فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد 3(شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

فقیرترین فقیرانیم در برابر غنى ترین اغنیاء

در ابتداى این بخش، امام (علیه السلام) خداوند را مخاطب قرار داده، عرضه مى دارد : «اى کسى که از همه بى نیازان بى نیازترى!»؛ (یَا غَنِیَّ الْأَغْنِیَاءِ).
بى شک خدا غنى بالذات است چراکه وجودى است بى نهایت از هر نظر و چنین وجودى هیچ گونه نیازى در ذاتش راه ندارد و غیر او همه نیازمندند و اگر غنى شوند به وسیله او به غنا مى رسند، آن هم نه غناى بالذات، بلکه غناى بالغیر. بنابراین، واژه «غنا» در «غنى» و در «اغنیاء» به یک معنا نیست. آنچه درباره خدا گفته مى شود غنى بالذات است و آنچه درباره دیگران گفته مى شود غنى بالغیر است. به تعبیر دیگر: یکى غنى است و دیگرى مستغنى.
این گونه تعبیر در غیر مورد غنا نیز دیده مى شود، براى نمونه، در دعایى که در کتاب شریف کافى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است مى خوانیم که فرمود : نزدیک ترین حالت بنده به خداوند هنگامى است که پروردگارش را مى خواند در حالى که در سجده است. راوى سؤال کرد: در آن سجده چه بگویم؟ حضرت فرمود: بگو: «یَا رَبَّ الْأَرْبَابِ وَیَا مَلِکَ الْمُلُوکِ وَیَا سَیِّدَ السَّادَاتِ...؛ اى پروردگار پروردگاران واى فرمانرواى فرمانروایان واى آقا و سرور آقایان!».(248 )
182
به یقین تنها پروردگار عالم خداست و تنها فرمانرواى جهان هستى اوست و سروَرى فقط برازنده ذات او است و این که به بعضى از انسان ها رب یا ملک یا سیّد گفته شده، منظور، دارا بودن این صفات از طریق عطاى الهى است، نه این که از خود چیزى داشته باشند.
در آیات قرآن مجید نیز بارها خداوند به عنوان غنىّ مطلق توصیف شده است، ازجمله در آیه 26 سوره لقمان مى خوانیم: (لِلَّهِ ما فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِىُ الْحَمِیدُ)؛ «آنچه در آسمان ها و زمین است فقط از آنِ خداست، به یقین تنها خداوند غنىّ و بى نیاز و شایسته ستایش است».
امام (علیه السلام) به دنبال این خطاب عرضه مى دارد: «این ماییم، بندگان تو، که در پیشگاهت حاضریم»؛ (هَا، نَحْنُ عِبَادُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ).
واژه «ها» براى تنبیه است، یعنى هنگامى که مى خواهند سخنى را به دیگرى بگویند نخست با گفتن «ها» توجه او را جلب مى کنند، و بعد مطلب خود را بیان مى نمایند. به یقین چنین چیزى درمورد خداوند صادق نیست، ولى این گونه تعبیرات براى جلب عنایت پروردگار، مانعى ندارد. بنابراین امام (علیه السلام) نخست جلب عنایت خدا را تقاضا مى کند و بعد سخن خود را بیان مى دارد.
تعبیر «بین یدیک» که ترجمه تحت الفظى آن «در میان دو دست توست» کنایه از حضور در پیشگاه خداست و حتى در تعبیرات روزانه نیز به معناى حضور مى آید، همان گونه که در این آیه شریفه آمده است: (وَلا یَأْتِینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ)؛ «آن زنان بهتانى از پیش خود نسبت به کسى روا ندارند».(249)
سپس امام (علیه السلام) به نقطه مقابل آن پرداخته عرضه، مى دارد: «من فقیرترین فقیران به درگاه تو هستم»؛ (وَأَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ اِلَیْکَ).
183
البته همه در درگاه خداوند فقیرند، همان گونه که قرآن مى فرماید: (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمیدُ)؛ «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید و تنها خداوند است که غنىّ بالذات و شایسته ستایش است».(250)
این که امام (علیه السلام) مى گوید: من فقیرترین فقرا هستم به این علت است که امام (علیه السلام) کمالاتى دارد بیش از دیگران و در هر مرحله براى حفظ آن کمالات به خداوند نیازمند است؛ به تعبیر دیگر: هرچه مقام انسان بالاتر برود نیاز او به درگاه خداوند بیشتر است.
امام (علیه السلام) به دنبال این توصیف ها درباره خدا و درباره خود، دو چیز از خداوند تقاضا مى کند: «حال که چنین است، فقر و نیاز ما را با بى نیازى خود جبران کن و امید ما را از لطف و احسانت قطع مکن!»؛ (فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ وَلا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِکَ).
درواقع در این دعا از یک سو به قابلیت قابل اشاره شده و از سوى دیگر به فاعلیت فاعل. امام (علیه السلام) از یک سو خود را نیازمندترین نیازمندان معرفى مى کند و از سوى دیگر برطرف ساختن این نیاز را همراه با امید به لطف پروردگار تقاضا دارد.
درباره این که میان «فقر» و «فاقه» تفاوتى وجود دارد یا هر دو معناى واحدى دارند، اهل لغت تعبیرات مختلفى ذکر کرده اند: بسیارى از آن ها فقر و فاقه را به یک معنا شمرده اند و در عبارت امام (علیه السلام) نیز هر دو شبیه یکدیگر ذکر شده، ولى از آن جا که بسیارى از اهل لغت، فقیر را کسى مى دانند که از شدت حاجت گویى ستون فقراتش درهم شکسته، در حالى که براى «فاقه» چنین معنایى ذکر نشده است در نتیجه فقر شدیدتر از فاقه محسوب مى شود؛ در حالى که از بعضى از
184
عبارات، عکس آن استفاده مى گردد و فاقه را شدیدتر از فقر ذکر کرده اند، زیرا واژه «خصاصه» را که به معناى شدت حاجت است در تفسیر آن آورده اند.
«وسع» در اصل به معناى «گشایش» است و«وسعت» نیز به همین معناست. سپس به قدرت و توان و غنا نیز اطلاق شده، لذا شخص قدرتمند وسعتى در انجام کارها دارد وهمچنین افراد غنى و بى نیاز گستردگى و بخشندگى و کمک به دیگران دارند. هنگامى که واژه «واسع» به عنوان یکى از اسماء الحسنا خداوند ذکر مى شود به معناى قدرت و رحمت پروردگار است که چنان وسیع مى باشد که پهنه عالم هستى را فرا مى گیرد و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار مى دهد.
امام (علیه السلام) به صورت یک نتیجه گیرى عرضه مى دارد: «(اگر امید ما را از کرم خود قطع کنى) کسى را بدبخت کردى که از تو سعادت خواسته و کسى را محروم کرده اى که تقاضاى فضل و بخشش تو را نموده است»؛ (فَتَکُونَ قَدْ أَشْقَیْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِکَ، وَحَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَکَ).
به یقین چنین کارى از فضل و کرم و حکمت تو دور است، چرا که از یک سو من فقیرترین فقیرانم و از سوى دیگر، تو در حدّ اعلاى بى نیازى هستى و از سوى سوم، من به در خانه تو آمده ام و تقاضاى فضل و رحمتت را کرده ام، آیا با این حال سزاوار است که مرا از خود برانى و امیدم را قطع کنى؟
«اشقیت» از ماده «شقاوت» به معناى بدبختى و تیره روزى است و گاه به معناى رنج و زحمت نیز اطلاق مى شود و «استسعد» از ماده «سعادت»، معناى مخالف شقاوت را دارد و «استرفد» از ماده «رَفد» در اصل به معناى کمک کردن براى انجام کارى است، سپس بر عطا و بخشش اطلاق شده است، چرا که کمکى است از ناحیه عطا کننده به عطا شونده. واژه «رِفد» (بر وزن فکر) نیز اسم مصدر است و «استرفاد» یعنى تقاضاى کمک.
درمجموع امام (علیه السلام) مى فرماید: من طالب سعادتم و سعادت را از تو مى طلبم،
185
من طالب بخششم و به در خانه تو آمده ام. از فضل و کرم تو دور است که مرا دست خالى برگردانى، سعادتمند نکنى و مورد بخشش خود قرار ندهى.

سعادت و شقاوت و طرق آن

منظور از اسباب سعادت، عواملى است که انسان را به سوى قرب خداوند و تکامل فرا مى خواند و منظور از اسباب شقاوت، امورى است که انسان را از این وادى دور مى کند.
در روایات، نمونه هاى روشنى براى این دو بیان شده است، ازجمله در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «أَرْبَعٌ مِنَ السَّعَادَةِ وَأَرْبَعٌ مِنَ الشَّقَاوَةِ فَالْأَرْبَعُ الَّتِی مِنَ السَّعَادَةِ: الْمَرْأَةُ الصَّالِحَةُ وَالْمَسْکَنُ الْوَاسِعُ وَالْجَارُ الصَّالِحُ وَالْمَرْکَبُ الْبَهِیُّ وَالْأَرْبَعُ الَّتِی مِنَ الشَّقَاوَةِ: الْجَارُ السَّوْءُ وَالْمَرْأَةُ السَّوْءُ وَالْمَسْکَنُ الضَّیِّقُ وَالْمَرْکَبُ السَّوْء؛ چهار چیز از اسباب سعادت و چهار چیز از اسباب شقاوت است: چهار چیزى که از اسباب سعادت است: همسر صالح، خانه وسیع، همسایه شایسته و مرکب خوب است و چهار چیزى که از اسباب شقاوت است: همسایه بد و همسر بد و خانه تنگ و مرکب سرکش است».(251)
در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده است: «مَنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ فِی اِصْلاحِهَا سَعِدَ ... مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ فِی لَذَّاتِهَا شَقِیَ وَبَعُدَ؛ کسى که براى اصلاح خویشتن خود را به زحمت بیفکند سعادتمند خواهد شد و کسى که خود را غرق لذت هاى مادى کند شقاوتمند مى شود و از خداوند دور مى گردد».(252)
یکى دیگر از عوامل مهم سعادت و شقاوت، موالات (دوست داشتن) اهل بیت (علیهم السلام) و عداوت (دشمنى) آن هاست، همان گونه که در زیارت جامعه آمده
186
است: «سَعِدَ مَنْ وَالاکُمْ وَهَلَکَ مَنْ عَادَاکُمْ؛ آن کس که موالات شما را داشته باشد سعادتمند خواهد شد و آن کس که از در دشمنى درآید هلاک مى شود».
این سخن را با حدیثى از امیرمؤمنان على (علیه السلام) درباره حقیقت سعادت و شقاوت پایان مى دهیم: «اِنَّ حَقِیقَةَ السَّعَادَةِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَاِنَّ حَقِیقَةَ الشَّقَاءِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقَاءِ».(253)
حاصل معناى روایت این است: سعادتمند کسى است که عاقبت به خیر شود و شقاوتمند کسى است که عاقبت به شر شود.(254 )
سپس امام سجاد (علیه السلام) براى تأکید بیشتر عرضه مى دارد: «(اگر ما از فضل و کرم تو بهره مند نشویم) پس بازگشت ما از تو به سوى چه کسى خواهد بود و از در خانه تو به کجا رویم؟»؛ (فَاِلَى مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْکَ، وَاِلَى أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِکَ).
روشن است که اگر کریم على الاطلاق و خداوند قادر متعال که سرچشمه همه سعادت ها نزد اوست کسى را براند، پناهگاه دیگرى نخواهد داشت، چرا که دیگران همه محتاج اند و نیازمند و گرفتار خویش اند، بنابراین اى پروردگار کریم! اگر ما را برانى باز باید به سوى تو بازگردیم.
امام (علیه السلام) شبیه این تعبیر را در مناجات التائبین عرضه داشته است: «فَاِنْ طَرَدْتَنِی مِنْ بَابِکَ فَبِمَنْ أَلُوذُ وَاِنْ رَدَدْتَنِی عَنْ جَنَابِکَ فَبِمَنْ أَعُوذ؛ اگر مرا از درگاه خود برانى به کجا پناه برم و اگر از حضور خود بازگردانى به چه کسى پناهنده شوم؟».(255)
«منقلب» و «مذهب» هر دو مى تواند اسم مکان یا مصدر میمى باشد و در عبارت امام (علیه السلام) معناى دوم اراده شده است.
187
آن حضرت بعد از اظهار نگرانى شدید از این که اگر خداوند از درگاهش براند به کجا مى توان پناه برد، احساس حالت اضطرار مى کند و به وعده الهى درباره مضطران روى مى آورد؛ عرضه مى دارد: «خداوندا! منزهى تو، ما همان مضطرانى هستیم که اجابت دعاى آن ها را بر خود لازم کردى و ما همان گرفتارانى هستیم که وعده برطرف کردن گرفتارى شان را داده اى»؛ (سُبْحَانَکَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ اِجَابَتَهُمْ، وَأَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکَشْفَ عَنْهُمْ».
این سخن امام (علیه السلام) اشاره به آیه شریفه (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ»(256) مى باشد که خدا در آن، وعده اجابت دعاى مضطران و رفع گرفتارى آن ها را داده است.
درباره این که جمله «و یکشف السوء» تفسیر «یجیب المضطر» است و یا این که هر کدام معناى خاص خود را دارند، میان مفسران گفتگوست. اگر جمله دوم را تفسیر بگیریم مفهومش این است: «تو وعده اجابت دعاى مضطر را داده اى که گرفتارى او را برطرف سازى» و اگر دو مفهوم جداگانه داشته باشد معناى آیه این است: «خداوندا! هم دعاى ما را مستجاب کن و هم گرفتارى هایمان را برطرف ساز!».
البته خواندن این آیه براى حلّ مشکلات کافى نیست و مهم این است که انسان احساس اضطرار کند و تمام درها جز درهاى الطاف الهى را به روى خود بسته ببیند، آنگاه است که اجابت و کشف سوء به سراغ او مى آید.
تعبیر «سبحانک» (منزهى تو) ممکن است اشاره به این باشد که لطف و کرمت فراتر از آن است که ما را از درگاه خود برانى و با این که به حال اضطرار درآمده ایم دعاى ما را نپذیرى و گرفتارى ما را برطرف نسازى.
188
بعضى معتقدند که انسان همیشه در حال اضطرار است؛ چرا که دربرابر انواع آسیب ها که او را تهدید مى کند جز خدا پناهگاهى ندارد، ولى بیشتر اوقات متوجه اضطرار خود نیست و هنگامى دعاى او به اجابت مى رسد که حال اضطرار را به خوبى درک کند و زمانى که آیه (أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ) را مى خواند واقعاً خود را مصداق آن ببیند.
لذا در بعضى از سخنان امیرمؤمنان على (علیه السلام) در نهج البلاغه مى خوانیم: «عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفَرْجَةُ، وَعِنْدَ تَضَایُقِ حَلَقِ الْبَلاءِ یَکُونُ الرَّخَاءُ؛ هنگامى که سختى ها به آخرین درجه شدت برسد فرج نزدیک مى گردد و در آن هنگام که حلقه هاى بلا تنگ شود راحتى و آرامش فرا مى رسد».(257)
قرآن مجید درباره حضرت ایوب (علیه السلام) نیز تعبیرى شبیه همین معنا دارد، مى فرماید: (وَأَیُّوبَ اِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ)؛ و ایّوب را به یاد آور، هنگامى که پروردگارش را خواند و عرضه داشت: «ناراحتى ومشکلات شدید به من روى آورده و تو مهربان ترینِ مهربانانى».
آرى، هنگامى که مشکلات او بسیار شدید گشته و همه درها به روى او بسته شد، رو به درگاه خدا آورد و تقاضاى گشایش کرد، خداوند هم اجابت فرمود، همان گونه که قرآن در ادامه آیه بالا مى فرماید: (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَیْناهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَذِکْرى لِلْعابِدِینَ)؛ «ما دعاى او را مستجاب کردیم و ناراحتى هایى را که داشت برطرف ساختیم و خاندانش و همانندشان را با آنان به او بازگرداندیم، تا رحمتى از سوى ما و تذکّرى براى عبادت کنندگان باشد».(258)
189
و نیز به همین دلیل در روایات متعددى آمده که مصداق آیه شریفه (مضطرّ واقعى) حضرت ولى عصر، امام زمان ـ ارواحناه فداه ـ است که پس از پر شدن زمین از ظلم و جور ظهور مى کند. در حدیثى امام باقر (علیه السلام) درباره او فرمود: «هو وَاللَّهِ المُضْطَرُّ فِی کِتَابِ اللَّهِ فی قوله: (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ)؛(259 ) به خدا سوگند! مضطر در کتاب اللَّه در آیه أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ ... اوست».(260)
بدیهى است که مفهوم روایت این نیست که مصداق آیه فقط آن حضرت است و شامل دیگران نمى شود، بلکه منظور، بیان یک مصداق کامل و جامع است، به خصوص که در ذیل آیه آمده است: (و یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ)؛ «خداوند شما را جانشینان روى زمین قرار مى دهد»، که اشاره به حکومت جهانى آن حضرت است.
امام زین العابدین (علیه السلام) بعد از بیان حالت اضطرار خویش و وعده الهى براى اجابت دعوت مضطرین، چنین عرضه مى دارد: «خداوندا! شبیه ترین امور به مشیّتت و سزاوارترین کارها به تو که درخور عظمتت مى باشد این است که کسانى را که از تو رحمت مى طلبند رحمت کنى و کسانى که از تو یارى مى جویند، یارى فرمایى»؛ (وَأَشْبَهُ الْأَشْیَاءِ بِمَشِیَّتِکَ، وَأَوْلَى الْأُمُورِ بِکَ فِی عَظَمَتِکَ رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَکَ، وَغَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِکَ).
«مشیت» به معناى خواستن و اراده کردن است و به گفته راغب در مفردات، به عقیده بعضى، «مشیت» در اصل یعنى ایجاد کردن چیزى، هرچند گاهى در معناى اراده نیز به کار مى رود و به یقین هنگامى که خداوند چیزى را اراده کند موجود مى شود.
190
البته مشیت بر دو قسم است: مشیت ذاتى و مشیت فعلى. مشیت ذاتى همان علم خداوند به حسن اشیاست، و مشیت فعلى همان اراده اى است که به انجام امور تعلق مى گیرد و کلام امام (علیه السلام) اشاره به مشیت فعلى، یعنى اراده انجام کارى است.
«غوث» در اصل به معناى یارى و کمک کردن هنگام شدت مشکلات است و «استغاثه» یعنى یارى خواستن در این گونه موارد.
البته گاه «استغاثه» از ماده «غیث» به معناى باران نافع است که در این صورت «استغاثه» به معناى طلب آب خواهد بود. بسیارى از مفسّران و بعضى از اهل لغت تفاوت میان «غیث» و «مطر» را این دانسته اند که غیث به معناى باران مفید است و مطر به هرگونه باران گفته مى شود، چه مفید باشد چه زیان بار، ولى در کلام امام (علیه السلام) منظور از غوث همان یارى کردن هنگام مشکلات است.
این که گاهى «غوث» به معناى فریادرسى به کار مى رود به این دلیل است که هنگام شدت مشکلات فریاد انسان بلند مى شود و شخصى که به کمک مى آید فریادرس خواهد بود.
بنابراین، امام (علیه السلام) به پیشگاه خداوند عرضه مى دارد: شایسته مقام تو و موافق آنچه عظمت تو اقتضا مى کند این است که تقاضا کنندگان رحمت را ناامید از درگاهت برنگردانى و کسانى را که دست به دامان لطف تو زدند و گرفتار مشکلات شدید هستند محروم نگردانى.
این که امام (علیه السلام) عرضه مى دارد: شایسته ترین امور به مشیت تو رحمت است، ناظر به این معناست که مشیت تو به همه چیز تعلق مى گیرد و انجام هیچ کارى براى تو مشکل نیست و در بیشتر مواقع، مشیت تو ناظر به رحمت است، بنابراین شایسته ترین امور به مشیت گسترده و واسعه تو همان رحمت و مرحمت است.
همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: (وَاِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلامٌ
191
عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءَاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)؛ «هرگاه کسانى که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آن ها بگو: «سلام بر شما! پروردگارتان، رحمت را برخود لازم شمرده است؛ تا هرکس از شما کار بدى از روى نادانى انجام دهد، سپس توبه و اصلاح و جبران نماید (مشمول رحمت خدا شود؛) زیرا او آمرزنده و مهربان است».(261)
آنگاه امام (علیه السلام) از این بیان خود چنین نتیجه مى گیرد: «حال که چنین است به تضرّع ما در پیشگاه خود رحم کن و به فریاد ما برس که خود را به درگاهت افکنده ایم!»؛ (فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا اِلَیْکَ، وَأَغْثنا اِذْ طَرَحْنَا(262) أَنْفُسَنَا بَیْنَ یَدَیْکَ).
«تضرع» از ماده «ضرع» (بر وزن شرح) در اصل به معناى پستان است و «تضرع» یعنى ورود شیر به پستان، و از آن جا که شیر را با ملایمت مى دوشند؛ تضرع به معناى خضوع توأم با درخواست آمده است، خضوع و درخواست در پیشگاه خدا.
«اغثنا» از ماده «غوث» (بر وزن لوث) در اصل به معناى یارى و کمک کردن است و«استغاثه» یعنى کمک خواستن. این معنا در صورتى است که ماده اصلى آن «غوث» واوى باشد، چنان که در محل بحث چنین است، ولى گاه «استغاثه» از ماده «غیث» مى آید که به معناى آب خواستن است، همان گونه که در آیه شریفه (وَاِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ)؛ «اگر آن ها تقاضاى آب کنند آبى به آن ها مى دهند همچون فلز گداخته».(263)
192
«طرحنا» از ماده «طرح» در اصل به معناى فرو انداختن است و در کلام امام (علیه السلام) معناى نهایت خضوع را دارد، گویى انسان خود را در پیشگاه خداوند به زمین انداخته است.
بر این اساس امام (علیه السلام) با نهایت خضوع و فروتنى از خداوندى که قادر بر همه چیز است یارى مى طلبد و رحمت او را تقاضا مى کند.
193
.
194

بخش سوم:

6. اللَّهُمَّ اِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا اِذْ شَایَعْنَاهُ عَلَى مَعْصِیَتِکَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَلا تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکِنَا اِیَّاهُ لَکَ، وَرَغْبَتِنَا عَنْهُ اِلَیْکَ.
ترجمه
6. خداوندا! شیطان از این که ما در نافرمانى تو از او پیروى کرده ایم شاد و مسرور شده. حال که چنین است بر محمد و آل محمد درود فرست و شیطان را از اعمال ما شاد و مسرور مکن، بعد از آن که او را به خاطر تو رها ساخته و از سوى او به سوى تو آمده ایم (بنابراین گذشته هاى ما را ببخش تا او شادمان نشود و ما را شماتت نکند)!