فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد 3(شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

شرح و تفسیر

چرا مأیوس شوم، باب توبه را گشوده ام

امام (علیه السلام) درواقع به عنوان یک نتیجه گیرى از آنچه پیش تر به پیشگاه خداوند عرضه داشته است، مى گوید: «پس اینک اى خداى من! من همان کسى هستم که درپیشگاه عزّتت ایستادم،ایستادن کسى که تسلیم و مطیع فرمان توست و در حالى که شرمگینم، از تو تقاضا مى کنم، تقاضاى مسکین نیازمند»؛ (فَهَا أَنَا ذَا، یَا اِلَهِی، وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّکَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِیلِ، وَسَائِلُکَ عَلَى الْحَیَاءِ مِنِّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ).
واژه «ذا» در این جا به معناى «الذى» است (یعنى آن کسى که).
واژه «مستسلم» به معناى کسى است که تسلیم دربرابر دیگرى است و«ذلیل» به معناى کسى است که مطیع فرمان باشد و معناى منفى اى که در فارسى براى «ذلیل» قائل هستیم (خوار وخفیف)، در عربى همیشه به آن معنا نیست و ممکن است گفته شود: هرگاه در ارتباط خداوند با بندگان یا مؤمنان با یکدیگر به کار رود همان معناى تسلیم و اطاعت را دارد و اگر درمورد بدکاران استعمال شود معناى خوار و خفیف.
«بائس» از ماده «بُؤس» یا «بَأس» در اصل به معناى شدت است و از آن جا که در جنگ ها شدت به خرج داده مى شود واژه «بأس» به معناى جنگ آمده است و افرادى که به شدت گرفتار فقر و درماندگى باشند به آن ها «بائس» مى گویند.(322 )
244
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم : «الْفَقِیرُ الَّذِی لا یَسْأَلُ النَّاسَ وَالْمِسْکِینُ أَجْهَدُ مِنْهُ وَالْبَائِسُ أَجْهَدُهُم؛ فقیر کسى است که نیازمند است، ولى از مردم درخواست نمى کند و مسکین از آن درمانده تر است و بائس به کسى گفته مى شود که از هر دو فقیرتر و نیازمندتر باشد».(323)
«معیل» از ماده «عَیل» (بر وزن ویل) در اصل به معناى عیالمند بودن است، هرچند شخص، غنى باشد، ولى از آن جا که عیالمند بودن، در بیشتر موارد باعث هزینه هاى زیاد و فقر است، واژه هاى «عائل» و«معیل» به معناى فقیر و نیازمند نیز به کار رفته و در کلام امام (علیه السلام) به معناى نیازمند مى باشد.
به هر حال با توجّه به این که امام (علیه السلام) در مقام توبه است، نخست اظهار تسلیم و اطاعت و فقر و نیاز به درگاه خدا مى کند، همان حالتى که انسان را شایسته عفو و غفران الهى مى نماید، چراکه انسان تا از این در وارد نشود، مشمول الطاف بیکران او نخواهد شد.
و از آن جا که خود را مقصّر مى شمرد، عرضه مى دارد: من با حیا و شرمندگى از تو درخواست عفو و آمرزش دارم! و به یقین درخواستى توأم با این تعبیرات به اجابت مقرون تر است.
امام (علیه السلام) سپس براى تأکید بر درخواست خود عرضه مى دارد: «این در حالى است که من اقرار مى کنم که هنگام احسان تو، جز ترک معصیت، طاعت دیگرى نداشتم و در تمام حالات از نعمت هاى فراوان تو بى نصیب نبودم»؛ (مُقِرٌّ لَکَ بِأَنِّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ اِحْسَانِکَ اِلاَّ بِالْإِقْلاعِ عَنْ عِصْیَانِکَ، وَلَمْ أَخْلُ فِی الْحَالاتِ کُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِکَ).
واژه «اقلاع» از ماده «قلع» به معناى خوددارى کردن آمده است و درواقع
245
امام (علیه السلام) در این جمله عرضه مى دارد: من درمقابل این همه احسان تو تنها کارى که کرده ام معاصى تو را ترک گفتم، ولى حق طاعت تو را به جا نیاوردم.
«لَمْ اَخْلُ» از ماده «خُلُوّ» در اصل به معناى تهى بودن و خالى شدن است، ولى هنگامى که درمورد امور معنوى به کار مى رود به معناى بى نصیب بودن است، بنابراین «لم اخل» یعنى هیچ گاه بى نصیب نبودن.
به نظر مى رسد که واژه «الّا» در این جمله نظم آن را برهم مى زند، چرا که مناسب این است که بگوید: من دربرابر احسان تو مرتکب معصیت شده ام، در حالى که مشمول نعمت هاى تو بودم، نه این که ترک معصیت کردم.
البته در برابر آن همه نعمت هاى الهى ترک معصیت به تنهایى کافى نیست و به تعبیر دیگر: اگر انسان معصیت را ترک کند باز در پیشگاه او مقصّر است، چرا که باید شکر نعمت هاى او را در حد اعلى و اطاعت بى قید و شرط به جا آورد.
ولى جمعى از بزرگان با توجّه به مشکلاتى که این نسخه دارد، به سراغ نسخه دیگرى از این دعا رفتند که واژه «الّا» در آن نیست و آن نسخه چنین است:
«مُقِرٌّ لَکَ بِأَنِّی لَمْ أَخْلُ فِی الْحَالاتِ کُلِّهَا مِنْ اِحْسَانِکَ وَلَمْ أَسْلَمْ مَعَ وُفُورِ اِحْسَانِکَ مِنْ عِصْیَانِکَ؛ نزد تو اقرار مى کنم که من در تمام حالات از احسان تو بى بهره نبودم و با وفور احسانت از عصیان تو برکنار نشدم».(324)
بعضى از بزرگان نیز به توجیه نسخه اوّل پرداخته و پنج توجیه براى آن ذکر کرده اند، ولى در آخر تصریح کرده اند که همه این ها داراى تکلّف است.(325 )
ازجمله امورى که نسخه دوم را تأیید مى کند، جمله هاى بعد امام (علیه السلام) است که در آن به ارتکاب قبیح اعتراف مى کند و خود را از هر نظر در پیشگاه حضرت حق مقصّر مى شمرد.
246
عرضه مى دارد: «اى خداى من! آیا اقرارم نزد تو به بدى اعمالم، سودى به حال من دارد؟ و آیا اعترافم در پیشگاهت به قبیح بودن اعمالى که مرتکب شدم، مایه نجات من مى شود؟ یا این که در این مقام مرا مشمول خشم و غضب خود نموده اى و یا قهر تو هنگام این دعا مرا فرا گرفته است؟؛ فَهَلْ یَنْفَعُنِی، یَا اِلَهِی، اِقْرَارِی عِنْدَکَ بِسُوءِ مَا اکْتَسَبْتُ وَهَلْ یُنْجِینِی مِنْکَ اعْتِرَافِی لَکَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَکَبْتُ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَکَ أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَایَ مَقْتُکَ».
«سُخط» و «سَخَط» به گفته راغب در مفردات، هر دو به معناى غضب شدید است، ولى جمعى از ارباب لغت آن را تنها به معناى غضب تفسیر کرده اند.
در فروق اللغویة آمده است: فرق میان «غضب» و «سُخط» این است که «غضب» در مواردى که کوچک تر دربرابر بزرگ تر یا بزرگ تر دربرابر کوچک تر خشم بگیرد به کار مى رود، ولى «سُخط» تنها در موردى به کار مى رود که از سوى بزرگ تر نسبت به کوچک تر باشد.(326 )
هرچند این تفاوت در تمام موارد استعمال دیده نمى شود، مانند آیه 58 سوره توبه که حال بعضى از مؤمنان ضعیف الایمان را نقل مى کند که اگر از بیت المال بهره مند نشوند، خشمگین مى گردند: (وَاِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها اِذا هُمْ یَسْخَطُونَ).
«مَقْت» به گفته راغب در مفردات، به معناى بغض شدید نسبت به کسى است که کار زشتى انجام داده است، لذا در میان عرب جاهلى کسى که همسر پدرش را به نکاح خود درمى آورْد آن را نکاح مقت مى گفتند. در قرآن مجید نیز در آیه 22 سوره نساء به همین تعبیر درمورد ازدواج همسر پدر به کار رفته است.
امام (علیه السلام) براى این که مسأله خوف و رجا را در دعاى خود منعکس کند نخست به سراغ خوف مى رود و عرضه مى دارد: آیا ممکن است اعتراف به گناه مرا از
247
خشم و غضب تو نجات دهد؟ این استفهام که جنبه انکار و لااقل تردید دارد بیانگر نهایت خوف از گناه است که حتى بعد از اعتراف نیز مشکل گناه را حل نخواهد کرد .
بعد از آن امام (علیه السلام) به سراغ مسأله رجا مى رود و عرضه مى دارد: «پاک و منزهى! من هرگز از رحمت تو مأیوس نخواهم شد، در حالى که باب توبه و بازگشت به سوى خود را بر من گشوده اى»؛ (سُبْحَانَکَ، لا أَیْأَسُ مِنْکَ وَقَدْ فَتحْتَ لِی بَابَ التَّوْبَةِ اِلَیْکَ).
تعادل خوف و رجا بهترین حالتى است که انسان را تربیت مى کند. از یک سو او را درمقابل گناهان کاملاً حساس و مراقب مى سازد و از سویى دیگر از یأس و نومیدى که موجب سقوط در گناه بیشتر است بازمى دارد.
تعادل دو بال خوف و رجا براى پرواز به سوى قرب پروردگار از امورى است که در روایات اسلامى بر آن تأکید شده است و از آیات قرآن نیز استفاده مى شود. خوف، عامل بازدارنده دربرابر طغیان هاست و رجا نیز عامل بازگشت به سوى خدا و توبه و بازدارنده دیگرى از گناه است، چرا که اشخاص مأیوس اهمیتى به ارتکاب گناهان نمى دهند، چرا که خود را دوزخى مى دانند و دلیلى براى ترک ارتکاب گناه ندارند.
جالب این که در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) در وصایاى لقمان چنین مى خوانیم که به فرزندش گفت: آن گونه از خدا خائف باش که اگر تمام حسنات جن و انس را به جا آورده باشى از عذاب او (به علت پاره اى از لغزش ها) ترسان باشى، و آن گونه به خدا امیدوار باش که اگر تمام گناهان جن و انس را مرتکب شده باشى از رحمت او مأیوس نباشى.
هنگامى که امام صادق (علیه السلام) این حدیث را از لقمان نقل کرد فرمود: پدرم (امام باقر (علیه السلام)) چنین مى فرمود: «اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ اِلاَّ وَفِی قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِیفَةٍ وَنُورُ
248
رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَى هَذَا وَلَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَى هَذَا؛ هیچ بنده مؤمنى نیست مگر این که در قلب او دو نور است: نور خوف و نور رجا؛ اگر این را وزن کنند چیزى بیشتر از آن ندارد و اگر آن را وزن کنند چیزى بیشتر از این ندارد».(327)
در قرآن مجید نیز تعبیراتى است که همین معنا را افاده مى کند، در آیات 49 و 50 سوره حجر مى خوانیم: (نَبِّىْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ * وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمٌ)؛ «(اى پیامبر!) بندگانم را آگاه کن که به یقین من آمرزنده مهربانم و به یقین عذابم، همان عذاب دردناک است!».
قابل توجه این که هر دو جمله با ادات تأکید بیان شده که توازن خوف و رجا را تداعى مى کند.
امام (علیه السلام) نیز در دعاى خود به صورت لطیفى این معنا را که یک اصل اساسى در تعلیمات مذهبى است بازگو فرموده است.
ولذا به دنبال آن عرضه مى دارد: «بلکه من سخنى را مى گویم که گفتار بنده مطیعى است که به نفس خود ستم کرده و احترام پروردگار خود را سبک شمرده است»؛ (بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَةِ رَبِّهِ).(328 )
واژه «بل» گاه به صورت عاطفه است که جمله را عطف به ماقبل مى کند و گاه به معناى اضراب است، یعنى صرف نظر کردن از مطلب قبل و منتقل شدن به مطلب جدید. مانند آنچه در این آیه شریفه آمده است: (وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)؛ «اى پیامبر! هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مرده اند! بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده
249
مى شوند».(329) و آن جا که براى عطف مى آید، مانند: «جاء زیدٌ بل عمرٌ»، یعنى زید آمد، بلکه عمر هم آمد.
این احتمال نیز وجود دارد که گاهى «بل» براى انتقال از مطلبى به مطلب بالاتر استفاده مى شود، مانند آنچه در آیه شریفه قرآن آمده است که مى فرماید: (بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الاْخِرَةِ بَلْ هُمْ فی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ)؛ «آن ها [مشرکان] اطلاع صحیحى درباره آخرت ندارند؛ بلکه در اصل آن شک دارند؛ بلکه نسبت به آن نابینا و کوردل هستند».(330)
این معنا در شرح الفیه ابن مالک نیز آمده است.(331 )
و مناسب ترین معنا براى «بل» در کلام امام (علیه السلام) همین معناست. عرضه مى دارد : «خداوندا! من نه تنها مأیوس نیستم، بلکه بالاتر از آن، به درگاه تو مى آیم و به عنوان بنده مطیعى تقاضاى توبه مى کنم».
به هر حال امام (علیه السلام) در مقام خضوع و تواضع دربرابر پیشگاه حق، سه وصف براى خود ذکر مى کند: «خداوندا! سخنى که مى گویم سخن بنده مطیعى است که به خویشتن ستم کرده و احترام پروردگارش را نگاه نداشته است».
مقصود از «ذلیل» در این جا همان مطیع و تسلیم در برابر فرمان خداست و ظالم از ماده «ظلم» به کسى گفته مى شود که از مسیر حق تجاوز کرده و یا کارى را در غیر محلش قرار داده و یا ستم نمود، گاهى به دیگرى و گاهى به خودش. و منظور از ستم به خویشتن، در این جا این است که انسان استعدادهاى خداداد خویش را نادیده گرفته و آن را در راه نادرست تلف کرده است.
250
و سومین صفت که «مستخف» است به معناى خفیف شمردن احترام پروردگار و اوامر و نواهى اوست.
بدیهى است که کسى نمى تواند مقام عظمت و کبریایى خدا را خفیف و سبک کند و آن کس که چنین کند درواقع خود را خفیف و سبک نموده است.
251
.
252
ترجمه
8. بنده اى هستم که گناهانش بزرگ است و فزونى گرفته و ایّام زندگى اش پشت کرده و گذشته است و چون مشاهده مى کند که وقت عمل سپرى شده و دوران عمر به سر رسیده و یقین مى کند که راه فرارى براى او از تو باقى نمانده و گریزگاهى از (مجازات) تو ندارد، از در انابه درآمده و توبه خالصانه کرده است و در این حال با قلبى طاهر و پاک (از هر گونه گناه) به سوى تو آمده، سپس تو را با صداى ضعیف و آهسته فراخوانده است.
253

بخش سوم:

8. الَّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ، وَأَدْبَرَتْ أَیَّامُهُ فَوَلَّتْ حَتَّى اِذَا رَأَى مُدَّةَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَغَایَةَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ، وَأَیْقَنَ أَنَّهُ لا مَحِیصَ لَهُ مِنْکَ، وَلا مَهْرَبَ لَهُ عَنْکَ، تَلَقَّاکَ بِالْإِنَابَةِ، وَأَخْلَصَ لَکَ التَّوْبَةَ، فَقَامَ اِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ، ثُمَّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیٍّ.
9. قَدْ تَطَأْطَأَ لَکَ فَانْحَنَى، وَنَکَّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَى، قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ، وَغَرَّقَتْ دُمُوعُهُ خَدَّیْهِ، یَدْعُوکَ: بِیَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، وَیَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ، وَیَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ، وَیَا مَنْ عَفْوُهُ أَکْثرُ مِنْ نَقِمَتِهِ، وَیَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ.
10. وَیَا مَنْ تَحَمَّدَ اِلَى خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ، وَیَا مَنْ عَوَّدَ عِبَادَهُ قَبُولَ الْإِنَابَةِ، وَیَا مَنِ اسْتَصْلَحَ فَاسِدَهُمْ بِالتَّوْبَةِ وَیَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ، وَمَنْ کَافَى قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ، وَیَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ اِجَابَةَ الدُّعَاءِ، وَیَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ بِتَفَضُّلِهِ حُسْنَ الْجَزَاءِ.
9. حال من، حال بنده اى است که دربرابر تو سر فرود آورده وپشت خم کرده و(از خجلت) سر به زیر افکنده وقامت دو تا نموده وخوف وهراسش پاهاى او را به لرزه درآورده واشک هایش دو طرف صورتش را غرق خود ساخته است. تو را چنین مى خواند: اى رحیم ترین رحیمان! واى مهربان ترین کسى که طالبان رحمت پى درپى به سوى تو مى آیند! اى عطوف ترین کسى که آمرزش طلبان گرد او مى گردند واى کسى که عفو او بیشتر از مجازات اوست واى کسى که رضا وخشنودى اش فزون تر از خشمش مى باشد!
10. واى کسى که با آمرزش نیکو، خلق را به حمد خود دعوت کرده اى واى کسى بندگانت را به قبول انابه وبازگشت به سوى خود عادت داده اى واى کسى که از فاسدان طلب مى کنى که با توبه خود را اصلاح کنند! اى خداوندى که از اعمال اندک مردم خشنود مى شوى واطاعات کم آن ها را پاداش بسیار مى دهى! اى کسى که براى بندگانت، اجابت دعا را ضمانت کرده اى واى کسى که پاداش نیکو را به بندگان خود تفضّل فرموده اى!