یاد تو مایه افتخار ماست
امام (علیه السلام) در آغاز این دعا به سه نوع از اعمال انسان اشاره کرده که هر کدام اثر مهمى دارد و هریک از دیگرى برتر است؛ عرضه مى دارد: «اى کسى که یاد او مایه شرف یاد کنندگان است واى کسى که شکرش سبب رستگارى و پیروزى شکرگزاران است واى کسى که طاعتش موجب نجات مطیعان است!»؛ (یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ، وَیَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ(267) لِلشَّاکِرِینَ، وَیَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ).
201
نخست از ذکر شروع مى کند، بعد به مرحله عالى تر که شکر است و سپس به مرحله عالى تر از شکر که اطاعت است، مى رسد. ذکر را مایه شرف، شکر را مایه سعادت و اطاعت را مایه نجات مى شمرد.
روشن است که یاد خدا انسان را روز به روز به خدا نزدیک تر مى کند، چه شرفى از این بالاتر! و شکر او سبب فزونى هرگونه نعمت است، چه سعادتى از این بهتر! و اطاعتش مایه نجات در دنیا و آخرت است، چه هدفى از این مهم تر!
علما و دانشمندان براى «ذکر» سه مرحله بیان کرده اند: ذکر با زبان، ذکر با قلب و ذکر با عمل. ذکر با زبان، همان است که همه مى دانیم، خدا را یاد مى کنیم و اوصاف کمال و جمالش را بر زبان جارى مى سازیم، البته با نیّت و توجّه. ذکر با قلب، همان اندیشه و تفکر، درباره آثار پروردگار در پهنه عالم هستى است، همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: (اِنَّ فی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ لاَیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ)؛ «به یقین در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، نشانه هاى روشنى براى خردمندان است * همان کسانى که خدا را ایستاده و نشسته، و در حالى که بر پهلو خوابیده اند، یاد مى کنند و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین مى اندیشند، و مى گویند: پروردگارا! این ها را بیهوده نیافریده اى؛ منزّهى تو! ما را از عذاب دوزخ حفظ کن».(268)
به یقین ذکر قلبى اشرف از ذکر زبانى است و ذکر زبانى هنگامى پرارزش است که مقدّمه ذکر قلبى گردد. ذکر عملى نیز همان گونه که در روایتى از امیرمؤمنان (علیه السلام)
202
نقل شده، این است که وقتى انسان (براثر هواى نفس یا وسوسه هاى شیطان) تصمیم به معصیتى مى گیرد، به یاد خدا بیفتد و یاد خدا میان او و معصیت جدایى بیفکند (و به سراغ اطاعت فرمان خدا برود).(269 )
به یقین تمام اقسام ذکر مایه شرف ذکرکنندگان است و شرافت در هر مرحله اى از مرحله قبل برتر و بالاتر است.
عارف عامل، امام خمینى؛ در کتاب چهل حدیث خود درباره رابطه ذکر زبان و ذکر قلبى چنین مى فرماید: «شیخ عارف کامل ما جناب شاه آبادى ـ روحى فداه ـ مى فرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مانند کسى باشد که به طفل کوچکى که زبان باز نکرده مى خواهد کلمه اى بیاموزد، آن قدر تکرار مى کند تا او به زبان مى آید و کلمه را ادا مى نماید...».(270 )
آرى، آن قدر باید ذکر لفظى بگوید تا زبان قلب گشوده شود، وقتى زبان قلب گشوده شد، زبان از قلب تبعیت مى کند و کار ذکر به راحتى انجام مى پذیرد.(271 )
و شکر نیز مانند ذکر سه مرحله دارد: شکر با زبان، شکر در قلب و شکر در عمل. شکر با زبان این است که دربرابر نعمت هاى بى پایان پروردگار اظهار سپاسگزارى مى کند و البته در صورتى مفید است که توأم با نیت و حضور قلب باشد نه صرف لقلقه زبان.
شکر قلبى نیز این گونه است که انسان درباره نعمت هاى خداوند بیندیشد و خود را در پیشگاه او مدیون بداند و تصمیم بر حفظ این نعمت ها داشته باشد.
و شکر عملى یعنى هر نعمتى را در آن هدفى که براى آن آفریده شده به کار
203
گیرد. خداوند به انسان چشم داده که راه را از چاه بشناسد، منظره بینوایان را ببیند و به آن ها رحم کند، آیات الهى را در زمین و آسمان مشاهده کند و بر ایمانش بیفزاید، چشم به او داده تا علوم و دانش هاى مفید را در کتاب ها مطالعه کند. اگر چنین کند شکر آن را به جا آورده، ولى اگر چشم را براى دیدن صحنه هاى گناه به کار گیرد و به چیزى بنگرد که نگاه کردن به آن حرام است براى نعمت چشم ناسپاسى کرده است، همچنین درباره سایر نعمت هایى که سراسر وجود انسان را فراگرفته یا در گرداگرد وجودش دیده مى شود.
به این صورت، شکر نعمت هاى خداوند مى تواند انسان را از همه گناهان بازدارد و متوجه اطاعت او سازد، چرا که در غیر این صورت کفران نعمت خداوند است.
و این که امام (علیه السلام) مى فرماید: «شکر خداوند سبب پیروزى و سعادت شکرگزار است» دلیلش همان است که در قرآن مجید آمده که مى فرماید: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ).(272 )
نه تنها نعمت هایش را افزون مى کند بلکه به شخص شکرگزار سعه وجودى و فزونى جمعیت و قوت و قدرت مى دهد (توجه داشته باشیم که مفعول «ازید» شخص شکرگزار است نه نعمتش).
سپس امام (علیه السلام) در سومین جمله عرضه مى دارد: «اى کسى که اطاعت تو سبب نجات مطیعان است!»؛ (وَیَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ).
البته اطاعت خداوند، هم سبب نجات از بلیات دنیاست و هم نجات از عذاب هاى دردناک آخرت و چه مطلوبى از این بالاتر که انسان از همه بلاهاى دنیا و آخرت رهایى یابد.
204
قرآن مجید مى فرماید: (وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خالِدینَ فیها وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛ «و هرکس خدا و پیامبرش را اطاعت کند و قوانین او را محترم بشمرد، خداوند وى را در باغ هایى بهشتى وارد مى کند که نهرها از پاى درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند بود؛ و این، رستگارى بزرگ است».(273)
همان گونه که در بالا گفته شد، یکى از معانى «فوز» نجات است، به خصوص که در آیه مذکور توصیف به «عظیم» شده است.
امام (علیه السلام) بعد از بیان آثار و برکات مهم «ذکر» و «شکر» و «طاعت»، هر سه را به طور کامل و اکمل از خداوند تقاضا مى کند.
نخست عرضه مى دارد: «خداوندا! بر محمد و آلش درود فرست و دل هاى ما را با یاد خود از هر یاد دیگرى بازدار!»؛ (صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ).
روشن است که وقتى انسان به یاد خداوندى باشد که مالک تمام عرصه هستى است و تمام قدرت ها دربرابر قدرتش ناچیز مى باشد، غیر او را به فراموشى مى سپارد. او به دریا رسیده و دیگر به قطره نمى اندیشد، و به آفتاب رسیده و به شعله شمع فکر نمى کند.
امیرمؤمنان (علیه السلام) در خطبه همام درباره پرهیزکاران مى فرماید: (عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم)؛ «خداوند در نظر آن ها با عظمت جلوه کرده ازاین رو ما سِوَى اللَّه در نظر آن ها کوچک است».(274)
بر همین اساس است که مى بینیم امیرمؤمنان على (علیه السلام) در خطبه 224 درمقابل خواسته نامشروع اشعث ابن قیس مى فرماید: «اِنَّ دُنْیاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی
205
فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا؛ به یقین دنیاى شما (با همه ثروت ها و زرق و برق هایش) نزد من از برگى که در دهان ملخى است و آن را مى جود پست تر است».
جالب توجه این که امام امیرمؤمنان (علیه السلام) در مناجاتى که در ماه شعبان مى کرد، عرضه مى دارد: «أَلْهِمْنِی وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلَى ذِکْرِکَ؛ خداوندا! عشق یاد خودت را بر دل من بیفکن تا هرگاه زبان از یاد تو بردارم باز به سوى یاد تو بازگردم!».(275 )
امام زین العابدین (علیه السلام) سپس به سراغ مسأله شکر مى رود و عرضه مى دارد : «خداوندا! زبان ما را آن چنان به شکر خودت مشغول دار که به شکر دیگرى نپردازد»؛ (وَأَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ).
بدیهى است که ما غرق نعمت هاى الهى هستیم و اگر نعمتى از دیگرى به ما برسد باز هم نعمت خداست، کسى از خود چیزى ندارد. دیگران تنها مى توانند واسطه فیض الهى شوند، بنابراین باید تمام شکرها به درگاه او باشد.
البته در قرآن مجید آمده است که خداوند دستور داده شکر او و شکر پدر و مادر را انجام دهیم: (أَنِ اشْکُرْ لی وَلِوالِدَیْکَ)؛ آرى، به او توصیه کردم که براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور».(276)
و نیز در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ؛ کسى که شکر نعمت هاى مخلوقین را به جا نیاورد شکر خداوند متعال را به جا نیاورده است».(277)
و نیز در حدیثى ـ که پیش تر نیز آوردیم ـ امام زین العابدین (علیه السلام) فرموده است : روز قیامت خداوند به بعضى از بندگان مى فرماید: آیا از فلان کس سپاسگزارى کردى؟ عرضه مى دارد: من شکر تو را به جا آوردم اى پروردگار! خداوند
206
مى فرماید: «لَمْ تَشْکُرْنِی اِذْ لَمْ تَشْکُرْهُ، ثُمَّ قَالَ: أَشْکَرُکُمْ لِلَّهِ أَشْکَرُکُمْ لِلنَّاسِ؛ تو شکر مرا به جا نیاوردى چون از او تشکر نکردى. امام (علیه السلام) سپس فرمود: شاکرترین شما در برابر خداوند کسى است که شاکرترین در برابر مردم باشد».(278)
آنچه در دعاى امام (علیه السلام) در این جا آمده، نه با آیه شریفه قرآن منافات دارد نه با روایاتى که ذکر کردیم، زیرا منظور از تشکر از مخلوق، سپاسگزارى به عنوان واسطه بودن در فیض است نه منبع اصلى فیض. منبع اصلى فیض ذات پاک پروردگار است و دیگران اگر کارى کنند واسطه در رساندن آن فیض هستند. درست مانند این که شخصى هدیه اى براى دیگرى مى فرستد و گیرنده هدیه از صاحب هدیه و همچنین از کسى که آن را به او رسانده تشکر مى کند.
سپس امام (علیه السلام) در ادامه مى افزاید: «خداوندا! اعضاى ما را چنان غرق اطاعتت کن که به اطاعت دیگرى نپردازیم»؛ (وَجَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَةٍ).
«جوارح» جمع «جارحه» در اصل از ماده «جرح» گرفته شده که گاه به معناى کسب کردن و چیزى به دست آوردن و گاه به معناى زخم زدن آمده است و به همین مناسبت به حیواناتى که کارشان صید است (اعم از پرندگان و غیر پرندگان) «جارحه» مى گویند و جمع آن «جوارح» است (همان گونه که در آیه 4 سوره مائده آمده است: (وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ).
و این تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که این حیوانات صید را مجروح مى سازند و یا این که براى صیاد کسب درآمدى مى کنند.
و اگر به اعضاى ظاهرى بدن انسان جوارح گفته مى شود (مانند آنچه در دعاى امام (علیه السلام) آمده است) به این دلیل است که انسان با اعضاى خود منافع مختلفى کسب مى کند.
207
ناگفته پیداست که صاحب اختیار انسان و خالق و مالک او و بخشنده تمام نعمت ها تنها خداست؛ بنابراین تنها اطاعت او بر ما لازم است و اگر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اولواالامر (ائمه معصومین (علیهم السلام)) و یا والدین اطاعت مى کنیم به این دلیل است که اطاعت آن ها نیز اطاعت خداست، زیرا خداوند فرمان داده مطیع اوامر آن ها باشیم، همان گونه که در آیه شریفه 59 سوره نساء مى فرماید: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم).
و در جاى دیگر مى فرماید: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه).(279 )
از مجموع این سه جمله استفاده مى شود که اولیاء الله و بندگان خاص خدا کسانى هستند که جز به یاد او نمى پردازند و زبانشان جز به شکر او گردش نمى کند و اعضایشان جز در مسیر اطاعت او نیست. در همه حال ذکر و فکرشان خداست و غرق یاد او هستند.
208
بخش دوم
فَاِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلامَةٍ لا تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَةٌ، وَلاتَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَةٌ، حَتَّى یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَةٍ خَالِیَةٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا، وَیَتَوَلَّى کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا.
ترجمه
2. «(خداوندا!) اگر براى ما زمان فراغتى از کارهاى (سنگین زندگى) مقدر فرموده اى، آن را فراغتى سالم قرار ده که آفت و گناهى در آن دامان ما را نگیرد و خستگى و ملالى در آن به ما نرسد! (خدایا! چنان مقرّر فرما که این ساعات، آلوده به گناه نشود) تا این که فرشتگان نویسنده گناهان با نامه اعمالى خالى از ذکر گناهان ما از نزد ما بازگردند و (همچنین) فرشتگان نویسنده حسنات هنگامى که از سوى ما بازمى گردند به خاطر حسناتى که از ما نوشته اند مسرور باشند!