امورى که مانع دعاست
در بخش اول این دعا امام (علیه السلام) عرضه مى دارد: «خداوندا! سه چیز مرا از اظهار
231
درخواست به درگاهت محجوب و ممنوع مى سازدوتنهایک چیزمرابه آن تشویق مى کند»؛ (اللَّهُمَّ اِنَّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلالٌ ثَلاثٌ، وَتَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ).
«خلال» جمع «خَلّة» به معناى خصلت و حالت است، و «تَحْدوُنى» از ماده «حدو» (بر وزن حمل) به معناى وادار کردن و برانگیختن است و در اصل از ماده «حُداء» گرفته شده که آوازى است براى وادار کردن شتر به حرکت سریع تر.
امام (علیه السلام) بعد از این اشاره اجمالى، به شرح آن پرداخته، عرضه مى دارد: «آنچه مرا از درخواست از تو بازمى دارد، (یکى) عواملى است که دستور داده اى و من در آن کندى کرده ام، و (دوم) امورى است که مرا از آن نهى کرده اى و من به سرعت به سراغ آن رفتم و (سوم) نعمتى است که به من ارزانى داشته اى و من در شکر آن کوتاهى کرده ام»؛ (یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ، وَنَهْیٌ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ اِلَیْهِ، وَنِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ فَقَصَّرْتُ فِی شُکْرِهَا).
آرى، این سه موضوع مهم است. مخالف با اوامر و نواهى پروردگار و کوتاهى در شکر نعمت هاى او. و به راستى آنچه انسان را از خدا دور مى سازد و از تقاضاى حاجتى از او بازمى دارد همین سه چیز است. در حالى که اگر انسان مطیع امر و نهى خدا باشد و نعمت هاى او را شکر گوید، راه به سوى او گشوده و به مقام قرب او نزدیک مى شود و مى تواند هر تقاضایى را به پیشگاهش عرضه دارد.
امام (علیه السلام) در ادامه مى افزاید: «ولى آنچه مرا به درخواست از تو وا مى دارد فضل و کرم تو بر کسانى است که به سوى تو روى آورده و با حسن ظن به درگاه رحمتت ورود کرده اند، چراکه هرچه احسان کنى تفضّل است و هرچه نعمت دهى، بدون استحقاق ماست (نه پاداش کارهاى نیک)»؛ (وَیَحْدُونِی عَلَى مَسْأَلَتِکَ تَفَضُّلُکَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ اِلَیْکَ، وَوَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ اِلَیْکَ، اِذْ جَمِیعُ اِحْسَانِکَ تَفَضُّلٌ، وَاِذْ کُلُّ نِعَمِکَ ابْتِدَاءٌ).
232
جمله «اِذْ کُلُّ نِعَمِکَ ابْتِدَاءٌ» درواقع تأکیدى است براى جمله «اِذْ جَمِیعُ اِحْسَانِکَ تَفَضُّل»؛ زیرا مضمون هر دو این است که پاداش ها به خاطر اعمال نیست، بلکه عنایتى است از سوى خداوند متعال که شرح آن در ذیل کلام خواهد آمد.
در این جا این سؤال پیش مى آید که امام (علیه السلام) با مقام عصمتى که دارد، چگونه چنین اعتراف هایى در پیشگاه خدا مى کند، اعتراف به ترک اطاعت و اعتراف به ارتکاب منهیات؟! البته این سؤال تنها درمورد این دعا نیست، در دعاهاى معصومین: ازقبیل دعاى کمیل و دعاى ابوحمزه و مناجات التائبین از مناجات هاى خمسه عشر و دعاى عرفه و مانند آن ها از این گونه اعترافات، بلکه شدیدتر از آن دیده مى شود.
بسیارى از بزرگان در این مسأله ورود کرده و پاسخ هایى براى آن یافته اند، ازجمله مرحوم سید على خان در شرح صحیفه به پنج پاسخ اشاره مى کند که اکثر آن ها قابل مناقشه است، ازجمله این که آن ها این گونه سخنان را براى تعلیم دیگران بیان مى کنند و درواقع از سوى آن ها مى گویند. البته اگر این توجیه براى بعضى از آن عبارات مفید باشد براى بخش مهمى از آن ها مفید نیست، ازجمله مواردى که امام (علیه السلام) اشک مى ریزد و گریه مى کند و به پیشگاه خدا مى نالد و حتى گاه از هوش مى رود. این ها جنبه آموزشى ندارد، بلکه جوششى از درون خود معصومین (علیهم السلام) است.
حتى در حدیث معروف پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است که فرمود: «اِنَّهُ لَیُرَانُ عَلَى قَلْبِی وَاِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ سَبْعِینَ مَرَّةً؛ قلب من نیز زنگار مى گیرد و من هر شبانه روز هفتاد مرتبه در پیشگاه خدا استغفار مى کنم».(307)
233
و در بعضى از روایات به جاى «لیران» «لیغان» آمده است که از ماده «غین» به معناى پوشش و حجاب است. در بعضى از روایات نیز به جاى «سبعین مرة» (هفتاد مرتبه) «مأة مرة» (صد بار) آمده است.
بهترین پاسخ براى این سؤال همان پاسخ معروف ترک اولى است. اشتباه نشود، ترک اولى به معناى کار خلاف و یا حتى کار مکروه نیست، بلکه مفهوم آن این است: درمیان دو مستحب که یکى از دیگرى برتر است، برتر را رها کند و غیر برتر را انجام دهد، مانند این که در نزدیک منزل ما دو مسجد باشد یکى جمعیت نماز جماعتش بیشتر و یکى کمتر است، شرکت در هر دو ثواب دارد، اما یکى از دیگرى بیشتر. حال اگر ما مسجدى را که جماعتش پرشورتر است رها کنیم و به سوى مسجدى برویم که جماعتش کمتر است، ترک اولى انجام داده ایم، در حالى که هر دو داراى فضیلت است. یا در مقام کمک کردن به نیازمندان، نیازمندى را که احتیاجش بیشتر است به خاطر این که راهش دورتر مى باشد، رها سازیم و به سراغ نیازمندى که نیازش کمتر است برویم. این جاست که گفته اند : «حسنات الابرار، سیئات المقربین».
حال اگر امام معصوم (علیه السلام) لحظه اى از ذکر خدا غافل شود و یا خطورى به ذهن او براى انجام مکروهى وارد گردد، این را براى خود گناه مى شمرد و از آن استغفار مى کند و گاه گریه و ناله و زارى مى نماید.
این نکته نیز قابل توجه است که ممکن است این گونه ناله ها و گریه و زارى ها مربوط به خطراتى باشد که در آینده ممکن است آن وجودات مقدس را در مسیر ترک اولى تهدید کند. آن ها براى پیشگیرى به درگاه خدا مى نالند تا از این گونه ترک اولى ها در امان بمانند.
در حدیث معروفى که امام صادق (علیه السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل مى کند، مى خوانیم که فرمود: «سَمِعَتْ أُمُّ سَلَمَةَ النَّبِیَّ (صلی الله علیه و آله) یَقُولُ فِی دُعَائِهِ: اللَّهُمَّ وَلا تَکِلْنِی اِلَى
234
نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً، فَسَأَلَتْهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله): یَا أُمَّ سَلَمَةَ وَمَا یُؤْمِنُنِی وَاِنَّمَا وَکَلَ اللَّهُ یُونُسَ بْنَ مَتَّى اِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ فَکَانَ مِنْهُ مَا کَانَ؛ ام سلمه شنید که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در دعایش عرضه مى دارد: خداوندا! حتى به اندازه یک چشم بر هم زدن هرگز مرا به حال خود وامگذار! ام سلمه عرض کرد: چرا چنین تقاضایى از خدا مى کنى؟ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: اى ام سلمه! من چگونه در امان باشم در حالى که خداوند یونس را به اندازه یک چشم بر هم زدن به خودش واگذاشت و آن حوادث و مشکلات براى او پیش آمد».(308)
ازجمله نمونه هایى که در قرآن مجید آمده، داستان حضرت یونس (علیه السلام) است که در هدایت قومش اصرار کافى نورزید و به صورت قهرآمیز آن ها را ترک کرد در حالى که اولى این بود که بیشتر بماند و بیشتر اصرار کند. همین امر سبب مجازات شدیدى شد که در داستان گرفتار شدن در شکم ماهى آمده است.
یا در روایات آمده است که گرفتار شدن حضرت یعقوب (علیه السلام) به فراغ فرزند دلبندش یوسف (علیه السلام) در آن مدت طولانى به خاطر این بود که در یک شب جمعه که در خانه اش غذایى تهیه شده بود، فقیرى بر در خانه آمد و محروم برگشت.
و در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) نیز آمده است که طولانى شدن زندانش به سبب این بود که بعد از تعبیر خواب آن زندانى که معتقد بود نجات مى یابد به او سفارش کرد که نزد سلطان مصر، شرح حال او را بگوید تا رهایى یابد. زندانى فراموش کرد و یوسف (علیه السلام) به سبب تکیه کردن بر غیر خدا، سال هاى بیشترى در زندان ماند. البته هیچ یک از این امور گناه نبود، ولى ترک اولایى بود که مناسب مقام و شخصیت آن ها نبود، چراکه هر کس مقامش بالاتر باشد، انتظارات بیشترى از او مى رود.
235
1. اعمال و صفاتى که حجاب است
در عالم ماده براى دیدن چهره واقعیت ها دو چیز لازم است: چشم بینا و نبودن حجاب و مانع. چشم بینا به تنهایى کافى نیست، باید حجاب ها نیز برطرف شود تا واقعیت ها را ببینیم.
در عالم معنا نیز چنین است، براى درک حقایق معنوى، هم چشم باطن بینا لازم است و هم نبودن حجاب ها. چه خوب مى گوید شاعر:
تو کز سراى طبیعت نمى روى بیرون******کجا به کوى طریقت گذر توانى کرد؟
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی******غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد
این حجاب ها مجموعه اى است از رذایل اخلاقى و اعمال شیطانى که هر کدام مى تواند جلوى دید معنوى انسان را بگیرد.
افرادى هستند که به فرموده قرآن، دید معنوى خود را از دست داده اند (وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا)؛ «و چشمانى دارند که با آن نمى بینند».(309)
و در جایى دیگر مى فرماید: (وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ اِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ)؛ «و آن ها را مى بینى که با چشم هاى مصنوعى شان به تو نگاه مى کنند، امّا چیزى را نمى بینند».(310)
و این نهایت بدبختى انسان است که کارش به جایى برسد که دیده باطنى او کور شود.
ولى گاهى چشم باطنى سالم است، امّا حجاب ها مانع دید مى شود. «وَأَنَّکَ لاتُحْجَبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ؛ تو از بندگان خود پنهان نیستى مگر این که اعمال (ناشایست) آن ها حجاب و مانع دیدشان شود».(311)
236
امام (علیه السلام) نیز در این دعا، مهم ترین حجاب ها را در سه جمله بیان فرموده است : ترک اطاعت فرمان خدا و آلوده شدن به معاصى و کوتاهى در شکرگزارى به خاطر نعمت ها.
البته اعمال ناشایست، گاهى حجاب از مشاهده چهره حق مى شود و گاه حجاب و مانع از تقاضاى حاجت در درگاه خداوند، و اشاره امام (علیه السلام) در این دعا به دومى است.
در میان صفات رذیله، کبر و غرور و مستى قدرت از مهم ترین حجاب هاست؛
قرآن مجید مى فرماید: (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ)؛ «این گونه خداوند بر دل هر متکبّر گردنکشى مُهر مى نهد (تا حقایق را نبیند)».(312 )
به یقین شیطان علم و دانش فراوانى داشت، امّا هنگامى که حجاب کبر و غرور دربرابر چشمان باطن او قرار گرفت از دیدن ساده ترین امور غافل شد و دلیل خود را براى ترک سجده بر آدم (علیه السلام) چنین بیان کرد: (خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ)؛ «مرا از آتش آفریده اى واو را از گِل».(313)
گویا او در جمله (وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى)(314 ) دقّت نکرد که عظمت آدم (علیه السلام) به خاطر آفرینش از گِل نیست، بلکه به خاطر آن روح شریف الهى است که در آن دمیده شده است. آن را ندید و تنها گِل را دید و این است نتیجه حجاب کبر و غرور.
تعصّب ها، هوى پرستى ها، لجاجت، حسد، نفاق، آرزوهاى دور و دراز و مانند آن، از امورى است که مى تواند حجاب ضخیمى دربرابر دید انسان ایجاد کند.
قابل توجه این که امام (علیه السلام) ازجمله حجاب هاى مسیر قرب الى الله را کوتاهى در
237
شکر کردن بیان فرموده است. دلیل آن روشن است، زیرا قرآن مجید انسان تارک شکر را تهدید به عذاب شدید کرده است. بدیهى است که چنین انسانى از خدا دور است.(315 )