1. اعمال و صفاتى که حجاب است
در عالم ماده براى دیدن چهره واقعیت ها دو چیز لازم است: چشم بینا و نبودن حجاب و مانع. چشم بینا به تنهایى کافى نیست، باید حجاب ها نیز برطرف شود تا واقعیت ها را ببینیم.
در عالم معنا نیز چنین است، براى درک حقایق معنوى، هم چشم باطن بینا لازم است و هم نبودن حجاب ها. چه خوب مى گوید شاعر:
تو کز سراى طبیعت نمى روى بیرون******کجا به کوى طریقت گذر توانى کرد؟
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی******غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد
این حجاب ها مجموعه اى است از رذایل اخلاقى و اعمال شیطانى که هر کدام مى تواند جلوى دید معنوى انسان را بگیرد.
افرادى هستند که به فرموده قرآن، دید معنوى خود را از دست داده اند (وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا)؛ «و چشمانى دارند که با آن نمى بینند».(309)
و در جایى دیگر مى فرماید: (وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ اِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ)؛ «و آن ها را مى بینى که با چشم هاى مصنوعى شان به تو نگاه مى کنند، امّا چیزى را نمى بینند».(310)
و این نهایت بدبختى انسان است که کارش به جایى برسد که دیده باطنى او کور شود.
ولى گاهى چشم باطنى سالم است، امّا حجاب ها مانع دید مى شود. «وَأَنَّکَ لاتُحْجَبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ؛ تو از بندگان خود پنهان نیستى مگر این که اعمال (ناشایست) آن ها حجاب و مانع دیدشان شود».(311)
236
امام (علیه السلام) نیز در این دعا، مهم ترین حجاب ها را در سه جمله بیان فرموده است : ترک اطاعت فرمان خدا و آلوده شدن به معاصى و کوتاهى در شکرگزارى به خاطر نعمت ها.
البته اعمال ناشایست، گاهى حجاب از مشاهده چهره حق مى شود و گاه حجاب و مانع از تقاضاى حاجت در درگاه خداوند، و اشاره امام (علیه السلام) در این دعا به دومى است.
در میان صفات رذیله، کبر و غرور و مستى قدرت از مهم ترین حجاب هاست؛
قرآن مجید مى فرماید: (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ)؛ «این گونه خداوند بر دل هر متکبّر گردنکشى مُهر مى نهد (تا حقایق را نبیند)».(312 )
به یقین شیطان علم و دانش فراوانى داشت، امّا هنگامى که حجاب کبر و غرور دربرابر چشمان باطن او قرار گرفت از دیدن ساده ترین امور غافل شد و دلیل خود را براى ترک سجده بر آدم (علیه السلام) چنین بیان کرد: (خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ)؛ «مرا از آتش آفریده اى واو را از گِل».(313)
گویا او در جمله (وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى)(314 ) دقّت نکرد که عظمت آدم (علیه السلام) به خاطر آفرینش از گِل نیست، بلکه به خاطر آن روح شریف الهى است که در آن دمیده شده است. آن را ندید و تنها گِل را دید و این است نتیجه حجاب کبر و غرور.
تعصّب ها، هوى پرستى ها، لجاجت، حسد، نفاق، آرزوهاى دور و دراز و مانند آن، از امورى است که مى تواند حجاب ضخیمى دربرابر دید انسان ایجاد کند.
قابل توجه این که امام (علیه السلام) ازجمله حجاب هاى مسیر قرب الى الله را کوتاهى در
237
شکر کردن بیان فرموده است. دلیل آن روشن است، زیرا قرآن مجید انسان تارک شکر را تهدید به عذاب شدید کرده است. بدیهى است که چنین انسانى از خدا دور است.(315 )
2. آیا ثواب، تفضل است یا استحقاق؟
شکى نیست که عبادات و اعمال نیک داراى پاداش مادى و معنوى الهى است و وعده خداوند تخلف ناپذیر است، ولى سخن در این است آیا این پاداش ها به حکم استحقاق و اجراى عدل الهى است که اعمال نیک را بدون پاداش نگذارد که اگر بگذارد حق به حق دار نرسیده است یا این که تفضل و لطف الهى چنین پاداش هایى را دربرابر اعمال نیک ایجاب مى کند وگرنه نیکوکاران حقّى بر خدا ندارند؟
در این زمینه میان علماى اسلام اختلاف نظر است؛ جمعى از متکلمان که بیشتر تمایل به مذهب اشاعره داشته اند تفضل را پذیرفته اند وگروهى دیگر که تمایل به مذهب معتزله دارند استحقاق را.
البته این تفاوت تأثیرى در نحوه اعمال ما ندارد، ولى در نگرش ما به پاداش هاى الهى مؤثّر است.
البته در بدو نظر مسأله استحقاق جلب توجّه مى کند، چرا که مولاى کریم ما دستوراتى داده و ما فرمان او را اطاعت کرده ایم. اگر براى اطاعت ما هیچ پاداشى قائل نباشد با عدالت او سازگار نیست.
ولى اگر با دید عمیق تر نگاه کنیم مى بینیم که جز تفضّل چیزى در کار نیست، زیرا اعمالى که ما انجام مى دهیم سودش به خود ما بازمى گردد. تمام عبادات و کارهاى نیک داراى مصالحى است که صددرصد متوجّه انجام دهندگان آن
238
است. بنابراین ما باید بسیار سپاسگزار باشیم که چنین دستوراتى به ما داده شده، نه این که خود را طلبکار بدانیم.
درحقیقت دستورات الهى مانند نسخه هاى طبیب است. به یقین سود عمل به نسخه طبیب به بیمار برمى گردد، نه به طبیب. بنابراین بیمار نمى تواند به طبیب بگوید: دربرابر عمل به دستور تو مستحق پاداشم.
اضافه بر این، ما اگر فرمان او را اطاعت کنیم، به وسیله نعمت ها و اسبابى است که او در اختیار ما گذاشته و حتى به ما توفیق عمل داده، آیا با چنین حالى مى توانیم خود را طلبکار بدانیم؟
به تعبیر دیگر ـ مطابق آنچه در تفسیر شریف المیزان آمده است ـ وجود ما و آنچه در اختیار ماست همه ملک خداوند است، ما از خود چیزى نداریم که به پیشگاه او تقدیم کنیم، هرچه هست تفضل اوست. حال اگر او در برابر اعمال ما پاداش مى دهد این درواقع تفضل دیگرى است.(316 )
گذشته از این، اعمال ناچیز ما دربرابر پاداش هاى عظیم الهى اهمیتى ندارد و به تعبیرى دیگر: موازنه اى بین پاداش و اعمال نیست و این نیز تفضّل دیگرى محسوب مى شود.
کوتاه سخن این که از هر سو نگاه مى کنیم ما در تفضّل الهى غرقیم و سر تا پاى وجود ما مشمول عنایت و لطف اوست.
و جالب این که تعبیراتى که در قرآن و روایات آمده است چنان آمیخته با لطف اوست که گویى خداوند ما را طلبکار از خود مى شمرد، در حالى که چنین نیست،
لذا در بعضى از آیات تعبیر به کتابت شده، ازجمله در آیه 54 سوره انعام مى خوانیم: (وَاِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)؛ «هرگاه
239
کسانى که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آن ها بگو: سلام بر شما!پروردگارتان رحمت را برخود لازم شمرده است تا هرکس از شما کار بدى از روى نادانى انجام دهد، سپس توبه و اصلاح و جبران نماید (مشمول رحمت خدا شود) زیرا او آمرزنده و مهربان است».(317)
و در روایتى از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده که بعد از ذکر پاداش هاى زوّار خانه خدا، خداوند مى فرماید: «أَنْتُمْ عِبَادِی أَدَّیْتُمْ حَقِّی وَحَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أَسْتَجِیبَ لَکُمْ»؛ «شما حق مرا ادا کردید و بر من واجب است که دعاى شما را اجابت کنم».(318)
و این نهایت لطف پروردگار است که از تفضّل تعبیر به حق فرموده است.
از سویى دیگر خداوند آن قدر نعمت به ما ارزانى داشته که هر قدر فرمان او را اطاعت کنیم حقّ شکر این نعمت ها را نمى توانیم ادا نماییم و باید خود را در هر حال مدیون او بدانیم.
در آیه 17 سوره حجرات خداوند خطاب به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى فرماید : (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ اِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلاْیْمانِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ)؛ «آن ها بر تو منّت مى نهند که اسلام آورده اند؛ بگو: «به خاطر اسلام آوردنتان بر من منّت ننهید، بلکه خداوند بر شما منّت مى نهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است، اگر در ادعاى ایمان راست گو هستید».
این سخن را با حدیث نابى از پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله) پایان مى دهیم (هر چند دامنه سخن دراین بحث طولانى است)فرمود:«وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا مِنَ النَّاسِ أَحَدٌ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِعَمَلِهِ، قَالُوا: وَلا أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: وَلا أَنَا اِلاَّ أَنْ یَتَغَمَّدَنِیَ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى فَوْقِ رَأْسِهِ وَطَوَّلَ بِهَا صَوْتَهُ؛ قسم به کسى که جانم به دست اوست! هیچ کس از مردم به واسطه عملش وارد بهشت نمى شود. اصحاب
240
عرض کردند: حتى خود شما؟ فرمود: حتى خود من، مگر این که خداوند مرا مشمول رحمت و فضل خود گرداند. در این حال پیغمبر دست خود را بر سر نهاد و با صداى رسا جمله هاى اخیر را ادا کرد».(319)
در این جا سؤالى پیش مى آید و آن این که از بعضى از آیات قرآن استفاده مى شود که بهشت پاداش اعمال نیک است؛ در یک جا مى فرماید: (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)؛ «وارد بهشت شوید به سبب اعمالى که انجام مى دادید».(320)
و در جاى دیگر مى فرماید: (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ)؛ «هیچ کس نمى داند خداوند چه پاداش هایى که مایه روشنى چشم است براى آن ها ذخیره وپنهان کرده که پاداش اعمالى است که انجام مى دادند».(321)
ولى با توجه به یک نکته پاسخ این سؤال روشن مى شود وآن این که این سخن خداوند نیز نوعى تفضّل است که بندگانش را در ظاهر مستحق مى شمرد، درست مانند این که کسى مى خواهد به دیگرى تفضّلى کند، به او مى گوید: تو به ما خدمت کرده اى و این پاداش توست. در حالى که اگر خدمتى هم بوده بسیار ناچیز بوده و این پاداش تفضّل است. به خصوص که اگر اسباب آن خدمت ناچیز را هم او فراهم کرده باشد.
البته آنچه ما این جا گفتیم با آنچه اشاعره مى گویند، تفاوت بسیار دارد، ما مى گوییم: بندگان چیزى ازخداطلب ندارندکه پاداشى به آن ها داده شود و اطاعت فرمان خدا نتیجه اش به خود آن ها برمى گردد. ولى آنچه آن ها مى گویند براساس انکار عدل خداوند است و به تعبیر دیگر مى گویند: آنچه خدا انجام مى دهد عین عدالت است هر چند همه نیکوکاران را به دوزخ ببرد و بدکاران را به بهشت!
241
.
242
بخش دوم
4. فَهَا أَنَا ذَا، یَا اِلَهِی، وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّکَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِیلِ، وَسَائِلُکَ عَلَى الْحَیَاءِ مِنِّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ.
5. مُقِرٌّ لَکَ بِأَنِّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ اِحْسَانِکَ اِلاَّ بِالْإِقْلاعِ عَنْ عِصْیَانِکَ، وَلَمْ أَخْلُ فِی الْحَالاتِ کُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِکَ.
6. فَهَلْ یَنْفَعُنِی، یَا اِلَهِی، اِقْرَارِی عِنْدَکَ بِسُوءِ مَا اکْتَسَبْتُ وَهَلْ یُنْجِینِی مِنْکَ اعْتِرَافِی لَکَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَکَبْتُ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَکَ أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَایَ مَقْتُکَ.
7. سُبْحَانَکَ، لا أَیْأَسُ مِنْکَ وَقَدْ فَتحْتَ لِی بَابَ التَّوْبَةِ اِلَیْکَ، بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَةِ رَبِّهِ.
ترجمه
4. پس اینک اى خداى من! من همان کسى هستم که در پیشگاه عزّتت ایستادم، ایستادن کسى که تسلیم و مطیع فرمان توست ودر حالى که شرمگینم، از تو تقاضا مى کنم، تقاضاى مسکین نیازمند.
5. این در حالى است که من اقرار مى کنم که هنگام احسان تو، جز ترک معصیت، طاعت دیگرى نداشتم و در تمام حالات از نعمت هاى فراوان تو بى نصیب نبودم.
6. اى خداى من! آیا اقرارم نزد تو به بدى اعمالم، سودى به حال من دارد؟ و آیا اعترافم در پیشگاهت به قبیح بودن اعمالى که مرتکب شدم، مایه نجات من مى شود؟ یا این که در این مقام مرا مشمول خشم و غضب خود نموده اى و یا قهر تو هنگام این دعا مرا فرا گرفته است؟
243
7. پاک و منزهى، من هرگز از رحمت تو مأیوس نخواهم شد، در حالى که باب توبه و بازگشت به سوى خود را بر من گشوده اى، بلکه من سخنى را مى گویم که گفتار بنده مطیعى است که به نفس خود ستم کرده و احترام پروردگار خود را سبک شمرده است.