اوصاف توبه کاران
امام (علیه السلام) در این بخش از دعاى خود آنچه را در بخش قبل بیان فرموده ادامه مى دهد و اوصاف خویش را در مقام تقاضاى توبه شرح مى کند و دو وصف دیگر بر اوصاف گذشته مى افزاید؛ عرضه مى دارد: «بنده اى هستم که گناهانش بزرگ است و فزونى گرفته و ایّام زندگى اش پشت کرده و گذشته است و چون مشاهده مى کند که وقت عمل سپرى شده و دوران عمر به سر رسیده و یقین مى کند که راه فرارى براى او از تو باقى نمانده و گریزگاهى از (مجازات) تو ندارد، از در انابه
254
درآمده و توبه خالصانه کرده است و در این حال با قلبى طاهر و پاک (از هر گونه گناه) به سوى تو آمده، سپس تو را با صداى ضعیف و آهسته فراخوانده است»؛ (الَّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ، وَأَدْبَرَتْ أَیَّامُهُ فَوَلَّتْ(332) حَتَّى اِذَا رَأَى مُدَّةَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَغَایَةَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ، وَأَیْقَنَ أَنَّهُ لا مَحِیصَ لَهُ مِنْکَ، وَلا مَهْرَبَ لَهُ عَنْکَ، تَلَقَّاکَ بِالْإِنَابَةِ، وَأَخْلَصَ لَکَ التَّوْبَةَ فَقَامَ اِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ، ثُمَّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیٍّ).
آیا «عظمت» و «جلّت» هر دو مترادف و به معناى بزرگ بودن است؟ از آن جایى که دو شىء مترادف، با «واو» به یکدیگر عطف مى شوند نه با «فا»، جمعى از محققان کوشیده اند فرقى میان عظمت و جلالت قائل شوند. گاه گفته شده که عظمت به معناى بزرگى از نظر کمیت و مقدار است و جلالت از نظر کیفیت و چگونگى، و گاه گفته اند: عظمت به معناى بزرگى است و جلالت به معناى فراگیر شدن و احاطه داشتن، که دو معناى متفاوت مى شود و گاه نیز گفته شده که عظمت به معناى بزرگى است و جلالت به معناى رو به فزونى بودن.
نتیجه این که امام (علیه السلام) به گناهان بزرگ و فزونى گرفتن و فراگیر بودن آن در پیشگاه حق اعتراف مى کند.
«محیص» از ماده «حَیص» (بر وزن حیف) به معناى بازگشت و کناره گیرى کردن است، ولى «مهرب» از ماده «هَرَب» به معناى فرارگاه است.
واژه «انابه» به معناى بازگشت است و از ماده «نوب» به معناى رجوع مى باشد
255
و انابه الى الله یعنى بازگشت به سوى خدا که درواقع از مقدمات توبه است، همان گونه که انسان هنگام عذرخواهى کردن نخست به سوى طرف مقابل مى رود، سپس دربرابر او ایستاده و عذرخواهى مى کند.
«نَقِى» از ماده «نقاء» به معناى پاکیزه بودن از آلودگى هاست و «حائل » به معناى متغیر و دگرگون و رنگ پریده مى باشد که لازمه آن ضعیف بودن است.
امام (علیه السلام) در این جمله هاى پرمعنا به این حقیقت اشاره مى کند که انسان وقتى مى بیند دوران عمر رو به پایان مى رود و زمان جبران و اعمال خیر در حال سپرى شدن است، خواه ناخواه به فکر بازگشت به سوى خدا و توبه خالصانه مى افتد و این بیدارى گرچه دیر اتفاق افتاده، ولى باز هم بسیار پرارزش است و خالص بودن توبه نیز به خاطر درک این موقعیت مى باشد.
تعبیر «بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ» اشاره به این است که در این لحظه کاملاً متحول مى شود و به تمام کارهاى خلافى که داشته پشت مى کند و با آب توبه قلب خود را کاملاً مى شوید و در این حال که بازگشت به سوى او کرده، مى تواند او را بخواند و با او به راز و نیاز پردازد.
البته توبه خالصانه که امام (علیه السلام) به آن اشاره فرموده، توبه اى است که اولاً قصد بازگشت در آن نباشد و ثانیاً با اعمال صالح، گذشته را جبران کند و اگر راهى براى اداى حقوق ازدست رفته الهى یا مردمى دارد به سراغ آن برود. در این صورت توبه، خالصانه است.
درباره توبه و اهمیت و شرایط آن در آغاز دعاى نهم، شرحى آمده است و از آن مشروح تر به خواست خدا در تفسیر دعاى سى و یکم که دعاى توبه است خواهد آمد.
و این که امام (علیه السلام) مى فرماید: تو را با صوت حائل و خفى مى خوانم، اشاره به شرمسارى بنده گنهکارى است که به سوى خدا بازگشته و از گذشته خود نادم و پشیمان است.
256
امام (علیه السلام) در بخش بعدى این دعا حال خود را در پیشگاه پروردگار هنگام طلب توبه چنین بیان مى کند: «حال من، حال بنده اى است که دربرابر تو سر فرود آورده و پشت خم کرده و (از خجلت) سر به زیر افکنده و قامت دو تا نموده و خوف و هراسش پاهاى او را به لرزه درآورده و اشک هایش دو طرف صورتش را غرق خود ساخته است»؛ (قَدْ تَطَأْطَأَ لَکَ فَانْحَنَى، وَنَکَّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَى، قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ، وَغَرَّقَتْ دُمُوعُهُ خَدَّیْهِ).
«تطأطأ» از ماده «طأطاة» (بر وزن فرهاد) در اصل به معناى سر به زیر انداختن است و از آن جایى که اشخاصى که مى خواهند، با دلو از چاه آب بکشند، سر به زیر مى افکنند، گاه تعبیر به «طأطاة الدلاة» مى شود.
«انحنى» به معناى منحنى شدن و کمر را خم نمودن است و به کار بردن آن همراه «طأطأ» نهایت خضوع و خشوع را مى رساند.
«نکّس» تعبیر دیگرى از سر فرو افکندن و «اْنثَنَى» نیز تعبیر دیگرى از خم شدن است.
«ارعشت» از ماده «رَعَش» به معناى لرزش است که گاه براثر بیمارى و گاه ضعف پیرى و گاه ترس و وحشت از چیزى به انسان دست مى دهد.
«خشیة» به معناى حالت خضوع و تواضع جسمى و روحى است که دربرابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمى در انسان پیدا مى شود و گاه به چشم ها نسبت داده مى شود (خُشَّعاً أبْصَارُهُمْ)(333 ) و این در جایى است که انسان از چیزى بترسد و به آن نگاه نکند و چشم را به پایین بیفکند.
«خدّ» به دو طرف صورت اطلاق مى شود که هنگام گریه اشک بر آن جارى مى گردد.
257
به هر حال، امام (علیه السلام) با این تعبیرات نهایت خضوع خود را دربرابر پروردگار نشان مى دهد و حال توبه کاران واقعى را به صورت دقیق مجسّم مى سازد و به تصویر مى کشد.
و در ادامه با دو تعبیر دیگر این بیان را جالب تر و کامل تر مى کند و آن این که این بنده گنهکار به قدرى گرفتار ترس و وحشت شده که پاهایش به لرزه درآمده است . طبیبان مى گویند: هنگام ترس و وحشت نخست دست ها به لرزه درمى آید و اگر وحشت شدید باشد، پا به لرزه درمى آید، چراکه اعصاب، استخوان ها و اجزاى دیگر پاها از دست ها قوى تر است و امام (علیه السلام) به این نکته دقیق در عبارت خود اشاره کرده است.
و از سوى دیگر آن چنان سیلاب اشک این بنده توبه کار جارى شده که هر دو طرف صورتش را غرق در خود کرده است و این کامل ترین تصویر از یک بنده توبه کارِ حقیقى است که بسیار نادم و پشیمان است و نهایت فصاحت و بلاغت در آن موج مى زند.
سپس امام (علیه السلام) بعد از ذکر حالات شخص توبه کار نادم و پشیمان، خدا را از قول چنین شخصى به دوازده وصف از اوصاف رحمانیت و رحیمیت و غفاریتش خطاب کرده، سپس تقاضاى توبه کامل مى کند.
در توصیف هاى اول و دوم عرضه مى دارد: «تو را چنین مى خواند: اى رحیم ترین رحیمان و اى مهربان ترین کسى که طالبان رحمت پى درپى به سوى تو مى آیند»؛ (یَدْعُوکَ: بِیَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، وَیَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ).
«انتاب» از ماده «نوب» به معناى پى درپى به سراغ چیزى رفتن است و در این جا اشاره به این است که توبه کاران هر زمان مرتکب گناه دیگرى مى شوند، پى درپى به سراغ تو مى آیند و طلب آمرزش مى کنند.
این که خداوند، ارحم الراحمین شمرده شده به سبب آن است که نیاز و حاجت
258
بندگان را از همه بهتر مى داند و براى انجام آن از همه تواناتر است و محبت و علاقه او به بندگانش از همه بیشتر.
در ضمن، این عبارات اشاره به این است که اگر انسان از گناهى توبه کرد و بعد از آن نیز مرتکب آن گناه شد، هرگز مأیوس نشود، باز به درگاه خدا روى آورد و تقاضاى عفو و بخشش کند تا زمانى که به کلّى فکر گناه از وجود او برچیده شود؛ چراکه خداوند ارحم الراحمین است، نه مانند بندگان که اگر کسى خلافى از دیگرى ببیند، دیگر به او اعتنا نمى کند و همین سابقه بد را براى جدایى از او کافى مى شمرد. پیام پروردگار این است: «صد بار اگر توبه شکستى باز آى».
در این جا سؤالى پیدا مى شود و آن این که خطاب به «یا» براى نداى دور است، با این که مى دانیم خدا به ما از خودمان نزدیک تر است (وَنَحْنُ أَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ)(334 ) پس چگونه او را با واژه «یا» خطاب مى کنیم؟
پاسخ این است که گرچه او به ما بیش از آنچه فکر کنیم نزدیک است، ولى ما خود را از او دور مى بینیم، و به گفته سعدى:
دوست، نزدیک تر از من به من است******وین عجب تر که من از وى دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست******در کنــار مـن و مـن مهــجـورم(335)
یا به گفته حافظ:
بیدلى در همه احوال خدا با او بود******او نمى دیدش و از دور خدایا مى کرد
259