بخش اول
1. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَصَیِّرْنَا اِلَى مَحْبُوبِکَ مِنَ التَّوْبَةِ، وأَزِلْنَا عَنْ مَکْرُوهِکَ مِنَ الاِْصْرَارِ.
2. اللَّهُمَّ وَمَتَى وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا، فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً، وَاجْعَلِ التَّوْبَةَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً.
3. وَاِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّیْنِ یُرْضِیکَ أَحَدُهُمَا عَنَّا، وَیُسْخِطُکَ الاْخَرُ عَلَیْنَا، فَمِلْ بِنَا اِلَى مَا یُرْضِیکَ عَنَّا، وَأَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یُسْخِطُکَ عَلَیْنَا.
4. وَلا تُخَلِّ فِی ذَلِکَ بَیْنَ نُفُوسِنَا وَاخْتِیَارِهَا، فَاِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ اِلاَّ مَا وَفَّقْتَ، أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاَّ مَا رَحِمْتَ.
ترجمه
1. خداوندا! بر محمد و آلش درود فرست و ما را به محبوبت که توبه است بازگردان و از اصرار بر گناه که نزد تو ناپسند است برکنار دار!
2. خداوندا! هنگامى که ما (به ناچار) درمقابل دو نقص و کاستى واقع شویم ـ نقصى در دین یا نقصى در دنیا ـ نقص را در آنى بیفکن که سریع تر فانى مى شود و توبه را در آنى قرار ده که بقاى بیشترى دارد!
3. «(بارالها!) هر گاه ما در میان اراده انجام یکى از دو کارى قرار گرفتیم که یکى از آن دو تو را از ما راضى مى کند و دیگرى موجب خشم تو بر ماست، ما را به آن تصمیمى متمایل کن که موجب رضاى توست و قوت و قدرت ما را نسبت به چیزى که موجب خشم توست سست فرما!
4. خداوندا! هیچ گاه ما را در این امور به اختیار خودمان وامگذار! چراکه نفس
151
(سرکش) ما باطل را انتخاب مى کند، مگر این که توفیق تو شامل حال ما باشد. نفس امّاره ما را بسیار به سوى بدى ها سوق مى دهد، مگر این که رحمت تو ما را فراگیرد.
مسیر را براى توبه هموار ساز
همان گونه که در بالا گفته شد، هدف اصلى این دعا توجه دادن به اهمیت توبه و قطع ریشه هاى اصرار بر گناه است. گرچه به صورت دعا و تقاضا از خداست، ولى درسى است براى همگان که راه توبه را چگونه بپیمایند.
نخست امام (علیه السلام) براى استجابت دعا طبق معمول آن حضرت، درود بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) وآل او مى فرستد؛ عرضه مى دارد: «خداوندا! بر محمد و آلش درود فرست»؛ (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ) سپس از خدا تقاضا مى کند که او را براى پیمودن مسیر توبه یارى دهد؛ عرضه مى دارد: «ما را به محبوبت که توبه است بازگردان! «وَصَیِّرْنَا اِلَى مَحْبُوبِکَ مِنَ التَّوْبَةِ».
«صیّرنا» به گفته مصباح المنیر و مقاییس اللغة از ماده «صیرورة» به معناى انتقال از حالى به حال دیگر و رجوع و بازگشت است و به محل بازگشت و سرانجام و پایان کار «مصیر» گفته مى شود.
تعبیر به «محبوب» اشاره به این است که خداوند توبه بندگان را بسیار دوست دارد، همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: (اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ)؛ «خداوند توبه کنندگان و پاکان (از گناه) را دوست دارد».(216) دوست داشتن توبه کنندگان به معناى دوست داشتن توبه آن هاست.
در حدیث معتبرى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم که مى فرماید: «اِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَشَدُّ
152
فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَزَادَهُ فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاءَ فَوَجَدَهَا فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذَلِکَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِینَ وَجَدَهَا؛ خداوند از توبه بنده اش شاد مى شود بیش از شادى کسى که مرکب و زاد و توشه اش را در یک شب ظلمانى (در یک بیابان) گم کرده باشد، سپس آن را بیابد. (آرى) خداوند از توبه بنده اش از آن کسى که مرکب خود را پیدا کرده شادتر است».(217)
همین معنا به تعبیر دیگرى از امام صادق (علیه السلام) در کتاب شریف کافى نقل شده است: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ اِذَا تَابَ کَمَا یَفْرَحُ أَحَدُکُمْ بِضَالَّتِهِ اِذَا وَجَدَهَا؛ خداوند متعال از توبه بنده با ایمانش هنگامى که توبه کند شادتر از کسى است که گم شده خود را پیدا کرده است».(218)
واژه «توبه» در اصل به معناى بازگشت است. این واژه گاه به شخص گناهکار نسبت داده مى شود که به معناى بازگشت از گناه است (در این صورت با «الى» متعدى مى شود، مانند آنچه در داستان موسى بن عمران (علیه السلام) آمده است، هنگامى که بعد از جریان صاعقه به هوش آمد و عرضه داشت: خداوندا! به سوى تو توبه کردم؛ (قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ).(219 )
وهنگامى که به خدانسبت داده شودبه معناى بازگشت به رحمت و پذیرش توبه است (و در این صورت با «على» متعدى مى شود، مانند آنچه در این آیه شریفه آمده است :(فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِم)؛ «خداوند، توبه چنین کسانى را مى پذیرد»).(220)
و به تعبیر بعضى از بزرگان: خداوند دو بار توبه مى کند و بندگان یک بار؛ او قبل از توبه بندگان رحمتش را شامل حال آن ها مى کند و به آن ها توفیق توبه مى دهد و بعد از این که توبه کردند توبه آنان را پذیرا مى شود.
153
آنگاه امام (علیه السلام) به نقطه مقابل توبه مى پردازد که آن، اصرار بر معصیت است و به همان اندازه که توبه محبوب خداست اصرار بر معصیت مبغوض اوست؛ عرضه مى دارد: «خداوندا! ما را از اصرار بر گناه و پافشارى در معصیت که نزد تو ناپسند است بر کنار دار!»؛ (وَأَزِلْنَا عَنْ مَکْرُوهِکَ مِنَ الْإِصْرَارِ).
هرگاه انسان مرتکب گناهى شود و بلافاصله یا در فاصله کمى به سراغ توبه برود زنگار گناه از قلب او برطرف مى شود، اما اگر بر گناه اصرار ورزد روزبه روز قلب او تاریک تر و تاریک تر مى شود تا این که به رنگ گناه درمى آید و در آن زمان است که بازگشت او بسیار مشکل است.
در حدیث پرمعنایى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «اِذَا أَذْنَبَ الْعَبْدُ کَانَ نُقْطَةً سَوْدَاءَ عَلَى قَلْبِهِ فَاِنْ هُوَ تَابَ وَأَقْلَعَ وَاسْتَغْفَرَ صَفَا قَلْبُهُ مِنْهَا وَاِنْ هُوَ لَمْ یَتُبْ وَلَمْ یَسْتَغْفِرْ کَانَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَالسَّوَادُ عَلَى السَّوَادِ حَتَّى یَغْمُرَ الْقَلْبَ فَیَمُوتُ بِکَثْرَةِ غِطَاءِ الذُّنُوبِ عَلَیْهِ وَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى (بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ)؛(221 ) هنگامى که بنده اى از بندگان خدا گناهى مى کند نقطه سیاهى بر قلب او آشکار مى شود. اگر توبه کند و از گناه بازایستد و استغفار نماید، آن نقطه سیاه برطرف شده، قلب او صاف مى گردد و اگر توبه و استغفار نکند، گناه بعد از گناه و سیاهى بعد از سیاهى ادامه مى یابد تا زمانى که تمام قلب او را فرامى گیرد و قلب به سبب کثرت گناهان مى میرد و این همان است که خداوند در قرآن مى فرماید: «چنین نیست (که آن ها مى پندارند)، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دل هایشان نشسته و تمام آن را فراگرفته است (به همین دلیل از درک حقیقت وامانده اند)».(222 )
بر همین اساس در روایات اسلامى و فتاواى بزرگان دین، اصرار بر گناه، هرچند صغیره باشد گناه کبیره شمرده شده است.
154
توبه، در میان آموزش هاى اسلامى مقام والایى دارد و نقش آن در تعلیم و تربیت انسان قابل انکار نیست و عارفان، منزلگاه اول سیر و سلوک را منزل توبه مى شمارند و جالب این که اولین مناجات از مناجات هاى پانزده گانه معروف امام سجاد (علیه السلام) مناجات تائبین است.
امام (علیه السلام) در آن مناجات عرضه مى دارد: «اِلَهِی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً اِلَى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ (تُوبُوا اِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً)(223 ) فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِه؛ معبود من! تو کسى هستى که به روى بندگانت درى به سوى عفوت گشوده و نامش را توبه نهاده اى، و فرموده اى: بازگردید به سوى خدا و توبه کنید، توبه خالص! حال که این در رحمت باز است، عذر کسانى که از آن غافل شوند چیست؟».
درباره توبه وشرایط آن به خواست خدا ذیل دعاى سى و یکم که دعاى توبه است سخن خواهیم گفت.
خطر اصرار بر گناه به قدرى زیاد است که امام (علیه السلام) در بعضى موارد دیگر نیز روى آن تکیه مى کند. در دعاى قبل (دعاى هشتم) نیز آمده بود: «وَالْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ».
در جمله بعد، به یکى از عوامل گناه اشاره کرده و از خداوند تقاضاى رفع آن را مى کند؛ عرضه مى دارد: «خداوندا! هنگامى که ما (به ناچار) درمقابل دو نقص و کاستى واقع شویم ـ نقصى در دین یا نقصى در دنیا ـ (خداوندا!) نقص را در آنى بیفکن که سریع تر فانى مى شود و توبه را در آنى قرار ده که بقاى بیشترى دارد!»؛ «اللَّهُمَّ وَمَتَى وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا، فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً، وَاجْعَلِ التَّوْبَةَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً».
توضیح: انسان در موارد بسیارى در زندگى بر سر دو راهى یا چند راهى قرار مى گیرد و گاهى در انتخاب راه گرفتار تردید مى شود و یا این که هواى نفس، او را
155
به سویى مى کشاند که نافرمانى خدا و به زیان اوست. انتخاب صحیح در این دو راهى و چند راهى ها براى انسان سرنوشت ساز است و به همین دلیل امام (علیه السلام) در این عبارت از خدا تقاضاى یارى مى کند که او را در انتخاب صحیح کمک نماید و به راهى ببرد که ترجیح و برترى دارد.
به یقین اگر انسان درمقابل جریانى قرار بگیرد که یک طرف آن زیان مادى است و طرف مقابل آن زیان معنوى، البته سود موقت و زودگذر را نباید بر منفعت دائم و جاویدان ترجیح دهد، ولى در بیشتر موارد، هواى نفس مانع مى شود و اگر یارى خدا نباشد چه بسا انسان گرفتار خطا گردد.
قرآن مجید نیز بر این معنا تکیه مى کند؛ در یک جا مى فرماید: (بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * وَالاْخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى)؛ «بلکه شما حیات دنیا را مقدم مى دارید * در حالى که آخرت بهتر و پایدارتر است».(224)
و در جایى دیگر مى فرماید: (مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ)؛ «و آنچه نزد شماست فانى مى شود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند».(225)
امیرمؤمنان على (علیه السلام) نیز در نهج البلاغه خطبه 203 به این معنا به روشنى اشاره کرده، مى فرماید: «أیُّهَا النّاسُ، إنَّمَا الدُّنْیا دارُ مَجازٍ، وَالاْخِرَةُ دارُ قَرَارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرّکُم؛ اى مردم! دنیا گذرگاهى است براى عبور (به سوى آخرت) و آخرت سراى جاودانه است، حال که چنین است از این گذرگاه خود براى منزلگاه جاودان خویش توشه برگیرید».
قابل توجه این که افعل تفضیل در این جا به معناى انتخاب خوب تر درمقابل خوب نیست، بلکه درمقابل بدى است، زیرا دار آخرت سرعت فنا ندارد و همچنین اصرار بر معصیت بقایى ندارد، بنابراین در این جا صیغه افعل تفضیل
156
به معناى مطلق ترجیح است و در موارد زیادى به این صورت دیده مى شود، ازجمله در آیه شریفه اى از قول حضرت لوط (علیه السلام) خطاب به قوم منحرفش مى خوانیم: (هؤُلاءِ بَناتى هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ)؛ «با دختران من ازدواج کنید، که این ها از عمل شنیعى که شما انجام مى دهید بهترند».(226)
در حدیث آمده است که وقتى امام (علیه السلام) روز آخر ماه رمضان را به خاطر تقیّه شدید و خطرى که از ناحیه حکومت بود افطار کرد، فرمود: یک روز را افطار کنم وبعد قضا نمایم بهتر از این است که گردن مرا بزنند: فَکَانَ اِفْطَارِی یَوْماً وَقَضَاؤُهُ أَیْسَرَ عَلَیَّ مِنْ أَنْ یُضْرَبَ عُنُقِی وَلا یُعْبَدَ اللَّه».(227)
به یقین گرفتار خطر شدن چیز خوبى نیست که محفوظ ماندن از آن بهتر باشد.
منظور از نقصان در دین که در عبارت امام (علیه السلام) آمده مى تواند اشاره به تبعات آن یعنى عذاب در آخرت باشد و یا تبعاتى که گناهان، در دنیا دارند، مانند کوتاه شدن عمر براثر ترک صله رحم و یا سلب توفیق از نماز شب به خاطر ارتکاب بعضى از گناهان که در روایات به آن اشاره شده و یا قساوت قلب که آثار منفى زیادى دارد.
و منظور از توبه، توبه بندگان از گناهان است، نه به معناى بازگشت خداوند به لطف و رحمت، زیرا این واژه معمولاً درمورد بندگان به کار مى رود.
* * *
امام (علیه السلام) در سومین جمله، آنگاه به دو راهى هاى دیگرى اشاره مى کند که انسان بر سر آن قرار مى گیرد و از خدا مى خواهد که او را توفیق دهد تا آن طریقى را که موجب رضاى اوست برگزیند؛ عرضه مى دارد: «(بارالها!) هرگاه ما در میان اراده انجام یکى از دو کارى قرار گرفتیم که یکى از آن دو تو را از ما راضى مى کند
157
ودیگرى موجب خشم تو بر ماست، ما را به آن تصمیمى متمایل کن که موجب رضاى تو از ماست و قوت و قدرت ما را نسبت به چیزى که موجب خشم تو بر ماست سست فرما!»؛ (وَاِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّیْنِ یُرْضِیکَ أَحَدُهُمَا عَنَّا، وَیُسْخِطُکَ الاْخَرُ عَلَیْنَا، فَمِلْ بِنَا اِلَى مَا یُرْضِیکَ عَنَّا، وَأَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یُسْخِطُکَ عَلَیْنَا).
واژه «هم» همان گونه که در کتاب العین و مفردات راغب آمده است، در اصل به معنى اراده اى است که انسان در دل مى پروراند و البته این اراده مراتبى دارد، گاهى ضعیف و گاهى قوى و در آستانه انجام کار است، گاهى همراه با انجام مقدمات کار و گاهى خالى از آن مى باشد.
تمام این مراتب ممکن است در کلام امام (علیه السلام) منظور باشد که هرگاه ما اراده کارى کردیم که موجب خشم توست، این اراده را در هر مرحله اى که بود نسبت به آن کار سست کن و توفیق انجام کارى را به ما بده که موجب رضاى توست!
همان گونه که اشاره شد، انسان در زندگى بر سر دو راهى هایى قرار مى گیرد که یکى از آن دو موجب رضاى پروردگار است و دیگرى موجب خشم او، و هر کدام از آن دو جاذبه اى دارد و انسان را به سوى خود فرامى خواند و چه بسا آنچه موجب خشم خداست جاذبه بیشترى به خاطر هواى نفس دارد. در این گونه موارد اگر توفیق و یارى خداوند نباشد، ممکن است انسان به راهى رود که موجب بدبختى اوست، و لذا همیشه باید خود را به خدا بسپارد که با یارى او در این گونه موارد بر هواى نفس چیره شود.
روشن است که منظور امام (علیه السلام) این نیست که خداوند انسان را به اجبار به راه رضاى خود ببرد و از راه خشم و سخط خود بازدارد، بلکه تمام این موارد اشاره به توفیق الهى است که با مسأله اختیار کاملاً سازگار است و منظور از توفیق، فراهم نمودن اسباب کار است. و به یقین فراهم بودن اسباب چیزى دلیل بر انجام
158
آن نمى شود، بلکه انجام آن را آسان مى سازد و هنگامى که اسباب فراهم نشود انجام آن ممکن است با تحمل زحمت حاصل شود و کار به سختى صورت مى گیرد.
در این جا این سؤال پیش مى آید که آیا ممکن است در آن واحد دو اراده براى انجام دو کار متضاد در ذهن انسان پیدا شود که امام (علیه السلام) فرموده است: «اِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّیْنِ»؟
پاسخ آن با دقت در معانى مختلف «هم» روشن مى شود، زیرا «هم» گاهى به اراده نزدیک به فعل اطلاق مى شود و گاهى به عزمى که در آستانه فعل نیست و گاهى به چیزى که در ذهن انسان مى گذرد و درباره آن مى اندیشد که آیا انجام بدهد یا انجام ندهد. اگر «هم» به این معنا باشد دو «هم» متضاد نسبت به دو کار مختلف در ذهن ممکن است پیدا شود. به ویژه در مواردى که انسان بین دو کار تردید دارد این حالت حاصل مى گردد. گاهى به این طرف مى اندیشد و گاهى به آن طرف، و میان آن دو متحیّر است و بعد از فکر و اندیشه ممکن است یکى از آن دو را انتخاب کند و تصمیم قاطع بر انجام آن بگیرد. امام (علیه السلام) در این جا از خدا تقاضا مى کند که اگر در میان این دو حالت قرار گرفتیم ما را به آن سمت و سویى ببرد که رضاى او در آن است و قوّت ما را نسبت به آنچه خشم و سخط او در آن است سست کند.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در کلامى که در نهج البلاغه از آن حضرت نقل شده، مى فرماید: برادرى در گذشته داشتم که جامع تمام صفات والاى انسانى بود. سپس به شرح صفات او پرداخته تا به این جا مى رسد که مى فرماید: «وَکَانَ اِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ اِلَى الْهَوَى فَیُخَالِفُه؛ او چنان بود که هرگاه دو کار براى او پیش مى آمد اندیشه مى کرد که کدام یک به هواى نفس نزدیک تر است و با آن مخالفت مى ورزید (و آنچه برخلاف هواى نفس بود مقدم مى داشت)».
159
یکى دیگر از عوامل آلودگى به گناه این است که خداوند توفیق را از انسان بگیرد و او را با نفس امّاره اش رها سازد، لذا امام (علیه السلام) در جمله بعد عرضه مى دارد : «خداوندا! هیچ گاه ما را در این امور به اختیار خودمان وامگذار! چراکه نفس (سرکش) ما باطل را انتخاب مى کند، مگر این که توفیق تو شامل حال ما باشد. نفس ما، ما را به بدى ها بسیار امر مى کند، مگر این که رحمت تو ما را فرا گیرد»؛ (وَلا تُخَلِّ فِی ذَلِکَ بَیْنَ نُفُوسِنَا وَاخْتِیَارِهَا، فَاِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ اِلاَّ مَا وَفَّقْتَ، أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاَّ مَا رَحِمْتَ).
واژه «لا تخلّ» در اصل از ماده «خُلُوّ» گرفته شده که به معناى تهى و خالى شدن است و هنگامى که به باب تفعیل مى رود (مانند آنچه در بالا آمده است) به معناى رها ساختن است. امام (علیه السلام) عرضه مى دارد: (خدایا) هنگامى که بر سر دو راهى قرار مى گیریم ما را به خود وامگذار که نفس امّاره به بدى ها سوق مى دهد، مگر این که تو ما را یارى فرمایى.
معروف میان علما و دانشمندان اسلامى این است که نفس انسانى سه مرحله دارد: نفس اماره، نفس لوّامه و نفس مطمئنه، که برگرفته از آیات و روایات است. البته انسان داراى سه نفس نیست بلکه یک روح دارد که مى تواند این مراحل را طى کند.
طبیعت نخستین انسان، یعنى کسى که تحت تربیت رهبران الهى واقع نشده، همان نفس امّاره است که او را به سوى بدى ها که براى او لذّت بخش است دعوت مى کند، ولى هنگامى که در مقام تزکیه نفس برآمد و تحت تربیت معلّمان الهى قرار گرفت از این مرحله فراتر مى رود، آلوده گناه مى شود، ولى به زودى پشیمان مى گردد و خود را ملامت مى کند و در مقام توبه برمى آید و هرگاه از این مرحله نیز فراتر برود و نفس خود را کاملاً تهذیب کند به مقام نفس مطمئنه مى رسد که در این صورت هیچ گناهى براى او جاذبه ندارد و وسوسه هاى شیطانى در او کارگر نمى شود.
160
در آیات قرآن به هر سه اشاره شده است. در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) مى خوانیم: زلیخا هنگامى که از کار خود پشیمان شد به گناه خود اعتراف کرد و گفت: من نمى توانم خودم را تبرئه کنم چراکه نفس امّاره مرا رها نمى سازد.
در آیات آغاز سوره قیامت به نفس لوّامه اشاره شده است، آن جا که مى فرماید: (لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ * وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ)؛ «سوگند به روز قیامت * و سوگند به نفس ملامتگر و وجدان بیدار، که رستاخیز حق است».(228)
در این جا اهمیّت نفس لوّامه به اندازه اى است که خداوند به آن سوگند یاد مى کند.
و در آیه شریفه آخر سوره فجر به نفس مطمئنه اشاره شده که خداوند آن را مخاطب ساخته، مى فرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی اِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً)؛ تو اى نفس مطمئن! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است».(229)
امام على بن الحسین (علیه السلام) در مناجات شاکین که دومین مناجات از مناجات هاى پانزده گانه است در مورد نفس امّاره به پیشگاه خدا چنین شکایت مى کند: «اِلَهِی اِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَاِلَى الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً وَبِمَعَاصِیکَ مُولَعَةً وَبِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُکُ بِی مَسَالِکَ الْمَهَالِکِ وَتَجْعَلُنِی عِنْدَکَ أَهْوَنَ هَالِکٍ کَثِیرَةَ الْعِلَلِ طَوِیلَةَ الْأَمَلِ اِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَاِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ مَیَّالَةً اِلَى اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ تُسْرِعُ بِی اِلَى الْحَوْبَةِ وَتُسَوِّفُنِی بِالتَّوْبَةِ؛ خدایا من به پیشگاه تو شکایت مى کنم از نفس اماره، نفسى که مرا همواره به بدى سوق مى دهد و به سوى گناه با سرعت مى فرستد و در نافرمانى هایت حریص است و به موجبات خشم تو دست مى آلاید، پیوسته مرا به راه هایى که منجر به هلاکت
161
مى شود، مى کشاند و به صورت پست ترین هلاک شدگان درمى آورد. بیمارى هایش بسیار و آرزوهایش دراز است. اگر مختصرى ناراحتى به او برسد بى تاب مى شود (و فریاد مى کشد) و اگر خیرى نصیب او گردد، بخل مى ورزد. به بازى ها و سرگرمى هاى بیهوده بسیار مایل است و مملو از غفلت و سهو است. مرا پیوسته به سرعت به سوى گناه دعوت مى نماید و براى توبه امروز و فردا مى کند».
امام (علیه السلام) در این مناجات ترسیم بسیار روشنى از نفس امّاره خود ارائه فرموده وضمن بیان علامات آن، نشان مى دهد که اگر اصلاح نشود، چه خطراتى در پیش دارد. درواقع این کلام امام (علیه السلام) توضیحى است براى آیه شریفه اى که مى فرماید : (اِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ).
در کتاب غرر الحکم از امیرمؤمنان على (علیه السلام) عبارت کوتاهى درباره معرفى نفس امّاره نقل شده که بسیار پرمعناست: «النَّفْسُ الْأَمَّارَةُ الْمُسَوِّلَةُ تَتَمَلَّقُ تَمَلُّقَ الْمُنَافِقِ وَتَتَصَنَّعُ بِشِیمَةِ الصَّدِیقِ الْمُوَافِقِ حَتَّى اِذَا خَدَعَتْ وَتَمَکَّنَتْ تَسَلَّطَتْ تَسَلُّطَ الْعَدُوِّ وَتَحَکَّمَتْ تَحَکُّمَ الْعُتُوِّ فَأوْرَدَتْ مَوارِدَ السَّوْء؛ نفس اماره فریبکار همچون منافقان به انسان تملّق مى گوید و در چهره دوستِ موافقى بروز مى کند تا زمانى که انسان را فریب دهد و بر او همچون دشمن خطرناکى مسلط گردد و بر او حاکم شود و او را به انواع گناهان بکشاند».(230)
162