فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد 3(شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

بخش اول

1. اَللَّهُمَّ اِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَسَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَغَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَضَعْفِ الصَّبْرِ، وَقِلَّةِ الْقَنَاعَةِ، وَشَکَاسَةِ الْخُلُقِ، وَاِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ، وَمَلَکَةِ الْحَمِیَّةِ.
ترجمه
1. خداوندا! به تو پناه مى برم از هیجان حرص و تسلط غضب و غلبه حسد و کم صبرى (دربرابر حوادث سخت زندگى و مشکلات) و کمى قناعت (در مصارف زندگى) و تندخویى (و بدخلقى) و زیاده روى در شهوت و تعصب جاهلانه.

شرح و تفسیر

از این رذائل اخلاقى به تو پناه مى برم

امام (علیه السلام) در قسمت نخست از بخش اوّل، از هشت صفت مذموم و اخلاق زشت که هر کدام از آن ها آثار تخریبى فوق العاده اى در زندگى فرد و جامعه دارد به خدا پناه مى برد.
عرضه مى دارد: «خداوندا! به تو پناه مى برم از هیجان حرص و تسلط غضب و غلبه حسد و کم صبرى (دربرابر حوادث سخت زندگى و مشکلات) و کمى قناعت (در مصارف زندگى) و تندخویى (و بدخلقى) و زیاده روى در شهوت و تعصب جاهلانه»؛ (اللَّهُمَّ اِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَسَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَغَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَضَعْفِ الصَّبْرِ، وَقِلَّةِ الْقَنَاعَةِ، وَشَکَاسَةِ الْخُلُقِ، وَاِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ، وَمَلَکَةِ الْحَمِیَّةِ).
55
بعضى از ارباب لغت (مانند مقاییس اللغة) براى «حرص» دو معنا ذکر کرده اند:
نخست، دریدن و پاره کردن، همان گونه که درباره بعضى از زخم هایى که بر بدن وارد مى شود و پوست را مى شکافد «حارصه» گفته اند و دوم، افراط در علاقه نسبت به چیزى، و بعید نیست که هر دو معنا به یک چیز بازگردد، همان گونه که در مفردات راغب آمده است، زیرا کسى که افراط در علاقه به چیزى دارد درواقع روح اراده خود را مى شکافد.
البته «حرص» معمولاً بار منفى دارد و به علاقه افراط گرانه اى گفته مى شود که مذموم و ناپسند است، اما گاهى به عنوان کنایه در موارد مثبت و مطلوب نیز به کار رفته، همان گونه که قرآن درباره پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى گوید: (حَریص عَلَیْکُمْ)؛ «او علاقه شدید به هدایت شما دارد».(30)
و درواقع «حرص» به عنوان یک صفت مذموم اخلاقى ـ که دعاى مورد بحث نیز ناظر به آن است ـ به حالتى گفته مى شود که انسان را در عمل، وادار به زیاده خواهى مى کند تا به سراغ امورى برود که در زندگى هرگز به آن محتاج نیست، مانند کارى که ثروت اندوزان دنیاپرست مى کنند، به دنبال ثروتى مى روند که نه خودشان و نه چند نسل آینده آن ها نیاز به آن ندارند و این اخلاق زشت، یکى از سرچشمه هاى بى عدالتى در جامعه انسانى است، چرا که اگر هر کسى به مقدار نیازش اکتفا کند و اضافه بر آن را به دیگران واگذارد شاید هیچ کس در دنیا گرفتار فقر نشود.
حرص، منحصر به جلب مال نیست، بعضى در جلب قدرت حریص اند و علاقه دارند کارهاى مهم اجتماعى را در خود جمع کنند که گاهى برآمدن از عهده یکى از آن ها نیز مشکل است. همچنین حرص درمورد شهوت جنسى و همواره چشم به همسر دیگران دوختن.
56
و مى دانیم نخستین رذیله هاى اخلاقى اى که در جهان پیدا شد و بر زندگى حضرت آدم و همسرش حوا و فرزندانش تأثیرات بسیار نامطلوبى ایجاد کرد سه رذیله بود: اول تکبر بود که شیطان دربرابر فرمان خدا انجام داد و نسبت به مقام آدم برترى جویى کرد و مایه بدبختى خود و مشکلات مهمى براى انسان ها تا پایان جهان شد. دوم حرص بود که سبب شد آدم و حوا از شجره ممنوعه تناول کنند و به سبب آن از بهشت خارج شوند. و سوم حسد بود که قابیل، فرزند آدم، نسبت به برادرش هابیل پیدا کرد و او را به قتل رساند و سرانجام سخت پشیمانى اى شد، همان پشیمانى که سودى نداشت.
این سه رذیله تا پایان جهان ممکن است در میان انسان ها باشد و قربانى ها بگیرد.(31 )
در مذمت حرص، در روایات اسلامى به طور گسترده بحث شده و به عنوان سرچشمه بسیارى از عیوب معرفى گردیده است؛ امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید: «الْحِرْصُ مُوْقِعٌ فِی کَثِیرٍ مِنَ الذُّنُوبِ؛ حرص انسان را در بسیارى از عیوب وارد مى کند».(32)
ناگفته پیداست که انسان حریص براى رسیدن به اهدافش، هم دروغ مى گوید، هم مرتکب ظلم مى شود و هم به آزار دیگران مى پردازد و حقوقشان را غصب مى کند، و عیوب و گناهان دیگر.
دیگر این که حریص، در زندگى دنیا همواره در رنج و زحمت است، همان گونه که امیرمؤمنان (علیه السلام) در حدیث دیگرى مى فرماید: «الْحِرْصُ مَطِیَّةُ التَّعَبِ؛ حرص، مرکب رنج و زحمت است».(33)
57
و به تعبیر دیگر: شخص حریص همان گونه که در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) در کتاب شریف کافى نقل شده، مانند کرم ابریشم است که مرتب تارهایى به دور خود مى تند و هر چه بیشتر مى تند خروج خود را سخت تر مى کند، تا سرانجام با غم و اندوه از دنیا چشم بپوشد.(34 )
دومین صفت نکوهیده اى که امام (علیه السلام) از آن به خدا پناه مى برد، چیرگى غضب و خشم بر انسان است. ممکن است انسانى خشمناک بشود، ولى خود را حفظ کند و بروز و ظهور عملى نداشته باشد، اما آنگاه که غضب بر انسان چیره مى شود و کارهاى ناشایست و خطرناکى از او سرمى زند، از آن تعبیر به «سَوْرَةِ الْغَضَبِ» مى شود.
این احتمال نیز وجود دارد که «سَوْرَةِ الْغَضَبِ» از قبیل قید توضیحى باشد، زیرا بعضى از ارباب لغت (مانند مصباح المنیر) «سورة» را به معناى غضب تفسیر کرده اند.
درباره خطرات غضب هرچه گفته شود کم است، چرا که بسیارى از جنایات مهم هنگام خشم و غضب روى داده و گاه انسان در حال غضب کارى انجام مى دهد که کفاره آن را تا آخر عمر نیز نمى تواند بپردازد.
به همین دلیل در احادیث اسلامى نسبت به غضب هشدار زیاد داده شده، ازجمله در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ؛ غضب کلید تمام شرور و بدى هاست»(35) زیرا انسان در حال غضب ناسزا مى گوید یا مرتکب انواع ظلم ها و ستم ها مى شود و گاه در حالت غضب آبروى خود را به کلى مى برد.
58
در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است: «الْغَضَبُ یُفْسِدُ الاِْیمَانَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ؛ غضب ایمان را فاسد مى کند، همان گونه که سرکه عسل را».(36)
و در حدیث دیگرى از امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى خوانیم: «الْغَضَبُ یُرْدِی صَاحِبَهُ وَیُبْدِی مَعَایِبَه؛ غضب صاحبش را هلاک مى کند و عیوب او را آشکار مى سازد».(37)
در حدیثى که در نهج البلاغه آمده است مى خوانیم: «الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَاِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِم؛ طغیان غضب نوعى جنون و دیوانگى است چرا که صاحبش بعداً پشیمان مى شود و اگر پشیمان نشود دلیل بر این است که جنونش مستحکم و پایدار است».(38)
احادیث پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در نکوهش غضب بسیار زیاد است، چرا که خطرات آن فوق العاده زیاد مى باشد. این بحث را با حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان (علیه السلام) پایان مى دهیم؛ فرمود: «الْغَضَبُ نَارٌ مُوقَدَةٌ مَنْ کَظَمَهُ أَطْفَأَهَا وَمَنْ أَطْلَقَهُ کَانَ أَوَّلَ مُحْتَرِقٍ بِهَا؛ غضب، آتش برافروخته اى است. کسى که خشم خود را فرو برد، آن آتش را خاموش کرده است و کسى که آن را رها سازد اولین کسى که با آن مى سوزد خود اوست».(39)
هرگاه سرى به پرونده هاى جنایى دادگاه ها بزنیم مى بینیم سرچشمه بسیارى از جنایت هاى خیابانى یا خانوادگى همان غضب است و در عصر ما گستردگى بیشترى پیدا کرده است.
سومین صفت نکوهیده و خطرناکى که امام (علیه السلام) از آن به خدا پناه مى برد غلبه حسد بر انسان است.
59
حقیقت حسد این است که انسان از نعمتى که خدا به دیگران داده ناراحت شود و سعى در زوال آن ها داشته باشد و یا لااقل آرزوى زوال آن ها را کند و این حالت از بدترین حالاتى است که به کارهاى بسیار زشتى منتهى مى شود، ازجمله شخص حسود دروغ مى گوید، غیبت مى کند، ظلم روا مى دارد و از همه بالاتر با حکمت الهى و فضل و نعمت او بر دیگران در ستیز است و گاه ایمان خود را نیز در این راه از دست مى دهد.
و همان گونه که در بالا آمد، اولین قتلى که در جهان واقع شد ـ توسط قابیل نسبت به برادرش هابیل ـ مولود رشک و حسد بود.
و «غلبه» در این جا به معناى چیرگى است، نه فراوانى.
نکوهش حسد، هم در آیات قرآن آمده و هم در روایات به طور گسترده.
در حدیثى از امام امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى خوانیم: «رَأْسُ الرَّذَائِلِ الْحَسَدُ؛ سرچشمه تمام صفات رذیله حسد است».(40)
قابل توجه این که از روایات اسلامى استفاده مى شود که حسد، هم دشمن روح و ایمان انسان است و هم دشمن جسم انسان، همان گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «اِیَّاکُمْ وَالْحَسَدَ فَاِنَّهُ یَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ؛ از حسد بپرهیزید چرا که حسنات انسان را از بین مى برد، همان گونه که آتش، هیزم را مى سوزاند و نابود مى کند».(41)
و در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) آمده است که حسد ایمان را از بین مى برد همان گونه که آتش هیزم را (اِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ).(42 )
60
و درمورد آثار جسمانى آن در حدیثى از امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده است: «اَلْحَسَدُ آفَةُ الْجَسَدِ».(43)
و از نظر اجتماعى نیز افراد حسود منفور و سرافکنده هستند، همان گونه که امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید: «الْحَسُودُ لا یَسُودُ؛ شخص حسود هرگز در جامعه به سیادت و بزرگى نمى رسد».(44)
در این زمینه احادیث فراوان است و این سخن را با حدیث دیگرى که نشان مى دهد حسد ممکن است به کفر بینجامد پایان مى دهیم: امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید: «الْحَسُودُ غَضْبَانٌ عَلَى الْقَدَرِ؛ حسود نسبت به مقدرات الهى خشمگین است».(45)
البته مى دانیم که در کنار حسد صفت غبطه است که جنبه مثبت دارد و آن این است که انسان به جاى آرزوى زوال نعمت هاى دیگران، آرزو کند که خود نیز به آن نعمت ها برسد و براى رسیدن به آن تلاش کند. این رقابت مثبت به یقین باعث پیشرفت فرد و جامعه و جزء فضایل اخلاقى است.
سپس امام (علیه السلام) به چهارمین رذیله اخلاقى اشاره کرده و از آن به خدا پناه مى برد، عرضه مى دارد: «(خداوندا! به تو پناه مى برم) از کمى صبر (دربرابر حوادث ناگوار دنیا)»؛ (وَضَعْفِ الصَّبْرِ).
زندگى دنیا آمیخته با انواع مشکلات است، مشکلات مادى، معنوى، از دست رفتن عزیزان، حوادث وحشتناک طبیعى مانند زلزله ها، سیل ها، ابتلا به انواع بیمارى ها، خصومت ها و دشمنى ها و هرگز زندگانى انسان از این امور جدا نمى شود و حقیقت صبر، مقاومت در برابر این مشکلات است.
61
دربرابر چنین حوادثى دو نوع عکس العمل ممکن است از انسان صادر شود: یکى مقاومت، صبر، تحمل و لب به شکایت نگشودن، بلکه به فکر پیداکردن راه حل بودن، و دیگرى حالت جزع و بى تابى و اظهار ناراحتى که گاه با سوءظن به مقدرات الهى همراه مى شود و نتیجه اى جز ناتوانى روح و جسم نخواهد داشت.
در حدیثى آمده است: «اِنَّکَ اِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَیْکَ الْمَقَادِیرُ وَأَنْتَ مَأْجُورٌ وَاِنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَیْکَ الْمَقَادِیرُ وَأَنْتَ مَأْزُورٌ؛ هرگاه (دربرابر حوادث سخت) صبر و شکیبایى کنى، حوادث مسیر خود را نسبت به تو طى مى کند در حالى که تو مشمول پاداش الهى هستى و اگر جزع و بى تابى کنى باز هم حوادث مسیر خود را طى مى کند در حالى که تو گناهکار هستى».(46)
علماى اخلاق به پیروى از احادیث معصومین (علیهم السلام) براى صبر و شکیبایى سه شاخه قائل اند، آن گونه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى فرماید: «الصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَصَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَصَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَةِ؛ صبر سه گونه است: صبر در برابر مصائب و حوادث دردناک و صبر در مقابل مشکلات اطاعت پروردگار و صبر در برابر فشار معاصى».(47)
و در ذیل حدیث ثواب هاى بسیارى براى شکیبایى در مقابل این امور سه گانه ذکر شده است.
شکى نیست که اطاعت پروردگار همیشه آسان نیست، جهاد با دشمن، روزه در ایام گرم و سوزان تابستان، و حتى انجام نمازهاى اول وقت به ویژه نماز صبح و همچنین انجام مراسم حج هنگام ازدحام فوق العاده، مشکلات زیادى دارد، صبور واقعى کسى است که این مشکلات را به جان بخرد و هرگز از اطاعت پروردگار سر نپیچد.
62
همچنین هنگامى که وسوسه هاى شیطان و هواى نفس بر انسان چیره مى شود و جاذبه هاى گناه او را به سوى خود جلب مى کند، اگر صبر و استقامت نباشد انسان رهایى نمى یابد. بنابراین، صبر مهم ترین ابزار اطاعت و ترک معصیت و مقابله با حوادث سخت است.
در کلمات قصار امیرمؤمنان (علیه السلام) تعبیر بسیار مهمى درباره صبر دیده مى شود : «وَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَلا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لا رَأْسَ مَعَهُ وَلا خَیْرَ فِی اِیمَانٍ لا صَبْرَ مَعَهُ؛ بر شما باد به صبر و شکیبایى، زیرا ارزش صبر در ایمان همچون ارزش سر براى تن است، همان گونه که تن بى سر فایده اى ندارد، ایمان بدون صبر نیز بى فایده است».(48)
مى دانیم که مهم ترین حواسّ انسان در سر او قرار دارد: بینایى، شنوایى، چشایى، بویایى و همچنین توانایى سخن گفتن، بنابراین دریافت انسان از مسائل مختلف از طریق سر اوست؛ اضافه بر این، فرمانده اصلى اعضا مغز است که در سر قرار دارد، لذا اگر سر در تن نباشد نه فرماندهى وجود دارد نه وسیله ادراکى، و به زودى دست و پایى مى زند مى دهد. ایمان بى صبر نیز همین گونه است.
در قرآن مجید نیز تعبیرات مهمى درباره صبر آمده است، ازجمله بهشت پاداش صبر و استقامت شمرده شده، آن جا که مى فرماید: (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَأَزْواجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ* سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ)؛ «پاداش آن ها همان باغ هاى جاویدان بهشتى است که همراه پدران و همسران و فرزندان صالحشان، وارد آن مى شوند و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى گردند * و به آنان مى گویند: سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام سراى جاویدان!».(49 )
63
در دستورات جنگى اسلام نیز مى خوانیم: آنچه باعث غلبه مسلمین بر دشمنان مى شود حتى در زمانى که تعداد آن ها بسیار کمتر از دشمن باشد همان صبر و استقامت در میدان نبرد است؛ مى فرماید: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِاْئَتَیْنِ وَاِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِّاْئَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ)؛ «اى پیامبر! مؤمنان را به جنگ با دشمنان خطرناک برانگیز! هرگاه از شما بیست نفر با استقامت باشند، بر دویست نفر غلبه مى کنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند، پیروز مى گردند؛ چرا که آن ها گروهى هستند که نمى فهمند (و به همین دلیل صبر و استقامت ندارند)».(50 )
سپس پنجمین رذیله اخلاقى که امام (علیه السلام) از آن به خدا پناه مى برد کمبود قناعت است، عرضه مى دارد: «(خداوندا! به تو پناه مى برم) از کمى قناعت»؛ (وَقِلَّةِ الْقَنَاعَةِ).
قابل توجه این که «قَنِعَ» به معناى راضى بودن به زندگى ساده و خالى از تشریفات است، ولى «قَنَعَ» به معناى تقاضا کردن است، مانند آنچه در آیه شریفه (وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ)؛ «از گوشت قربانى به مستمندان و تقاضاکنندگان و نیازمندانى که تقاضایى نمى کنند، اطعام کنید»(51) آمده است.
حقیقت قناعت این است که انسان به حداقل ضروریات زندگى قانع باشد و اگر از طریق حلال بیش از آن به دست نیاید، به همان بسازد و به دنبال رفاه نرود.
مى دانیم که آنچه بار زندگى را سنگین مى کند حداقل ضروریات زندگى نیست، بلکه مسائل رفاهى و تشریفات و زرق و برق هاست.
64
بعضى معتقدند: تشریفات و زرق و برق زندگى بیشترین هزینه ها را به خود جذب مى کند و در مرحله بعد، وسایل رفاهى است و آنچه کمتر هزینه ها را جذب مى کند ضروریات زندگى است و از این جا معلوم مى شود قناعت چه نقشى در سعادت و خوشبختى انسان خواهد داشت و «قلة قناعت» چه ضربه هایى بر او وارد مى کند.
همین معنا با تعبیر دیگرى در توضیح جبرئیل دربرابر سؤال پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به قناعت آمده است؛ مرحوم علامه مجلسى؛ در بحارالانوار چنین نقل کرده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جبرئیل فرمود: «مَا تَفْسِیرُ الْقَنَاعَةِ؛ تفسیر قناعت چیست؟» جبرئیل گفت: «تَقْنَعُ بِمَا تُصِیبُ مِنَ الدُّنْیَا تَقْنَعُ بِالْقَلِیلِ وَتَشْکُرُ الْیَسِیرَ؛ به آنچه از دنیا نصیب تو مى شود قانع باشى و به مقدار کم قناعت کنى و خدا را دربرابر آن شکر بگزارى».(52)
و از آن جا که قناعت انسان را از بسیارى از گناهان بازمى دارد و به او آرامش و حس شکرگزارى مى دهد، امیرمؤمنان على (علیه السلام) آن را گنج بى پایان شمرده است : «الْقَنَاعَةُ کَنْزٌ لا یَنْفَدُ».(53)
و جالب این که در حدیث دیگرى در نهج البلاغه امیرمؤمنان (علیه السلام) حیات طیبه را به قناعت تفسیر کرده است: «وَسُئِلَ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: (فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً) فَقَالَ : هِیَ الْقَنَاعَة؛ از آن حضرت درباره تفسیر آیه شریفه (مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)؛ «هر کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، به یقین او را حیات پاکیزه اى مى بخشیم؛ و پاداش آن ها را مطابق بهترین اعمالى که انجام
65
مى دادند، خواهیم داد»(54) سؤال شد که منظور از حیات طیبه چیست؟ امام (علیه السلام) فرمود: همان قناعت است».(55)
با توجه به آنچه در بالا ذکر شد، کسانى که قانع نیستند و یا قناعت کمى دارند آرامش کافى در زندگى ندارند، خود را به هر درى مى زنند تا به زندگى پرزرق و برقشان صورت دهند و در این مسیر ممکن است آلوده به انواع گناهان شوند.
در حدیثى از امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى خوانیم: «الْعَبْدُ حُرٌ مَا قَنِعَ وَالْحُرُّ عَبْدٌ مَا طَمِعَ؛ بندگان آزادند مادامى که قناعت کنند و آزادها برده اند هنگامى که طمع کنند».(56)
بسیارى از نابسامانى هاى زندگى مردم و اختلاف ها و نزاع هاى ملت ها و جنگ و جدال ها از ترک قناعت و زیاده طلبى و انواع طمع ها سرچشمه مى گیرد.
اضافه بر این ها افراد غیر قانع گاه به مقدرات الهى بدبین مى شوند وبه حکمت وآفرینش خدا ایراد مى گیرند وچه بسا ایمان خود را در این راه از دست مى دهند.
سپس امام (علیه السلام) اشاره به ششمین رذیله اخلاقى کج خلقى فرموده و از آن به خدا پناه مى برد: (وَشَکَاسَةِ الْخُلُقِ).
«شکاسة» و «شکس» (بر وزن قفس) به معناى سوء خلق و بداخلاقى و سخت گیرى و دعوا و خصومت دربرابر امور جزئى است و «شکِس» (بر وزن نجس) به کسى گفته مى شود که داراى این صفت است و در روایات اسلامى از آن به سوء خُلق نیز تعبیر شده که نقطه مقابل آن حُسن خُلق است.
افرادى هستند که دائم با اطرافیان خود به خاطر امور جزئى بداخلاقى
66
و سخت گیرى مى کنند و به نزاع و پرخاش برمى خیزند و به این دلیل همه را از خود مى رنجانند و مردم از آن ها متنفر مى شوند ودرواقع این سوء خُلق سبب انزواى آن ها در خانواده و جامعه مى گردد.
به عکس، افرادى که داراى حُسن خُلق و برخورد خوب و آسان گیرى نسبت به مسائل هستند اطرافیان را به خود جذب کرده و همه جا دوستان فراوانى پیدا مى کنند.
و گاه این سخت گیرى و بداخلاقى، گذشته از این که دربرابر مردم است دربرابر خدا نیز روى مى دهد و این افراد نسبت به حکمت خدا و قسمت او معترض مى شوند و ایمان خود را به تدریج از دست مى دهند.
اهمیت حسن خلق به اندازه اى است که در روایات، مساوى اسلام شمرده شده است؛ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حدیثى مى فرماید: «الاِْسْلامُ حُسْنُ الخُلُقِ».(57)
و در حدیث دیگرى حُسن خلق مساوى نصف دین معرفى گردیده است : «حُسْنُ الْخُلُقِ نِصْفُ الدِّینِ».(58)
در روایت دیگرى از امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى خوانیم: «رُبَّ عَزِیزٍ أَذَلَّهُ خُلُقُهُ وَذَلِیلٍ أَعَزَّهُ خُلُقُهُ؛ چه بسیار عزیزانى که سوء خلق آن ها را ذلیل کرده و چه بسیار ذلیلانى که به خاطر حسن خلقشان عزیز شده اند».(59)
مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل مى کند که فرمود : «مَا مِنْ شَیْءٍ أَثْقَلُ فِی الْمِیزَانِ مِنْ خُلُقٍ حَسَنٍ؛ چیزى در ترازوى اعمال در روز قیامت سنگین تر از حسن خلق نیست».(60)
67
در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است: «عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الْخُلُقِ فَاِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ فِی الْجَنَّةِ لا مَحَالَةَ وَاِیَّاکُمْ وَسُوءَ الْخُلُقِ فَاِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ فِی النَّارِ لا مَحَالَةَ؛ بر شما باد به حسن خلق (و خوش رفتارى با مردم) زیرا حسن خلق (و صاحبش) بى تردید در قیامت در بهشت است و دور باشید از سوء خُلق، زیرا سوء خلق، (وصاحبش) بى تردید در قیامت در دوزخ است».(61)
سوء خلق آثار سوء فراوانى دارد که از جمله آن، از بین بردن حسنات است، همان گونه که در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: «سُوءُ الْخُلُقِ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ؛ سوء خلق عمل انسان را فاسد مى کند همان گونه که سرکه عسل را».(62)
چه بسیار مى شود که انسان اعمال نیکى انجام مى دهد، اما توأم با سوء خلق و برخوردهاى نامناسب، و همین امر اعمال او را در نظر خلق و خالق بى ارزش یا کم ارزش مى کند.
در روایات اسلامى بحث هاى گسترده اى درباره حسن خلق و سوء خلق و آثار آن وارد شده است که شرح همه آن ها در این مختصر نمى گنجد و این بحث را با حدیث دیگرى که درباره آثار اجتماعى حسن خلق از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است پایان مى دهیم؛ فرمود: «الْبِرُّ وَحُسْنُ الْخُلُقِ یَعْمُرَانِ الدِّیَارَ وَیَزِیدَانِ فِی الْأَعْمَارِ؛ نیکوکارى و حسن خلق شهرها را آباد و عمرها را زیاد مى کند».(63)
دلیل آن روشن است: یکى از عوامل مهم کوتاهى عمر، فشارهاى روحى و به اصطلاح استرس هاست، به گونه اى که بعضى از اطبا معتقدند اکثر بیمارى ها ریشه در همین امر دارد. بنابراین وقتى سوء خلق باشد، هم شخصى که داراى آن
68
است گرفتار فشار روحى مى شود و هم کسانى که با او در ارتباط هستند همگى گرفتار مى شوند، به همین دلیل عمرها کوتاه مى گردد و چون مانع همکارى آن ها با یکدیگر است طبعاً شهرها به تدریج ویران مى شود.
هفتمین رذیله اخلاقى که امام (علیه السلام) از آن به خدا پناه مى برد این است که عرضه مى دارد: «خداوندا! من به تو از اصرار بر شهوت پناه مى برم»؛ (وَاِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ).
«الحاح» در لغت به معناى اصرار و پافشارى کردن بر چیزى است، و لذا هنگامى که باران پى درپى مى بارد این تعبیر درمورد آن به کار مى رود.
و منظور از «شهوت» علاقه به چیزى است، چه این علاقه به خوردنى ها وآشامیدنى باشد، چه به جنس مخالف، چه به مقام، و چه به زر و زیورها.
و به تعبیر دیگر: «شهوت» انگیزه رسیدن به این امور است و تمام انواع انگیزه ها را شامل مى شود.
به یقین وجود این انگیزه ها براى حفظ حیات انسان واجب است، اگر علاقه به اکل و شرب نباشد بدن انسان تحلیل مى رود و به نابودى کشیده مى شود و اگر علاقه به جنس مخالف نباشد نسل انسان منقرض مى گردد و اگر علاقه به مقام نباشد مدیریت هاى جامعه از بین مى رود.
بنابراین تمام این علاقه ها در حدّ اعتدال براى ادامه حیات ضرورت دارد، مشکل آن جاست که جنبه افراط به خود بگیرد و به تعبیر امام (علیه السلام) در جمله بالا، به صورت «الحاح» درآید. در این جاست که انسان از حق جدا مى شود و غرق در باطل خواهد شد و براى رسیدن به اهداف خود آلوده به انواع گناهان مى گردد، به همین دلیل امام (علیه السلام) از الحاح شهوت به خدا پناه مى برد و به تعبیر دیگر، به همگان هشدار مى دهد که مراقب تندروى و افراط در شهوات خود باشند که اسباب بدبختى آن ها را فراهم مى کند.
69

در روایات اسلامى نیز بارها به خطرات غلبه شهوات اشاره شده است :
در روایتى از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «مَنْ کَانَ أَکْثَرُ هَمِّهِ نَیْلَ الشَّهَوَاتِ نَزَعَ مِنْ قَلْبِهِ حَلاوَةَ الْإِیمَانِ؛ کسى که بیشترین فکرش در رسیدن به شهوات باشد خداوند شیرینى ایمان را از قلب او خارج مى کند».(64)
و در حدیثى از امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده است: «اِیَّاکُمْ وَغَلَبَةَ الشَّهَوَاتِ عَلَى قُلُوبِکُمْ فَاِنَّ بِدَایَتَهَا مَلَکَةٌ وَنِهَایَتَهَا هَلَکَةٌ؛ از غلبه شهوات بر دل هایتان بپرهیزید، زیرا آغازش سیطره بر شماست و پایانش هلاکت است».(65)
و در روایت دیگرى نیز از امیرمؤمنان (علیه السلام) مى خوانیم: «وَمَنْ حَصَرَ شَهْوَتَهُ فَقَدْ صَانَ قَدْرَهُ؛ کسى که شهوات خود را محدود کند قدر و مقام خویش را حفظ کرده است».(66)
آنگاه امام (علیه السلام) به هشتمین و آخرین صفت رذیله در این بخش از کلامش اشاره کرده، عرضه مى دارد: «(خداوندا! به تو پناه مى برم) از این که عصبیت در من ریشه دار شود»؛ (وَمَلَکَةِ الْحَمِیَّةِ).
«مَلَکة» در اصل به معناى سیطره شخص یا چیزى بر چیزى است، سپس به حالاتى که در نفس آدمى راسخ مى شود و بر وجود انسان سلطه مى یابد، اطلاق شده است؛ گاه ممکن است ممدوح و پسندیده باشد، مانند ملکه شجاعت و سخاوت و گاه ممکن است مذموم و نکوهیده باشد، مانند ملکه حرص و آز؛ و در این جمله از کلام امام (علیه السلام) در مورد ملکه مذموم تعصب به کار رفته است.
«حمیة» در اصل از ماده «حَمى» (بر وزن حمد) به معناى حرارتى است که از آتش یا خورشید و یا بدن انسان به وجود مى آید و به همین دلیل به حالت تب
70
«حُمّى» گفته مى شود، آنگاه به معناى تعصب خشم آلود و نخوت به کار رفته است.
البته گاه در معناى پسندیده به کار مى رود که ما در فارسى از آن تعبیر به «غیرت» مى کنیم و در کلام امیرمؤمنان على (علیه السلام) به آن اشاره شده است: در خطبه 39 نهج البلاغه مى فرماید: «أَمَادِینٌ یَجْمَعُکُمْ وَلاحَمِیَّةَ تُحْمِشُکُمْ؛ آیا دینى ندارید که شما را متحد کند و یا غیرتى که شما را (دربرابر دشمن) به خشم آورد؟».
ولى در بیشتر موارد، این واژه درباره تعصب هاى غلط و نکوهیده به کار مى رود، همان گونه که در قرآن مجید، در آیه شریفه 26 سوره فتح مى فرماید: (اِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ)؛ «به خاطر بیاورید هنگامى را که کافران در دلهاى خود خشم و نِخْوَت جاهلیّت داشتند (و به سبب آن مانع ورود پیامبر و مؤمنان در جریان حدیبیه به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانى شدند)».
امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز در خطبه قاصعه روى همین معنا تکیه کرده و در مذمت ابلیس که پیشواى مستکبران است مى فرماید: «صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِیَّةِ وَاِخْوَانُ الْعَصَبِیَّةِ وَفُرْسَانُ الْکِبْرِ وَالْجَاهِلِیَّةِ؛ فرزندان حمیت و برادران عصبیت و سواران بر مرکب کبر و جاهلیت او را تصدیق کردند (و به راه او رفتند)».
بدیهى است که این نوع تعصب، انسان را از قضاوت منصفانه باز مى دارد وبه راه خطا دعوت مى کند و بسیارى از بدبختى هایى که دامن بشر را گرفته و بسیارى از جنگ ها و خون ریزى ها مولود همین تعصبات زشت و بى دلیل است که افرادى به حمایت قوم و قبیله و جناح خود برمى خیزند و بدون این که فکر کنند حق با آن هاست یا نه، هر کارى از دستشان ساخته است انجام مى دهند.
در مذمت این گونه تعصب ها تعبیرات تکان دهنده اى در روایات اسلامى آمده، ازجمله در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «مَنْ
71
تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِیمَانِ مِنْ عُنُقِهِ؛ کسى که تعصب پیشه کند یا راضى باشد که دیگران به خاطر او تعصب کنند، رشته ایمان را از گردن خود باز کرده است».(67)
دلیل این مسأله روشن است، زیرا این گونه تعصب ها نوعى شرک محسوب مى شود، به این دلیل که غیر خدا را معبود خویش قرار داده است.
و در روایت دیگرى از همان حضرت (صلی الله علیه و آله) آمده است: «مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِیَّةِ؛ کسى که در قلبش به اندازه دانه خردلى از تعصب باشد خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت مبعوث مى کند».(68)
عصبیت دوران ما که دامان تکفیرى ها را به شدت گرفته، نه تنها از عصبیت جاهلیت کمتر نیست، بلکه به مراتب شدیدتر است و این عصبیت شیطانى جهان اسلام را در آتش خود فرو برده و آثار وحشتناک آن به خارج جهان اسلام نیز نفوذ کرده است و اسلام را در نظر ناآگاهان که این افراد را مسلمان مى پندارند زشت و نامطلوب ساخته است، ولى بحمدالله اخیراً پرده ها بالا رفته و بزرگان اهل تسنن حتى شیخ الازهر نیز تصدیق کرده اند که آن ها مسلمان نیستند.
این نکته نیز قابل توجه است که زیان هاى تعصب هاى افراطى تنها جنبه اجتماعى ندارد و افراد مبتلا به آن را نیز علاوه بر رذیله اخلاقى، گرفتار عوارض نامطلوب جسمانى هم مى کند و درست مانند حسد انسان را از درون مى خورد.
72