فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد 3(شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

همه مشکلات در برابر اراده تو آسان است

امام (علیه السلام) در این بخش از دعا به سراغ صفات پروردگار مى رود، صفاتى که مربوط به حل مشکلات و دفع حوادث دردناک است.
مى دانیم که زندگى خالى از مشکلات نیست، گاه به سبب اعمال خود انسان است و گاه آزمایش الهى است و گاه ممکن است براى توجه دادن بندگان به خدا باشد تا از این راه به رحمت او دست یابند و گاه براى رفعت مقام است.
در هر حال از روایات به خوبى استفاده مى شود که هنگام رخ دادن این گونه حوادث باید دست به دعا برداشت و به در خانه خدا رفت. دستورات زیادى در این زمینه در مورد طرز دعا کردن و محتواى آن در روایات وارد شده است؛ مرحوم کلینى در جلد دوم کتاب کافى بابى باز کرده تحت عنوان «الدعاء للکرب والهم والحزن والخوف» وذیل آن 23 روایت نقل کرده که نشان مى دهد هدف معصومین (علیهم السلام) آموختن شیوه دعا کردن در این مواقع بوده است.
ازجمله در حدیث معتبرى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «اِذَا نَزَلَتْ بِرَجُلٍ نَازِلَةٌ أَوْ شَدِیدَةٌ أَوْ کَرَبَهُ أَمْرٌ فَلْیَکْشِفْ عَنْ رُکْبَتَیْهِ وَذِرَاعَیْهِ وَلْیُلْصِقْهُمَا بِالْأَرْضِ وَلْیُلْزِقْ جُؤْجُؤَهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ لْیَدْعُ بِحَاجَتِهِ وَهُوَ سَاجِدٌ؛ هنگامى که به انسان حادثه ناگوار و سخت و یا غم و اندوهى برسد زانو و ذراع خود را برهنه کند و به زمین بچسباند و سینه خود را نیز بر زمین بگذارد و در این حال که مشغول سجده است دعا کند».(2)
مرحوم سید على خان در شرح صحیفه خود پس از نقل این روایت مى گوید : در نوشته بعضى از علماى مورد اعتماد دیدم که نوشته بودند: این گونه دعا کردن مجرب است و مشکلات را به سرعت زائل مى کند.(3)
22
در حدیث دیگرى مى خوانیم: هنگامى که برادران یوسف او را در چاه انداختند جبرئیل به سراغ او آمد و گفت: اى کودک! در این جا چه مى کنى؟ گفت: برادرانم مرا در چاه افکندند (و رفتند). جبرئیل گفت: دوست دارى از آن خارج شوى؟ یوسف گفت: هر چه خداوند بپسندد؛ اگر بخواهد مرا بیرون مى آورد. گفت: خداوند به تو مى گوید: مرا با این دعا بخوان تا تو را از این چاه بیرون آورم. یوسف گفت: کدام دعا؟ گفت: بگو: «اللَّهُمَّ اِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنَّ لَکَ الْحَمْدَ لا اِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِیعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَالْإِکْرامِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَجْعَلَ لِی مِمَّا أَنَا فِیهِ فَرَجاً وَمَخْرَجاً؛ خداوندا! از تو تقاضا مى کنم به این که حمد و سپاس مخصوص ذات توست و هیچ معبودى جز تو نیست، تو بخشنده اى و پدیدآورنده آسمان و زمینى، صاحب جلال و اکرامى، از تو مى خواهم که بر محمد و آل محمد درود بفرستى و از مشکلى که من در آن قرار گرفته ام گشایش و راه نجاتى قرار دهى!».(4)
مرحوم کلینى در حدیث دیگرى در باب دعاى بعد از نمازها از امام صادق (علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: «هنگامى که یوسف در زندان بود جبرئیل به سراغ او آمد وبه او گفت: اى یوسف! بعد از هر نمازى این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فَرَجاً وَمَخْرَجاً وَارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ وَمِنْ حَیْثُ لا أَحْتَسِبُ؛ خداوندا! براى من گشایش و راه خروج از مشکل قرار ده و مرا از آن جا که امید دارم یا امید ندارم روزى بخش!».(5)
درنتیجه بدون شک به وسیله دعاى خالصانه مشکلات به زودى برطرف مى شود.
23
در این جا به سراغ اولین جمله امام (علیه السلام) در این دعا مى رویم، عرضه مى دارد : «اى کسى که به وسیله تو گره مشکلات گشوده مى شود و اى کسى که سختى شداید به کمک تو آسان مى گردد و اى کسى که بیرون رفتن از شدائد و رسیدن به فرج و گشایش از تو درخواست مى شود!»؛ (یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ، وَیَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَیَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ اِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ).
«تُحلّ» از ماده «حَلّ» به گونه اى که در مقاییس اللغة آمده، در معانى مختلفى به کار مى رود که همه آن ها به «گشودن» باز مى گردد، ازجمله «حلال» به چیزى گفته مى شود که مانعى دربرابر ارتکاب آن وجود ندارد و «حلول در مکان» در جایى به کار مى رود که مسافر از راه مى رسد و گره هاى لباس و کمربند خود را مى گشاید، و حل مشکلات نیز به معناى گشودن مشکلات است.
«یُفثأ» از ماده «فثأ» (بر وزن فسخ) به گفته صاحب مقاییس اللغة، در اصل به معناى فرونشاندن غلیان چیزى است، سپس به هرگونه آرامش بخشیدن و فرو کاستن سختى ها اطلاق شده است و در این جا امام (علیه السلام) از خدا چنین تقاضایى دارد.
«رَوْح» (بر وزن قوم) آن گونه که علماى لغت گفته اند، در اصل به معناى تنفس کردن است، سپس این واژه به هر چیزى که مایه حیات و راحتى است اطلاق شده و «رَوْحِ الْفَرَجِ» به معناى آرامش حاصل از گشایش مشکلات است.
این نکته نیز حائز اهمیت است که میان مشکلاتى که در این سه جمله بیان شده تفاوت هایى وجود دارد: «عقده» در جایى گفته مى شود که کارى گره خورده باشد و انسان دست به دامن لطف خدا مى زند تا گره را بگشاید؛ «حَدُّ الشَّدَائِدِ» در جایى است که حادثه اى سخت به انسان روى آورد و او از خدا مى خواهد که این حادثه سخت را آسان کند؛ و «المخرج» در جایى گفته مى شود که در به روى
24

انسان بسته شده و او از خدا مى خواهد که در بسته را بگشاید، بنابراین در هر یک از این سه جمله درخواست و تقاضایى است که در جمله دیگر نیست.
در این جا ما ضمن اعتراف به قدرت بى پایان خداوند براى حل مشکلاتى که در زندگى ما رخ داده، دست به دامن لطف او مى زنیم و اعتراف مى کنیم که او بر هر چیزى تواناست و اراده اش نافذ است و نیازمندان دست به سوى او دراز مى کنند.
در واقع این دعاى امام (علیه السلام) برگرفته از آیات شریفه قرآن است، آن جا که مى فرماید: (وَاِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ اِلاَّ هُوَ وَاِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ)؛ «اگر خداوند زیانى به تو برساند، هیچ کس جز او نمى تواند آن را برطرف سازد؛ واگر خیرى به تو رساند، او بر هر چیزى تواناست * اوست که بر بندگان خود، تسلّط کامل دارد؛ واوست حکیمِ آگاه».(6)
و در جاى دیگر مى خوانیم: (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ اِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)؛ «کلیدهاى آسمان ها و زمین از آن اوست؛ روزى را براى هرکس بخواهد گسترده مى سازد یا تنگ مى گیرد؛ او به همه چیز داناست».(7)
* * *
در جمله بعد، امام (علیه السلام) به قدرت عظیم الهى اعتراف کرده، عرضه مى دارد: «(خداوندا!) مشکلات جهان در برابر قدرت تو رام و ذلیل اند و اسباب وجود اشیا با لطف و عنایت خاص تو نظام یافته و سببیت پیدا کرده؛ و با قدرتت قلم قضا جارى است و همه چیز با اراده تو انجام مى شود»؛ (ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ، وَتَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ، وَجَرَى بِقُدْرَتِکَ الْقَضَاءُ، وَمَضَتْ عَلَى اِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ).
25
«الصِّعَاب» جمع «صعب» در اصل به معناى هر چیز مشکل است، در مقابل سهل و آسان، و «أَسْبَاب» جمع «سبب» در اصل به معناى طنابى است که دلو را به آن مى بندند و آب از چاه مى کشند، سپس به هر چیزى که براى رسیدن به مقصودى کمک مى کند سبب گفته شده و خداوند مسبب الاسباب است، یعنى هنگامى که اراده کند، اسباب را فراهم مى سازد و اصولاً سببیت اسباب از ناحیه اوست، آن جا که اراده کند، آتش، بدن ابراهیم (علیه السلام) را نمى سوزاند و کارد، گردن اسماعیل (علیه السلام) را نمى بُرد. او هم سبب ساز است و هم سبب سوز.
«لطف» در اصل به معناى ملایمت آمده است و «لطیف» کسى است که با ملایمت ومحبت با دیگران رفتار مى کند، البته این واژه گاهى درمورد اشیاى بسیار کوچک به کار مى رود و «لطیف» کسى است که کاملاً ریزبین و دقیق است و در دعاى امام (علیه السلام) هر دو معنا مراد است.(8)
و «قَضَاء» همان گونه که راغب در مفردات آورده، در اصل به معناى جداساختن چیزى است یا با عمل یا با سخن (مانند حکم قاضى) و بعضى گفته اند: در اصل به معناى پایان دادن چیزى است، آن هم یا با عمل و یا با سخن، و هر دو معنا به هم نزدیک اند.
این واژه گاه به معناى آفرینش و گاه به معناى داورى قاضى و گاه به معناى تعیین حد و حدود چیزى یا به معناى متقن ساختن به کار مى رود.
26
«مَضَت» از ماده «مَضى» در اصل به معناى رفتن و گذر کردن و جارى شدن است و در کلام امام (علیه السلام) نیز همین معنا اراده شده؛ عرضه مى دارد: همه چیز مطابق اراده تو جریان مى یابد.
شکى نیست که بین این چهار جمله تفاوت روشنى وجود دارد.
در جمله اول سخن از قدرت خداوند دربرابر مشکلات است؛
در جمله دوم از سبب سازى خداوند با دقت تمام براى رسیدن به مطلوب سخن به میان آمده است؛
در جمله سوم سخن از قضا و قدر الهى و فرمان انجام کارهاست؛
و جمله چهارم اشاره به جریان همه چیز بر طبق اراده پروردگار است.
بنابراین امام (علیه السلام) در این چند جمله اعتراف مى کند که آسان ساختن مشکلات براى خدا سهل است و همچنین فراهم کردن اسباب براى رسیدن به مقصود و هماهنگ ساختن قضا و قدر و اراده و مشیت اش، تا مقدمه اى براى درخواست هاى او باشد.
* * *
سپس امام (علیه السلام) در سومین جمله باز به سراغ قدرت کامله الهى بر هر چیز مى رود و با تعبیرات دیگرى بر آنچه در جمله قبل آمد تأکید مى نهد، عرضه مى دارد: «(خداوندا!) همه چیز به مجرد اراده تو (حتى) پیش از آن که فرمان دهى انجام مى شود و به اراده تو پیش از آنى که نهى کنى بازمى ایستد (به تعبیر دیگر : همه چیز تحت فرمان توست)»؛ (فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَبِاِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ).
اشاره به این که براى وجود و عدم اشیا، نیازى به امر و فرمان لفظى و شبیه لفظ نیست، همین که اراده کنى، همه چیز بر وفق اراده تو حاصل مى شود و این نشانه اى از قدرت کامل تو بر هر چیز است.
27
گرچه در آیات قرآن آمده است: (اِنَّما أَمْرُهُ اِذا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)؛ «فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مى گوید: «موجود باش!»، آن نیز بى درنگ موجود مى شود».(9) و شبیه آن در آیات دیگر قرآن نیز دیده مى شود، ولى به یقین منظور از این تعبیر همان سرعت تحقق اشیاست با مشیت و اراده الهى و حتى نیاز به گفتن «باش» ندارد و در واقع این یک تعبیر کنایى است از سرعت خلقت خداوند با مشیت و اراده او.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در نهج البلاغه این مطلب را به روشنى بیان فرموده است، مى گوید: «یَقُولُ لِمَنْ(10) أَرَادَ کَوْنَهُ: کُنْ، فَیَکُونُ، لا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَلا بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ وَاِنَّمَا کَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَمَثَّلَهُ؛ هرگاه اراده چیزى کند، مى گوید: «موجود باش» و بلادرنگ موجود مى شود، نه به این معنا که صدایى از او در گوش ها بنشیند یا فریادى شنیده شود، بلکه سخن خداوند همان کارى است که ایجاد مى کند و صورت مى بخشد».(11)
«مُؤْتَمِرَة» از ماده «امر» به معناى شخص یا چیزى است که فرمان را پذیرا مى شود و امتثال امر مى کند.
درباره واژه «دُون» در «دُونَ قَوْلِکَ» و «دُونَ نَهْیِکَ»، بعضى گفته اند که به معناى قبل یا «عندَ» (نزد) مى باشد، ولى این احتمال نیز وجود دارد که به معناى «تحت» تفسیر شود، یعنى همه چیز تحت فرمان و اراده تو مى باشد.
«مَشِیَّة» مصدر میمى از ماده «شاءَ» به معناى تمایل به چیزى گرفته شده و بعضى گفته اند که مرحله اى است قبل از اراده، یعنى شخص، نخست به چیزى تمایل پیدا مى کند و سپس آن را اراده مى نماید، بنابراین تفاوت مشیّه و إراده
28
تفاوت تمایل و تصمیم به انجام کارى است، ولى در استعمالات معمولى این دو واژه به یک معنا به کار مى رود و در کلام امام (علیه السلام) در جمله بالا ـ همان گونه که مى بینیم ـ هر دو به یک معنا استعمال شده است.
* * *
امام (علیه السلام) بعد از بیان قدرت خداوند بر همه چیز و نفوذ اراده الهیه در همه اشیا، رو به درگاه او مى کند و عرضه مى دارد: «(خداوندا!) در مهمات و مشکلات (مردم) تنها تو را مى خوانند و در پریشانى ها و سختى ها تنها تو پناهگاه هستى»؛ (أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَأَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ).
بدیهى است که وقتى دانستیم اراده مطلق پروردگار بر همه چیز حاکم است باید براى حل مشکلات و رفع پریشانى ها تنها به او روى آوریم، و هر کس هر چه دارد از او دارد و چه بهتر که آب را از سرچشمه بگیریم.
امام (علیه السلام) سپس بر آن تأکید مى نهد و عرضه مى دارد: «خداوندا! هیچ پریشانى و رنجى جز به اراده تو دفع نمى شود و هیچ گرفتارى اى جز از سوى تو برطرف نمى گردد»؛ (لا یَنْدَفِعُ مِنْهَا اِلاَّ مَا دَفَعْتَ، وَلا یَنْکَشِفُ مِنْهَا اِلاَّ مَا کَشَفْتَ).
«مَفْزَع» از ماده «فزع» به گفته مقاییس اللغة، دو معنا دارد: اول به معناى خوف و ترس و دوم پناه بردن به چیزى، بنابراین «مفزع» به معناى محل ترس نیست بلکه به معناى محلى است که انسان به آن التجا مى کند و پناه مى برد.
امام (علیه السلام) در این عبارت خداوند را تنها پناهگاه در شداید مى شمرد وبه این صورت، توحید افعالى را به اوج خود مى رساند، چشم از عالم اسباب برمى دارد و به ذات پاک مسبب الاسباب مى دوزد وحل همه مشکلات را از او طلب مى کند، چرا که هیچ کس بى اراده او قادر به انجام کارى نیست و چه بهتر که هرچه مى خواهیم از او بخواهیم، هرچند عالم اسباب را فراموش نمى کنیم، ولى هرگز در پیچ و خم عالم اسباب گرفتار نمى شویم.
29
البته شکى نیست که اراده خداوند بر این قرار گرفته که امور این جهان را در مسیر اسباب قرار دهد و همان گونه که در عبارت معروفى آمده است: «أبى اللّهُ أَنْ یُجْرِیَ الأُمُورَ إلّا بِأَسْبَابِها» ولى علاوه بر این که چینش اسباب به اراده خداوند صورت مى گیرد گاه استثنائاتى به صورت معجزات انبیا و کرامت اولیا و مواهب الهى در این قاعده کلى حاصل مى شود و بى آن که اسباب معمولى چیزى فراهم شود مسبب حاصل مى گردد. برد و سلام شدن آتش براى ابراهیم (علیه السلام) با اسباب عادى صورت نگرفت و کسانى که توسط مسیح (علیه السلام) دردهاى بى درمانشان درمان یافت و یا مرده اى لباس حیات در تن پوشید با اسباب عادى و معمولى نبود و تعبیر قرآن مجید (وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ)(12 ) نیز اشاره به همین گونه موارد است.
البته توجه به خداوند هنگامى که دست انسان از عالم اسباب کوتاه مى شود امرى است که در نهاد همه انسان ها نهفته شده، همان گونه که قرآن مجید بارها به آن اشاره کرده است، ازجمله در آیه 67 سوره اسراء مى فرماید: (وَاِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ اِلاَّ اِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّکُمْ اِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً)؛ «و هنگامى که در دریا زیان و ناراحتى به شما رسید (و طوفان هاى هولناک و امواج سهمگین از هر سو به سوى شما آمد) تمام کسانى که جز او براى حل مشکلات خود مى خواندید، از نظرتان محو مى شود، امّا هنگامى که شما را به خشکى رساند و نجات داد، روى گردان مى شوید؛ و انسان بسیار ناسپاس است».
در حدیث معروفى آمده است: کسى خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: دلیلى براى وجود خدا براى من ارائه کن که شبهه افکنان مرا به حیرت انداخته اند (دُلَّنِی عَلَى اللَّهِ مَا هُوَ فَقَدْ أَکْثَرَ الْمُجَادِلُونَ عَلَیَّ وَحَیَّرُونِی) امام فرمود: آیا
30
هرگز سوار کشتى شده اى؟ عرض کرد: آرى. فرمود: آیا هرگز کشتى تو شکسته است در جایى که کشتى دیگرى براى نجات تو نباشد وقادر به شنا کردن نباشى؟ عرض کرد: آرى. فرمود: در آن زمان آیا قلب تو متوجه به این نکته شد که کسى وجود دارد که مى تواند تو را از آن ورطه رهایى بخشد، عرض کرد: آرى. امام (علیه السلام) فرمود: «فَذَلِکَ الشَّیْءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَیْثُ لا مُنْجِیَ وَعَلَى الْإِغَاثَةِ حَیْثُ لامُغِیثَ؛ آن کس همان خداوند قادر به نجات بخشیدن است در جایى که نجات دهنده اى نیست، و فریادرسى است در جایى که فریادرسى وجود ندارد».(13)
«کَشف» در اصل به معناى رفع پوشش از چیزى است، چه امر مادى باشد چه معنوى، سپس این واژه در مواردى که امر ناگوارى مطلوب و مقصود انسان را پوشانده به کار مى رود و همان گونه که در آیه 17 سوره انعام آمده است: (وَاِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ اِلاَّ هُوَ)؛ «اگر خداوند زیانى به تو برساند، هیچ کس جز او نمى تواند آن را برطرف سازد» گویى مطلوب انسان در مواردى زیر پرده مشکلات گشوده شده، خداوند آن پرده را برمى دارد و مطلوب حاصل مى شود.
درواقع امام (علیه السلام) در این عبارت خود (لا یَنْدَفِعُ مِنْهَا اِلاَّ مَا دَفَعْتَ، وَلا یَنْکَشِفُ مِنْهَا اِلاَّ مَا کَشَفْتَ) اشاره به دو مطلوب مى کند: نخست این که اولاً از خدا مى خواهد از بروز و ظهور مشکلات جلوگیرى فرماید و آن ها را دفع کند و ثانیاً از او مى خواهد مشکلاتى را که روى داده است برطرف سازد.
31
.
32

بخش دوم

5. وَقَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَأَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ.
6. وَبِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَبِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ اِلَیَّ.
7. فَلا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَلا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَلا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَلا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَلا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَلا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.
ترجمه
5. پروردگارا! مشکلاتى براى من پیش آمده که مرا ناتوان ساخته و حوادثى بر من وارد شده که تحمل آن مرا به ستوه آورده است.
6. (خداوندا!) با قدرتت این امور (ناگوار و دردناک) را بر من وارد کرده اى و با سیطره خود آن را متوجه من ساخته اى.
7. بنابراین، غم و اندوهى را که تو بر ما وارد ساخته اى دیگرى نمى تواند از میان بردارد و مشکلات و حوادث دردناکى که متوجه ما ساخته اى غیر تو نمى تواند برطرف سازد و آنچه را تو ببندى هیچ کس نمى تواند بگشاید، و مشکلى را که تو به سوى ما بگشایى کسى نمى تواند جز تو از آن جلوگیرى کند و کارى را که تو مشکل ساخته اى کسى نمى تواند آسان کند و آن کس را که تو یارى اش نکنى هیچ کس نمى تواند یارى کند.

شرح وتفسیر