بخش دوم
3. یَا غَنِیَّ الْأَغْنِیَاءِ، هَا نَحْنُ عِبَادُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَأَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ اِلَیْکَ، فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ، وَلا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِکَ، فَتَکُونَ قَدْ أَشْقَیْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِکَ، وَحَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَکَ.
4. فَاِلَى مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْکَ، وَاِلَى أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِکَ، سُبْحَانَکَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ اِجَابَتَهُمْ، وَأَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکَشْفَ عَنْهُمْ.
5. وَأَشْبَهُ الْأَشْیَاءِ بِمَشِیَّتِکَ، وَأَوْلَى الاُْمُورِ بِکَ فِی عَظَمَتِکَ رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَکَ، وَغَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِکَ، فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا اِلَیْکَ، وَأَغْنِنَا اِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَیْنَ یَدَیْکَ.
ترجمه
3. اى کسى که از همه بى نیازان بى نیازترى! این ماییم، بندگان تو، که در پیشگاهت حاضریم. من فقیرترین فقیران به درگاه تو هستم، حال که چنین است فقر و نیاز ما را با بى نیازى خود جبران کن و امید ما را از لطف و احسانت قطع مکن! (اگر امید ما را از کرم خود قطع کنى) کسى را بدبخت کردى که از تو سعادت خواسته و کسى را محروم کرده اى که تقاضاى فضل و بخشش تو را نموده است.
4. «(اگر ما از فضل و کرم تو بهره مند نشویم) پس چگونه از تو روى بگردانیم و به سراغ چه کسى برویم؟ خداوندا! منزهى تو، ما همان مضطرانى هستیم که اجابت دعاى آن ها را بر خود لازم کرده اى و ما همان گرفتارانى هستیم که وعده برطرف کردن گرفتارى شان را داده اى.
181
5. خداوندا! شبیه ترین امور به مشیّتت و سزاوارترین کارها به تو که درخور عظمتت باشد رحم کردن به کسانى است که از تو تقاضاى رحمت دارند و یارى کردن کسانى است که از تو یارى مى جویند. حال که چنین است به تضرّع ما در پیشگاه خود رحم کن و به فریاد ما برس که خود را به درگاهت افکنده ایم.
فقیرترین فقیرانیم در برابر غنى ترین اغنیاء
در ابتداى این بخش، امام (علیه السلام) خداوند را مخاطب قرار داده، عرضه مى دارد : «اى کسى که از همه بى نیازان بى نیازترى!»؛ (یَا غَنِیَّ الْأَغْنِیَاءِ).
بى شک خدا غنى بالذات است چراکه وجودى است بى نهایت از هر نظر و چنین وجودى هیچ گونه نیازى در ذاتش راه ندارد و غیر او همه نیازمندند و اگر غنى شوند به وسیله او به غنا مى رسند، آن هم نه غناى بالذات، بلکه غناى بالغیر. بنابراین، واژه «غنا» در «غنى» و در «اغنیاء» به یک معنا نیست. آنچه درباره خدا گفته مى شود غنى بالذات است و آنچه درباره دیگران گفته مى شود غنى بالغیر است. به تعبیر دیگر: یکى غنى است و دیگرى مستغنى.
این گونه تعبیر در غیر مورد غنا نیز دیده مى شود، براى نمونه، در دعایى که در کتاب شریف کافى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است مى خوانیم که فرمود : نزدیک ترین حالت بنده به خداوند هنگامى است که پروردگارش را مى خواند در حالى که در سجده است. راوى سؤال کرد: در آن سجده چه بگویم؟ حضرت فرمود: بگو: «یَا رَبَّ الْأَرْبَابِ وَیَا مَلِکَ الْمُلُوکِ وَیَا سَیِّدَ السَّادَاتِ...؛ اى پروردگار پروردگاران واى فرمانرواى فرمانروایان واى آقا و سرور آقایان!».(248 )
182
به یقین تنها پروردگار عالم خداست و تنها فرمانرواى جهان هستى اوست و سروَرى فقط برازنده ذات او است و این که به بعضى از انسان ها رب یا ملک یا سیّد گفته شده، منظور، دارا بودن این صفات از طریق عطاى الهى است، نه این که از خود چیزى داشته باشند.
در آیات قرآن مجید نیز بارها خداوند به عنوان غنىّ مطلق توصیف شده است، ازجمله در آیه 26 سوره لقمان مى خوانیم: (لِلَّهِ ما فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِىُ الْحَمِیدُ)؛ «آنچه در آسمان ها و زمین است فقط از آنِ خداست، به یقین تنها خداوند غنىّ و بى نیاز و شایسته ستایش است».
امام (علیه السلام) به دنبال این خطاب عرضه مى دارد: «این ماییم، بندگان تو، که در پیشگاهت حاضریم»؛ (هَا، نَحْنُ عِبَادُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ).
واژه «ها» براى تنبیه است، یعنى هنگامى که مى خواهند سخنى را به دیگرى بگویند نخست با گفتن «ها» توجه او را جلب مى کنند، و بعد مطلب خود را بیان مى نمایند. به یقین چنین چیزى درمورد خداوند صادق نیست، ولى این گونه تعبیرات براى جلب عنایت پروردگار، مانعى ندارد. بنابراین امام (علیه السلام) نخست جلب عنایت خدا را تقاضا مى کند و بعد سخن خود را بیان مى دارد.
تعبیر «بین یدیک» که ترجمه تحت الفظى آن «در میان دو دست توست» کنایه از حضور در پیشگاه خداست و حتى در تعبیرات روزانه نیز به معناى حضور مى آید، همان گونه که در این آیه شریفه آمده است: (وَلا یَأْتِینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ)؛ «آن زنان بهتانى از پیش خود نسبت به کسى روا ندارند».(249)
سپس امام (علیه السلام) به نقطه مقابل آن پرداخته عرضه، مى دارد: «من فقیرترین فقیران به درگاه تو هستم»؛ (وَأَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ اِلَیْکَ).
183
البته همه در درگاه خداوند فقیرند، همان گونه که قرآن مى فرماید: (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمیدُ)؛ «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید و تنها خداوند است که غنىّ بالذات و شایسته ستایش است».(250)
این که امام (علیه السلام) مى گوید: من فقیرترین فقرا هستم به این علت است که امام (علیه السلام) کمالاتى دارد بیش از دیگران و در هر مرحله براى حفظ آن کمالات به خداوند نیازمند است؛ به تعبیر دیگر: هرچه مقام انسان بالاتر برود نیاز او به درگاه خداوند بیشتر است.
امام (علیه السلام) به دنبال این توصیف ها درباره خدا و درباره خود، دو چیز از خداوند تقاضا مى کند: «حال که چنین است، فقر و نیاز ما را با بى نیازى خود جبران کن و امید ما را از لطف و احسانت قطع مکن!»؛ (فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ وَلا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِکَ).
درواقع در این دعا از یک سو به قابلیت قابل اشاره شده و از سوى دیگر به فاعلیت فاعل. امام (علیه السلام) از یک سو خود را نیازمندترین نیازمندان معرفى مى کند و از سوى دیگر برطرف ساختن این نیاز را همراه با امید به لطف پروردگار تقاضا دارد.
درباره این که میان «فقر» و «فاقه» تفاوتى وجود دارد یا هر دو معناى واحدى دارند، اهل لغت تعبیرات مختلفى ذکر کرده اند: بسیارى از آن ها فقر و فاقه را به یک معنا شمرده اند و در عبارت امام (علیه السلام) نیز هر دو شبیه یکدیگر ذکر شده، ولى از آن جا که بسیارى از اهل لغت، فقیر را کسى مى دانند که از شدت حاجت گویى ستون فقراتش درهم شکسته، در حالى که براى «فاقه» چنین معنایى ذکر نشده است در نتیجه فقر شدیدتر از فاقه محسوب مى شود؛ در حالى که از بعضى از
184
عبارات، عکس آن استفاده مى گردد و فاقه را شدیدتر از فقر ذکر کرده اند، زیرا واژه «خصاصه» را که به معناى شدت حاجت است در تفسیر آن آورده اند.
«وسع» در اصل به معناى «گشایش» است و«وسعت» نیز به همین معناست. سپس به قدرت و توان و غنا نیز اطلاق شده، لذا شخص قدرتمند وسعتى در انجام کارها دارد وهمچنین افراد غنى و بى نیاز گستردگى و بخشندگى و کمک به دیگران دارند. هنگامى که واژه «واسع» به عنوان یکى از اسماء الحسنا خداوند ذکر مى شود به معناى قدرت و رحمت پروردگار است که چنان وسیع مى باشد که پهنه عالم هستى را فرا مى گیرد و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار مى دهد.
امام (علیه السلام) به صورت یک نتیجه گیرى عرضه مى دارد: «(اگر امید ما را از کرم خود قطع کنى) کسى را بدبخت کردى که از تو سعادت خواسته و کسى را محروم کرده اى که تقاضاى فضل و بخشش تو را نموده است»؛ (فَتَکُونَ قَدْ أَشْقَیْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِکَ، وَحَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَکَ).
به یقین چنین کارى از فضل و کرم و حکمت تو دور است، چرا که از یک سو من فقیرترین فقیرانم و از سوى دیگر، تو در حدّ اعلاى بى نیازى هستى و از سوى سوم، من به در خانه تو آمده ام و تقاضاى فضل و رحمتت را کرده ام، آیا با این حال سزاوار است که مرا از خود برانى و امیدم را قطع کنى؟
«اشقیت» از ماده «شقاوت» به معناى بدبختى و تیره روزى است و گاه به معناى رنج و زحمت نیز اطلاق مى شود و «استسعد» از ماده «سعادت»، معناى مخالف شقاوت را دارد و «استرفد» از ماده «رَفد» در اصل به معناى کمک کردن براى انجام کارى است، سپس بر عطا و بخشش اطلاق شده است، چرا که کمکى است از ناحیه عطا کننده به عطا شونده. واژه «رِفد» (بر وزن فکر) نیز اسم مصدر است و «استرفاد» یعنى تقاضاى کمک.
درمجموع امام (علیه السلام) مى فرماید: من طالب سعادتم و سعادت را از تو مى طلبم،
185
من طالب بخششم و به در خانه تو آمده ام. از فضل و کرم تو دور است که مرا دست خالى برگردانى، سعادتمند نکنى و مورد بخشش خود قرار ندهى.