه «نکص» از ماده «نکوص» به معناى بازگشتن و دست کشیدن از چیزى است و معمولاً در مواردى گفته مى شود که انسان از آن چیز مى ترسد و بازگشت مى کند و در دعاى امام (علیه السلام) نیز همین معنا منظور است، عرضه مى دارد: «من از خطاى خود با کمک هاى تو بازگشتم».
314
«تسدید» ـ همان گونه که در شرح دعاى نهم گفتیم ـ ازماده «سد» در اصل به معناى بستن روزنه هاست که نتیجه آن محکم کارى است و تفاوت آن با «توفیق» در این است که «توفیق» به معناى فراهم کردن اسباب پیروزى است و «تسدید» به معناى بستن روزنه آسیب هاست.
حاصل این کلام این است: کسى که مدتى براثر غفلت براى حل مشکلاتش به این فکر افتاده است که دست حاجت به سوى بندگان دراز کند و سپس متوجه غفلت خود مى شود که باید به درگاه خدا روى آورد درباره او گفته مى شود: از خواب غفلت بیدار شد.
همچنین کسى که در مسیر رسیدن به هدفش لغزشى کرده و بر زمین افتاده بعد متوجه اشتباه خود مى شود، برمى خیزد و به راه خود ادامه مى دهد.
شبیه این معنا همان چیزى است که در مناجات معروف شعبانیه آمده است؛ عرضه مى دارد: «إلَهی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَانْتقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إلّا فِی وَقْتٍ أیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ»؛ (خدایا! پناهگاهى جز تو ندارم تا بتوانم به وسیله آن از معصیت تو روى برگردانم، مگر در وقتى که تو مرا به خاطر محبتت بیدار کردى).
سپس بعد از این بیدارى و هشیارى و بازگشت از غفلت عرضه مى دارد : «خداوندا! در این حالت گفتم: پاک و منزه است پروردگارم! چگونه شخص نیازمندى از نیازمند دیگر تقاضا مى کند و چگونه تهى دست و بینوایى به تهى دست و بینواى دیگر روى مى آورد؟!»؛ (وَقُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً وَأَنَّى یَرْغَبُ مُعْدِمٌ اِلَى مُعْدِمٍ).
واژه «سبحان» مصدر است و به معناى تسبیح و پاک و منزه داشتن مى باشد و هیچ گاه به تنهایى استعمال نمى شود، بلکه اضافه خواهد شد، مانند سبحان الله و سبحان ربى و در بسیارى از مواقع در جاهایى گفته مى شود که انسان از چیزى تعجب مى کند و جمله بعد از آن قرینه اى بر این معناست، مثلاً در کلام امام (علیه السلام)
315
هنگامى که عرضه مى دارد: «سُبْحَانَ رَبِّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً» مفهومش این است که این موضوع بسیار عجیب است که انسان نیازمند به درِ خانه نیازمندى همچون خود برود و آن کس که دستش خالى است به دنبال دیگرى که دست او نیز خالى است، باشد.
چه ارتباطى میان تسبیح خداوند و سؤال محتاجى از محتاج دیگر وجود دارد؟ به ظاهر از این جا سرچشمه مى گیرد که رفتن محتاجى به سراغ محتاج دیگر نقیصه اى است و تسبیح خداوند مفهومش نفى هرگونه نقیصه اى از ذات پاک او مى باشد، سپس جمله «سبحان ربى» در بسیارى از موارد تعجب به کار رفته است.
سپس این تقاضاکننده بعد از اعتراف به خطاى خود که نمى بایست به دنبال نیازمندانى همچون خود برود و بعد از بیدار شدن از این خواب غفلت، عرضه مى دارد: «حال که چنین است من مشتاقانه براى حلّ مشکلاتم به سوى تو آمدم و با اعتماد کامل امیدم را به تو بستم»؛ (فَقَصَدْتُکَ، یَا اِلَهِی، بِالرَّغْبَةِ، وَأَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَائِی بِالثِّقَةِ بِکَ).
واژه «أوفدتُ» از ماده «وفود» به معناى ورود است منتها بیشتر در مواردى به کار مى رود که بر شخص بزرگى براى حل مشکلات وارد شود و واژه «وفد» به گروهى گفته مى شود که به این کار اقدام مى کنند. در قرآن مجید مى خوانیم: (یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقینَ اِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً)؛ «[یاد کن] روزى که پرهیزکاران را به سوى [خداى] رحمان گروه گروه محشور مى کنیم».(398) و در بیشتر موارد معناى احترام نیز در آن نهفته شده است، همان گونه که در آیه بالا ملاحظه مى شود.
امام (علیه السلام) در این جمله از سوى کسى که براى گرفتن حاجت به درِ خانه خداوند آمده است چنین عرضه مى دارد: خداوندا! من تنها به سوى تو آمدم، آمدنى که
316
همراه با رغبت و اشتیاق است و از غیر تو چشم پوشیدم و امیدم تنها به توست. و به این صورت حاجت خود را به جایى مى برد که سرچشمه تمام بخشش ها و کرامت هاست و از همه محتاجان که مانند خود او هستند دل بَر مى کَنَد و چشم برمى دارد و این بهترین راهى است که انسان براى رسیدن به خواسته هایش برمى گزیند، توجهى همراه با اشتیاق و امیدى همراه با اعتماد.
در حدیثى از امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى خوانیم: «الثِّقَةُ بِاللَّهِ وَحُسْنُ الظَّنِ بِهِ حِصْنٌ لا یَتَحَصَّنُ بِهِ اِلاَّ کُلُّ مُؤْمِنٍ وَالتَّوَکُّلُ عَلَیْهِ نَجَاةٌ مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَحِرْزٌ مِنْ کُلِّ عَدُوٍّ؛ اعتماد به خداوند و حسن ظنّ به او دژى است محکم که مؤمنان به آن پناه مى برند و توکل بر او مایه نجات از هر بدى و محافظت دربرابر هر دشمنى است».(399)
در حدیث دیگرى از امام جواد (علیه السلام) آمده است: «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غَالٍ، وَسُلَّمٌ اِلَى کُلِّ عَالٍ؛ اعتماد به خداوند بهاى هر چیز گران قیمت است و نردبانى است براى بالا رفتن به هر جایگاه بلندى».(400)
در این زمینه روایات بسیار است و این سخن را با حدیث جالبى از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پایان مى دهیم،آن جا که فرمود: «ثَلاثُ خِصَالٍ مِنْ صِفَةِ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ: الثِّقَةُ بِاللَّهِ فِی کُلِّ شَیْءٍ وَالْغِنَى بِهِ عَنْ کُلِّ شَیْءٍ وَالْإِفْتِقَارُ اِلَیْهِ فِی کُلِّ شَیْءٍ؛ سه خصلت است که از صفات دوستان خاص خداست: اعتماد به (کرم) خدا در همه چیز و بى نیازى از هر کس و هر چیز با تکیه بر ذات پاک او و نیازمند بودن به او در همه چیز».(401)
در این جا این سؤال پیش مى آید که اگر براى هر چیز باید به درِ خانه خدا برویم بنابراین کمک گرفتن انسان ها از یکدیگر که اساس زندگى اجتماعى را تشکیل مى دهد، باید به فراموشى سپرده شود، درحالى که مى دانیم قرآن مجید
317
«تعاون بالبر والتقوى» را مورد تأکید قرار داده و همه انسان ها را به همکارى دعوت نموده است.
پاسخ این سؤال روشن است و آن این که درست است که ما در زندگى اجتماعى از یکدیگر کمک مى گیریم و بدون آن نمى توانیم به حیات خود ادامه دهیم ولى مهم این است که بدانیم کسانى که به ما مى کنند هر چه دارند از خداست و او سرچشمه همه خیرات و نیکى هاست و به تعبیر دیگر: در عالم اسباب گم نشویم وپشت آن مسبب الاسباب را ببینیم.
دیده اى خواهم سبب سوراخ کن******تا سبب را بر کند از بیخ و بن
سپس امام (علیه السلام) به نکته مهم دیگرى اشاره مى کند، عرضه مى دارد: «خداوندا! من مى دانم حاجات بسیارى که از تو مى خواهم دربرابر قدرت تو ناچیز است وهدایاى بزرگى که از تو مى طلبم دربرابر توان و دارایى تو حقیر و کوچک است»؛ (وَعَلِمْتُ أَنَّ کَثِیرَ مَا أَسْأَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ، وَأَنَّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ).
«وُجد» (بر وزن قُفل) به معناى توانایى وتمکن است ومعانى دیگرى نیز براى آن ذکر کرده اند که درواقع به همین معنا بازمى گردد.
این واژه از ماده «وَجد» (بر وزن وَصل) به معناى توانگرى و دارا بودن گرفته شده، و «واجد» به معناى غنى و بى نیاز به کار مى رود و تناسب آن با قدرت و توانایى روشن است.
واژه «وُسع» به معناى گشایش است و از آن جا که گشایش سبب قدرت و توان است در این معنا به کار مى رود.
این که امام (علیه السلام) عرضه مى دارد: هر بسیارى در نزد تو کم و هر خطیرى دربرابر قدرت تو حقیر است، دلیلش روشن است، زیرا خداوند قدرت نامتناهى دارد و مى دانیم که کوچک و بزرگ و قوى و ضعیف دربرابر کسانى است که قدرت
318
محدودى دارند، اما آن کس که قدرتش نامتناهى است براى او هیچ تفاوتى نمى کند، همان گونه که نزدیک و دور و امثال آن براى او یکسان است. این ها مفاهیمى است که درباره موجودات محدودى همچون انسان صدق مى کند نه درباره ذات بى مثالى که حدّى براى آن نیست.
سپس امام (علیه السلام) در تأکید بر این مطلب مى افزاید: «(خداوندا! مى دانم) کرم تو دربرابر تقاضاى درخواست کنندگان محدود نمى شود (و نیز مى دانم) دست عطا وجود تو از هر دستى بالاتر است»؛ (وَأَنَّ کَرَمَکَ لا یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ، وَأَنَّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَى مِنْ کُلِّ یَدٍ).
این که مى فرماید: تقاضاى تقاضاکنندگان کرم تو را محدود نمى کند، به دلیل همان چیزى است که در بالا اشاره شد که جود و کرم خداوند نامتناهى است، بنابراین اگر تمام عالم نیز از او تقاضا کنند و به تقاضاى آن ها ترتیب اثر دهد کمترین تأثیرى در آن جود و کرم نامتناهى نخواهد گذاشت.
و این که عرضه مى دارد: دست عطاى تو از هر دستى بالاتر است، به این دلیل است که هرکس هرچه دارد از او دارد. اضافه بر این، آنچه افراد در اختیار دارند بسیار کم و کوچک و محدود است و آنچه خداوند دارد عظیم و نامتناهى است.
قرآن مجید نیز مى فرماید: (وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاتُحْصُوهَا)؛ «و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد، و اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمى توانید آن را به شماره درآورید».(402)
بلکه مطابق دعاى افتتاح، هرقدر خداوند بیشتر ببخشد جود و عطاى او بیشتر تجلى مى کند (لا تَزِیدُهُ کَثْرَةُ الْعَطاءِ اِلاَّ جُوداً وَکَرَماً).
در این جا نکته اى قابل توجه درباره نامحدود و نامتناهى وجود دارد: اگر
319
فرض کنیم عددى نامتناهى باشد چنانچه چیزى بر آن بیفزاییم تغییر نمى کند و اگر چیزى از آن کم کنیم باز هم تغییر نمى کند، اگر آن را در عددى ضرب کنیم اضافه نمى شود و اگر تقسیم بر عددى کنیم کم نمى شود، چرا که این گونه امور تأثیرش در اعدادى است که محدود است اما عددى که نامتناهى است فراتر از این امور مى باشد.
درنتیجه این که در دعا آمده است: خداوند هرچه تفضل کند و کرم نماید چیزى از فضل و کرم او کاسته نمى شود، به خاطر همین نامحدود بودن ذات پاک او و همچنین افعال اوست.
320